Categories
حِزقیال

حِزقیال 43

جلال خداوند بر معبد

1 سپس آن مرد مرا به دروازه‌ای برد که رو به جانب شرق داشت.

2 و هان جلال خدای اسرائیل از جانب شرق می‌آمد. صدای آمدنش همچون صدای آبهای بسیار بود، و زمین از جلال او تابناک شد.

3 رؤیایی که دیدم، شبیه رؤیایی بود که وقتی برای نابود کردنِ شهر آمد، دیده بودم، و مانند رؤیایی که در کنار نهر کِبار دیده بودم. به روی درافتادم.

4 جلال خداوند از دروازۀ شرقی به معبد درآمد.

5 آنگاه روحْ مرا بلند کرد و به صحن درونی آورد؛ و هان جلال خداوند معبد را پر ساخت.

6 در حالی که آن مرد کنارم ایستاده بود، شنیدم کسی از درون معبد با من سخن می‌گفت.

7 مرا گفت: «ای پسر انسان، این است جایگاه تخت من و مکان پا نهادنم، جایی که در آن تا به ابد در میان بنی‌اسرائیل ساکن خواهم شد. دیگر هرگز خاندان اسرائیل نام قدوس مرا با زناکاری و با بتهایبی‌جانِ پادشاهانشان در مکانهای بلند خود بی‌حرمت نخواهند کرد، نه آنان و نه پادشاهانشان.

8 ایشان با قرار دادن آستانه‌های این بتها در کنار آستانۀ من، و با نهادن چارچوبهای آنها در کنار چارچوبهای من، به گونه‌ای که فقط دیواری میان من و آنها بود، نام قدوس مرا به اعمال کراهت‌آور خود بی‌حرمت ساختند. از این رو، در خشم خود ایشان را هلاک ساختم.

9 حال بگذار زناکاری و بتهای پادشاهانشان را از من دور کنند و من تا به ابد در میان ایشان ساکن خواهم شد.

10 «و اما تو ای پسر انسان، خاندان اسرائیل را از وضع معبد آگاه ساز تا از تقصیرات خود خجل شوند و نقشۀ آن را اندازه بگیرند.

11 و اگر از هرآنچه انجام داده‌اند، خجل شوند، آنگاه ایشان را از شکل معبد، نقشۀ آن، خروجی‌ها و ورودی‌هایش، یعنی از کل طرح معبد آگاه ساز، و نیز از همۀ فرایض و شرایع آن، و آنها را در برابر دیدگانشان بنویس، تا از تمامی طرح و تمامی فرایض آن پیروی کرده، آنها را به عمل آورند.

12 این است قانون معبد: تمامی محوطۀ آن، دور تا دورِ بالای کوه، بسیار مقدس خواهد بود. هان، این است قانون معبد.

مذبح

13 «این است اندازه‌های مذبح بر حسب ذِراع،که هر ذِراع آن یک ذِراع و یک کف دستبود: مجرایِ دور آن یک ذِراع بلندا و یک ذِراع پهنا داشت با حاشیه‌ای به اندازۀ یک وجب،دور تا دور لبۀ مجرا. این است بدنۀ مذبح:

14 از تَهِ مجرا تا لبۀ پایینی مذبح، دو ذِراع، و پهنای لبه، یک ذِراع؛ و از لبۀ پایینی تا لبۀ بالایی، چهار ذِراع، و پهنای لبه، یک ذِراع.

15 و بلندی آتشدان مذبح چهار ذِراع بود که از آن چهار شاخ برآمده بود.

16 آتشدان مذبح مربع بود، به درازا و پهنای دوازده ذِراع.

17 حاشیۀ آتشدان نیز مربع بود، به درازا و پهنای سرتاسری چهارده ذِراع. پهنای حاشیۀ بیرونیِ دور تا دور مذبح، نیم ذِراع، و پهنای مجرایِ دور تا دور مذبح، یک ذِراع. و پلکان مذبح رو به جانب مشرق داشت.»

18 سپس آن مرد مرا گفت: «ای پسر انسان، خداوندگارْ یهوه چنین می‌فرماید: این است قانون مذبح برای روزی که آن را بر پا می‌دارند تا قربانیهای تمام‌سوز بر آن تقدیم کنند و خون بر آن بپاشند.

19 به لاویانِ کاهن از خانوادۀ صادوق که به من نزدیک می‌شوند تا مرا خدمت کنند، گوساله‌ای نرینه برای قربانیِ گناه بده؛ این است فرمودۀ خداوندگارْ یهوه.

20 قدری از خونِ گوساله را بگیر و بر چهار شاخ مذبح و بر چهار گوشۀ حاشیۀ درونی و حاشیۀ بیرونی آن بگذار. بدین‌سان مذبح را تطهیر کرده، برایش کفاره کن.

21 همچنین گاوِ قربانیِ گناه را برگیر و در مکان معین در معبد، بیرون از محرابگاه، بسوزان.

22 «در روز دوّم، بز نری بی‌عیب به جهت قربانی گناه تقدیم کن؛ بدین‌گونه مذبح تطهیر خواهد شد، چنانکه به گوساله تطهیر شد.

23 چون تطهیر مذبح را به پایان رساندی، گوسالۀ نرینه‌ای بی‌عیب و قوچی بی‌عیب از گله تقدیم کن.

24 آنها را به حضور خداوند پیشکش کن و کاهنان بر آنها نمک بپاشند و به جهت قربانی تمام‌سوز به خداوند تقدیم نمایند.

25 هفت روز، هر روز بزی نر به جهت قربانی گناه تقدیم کن؛ همچنین گوسالۀ نرینه و قوچی از گله، هر دو بی‌عیب، تقدیم نما.

26 هفت روز برای مذبح کفاره کرده، آن را طاهر سازند، و بدین‌سان آن را وقف نمایند.

27 و چون این روزها را به پایان رساندند، از روز هشتم به بعد، کاهنان قربانیهای تمام‌سوز و قربانیهای رفاقتِ شما را بر مذبح تقدیم کنند، و من شما را مقبول خواهم داشت. این است فرمودۀ خداوندگارْ یهوه.»

Categories
حِزقیال

حِزقیال 44

دروازۀ بسته

1 سپس آن مرد مرا به دروازۀ بیرونیِ قُدس که رو به جانب شرق داشت، برد. و آن دروازه بسته بود.

2 خداوند مرا گفت: «این دروازه باید بسته بماند؛ نباید گشوده شود، و کسی نباید از آن داخل گردد، زیرا یهوه، خدای اسرائیل، از آن داخل شده است. پس باید بسته بماند.

3 تنها خودِ حاکم، از آنجا که حاکم است، می‌تواند برای نان خوردن در حضور خداوند، نزد دروازه بنشیند. او باید از راه ایوانِ دروازه داخل شود، و از همان راه نیز بیرون رود.»

4 آنگاه مرا از راه دروازۀ شمالی به جلوی معبد آورد. و چون نگریستم، هان جلال خداوند، خانۀ خداوند را پر ساخته بود. و من به روی درافتادم.

5 خداوند مرا گفت: «ای پسر انسان، هرآنچه را که دربارۀ تمامی فرایض معبدِ خداوند و شرایع آن به تو می‌گویم به‌دقّت ملاحظه کرده، بدانها توجه دقیق مبذول دار و آنها را به گوشِ جان بشنو. ورودی خانه و همۀ خروجی‌های قُدس را به‌دقّت ملاحظه فرما.

6 به این عاصیان، یعنی به خاندان اسرائیل بگو، خداوندگارْ یهوه چنین می‌گوید: ای خاندان اسرائیل، کافیست همۀ اعمال کراهت‌آور شما!

7 شما بیگانگانی را که دل و گوشت آنها ختنه نشده بود، به قُدس من آوردید و در همان حال که به من خوراک، یعنی پیه و خون، تقدیم می‌کردید، بر خانۀ من بی‌حرمتی روا داشتید. و افزون بر همۀ اعمال کراهت‌آور خود، عهد مرا نیز شکستید.

