Categories
اِرمیا

اِرمیا 52

ویرانی اورشلیم و در بند نهادن صِدِقیا

1 صِدِقیا بیست و یک ساله بود که پادشاه شد، و یازده سال در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش حَموطَل بود، دختر اِرمیا، از مردان لِبنَه.

2 صِدِقیا بر وفق تمامی آنچه یِهویاقیم کرده بود، آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورد.

3 زیرا خشم خداوند بر اورشلیم و یهودا به حدی رسید که آنها را از حضور خویش به دور افکند.

و اما صِدِقیا بر پادشاه بابِل شورید.

4 پس نبوکدنصر پادشاه بابِل در نهمین سالِ سلطنت صِدِقیا، در روز دهم از ماه دهم، با تمامی لشکر خویش بر اورشلیم برآمد و در برابر آن اردو زده، سنگری دور تا دورش بنا کرد.

5 شهر تا یازدهمین سال سلطنت صِدِقیای پادشاه همچنان در محاصره بود.

6 و اما در روز نهم از ماه چهارم، قحطی در شهر چنان سخت شد که مردم دیگر چیزی برای خوردن نداشتند.

7 پس در حالی که شهر در محاصرۀ بابِلیان بود، به شهر رخنه شد، و همۀ مردان جنگی شبانه از راه دروازه‌ای که در میان دو حصار شهر، نزدیک باغستان شاه بود، گریختند و از شهر خارج شده، به سوی عَرَبَه رفتند.

8 اما سپاه کَلدانیان پادشاه را تعقیب کردند و در دشتهای اَریحا به صِدِقیا رسیدند، و در حالی که همۀ لشکریانش از نزد او پراکنده شده بودند،

9 پادشاه را گرفتار کرده، به رِبلَه در سرزمین حَمات نزد پادشاه بابِل آوردند، و او بر محکومیت وی حکم بداد.

10 آنگاه پادشاه بابِل پسران صِدِقیا را در برابر دیدگان او سلاخی کرد و همۀ صاحبمنصبان یهودا را نیز در رِبلَه از دم تیغ گذرانید.

11 او چشمان صِدِقیا را از حدقه بیرون آورد، و او را به زنجیرها بسته، به بابِل برد و تا روز مرگش در زندان نگاه داشت.

به آتش کشیده شدنِ معبد

12 و اما در روز دهمِ ماه پنجم از نوزدهمین سالِ سلطنت نبوکدنصر پادشاه، شاه بابِل، نبوزَرَدان فرماندۀ گارد سلطنتی، که به خدمت پادشاه بابِل می‌ایستاد، به اورشلیم درآمد.

13 او خانۀ خداوند، خانۀ پادشاه، و همۀ خانه‌های اورشلیم را به آتش کشید، و هر خانۀ بزرگ را سوزانید.

14 همۀ لشکر کَلدانیان نیز که همراه فرماندۀ گارد سلطنتی بودند، دیوارهای دورِ اورشلیم را به‌تمامی ویران کردند.

15 آنگاه نبوزَرَدان فرماندۀ گارد سلطنتی، برخی از فقیرترینِ قوم را با بقیۀ مردمی که در شهر باقی مانده بودند به اسیری برد، همراه با کسانی که به پادشاه بابِل پیوسته بودند، و بقیۀ صنعتگران.

16 اما نبوزَرَدان فرماندۀ گارد سلطنتی، برخی از فقیرترینِ مردم را باقی گذاشت تا در تاکستانها و مزارع کار کنند.

17 بابِلیان ستونهای برنجین و پایه‌ها و دریاچۀ برنجین را که در خانۀ خداوند بود خُرد کردند، و تمامی برنجِ آنها را به بابِل بردند.

18 نیز لگنها و خاک‌اندازها و گُلگیرها و کاسه‌ها و ظروف و تمامی اسباب برنجین را که بدانها خدمت می‌کردند، با خود بردند.

19 همچنین، رئیس گارد سلطنتی پیاله‌های کوچک و آتشدانها و کاسه‌ها و لگنها و چراغدانها و ظروف و کاسه‌هایی را که برای هدیۀ ریختنی به کار می‌رفت، یعنی هر چه را از طلا یا نقره بود، با خود برد.

20 برنجِ دو ستون و یک دریاچه و دوازده گاوِ برنجینِ زیرِ دریاچه و پایه‌ها، که سلیمان پادشاه آنها را برای خانۀ خداوند