8 مسئولیت خود را در قبال امور مقدسِ من به انجام نرساندید بلکه دیگران را برگماشتید تا از جانب شما مسئولیت نگهداری از قُدسِ مرا بر عهده بگیرند.

9 پس خداوندگارْ یهوه چنین می‌فرماید: هیچ بیگانه که دل و گوشت او نامختون است، از همۀ بیگانگانی که در میان قوم اسرائیل هستند، به قُدس من داخل نشود.

10 «لاویانی که از من دور شدند، و به هنگام گمراهی اسرائیل، از من گمراه گشته، از پی بتهای بی‌ارزش خود رفتند، متحمل گناه خویش خواهند شد.

11 آنها خادمان قُدس من و ناظر بر دروازه‌های معبد خواهند بود و در معبد خدمت خواهند کرد. آنانند که قربانیهای تمام‌سوز و قربانیهای دیگر را برای قوم ذبح خواهند کرد و در حضور قوم به خدمت خواهند ایستاد.

12 از آن رو که لاویان ایشان را به حضور بتهایشان خدمت کردند و بدین‌سان برای خاندان اسرائیل سبب لغزش در گناه شدند، پس خداوندگارْ یهوه می‌گوید به دست افراشته دربارۀ ایشان قسم خوردم که متحمل گناه خویش خواهند شد.

13 و نزدیک من نخواهند آمد تا کهانت مرا به جا آورند و نه به هیچ‌یک از وسایل مقدس یا هدایای بسیار مقدس من نزدیک خواهند شد، بلکه خجالتِ خویش و اعمال کراهت‌آوری را که مرتکب شده‌اند، متحمل خواهند گردید.

14 با این حال، ایشان را به کار نگهداری از معبد و انجام همۀ خدماتش و هرآنچه باید در آن به انجام رسد، خواهم گماشت.

قوانینی برای لاویانِ کاهن

15 «اما لاویانِ کاهن، یعنی پسران صادوق، که به هنگام گمراهی قوم اسرائیل از من، وظیفۀ نظارت بر امور قُدس مرا بر عهده داشتند، آنان به من نزدیک شوند تا مرا خدمت کنند. خداوندگارْ یهوه می‌گوید، ایشان به حضور من بایستند تا پیه و خون به من تقدیم نمایند.

16 آنانند که می‌توانند به قُدس من درآیند و به میز من نزدیک شوند تا مرا خدمت کنند، و وظیفۀ نظارت بر امور خانۀ مرا بر عهده داشته باشند.

17 آنان باید به هنگام دخول از دروازه‌های صحن درونی جامۀ کتان بر تن کنند، و نباید در حین خدمت نزد دروازه‌های صحن درونی و درون معبد، هیچ جامۀ پشمین بپوشند.

18 باید دستاری از کتان بر سر و زیرجامه‌ای از کتان بر گِردِ کمر خود داشته باشند و نباید چیزی که موجب عرق کردنشان شود، بر تن کنند.

19 و چون نزد مردم به صحن بیرونی می‌روند، باید جامه‌هایی را که در آن خدمت کرده‌اند، از تن به در آورده، در اتاق مقدس بنهند و جامه‌های دیگر بر تن کنند مبادا تقدسِ آئینی خود را به مردم انتقال دهند.

20 نباید سرشان را بتراشند یا بگذارند گیسوانشان بلند شود، بلکه باید موی سر خود را بچینند.

21 هیچ کاهنی نباید پیش از ورود به صحن درونی شراب نوشیده باشد.

22 ایشان نباید زنِ بیوه یا مطلّقه را به زنی بگیرند، بلکه فقط می‌توانند باکره‌ای از نسلِ خاندان اسرائیل و یا بیوۀ کاهنی را به همسری اختیار کنند.

23 باید فرق مقدس و غیرمقدس را به قوم من تعلیم دهند، و بدیشان بیاموزند که نجس را از طاهر تمییز دهند.

24 باید در منازعه‌ها به داوری بایستند و بنا بر داوریهای من داوری کنند. باید در تمامی اعیاد من، شرایع و فرایض مرا به جا آورند، و باید شَبّاتهای مرا مقدس بدارند.

25 نباید با نزدیک شدن به انسان مرده‌ای خود را نجس سازند. اما برای پدر یا مادر، پسر یا دختر، و برادر یا خواهر مجرد خود می‌توانند خود را نجس سازند.

26 پس از طاهر شدنِ کاهن، هفت روز برای او بشمارند.

27 و خداوندگارْ یهوه می‌فرماید، روزی که کاهن به صحن درونیِ قُدس داخل می‌شود تا در محرابگاه خدمت کند، باید برای خود قربانی گناه تقدیم نماید.

28 «و این است میراث ایشان: من میراثشان هستم. تو چیزی در اسرائیل بدیشان به ملکیت مده؛ من مِلکِ ایشانم.

29 آنان هدایای آردی، قربانی گناه، و قربانی جبران را بخورند، و هرآنچه در اسرائیل وقف شود از آن ایشان خواهد بود.

30 بهترینِ همۀ نوبرهای همه چیز، و هر نوع هدیه از همۀ هدایای شما، از آنِ کاهنان خواهد بود. بهترینْ خمیر خود را نیز به کاهنان بدهید تا برکت بر خانۀ خویش فرود آورید.

31 کاهنان نباید لاش یا دریده‌شدۀ هیچ پرنده یا حیوانی را بخورند.

Categories
حِزقیال

حِزقیال 45

محدودۀ مقدس

1 «چون زمین را بر حسب قرعه به عنوان میراث تقسیم می‌کنید، بخشی از آن را به طول بیست و پنج هزار ذِراعو عرض بیست و پنج هزار ذِراع، به عنوان محدودۀ مقدس برای خداوند جدا سازید. سرتاسر این محدوده، مقدس خواهد بود.

2 از این محدوده، قطعه‌ای مربع شکل به مساحت پانصد ذِراع در پانصد ذِراع برای قُدس خواهد بود، و پیرامون آن پنجاه ذِراع فضای باز وجود خواهد داشت.

3 از همین محدوده، بخشی به طول بیست و پنج هزار ذِراع و عرض ده هزار ذِراع اندازه بگیرید؛ قُدس که شامل قُدس‌الاقداس است در آنجا خواهد بود.

4 این است محدودۀ مقدس از زمین. این برای کاهنان خواهد بود که در قُدس خدمت می‌کنند و نزدیک می‌آیند تا خداوند را خدمت نمایند، مکانی برای خانه‌های آنان و نیز مکانی مقدس برای معبد.

5 و محدوده‌ای به طول بیست و پنج هزار ذِراع و عرض ده هزار ذِراع مِلکِ لاویانی باشد که در معبد خدمت می‌کنند، به جهت شهرهایی برای سکونت ایشان.

6 «به موازات محدودۀ مقدس، ناحیه‌ای را به عرض پنج هزار ذِراع و طول بیست و پنج هزار ذِراع به مِلکِ شهر اختصاص دهید تا برای تمامی خاندان اسرائیل باشد.

7 «زمینِ هر دو طرفِ محدودۀ مقدس و مِلکِ شهر، سهم حاکم خواهد بود. این زمین در موازات محدودۀ مقدس و مِلکِ شهر، در غرب و در شرق قرار خواهد داشت و طول آن نظیر سهم هر یکی از قبایل بوده، از سرحد غربی تا سرحد شرقی امتداد خواهد یافت.

8 این زمین، مِلکِ حاکم در اسرائیل خواهد بود. حاکمان من دیگر بر قوم من ظلم روا نخواهند داشت، بلکه زمین را به قبایل خاندان اسرائیل خواهند داد.

9 «بنابراین خداوندگارْ یهوه چنین می‌فرماید: ای حاکمان اسرائیل، دیگر کافیست! خشونت و ظلم را دور کنید و عدالت و پارسایی را به جا آرید. از بیرون راندن قوم من دست برکشید؛ این است فرمودۀ خداوندگارْ یهوه.

10 «ترازوهایتان میزان باشد، و ایفَهو بَتِشما درست.

11 ایفَه و بَت یک اندازه باشند؛ یک بَت حاوی یک‌دهمِ حومِرباشد و یک ایفَه نیز حاوی یک‌دهمِ حومِر. و مقیاس آنها حومِر باشد.

12 مثقالبیست قیراطباشد، و مینایشما بیست مثقال به علاوۀ بیست و پنج مثقال به علاوۀ پانزده مثقال.

هدایا و روزهای مقدس

13 «این است هدایایی که باید تقدیم کنید: یک ششمِ ایفَه از هر یک حومِرِ گندم، و یک ششمِ ایفَه از هر حومِرِ جو؛

14 و سهم معینِ روغن، بر حسب بَت، یک‌دهم بَت از هر کُر- کُر مانند حومِر، حاوی ده بَت است.

15 و یک گوسفند از هر گلۀ دویست تایی، از مکانهای سیراب اسرائیل. اینها برای هدیۀ آردی، قربانی تمام‌سوز، و قربانیهای رفاقت خواهد بود تا برای ایشان کفاره کند؛ این است فرمودۀ خداوندگارْ یهوه.

16 تمامی مردم زمین در دادن این هدایا به حاکم اسرائیل سهیم خواهند شد.

17 حاکم نیز موظف است قربانیهای تمام‌سوز و هدایای آردی و هدایای ریختنی در جشنها و ماه نو و روزهای شَبّات، یعنی در تمامی اعیاد خاندان اسرائیل فراهم آورد: او باید قربانیهای گناه و هدایای آردی و قربانیهای تمام‌سوز و قربانیهای رفاقت به جهت کفاره برای خاندان اسرائیل تدارک بیند.

18 «خداوندگارْ یهوه چنین می‌فرماید: در روز اوّل از ماه اوّل، گوسالۀ نرینه‌ای بی‌عیب از گله بگیرید و قُدس را تطهیر کنید.

19 کاهن قدری از خونِ قربانی گناه را گرفته، آن را بر چارچوب درهای معبد، و بر چهار گوشۀ لبۀ مذبح و بر چارچوب دروازۀ صحن درونی بمالد.

20 به همین‌گونه در روز هفتم ماه برای هر کس که ناخواسته یا از روی غفلت گناه ورزد، عمل کنید. بدین‌سان برای معبد کفاره به جا آورید.

21 «و در روز چهاردهم از ماه اوّل، عید پِسَخ را جشن بگیرید و هفت روز، نانِ بی‌خمیرمایه بخورید.

22 در آن روز حاکم برای خود و برای تمامی مردم این سرزمین گاو نرینه‌ای به جهت قربانی گناه فراهم آورد.

23 و در هفت روز عید، در هر یک از آن هفت روز، هفت گاو نرینه و هفت قوچ، هر دو بی‌عیب، به عنوان قربانی تمام‌سوز برای خداوند فراهم کند، و نیز هر روز بزی نر به جهت قربانی گناه.

24 و به جهت هدیۀ آردی نیز یک ایفَه برای هر گاو نر و یک ایفَه برای هر قوچ و یک هینروغن نیز برای هر ایفَه مهیا کند.

25 و در روز پانزدهم از ماه هفتم نیز، برای هفت روزِ عید،مانند همینها به جهت قربانی گناه و قربانی تمام‌سوز و هدایای آردی و روغن فراهم آورد.

Categories
حِزقیال

حِزقیال 46

حاکم و جشنها

1 «خداوندگارْ یهوه چنین می‌فرماید: دروازۀ صحن درونی که رو به جانب شرق دارد، شش روزِ کاری بسته باشد، اما در روز شَبّات بازگردد، و در روز ماه نو نیز.

2 حاکم از بیرون از طریق ایوانِ دروازه داخل شود، و نزد چارچوب دروازه بایستد. کاهنان قربانیهای تمام‌سوز و قربانیهای رفاقت وی را تقدیم کنند، و او بر آستانۀ دروازه پرستش کند و سپس بیرون رود. اما دروازه تا شامگاه بسته نشود.

3 مردمان این سرزمین باید روزهای شَبّات و روزهای اوّل ماه، نزد مدخل آن دروازه به حضور خداوند پرستش کنند.

4 قربانی تمام‌سوزی که حاکم در روز شَبّات به حضور خداوند تقدیم می‌کند شش برۀ بی‌عیب و یک قوچ بی‌عیب باشد.

5 و هدیۀ آردی که با قوچ تقدیم می‌کند یک ایفَهباشد، ولی با بره‌ها هر قدر که دستش می‌رسد، همراه با یک هینروغن برای هر ایفَه.

6 روز ماه نو، گاو نرینه‌ای بی‌عیب از گله، و شش بره و یک قوچ که بی‌عیب باشند، تقدیم کند.

7 هدیۀ آردی‌اش، یک ایفَه برای گاو و یک ایفَه برای قوچ و هر قدر که دستش می‌رسد برای بره‌ها باشد، همراه با یک هین روغن برای هر ایفَه.

8 وقتی حاکم داخل می‌شود، باید از طریق ایوانِ دروازه داخل شود، و از همان راه نیز بیرون رود.

9 «هنگامی که مردمان این سرزمین در اعیاد مقرر به حضور خداوند می‌آیند، آن که از دروازۀ شمالی برای پرستش داخل می‌شود، از دروازۀ جنوبی بیرون رود و آن که از دروازۀ جنوبی داخل می‌شود، از دروازۀ شمالی بیرون رود. هیچ‌کس نباید از راه دروازه‌ای که بدان داخل شده است، بازگردد، بلکه هر کس از دروازۀ مقابل بیرون رود.

10 حاکم در میان ایشان باشد؛ آنگاه که ایشان داخل می‌شوند، او نیز داخل شود، و آنگاه که بیرون می‌روند، او نیز بیرون رود.

11 «در جشنها و اعیاد مقرر، با هر گاو، یک ایفَه هدیۀ آردی تقدیم شود و با هر قوچ هم یک ایفَه، ولی با بره‌ها هر قدر که دستش می‌رسد، همراه با یک هین روغن برای هر ایفَه.

12 وقتی حاکم هدیۀ اختیاری فراهم می‌آورد، خواه قربانی تمام‌سوز و خواه هدایای رفاقت به عنوان هدیۀ اختیاری به خداوند، دروازه‌ای را که روی به جانب شرق دارد، برای او باز کنند. و او قربانی تمام‌سوز یا قربانیهای رفاقت خود را همان‌گونه تقدیم کند که در روز شَبّات تقدیم می‌کند. سپس بیرون رود، و چون بیرون رفت، دروازه را ببندند.

13 «هر روز، برۀ یک‌ساله‌ای بی‌عیب به جهت قربانی تمام‌سوز برای خداوند، فراهم کن. صبح به صبح باید آن را فراهم آوری.

14 همراه با آن، صبح به صبح، هدیۀ آردی نیز مهیا کن، یعنی یک ششمِ ایفَه آرد، و یک سوّمِ هینْ روغن برای مرطوب کردن آرد به عنوان هدیۀ آردی برای خداوند. این فریضه‌ای ابدی خواهد بود.

15 پس، صبح به صبح بره و هدیۀ آردی و روغن را به جهت قربانی تمام‌سوزِ دائمی فراهم آور.

16 «خداوندگارْ یهوه چنین می‌فرماید: اگر حاکم هدیه‌ای به یکی از پسران خود به میراث بخشد، از آنِ پسرانش خواهد بود و بر حسب وراثت، مِلکِ ایشان به شمار خواهد آمد.

17 اما اگر از میراث خود هدیه‌ای به یکی از خادمانش ببخشد، تنها تا سال آزادی از آنِ وی خواهد بود، و پس از آن، به حاکم باز پس داده خواهد شد. میراث او تنها از آنِ پسرانش خواهد بود.

18 حاکم نباید با بیرون راندن قوم از مِلکشان چیزی از میراث آنها را تصاحب کند، بلکه باید از ملکِ خودش به پسران خود میراث بخشد، تا از قوم من هیچ‌کس از مِلکِ خویش پراکنده نشود.»

مکان طبخ هدایا

19 سپس مرا از راه مدخل کنار دروازه، به اتاقهای مقدس کاهنان بُرد که رو به سوی شمال داشتند، و اینک در انتهای غربی آنجا مکانی بود.

20 آنگاه مرا گفت: «این است مکانی که کاهنان قربانی جبران و قربانی گناه را می‌جوشانند و هدایای آردی را می‌پزند، تا از بیرون آوردن آنها به صحن بیرونی و انتقال تقدسِ آئینی به مردم خودداری کنند.»

21 آنگاه مرا به صحن بیرونی آورده، در چهار گوشۀ صحن گردانید. و اینک در هر گوشۀ صحن، صحنِ دیگری بود.

22 یعنی در چهار گوشۀ صحن، صحنهایی محصور بود به طول چهل ذِراعو عرض سی ذِراع؛ و این چهار صحنِ واقع در گوشه‌ها به یک اندازه بودند.

23 دور تا دور، در درونِ چهار صحن، طاقچه‌هایی بود و زیر طاقچه‌ها، دور تا دور، مکانهایی برای طبخ.

24 آنگاه مرا گفت: «اینها آشپزخانه هستند، جایی که خادمین معبد قربانیهای قوم را می‌پزند.»

Categories
حِزقیال

حِزقیال 47

نهر جاری از معبد

1 آنگاه مرا به درِ معبد بازگردانید، و اینک آبها از زیر آستانۀ معبد به سوی مشرق جاری بود، زیرا معبد رو به جانب شرق داشت. آن آبها از زیر انتهای جنوبی معبد و از جنوب مذبح می‌گذشت.

2 سپس مرا از راه دروازۀ شمالی بیرون برد و مرا بیرون دور گردانیده، نزد دروازۀ بیرونی که رو به جانب شرق داشت، برد. و اینک، آبها از سمت جنوب جاری بود.

3 چون آن مرد، در حالی که ریسمان اندازه‌گیری به دست داشت به سوی مشرق بیرون رفت، هزار ذِراعپیمود؛ آنگاه مرا از میان آب عبور داد، و آب به قوزک پایم می‌رسید.

4 سپس هزار ذِراع دیگر پیمود، و مرا از میان آب عبور داد، و آب تا به زانو می‌رسید. باز هزار ذِراع دیگر پیمود و مرا از میان آب عبور داد، و آب تا به کمر می‌رسید.

5 و هزار ذِراع دیگر نیز پیمود، و آن دیگر نهری بود که از آن نمی‌توانستم بگذرم، زیرا آب بالا آمده بود، آبی که در آن می‌شد شنا کرد، و نهری که نمی‌شد از آن گذشت.

6 و مرا گفت: «ای پسر انسان، آیا این را دیدی؟»

سپس مرا به کنار نهر بازگردانید.

7 چون بازمی‌گشتم، در کنار رودخانه، در این طرف و آن طرف، درختان بسیار زیاد دیدم.

8 او مرا گفت: «این آبها به سوی ولایت شرقی جاری است و به عَرَبَه سرازیر می‌شود و به دریامی‌ریزد. و چون به دریا می‌ریزد، آب دریا شیرین می‌شود.

9 هر جا که نهر بدان جاری می‌شود،همۀ جنبندگانِ انبوه زنده می‌شوند، و در آنجا ماهی بسیار زیاد می‌گردد. زیرا چون این آبها به آنجا می‌رسد، آن آبها شیرین می‌شود. هر جا که این نهر جاری می‌گردد، همه چیز زنده می‌شود.

10 ماهیگیران بر کنار دریا خواهند ایستاد و از عِین‌جِدی تا عِین‌عِجلایِم مکان گستردن تورها خواهد بود و ماهیان آن، همچون ماهیان دریای بزرگ،از انواع بسیار زیاد خواهند بود.

11 لیکن مردابها و لجن‌زارهای آن شیرین نخواهد شد، بلکه تسلیم نمک خواهد گشت.

12 در کنار نهر، در این طرف و آن طرف، انواع درختان خوراکی خواهد رویید که برگهای آنان پژمرده نخواهد شد و از میوه دادن باز نخواهند ایستاد، بلکه هر ماه میوۀ تازه خواهند آورد، زیرا آبِ آنها از قُدس جاری می‌شود. میوۀ آنها برای خوراک و برگهای آنها به جهت درمان خواهد بود.»

حدود زمین

13 خداوندگارْ یهوه چنین می‌فرماید: «این است حدودی که باید بدانها زمین را به عنوان میراث میان دوازده قبیلۀ اسرائیل تقسیم کنید: یوسف دو سهم خواهد برد.

14 باید آن را به‌طور مساوی میانشان تقسیم کنید. از آنجا که من به دست افراشته سوگند خوردم آن را به پدرانتان ببخشم، پس این زمین نصیب شما خواهد شد.

15 «حدود زمین بدین‌گونه باشد: در شمال، از دریای بزرگ، از راه حِتلون تا لِبوحَمات و تا به صِدَد،

16 بِروتَه، سِبرایِم (که در مرزِ میان دمشق و حَمات واقع است)، و تا حَصِرِ وسطی که در مرز حَوران است.

17 پس حد از دریا تا حَصَرعینان خواهد بود که در سرحد شمالی دمشق واقع است، با سرحد حَمات در شمال.این جانب شمالی خواهد بود.

18 «در جانب شرقی، حد از میان حَوران و دمشق خواهد گذشت، در امتداد اردن، میان جِلعاد و زمین اسرائیل، و از اینجا تا دریای شرقی خواهی پیمود. این جانب شرقی خواهد بود.

19 «در جانب جنوبی، حد از تامار تا آبهای مِریبَه‌قادِش، و از آنجا در امتداد رود مصرتا دریای بزرگ خواهد بود. این جانب جنوبی خواهد بود.

20 «در جانب غربی، دریای بزرگ تا نقطۀ مقابل لِبوحَمات، حد خواهد بود. این جانب غربی خواهد بود.

21 «بدین‌سان، این سرزمین را بر حسب قبایل اسرائیل میان خود تقسیم کنید.

22 آن را به عنوان میراث میان خود و غریبانی که در میان شما غربت اختیار کرده و صاحب فرزندان شده‌اند، به قرعه تقسیم کنید. ایشان در نظر شما همچون اسرائیلیانِ بومی باشند و با شما در میان قبایل اسرائیل به حسب قرعه میراث یابند.

23 و خداوندگارْ یهوه می‌فرماید: هر قبیله‌ای که شخص غریب در آن ساکن باشد، در همان‌جا میراثش را به او بدهید.

Categories
حِزقیال

حِزقیال 48

1 «این است نامهای قبایل:

از شمالی‌ترین نقطه در کنار راه حِتلون به لِبوحَمات، تا حَصَرعینان، که در سرحد شمالی دمشق و مقابل حَمات است، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای دان.

2 مجاور قلمرو دان، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای اَشیر.

3 مجاور قلمرو اَشیر، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای نَفتالی.

4 مجاور قلمرو نَفتالی، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای مَنَسی.

5 مجاور قلمرو مَنَسی، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای اِفرایِم.

6 مجاور قلمرو اِفرایِم، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای رِئوبین.

7 مجاور قلمرو رِئوبین، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای یهودا.

8 «مجاور قلمرو یهودا، از جانب شرقی تا جانب غربی، محدوده‌ای به عرض بیست و پنج هزار ذِراعجدا کنید که درازایش از جانب شرقی تا جانب غربی مساوی سهم قبایل دیگر باشد و قُدس در وسط آن خواهد بود.

9 محدوده‌ای که برای خداوند جدا می‌کنید به طول بیست و پنج هزار ذِراع و عرض بیست هزارذِراع باشد.

10 این است تقسیمات محدودۀ مقدس: قطعه‌ای به طول بیست و پنج هزار ذِراع در جانب شمال، به عرض ده هزار ذِراع در جانب غرب، به عرض ده هزار ذِراع در جانب شرق، و به طول بیست و پنج هزار ذِراع در جانب جنوب برای کاهنان باشد و قُدسِ خداوند در وسط آن خواهد بود.

11 این برای کاهنانِ وقف‌شده، یعنی پسران صادوق خواهد بود که امانت مرا نگاه داشتند و به هنگام گمراهی بنی‌اسرائیل، همچون لاویان گمراه نشدند.

12 این محدوده که در جوار قلمرو لاویان واقع است، به عنوان مکان بسیار مقدس، به کاهنان اختصاص خواهد داشت.

13 در جوار قلمرو کاهنان، قطعه‌ای به طول بیست و پنج هزار ذِراع و عرض ده هزار ذِراع از آنِ لاویان خواهد بود. پس طول این قسمت از زمین به تمامی، بیست و پنج هزار ذِراع و عرض آن بیست هزارذِراع خواهد بود.

14 ایشان نباید هیچ قسمت از آن را بفروشند یا مبادله کنند، و نباید آن را که بهترین قسمت از زمین است به دیگران انتقال دهند، زیرا برای خداوند مقدس است.

15 «بخش باقیمانده، به عرض پنج هزار ذِراع و طول بیست و پنج هزار ذِراع، برای مصارف عمومی خواهد بود، به جهت شهر و محلهای مسکونی و فضای باز. شهر در وسط آن خواهد بود،

16 به این ابعاد: در جانب شمالی، چهار هزار و پانصد ذِراع؛ در جانب جنوبی، چهار هزار و پانصد ذِراع؛ در جانب شرقی، چهار هزار و پانصد ذِراع؛ و در جانب غربی، چهار هزار و پانصد ذِراع.

17 شهر، فضای باز نیز خواهد داشت: در شمال، دویست و پنجاه ذِراع؛ در جنوب، دویست و پنجاه ذِراع؛ در شرق دویست و پنجاه ذِراع؛ و در غرب، دویست و پنجاه ذِراع.

18 بقیۀ طول زمین در جوار محدودۀ مقدس، ده هزار ذِراع در جانب شرقی و ده هزار ذِراع در جانب غربی خواهد بود. این قسمت در جوار محدودۀ مقدس خواهد بود و محصول آن خوراک کارکنان شهر را تأمین خواهد کرد.

19 کارکنان شهر، از تمامی قبایل اسرائیل، بر آن زراعت خواهند کرد.

20 بنابراین، تمام محدوده‌ای که جدا می‌کنی، زمینی مربع شکل به ابعاد بیست و پنج هزار ذِراع در بیست و پنج هزار ذِراع خواهد بود، یعنی محدودۀ مقدس با املاک شهر.

21 «آنچه در دو طرف محدودۀ مقدس و املاک شهر باقی می‌ماند، از آنِ حاکم خواهد بود. این قسمت به سمت شرق، از بیست و پنج هزار ذِراعِ محدودۀ مقدس تا سرحد شرقی، و به سمت غرب، از بیست و پنج هزار ذِراع آن محدوده تا مرز غربی در جوار سهم قبایل امتداد خواهد داشت و از آنِ حاکم خواهد بود. محدودۀ مقدس و قُدس معبد در وسط آن خواهد بود.

22 املاک لاویان و املاک شهر در وسط مِلکِ حاکم خواهد بود و مِلکِ حاکم در حد فاصل قلمرو یهودا و قلمرو بِنیامین قرار خواهد داشت.

23 «و اما سهم بقیۀ قبایل: از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای بِنیامین.

24 «مجاور قلمرو بِنیامین، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای شمعون.

25 «مجاور قلمرو شمعون، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای یِساکار.

26 «مجاور قلمرو یِساکار، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای زِبولون.

27 «مجاور قلمرو زِبولون، از جانب شرقی تا جانب غربی، یک سهم برای جاد.

28 «سرحد جنوبی جاد، به سمت جنوب، از تامار تا آبهای مِریبَه‌قادِش، و از آنجا در امتداد رود مصر، تا دریای بزرگ خواهد بود.

29 خداوندگارْ یهوه می‌فرماید: این است زمینی که باید بر حسب قرعه به عنوان میراث میان قبایل اسرائیل تقسیم کنید و این است سهم‌های آنها.

دروازه‌های شهر

30 «این است دروازه‌های خروجی شهر: در جانب شمال، که به طول چهار هزار و پانصد ذِراع است،

31 دروازه‌های شهر به نام قبایل اسرائیل نامیده خواهد شد. سه دروازۀ شمالی، دروازۀ رِئوبین، دروازۀ یهودا، و دروازۀ لاوی خواهد بود.

32 در جانب شرق، که چهار هزار و پانصد ذِراع است، سه دروازه خواهد بود: دروازۀ یوسف، دروازۀ بِنیامین، و دروازۀ دان.

33 در جانب جنوب، که به طول چهار هزار و پانصد ذِراع است، سه دروازه خواهد بود: دروازۀ شمعون، دروازۀ یِساکار، و دروازۀ زِبولون.

34 در جانب غرب، که چهار هزار و پانصد ذِراع است، نیز سه دروازه خواهد بود: دروازۀ جاد، دروازۀ اَشیر، و دروازۀ نَفتالی.

35 دور تا دورشهر، هجده هزار ذِراع خواهد بود. و نام شهر، از آن پس، ’خداوند آنجاست‘ خواهد بود.»

Categories
دانیال

دانیال ‮معرفی کتاب دانیال‬

معرفی کتاب دانیال

کتاب دانیال مجموعه‌ای است از وقایع زندگی دانیال و رؤیاهای مکاشفه‌ای او زمانی که در تبعید بابِل به سر می‌برد. در بخش نخست کتاب، یعنی بابهای ۱ تا ۶، شاهد وفاداری دانیال و یارانش به احکام خدای یگانه هستیم. در بخش دوّم کتاب، یعنی باب ۷ به بعد، شرح رؤیاهای دانیال را می‌خوانیم که به زبانی مکاشفه‌ای، ظهور و سقوط حکومتهای بزرگ آن روزگار را تا امپراطوری روم پیشگویی کرده، به ظهور مسیحِ موعود نیز اشاره می‌کند. چنین می‌نماید که عیسی مسیح نیز در تعالیم خود این پیشگوییها را مد نظر داشته است.

جزئیات برخی از پیشگوییهای وقایع تاریخی که در کتاب دانیال یافت می‌شود سبب شده که پاره‌ای از دانشمندان، تاریخ نگارش آن را اواسط سدۀ دوّم قبل از میلاد بدانند. اما آن دسته از مسیحیان که به واقعیت مداخلۀ خدا در تاریخ و اصالت پیشگوییهای نبوّتی ایمان دارند، بر این اعتقادند که کتاب دانیال در سدۀ ششم ق.م. و در بابِل نوشته شده است.

در نگاهی کلّی، می‌توان گفت که پیام کتاب دانیال این است که خدا و نه حکومتهای بشری، بر وقایع تاریخ فرمان می‌راند و آن را به سوی تحقق اهداف خود هدایت می‌کند. قوم خدا همواره در این دنیا همچون غریبان و بیگانگانند، اما با این حال می‌توانند به خدا وفادار بمانند و زندگی خداپسندانه‌ای داشته باشند. این وفاداری بر ایمان به حاکمیت خدا بر تاریخ مبتنی است، و بر اعتقاد به اینکه او همۀ امور را در جهت استقرار پادشاهی خود به پیش می‌برد.

کتاب دانیال به دو زبان نوشته شده است. ۱:۱ تا ۲:۴ (قسمت اوّل آیه) و بابهای ۸ تا ۱۳ به زبان عبری است، و ۲:۴ (قسمت دوّم آیه) تا ۷:۲۸ به زبان آرامی.

تقسیم‌بندی کلّی

۱- مقدمه (۱:۱ تا ۷)

۲- وفاداری سه دوست دانیال (۱:۸ تا ۲۱)

۳- خواب نبوکدنصر دربارۀ تمثال بزرگ (باب ۲)

۴- تمثال طلایی نبوکدنصر (باب ۳)

۵- خواب نبوکدنصر دربارۀ درختی بزرگ (باب ۴)

۶- سقوط بابِل (باب ۵)

۷- رهایی دانیال (باب ۶)

۸- رؤیای دانیال دربارۀ چهار وحش (باب ۷)

۹- رؤیای دانیال دربارۀ قوچ و بز (باب ۸)

۱۰- دعای دانیال و رؤیای هفتاد هفته (باب ۹)

۱۱- رؤیاهای دانیال دربارۀ آینده (بابهای ۱۰ تا ۱۲)

Categories
دانیال

دانیال 1

دانیال و دوستانش در بابِل

1 در سالِ سوّمِ سلطنتِ یِهویاقیم پادشاه یهودا، نبوکدنصر پادشاه بابِل به اورشلیم آمد و آن را محاصره کرد.

2 خداوندگار، یِهویاقیم پادشاه یهودا را با شماری از ظروف خانۀ خدا، به دست نبوکدنصر تسلیم نمود. او نیز آنها را به سرزمین شِنعار، به معبد خدای خود آورد و ظروف را در خزانۀ خدای خویش نهاد.

3 آنگاه پادشاه به اَشفِناز، رئیس خواجه‌سرایان خویش فرمود تا شماری از بنی‌اسرائیل، هم از شاهزادگان و هم از اشراف‌زادگان را بیاورد.

4 این جوانان می‌بایست بَری از هر نقصِ عضو، خوش‌سیما و ماهر در هر گونه حکمت می‌بودند؛ همچنین دانا در معرفت، فهیم در علم، و قابل برای ایستادن به خدمت در کاخ پادشاه، تا زبان و ادبیات کَلدانیان را به ایشان بیاموزند.

5 پادشاه از طعام شاهانه و شرابی که می‌نوشید سهم روزانه برای ایشان تعیین کرد. ایشان می‌بایست سه سال تعلیم می‌دیدند و پس از پایان آن مدت، در پیشگاه پادشاه به خدمت می‌ایستادند.

6 دانیال، حَنَنیا، میشائیل و عَزَریا از قبیلۀ یهودا در شمار ایشان بودند.

7 رئیس خواجه‌سرایان نامها بر ایشان نهاد: دانیال را بَلطَشَصَّر، حَنَنیا را شَدرَک، میشائیل را میشَک، و عَزَریا را عَبِدنِغو نامید.

ایمان دانیال

8 اما دانیال در دل خود عزم کرد که خود را با طعام پادشاه و شرابی که وی می‌نوشید، نجس نسازد. پس، از رئیس خواجه‌سرایان اجازه خواست تا خود را نجس نسازد.

9 و خدا رئیس خواجه‌سرایان را بر آن داشت تا با نظر لطف و شفقت به دانیال بنگرد.

10 پس رئیس خواجه‌سرایان به دانیال گفت: «از سرورم پادشاه که طعام و نوشیدنی شما را مقرر داشته است، بیم دارم. چرا روی شما را در قیاس با سایر جوانان هم‌سن‌تان نزار بیند؟ شما جان مرا نزد پادشاه به خطر خواهید افکند.»

11 پس دانیال به ناظری که رئیس خواجه‌سرایان بر دانیال، حَنَنیا، میشائیل و عَزَریا گماشته بود، گفت:

12 «تمنا دارم خدمتگزاران خود را ده روز بیازمایی؛ بگذار به ما حبوبات برای خوردن و آب برای نوشیدن بدهند.

13 آنگاه سیمای ما و سیمای جوانان دیگر را که از طعام پادشاه می‌خورند، ملاحظه فرما، و طبق آنچه می‌بینی با خدمتگزارانت عمل نما.»

14 پس وی در این امر به سخن ایشان گوش داده، ایشان را ده روز بیازمود.

15 در پایان ده روز، سیمای ایشان از سیمای همۀ جوانانی که از طعام پادشاه خورده بودند، نیکوتر و بدنشان سالمترمی‌نمود.

16 پس ناظر، طعامِ ایشان و شرابی را که باید می‌نوشیدند، از آنان بازمی‌داشت و بدیشان حبوبات می‌داد.

17 و اما خدا به این چهار جوان دانش و مهارت در هر گونه ادب و حکمت عطا فرمود، و دانیال در همۀ رؤیاها و خوابها فهیم گردید.

18 در پایان زمانی که پادشاه مقرر فرموده بود تا ایشان را بیاورند، رئیس خواجه‌سرایان آنان را در پیشگاه نبوکدنصر حاضر ساخت.

19 و پادشاه با آنان به گفتگو پرداخت، و در میان تمامی ایشان کسی همچون دانیال، حَنَنیا، میشائیل و عَزَریا یافت نشد؛ پس ایشان در حضور پادشاه به خدمت ایستادند.

20 و در هر مسئلۀ حکمت و فهم که پادشاه از ایشان سئوال می‌کرد، آنان را از تمامی ساحران و افسونگران که در سراسر مملکت او بودند، ده برابر بهتر می‌یافت.

21 دانیال تا نخستین سال کوروشِ پادشاه در آنجا بود.

Categories
دانیال

دانیال 2

خواب نبوکدنصر

1 در سال دوّمِ سلطنتِ نبوکدنصر، نبوکدنصر خوابی دید؛ روحش پریشان شد، و خواب از چشمانش برفت.

2 پس پادشاه فرمان داد که ساحران و افسونگران و جادوگران و کَلدانیان را فرا خوانند تا خواب پادشاه را برایش بازگویند. آنان آمدند و در پیشگاه پادشاه ایستادند.

3 پادشاه به ایشان گفت: «خوابی دیده‌ام و روحم برای درک آن پریشان است.»

4 آنگاه کَلدانیان به زبان آرامی در پاسخ شاه گفتند: «پادشاه تا به ابد زنده بماند! خواب خود را به خادمانت بازگو تا تعبیرش کنیم.»

5 پادشاه در پاسخ کَلدانیان فرمود: «حکم من قطعی است: اگر خواب و تعبیر آن را به من بازنگویید، پاره پاره خواهید شد و خانه‌هایتان به ویرانه‌ای بَدَل خواهد گشت.

6 اما اگر خواب و تعبیرش را بازگویید، هدیه‌ها و پاداشها و حرمتی عظیم از من خواهید یافت. پس خواب و تعبیرش را برایم بازگویید.»

7 ایشان دیگر بار گفتند: «پادشاه خواب خود را به خادمانش بازگوید، آنگاه آن را تعبیر خواهیم کرد.»

8 پادشاه در پاسخ گفت: «یقین دارم که فرصت بیشتر می‌جویید، زیرا می‌دانید که حکم من قطعی است.

9 اگر خواب را به من بازنگویید تنها یک حکم برای شما هست. شما تَبانی کرده‌اید که سخنان دروغ و باطل در پیشگاه من بگویید، تا موقعیت عوض شود. پس خواب را به من بازگویید و من خواهم دانست که آن را برایم تعبیر نیز توانید کرد.»

10 کَلدانیان در پاسخ پادشاه گفتند: «بر روی زمین کسی نیست که بتواند مطلب مورد نظر پادشاه را بیان کند، زیرا هیچ پادشاه بزرگ و مقتدری چنین درخواستی از ساحران و افسونگران و کَلدانیان نکرده است.

11 مطلبی که پادشاه می‌پرسد چندان دشوار است که به‌جز خدایان که مسکنشان با انسان نیست، اَحَدی نمی‌تواند آن را به پادشاه بازگوید.»

12 پادشاه از این سخن به خشم آمده، سخت برآشفت و فرمان داد که همۀ حکیمانِ بابِل را هلاک کنند.

13 بدین‌سان فرمان صادر شد که حکیمان کشته شوند، و در جستجوی دانیال و دوستانش برآمدند تا آنها را نیز بکشند.

14 اما دانیال به حکمت و خرد با اَریوک، رئیسِ جلادانِ شاه که برای کشتن حکیمان بابِل فرستاده شده بود، سخن گفت.

15 او از اَریوک، سردار شاه پرسید: «از چه روی حکم شاه چنین سختاست؟» آنگاه اَریوک دانیال را از موضوع آگاه ساخت.

16 دانیال به درون رفت و از پادشاه فرصت خواست تا تعبیر را برای پادشاه بیان کند.

خدا خواب نبوکدنصر را آشکار می‌کند

17 سپس دانیال به خانۀ خویش بازگشت و موضوع را به دوستان خود حَنَنیا، میشائیل و عَزَریا بازگفت

18 تا دربارۀ این راز از خدای آسمانها طلب رحمت کنند، مبادا دانیال و دوستانش نیز با دیگر حکیمان بابِل هلاک شوند.

19 آنگاه آن راز در رؤیای شب بر دانیال آشکار گردید. پس او خدای آسمانها را متبارک خواند

20 و گفت:

«متبارک باد نام خدا تا ابدالآباد،

زیرا حکمت و توانایی از آن اوست.

21 او زمانها و فصلها را دگرگون می‌سازد؛

پادشاهان را برکنار می‌کند و پادشاهان را برقرار می‌نماید.

او حکیمان را حکمت می‌بخشد

و فهیمان را معرفت عطا می‌فرماید.

22 او چیزهای عمیق و پنهان را آشکار می‌سازد؛

از آنچه در تاریکی نهفته است، آگاه است،

و نور نزد وی مسکن دارد.

23 ای خدای پدرانم، تو را سپاس می‌گویم و می‌ستایم،

چراکه مرا حکمت و توانایی عطا کردی،

و آنچه را از تو خواستیم اکنون بر من معلوم داشتی،

و مطلب پادشاه را بر ما آشکار ساختی.»

24 پس دانیال نزد اَریوک که پادشاه او را به کشتن حکیمان بابِل گماشته بود، رفت و او را گفت: «حکیمان بابِل را هلاک مکن. مرا به پیشگاه پادشاه ببر تا تعبیر را برایش بیان کنم.»

25 آنگاه اَریوک شتابان دانیال را به پیشگاه پادشاه برد و گفت: «در میان اسیران یهودا مردی را یافته‌ام که تعبیر را برای پادشاه بیان تواند کرد.»

26 پادشاه، دانیال را که بَلطَشَصَّر نام داشت خطاب کرده، گفت: «آیا تو می‌توانی خوابی را که دیده‌ام و تعبیرش را برایم بیان کنی؟»

27 دانیال در پاسخ پادشاه گفت: «هیچ حکیم یا افسونگر یا جادوگر یا طالع‌بینی نمی‌تواند رازی را که پادشاه می‌خواهد، بر وی بگشاید،

28 اما خدایی در آسمان هست که کاشف اسرار است. او آنچه را که در روزهای آخر رخ خواهد داد بر نبوکدنصرِ پادشاه نمایانده است. خواب تو و رؤیاهای سرت که بر بسترت دیدی این است:

29 پادشاها، آن هنگام که بر بستر بودی، اندیشه‌هایی دربارۀ آنچه در آینده روی خواهد داد به ذهنت آمد، و کاشف اسرار آنچه را که رخ خواهد داد، بر تو نمایان ساخت.

30 اما این راز از آن رو بر من آشکار نشد که حکمتی فزونتر از دیگر زندگان دارم، بلکه تا تعبیر بر پادشاه آشکار گردد و تا اندیشه‌های دلت را دریابی.

دانیال خواب را تعبیر می‌کند

31 «پادشاها، چون می‌نگریستی، به ناگاه در برابرت تمثالی عظیم بر پا شد، تمثالی بزرگ با درخشندگیِ بی‌نهایت و منظری هولناک.

32 سرِ آن تمثال از طلای ناب، سینه و بازوهایش از نقره، شکم و رانهایش برنجین،

33 ساقهایش آهنین و پا‌هایش بخشی از آهن و بخشی از گِل بود.

34 چون می‌نگریستی، سنگی بَرکَنده شد، اما نه به دست بشر، و به پا‌های آهنین و گِلین برخورده، آنها را خُرد کرد.

35 آنگاه آهن و گِل و برنج و نقره و طلا با هم خُرد شده، همچون کاهِ خرمنگاهِ تابستانی گردید؛ و باد آنها را پراکنده ساخت، به گونه‌ای که اثری از آنها باقی نماند. اما آن سنگ که به تمثال برخورد، کوهی عظیم شد و جهان را به‌تمامی پر ساخت.

36 «این بود خواب، و اکنون تعبیرش را برای پادشاه باز خواهیم گفت:

37 پادشاها، تو شاه شاهانی. خدای آسمانها به تو سلطنت و اقتدار و توانایی و شوکت عطا فرموده است؛

38 و انسانها را، در هر جا که ساکن باشند، و جانورانِ زمین و پرندگانِ هوا را به دست تو سپرده و تو را به حکمفرمایی بر همۀ آنها برگماشته است. آن سَرِ طلا تویی.

39 پس از تو، سلطنتی دیگر ظهور خواهد کرد پست‌تر از سلطنت تو. سپس سلطنتی سوّم، از برنج، بر همۀ جهان حکمفرما خواهد شد.

40 آنگاه سلطنتی چهارم، نیرومند همچون آهن خواهد بود، زیرا آهن همه چیز را لِه می‌کند و در هم می‌شِکنَد. آری، به همان سان که آهن همه چیز را خُرد می‌کند، سلطنت چهارم نیز همۀ اینها را خُرد خواهد کرد و لِه خواهد نمود.

41 همان‌گونه که پا‌ها و انگشتان را دیدی که بخشی از گِلِ کوزه‌گر و بخشی از آهن بود، این سلطنت نیز سلطنتی مُنقَسِم خواهد بود. با این حال قدری از قوّت آهن نیز در آن وجود خواهد داشت، چنانکه دیدی آهن با گِل آمیخته بود.

42 و همان سان که انگشتان پاهایش بخشی از آهن و بخشی از گِل بود، بخشی از این پادشاهی نیز نیرومند و بخشی شکننده خواهد بود.

43 و چنانکه آهن را دیدی که با گِل آمیخته بود، همچنین آنان با یکدیگر از طریق اختلاط قومیدر خواهند آمیخت، اما همان‌گونه که آهن با گِل درنمی‌آمیزد، آنان نیز به یکدیگر نخواهند چسبید.

44 در روزهای آن پادشاهان، خدای آسمانها سلطنتی را برقرار خواهد کرد که هرگز از بین نخواهد رفت. آن سلطنت به قومی دیگر واگذار نخواهد شد بلکه همۀ سلطنتها را در هم خواهد کوبید و نابود خواهد کرد، و خود تا به ابد استوار خواهد ماند،

45 درست همان‌گونه که دیدی سنگی از کوه بَرکَنده شد، اما نه به دست بشر، و آهن و برنج و گِل و نقره و طلا را خرد کرد. خدای بزرگ آنچه را که باید در آینده رخ دهد، به پادشاه نمایانده است. این خواب درست است و تعبیرش مطمئن.»

ارتقاء دانیال

46 آنگاه نبوکدنصرِ پادشاه روی بر خاک نهاده، دانیال را سَجده کرد و دستور داد تا هدیه و بخور به وی تقدیم کنند.

47 پادشاه خطاب به دانیال گفت: «براستی که خدای شما، خدای خدایان و سرورِ پادشاهان و کاشف اَسرار است، زیرا تو توانستی این راز را آشکار کنی.»

48 پس پادشاه مقامی بلند به دانیال عطا فرمود و هدایای بزرگِ بسیار به او بخشید و او را به حکمرانی بر سراسر ولایت بابِل برگماشت و او را رئیسِ رئیسان بر همۀ حکیمان بابِل ساخت.

49 به درخواست دانیال، پادشاه شَدرَک و میشَک و عَبِدنِغو را نیز بر امور ولایت بابِل برگماشت. اما دانیال در دربار شاه بود.

Categories
دانیال

دانیال 3

تمثال طلا

1 نبوکدنصرِ پادشاه تمثالی از طلا ساخت، به بلندی شصت ذِراعو پهنای شش ذِراع؛ و آن را در دشت دورا واقع در ولایت بابِل بر پا داشت.

2 آنگاه نبوکدنصرِ پادشاه کسان فرستاد تا ساتْراپهاو رئیسان و والیان و مشاوران و خزانه‌داران و قاضیان و دادرسان و همۀ صاحبمنصبان ولایتها را گرد آورند، تا در مراسم تبرکِ تمثالی که نبوکدنصرِ پادشاه بر پا کرده بود حضور یابند.

3 پس ساتْراپها و رئیسان و والیان و مشاوران و خزانه‌داران و قاضیان و دادرسان و همۀ صاحبمنصبان ولایتها جهت مراسم تبرک تمثالی که نبوکدنصرِ پادشاه بر پا داشته بود، گرد آمدند. آنان در برابر تمثالی که نبوکدنصر بر پا کرده بود، ایستادند.

4 آنگاه مُنادی به بانگ بلند اعلام کرد: «ای قومها و ملتها و زبانها، به شما فرمان داده می‌شود

5 که چون نوای کَرِنا و سُرنا و چنگ و بربط و سنتور و نی و هر قِسم ساز دیگر را بشنوید، همگی به روی درافتاده، تمثال طلا را که نبوکدنصرِ پادشاه بر پا داشته است، سَجده کنید.

6 هر که به روی درنیفتد و سَجده نکند، بی‌درنگ به میان کورۀ آتشِ سوزان افکنده خواهد شد!»

7 پس چون همۀ مردم نوای کَرِنا و سُرنا و چنگ و بربط و سنتور و هر قسم ساز دیگر را شنیدند، همۀ قومها و ملتها و زبانها به روی درافتاده، تمثال طلا را که نبوکدنصرِ پادشاه بر پا داشته بود سَجده کردند.

کورۀ آتش

8 در این هنگام برخی از کَلدانیان نزدیک آمدند و از یهودیان شکایت کرده،

9 نبوکدنصرِ پادشاه را گفتند: «پادشاه تا به ابد زنده بماند!

10 تو ای پادشاه فرمانی صادر کردی که هر که نوای کَرِنا و سُرنا و چنگ و بربط و سنتور و نی و هر قسم ساز دیگر را بشنود، به روی درافتاده، تمثال طلا را سَجده کند،

11 و هر که به روی درنیفتد و سَجده نکند به میان کورۀ آتشِ سوزان افکنده شود.

12 اما تنی چند از یهودیان، یعنی شَدرَک، میشَک و عَبِدنِغو، که آنان را به ادارۀ امور ولایت بابِل برگماشته‌ای، تو را، پادشاها، اعتنا نمی‌کنند. آنان نه خدایان تو را می‌پرستند و نه تمثال طلا را که بر پا داشته‌ای، سَجده می‌کنند.»

13 آنگاه نبوکدنصر با خشم و غضب فرمان داد تا شَدرَک، میشَک و عَبِدنِغو را حاضر کنند. پس ایشان را به حضور پادشاه آوردند.

14 نبوکدنصر خطاب به ایشان گفت: «ای شَدرَک، میشَک و عَبِدنِغو، آیا راست است که شما خدایان مرا نمی‌پرستید و تمثال طلا را که بر پا داشته‌ام، سَجده نمی‌کنید؟

15 حال اگر آماده‌اید با شنیدن نوای کَرِنا و سُرنا و چنگ و بربط و سنتور و نی و هر قسم ساز دیگر به روی درافتاده، تمثالی را که ساخته‌ام سَجده کنید، که چه خوب. ولی اگر آن را سَجده نکنید، بی‌درنگ به میان کورۀ آتشِ سوزان افکنده خواهید شد. و کدام خداست که بتواند شما را از دست من برهاند؟»

16 شَدرَک، میشَک و عَبِدنِغو در پاسخ پادشاه گفتند: «ای نبوکدنصر، ما نیازی نمی‌بینیم در این باره تو را جواب دهیم.

17 اگر چنان کنی که می‌گویی، خدای ما که او را می‌پرستیم قادر است ما را از کورۀ آتشِ سوزان برهاند، و او ما را از دست تو، پادشاها، خواهد رهانید.

18 ولی حتی اگر نرهاند، پادشاها، بدان که خدایان تو را نخواهیم پرستید و تمثال طلا را که بر پا داشته‌ای، سَجده نخواهیم کرد.»

19 آنگاه نبوکدنصر از خشم مملو گردید و حالت چهره‌اش بر شَدرَک و میشَک و عَبِدنِغو دگرگون شد. پس دستور داد کوره را از حدِ معمول هفت چندان داغ‌تر کنند.

20 او شماری از قویترین جنگاوران لشکر خود را امر فرمود که شَدرَک و میشَک و عَبِدنِغو را ببندند تا ایشان را به درون کورۀ آتشِ سوزان افکنند.

21 پس آن مردان را با رداها و شلوارها و دستارها و دیگر جامه‌هایشان،بستند و به میان کورۀ آتشِ سوزان افکندند.

22 فرمان پادشاه چنان سخت بود و کورۀ آتش چنان سوزان که شعله‌های آتش کسانی را که شَدرَک و میشَک و عَبِدنِغو را می‌بردند، کشت.

23 و این سه مرد، یعنی شَدرَک و میشَک و عَبِدنِغو در حالی که بسته شده بودند، به میان کورۀ آتش سوزان افتادند.

24 آنگاه نبوکدنصرِ پادشاه در شگفت شد و شتابان از جا برخاسته، از مشاوران خود پرسید: «آیا سه مرد را نبستیم و به درون آتش نیفکندیم؟» آنها در پاسخ پادشاه گفتند: «درست است، پادشاها.»

25 گفت: «اما من چهار مرد می‌بینم که رها از بندها در میان آتش گام می‌زنند و گزندی به ایشان نرسیده است؛ و سیمای چهارمین شبیه پسر خدااست!»

26 سپس نبوکدنصر به دهانۀ کورۀ آتشِ سوزان نزدیک آمد و گفت: «شَدرَک، میشَک و عَبِدنِغو، ای خدمتگزاران خدای متعال، بیرون شوید و به اینجا آیید!» پس شَدرَک و میشَک و عَبِدنِغو از میان آتش بیرون آمدند.

27 آنگاه ساتْراپها و رئیسان و والیان و مشاورانِ پادشاه گرد هم آمدند و این مردان را دیدند که نه آتش به بدنهایشان گزندی رسانده بود، نه مویی از سرشان سوخته بود، نه رداهایشان تغییری کرده بود و نه حتی بوی آتش به ایشان رسیده بود.

28 پس نبوکدنصر گفت: «متبارک باد خدای شَدرَک و میشَک و عَبِدنِغو که فرشتۀ خود را فرستاد و خدمتگزارانش را که بر او توکل داشتند، رهایی بخشید! آنان از فرمان پادشاه سر پیچیدند و بدنهای خویش را تسلیم کردند تا خدایی دیگر جز خدای خود را پرستش و سَجده نکنند.

29 پس فرمانی صادر کردم که هر کس، از هر قوم و ملت و زبان، که بر ضد خدای شَدرَک، میشَک و عَبِدنِغو سخنی بگوید، پاره پاره شود و خانه‌اش به ویرانه‌ای بدل گردد، زیرا خدایی دیگر نیست که اینچنین رهایی تواند داد.»

30 و پادشاه، شَدرَک و میشَک و عَبِدنِغو را در ولایت بابِل کامروا ساخت.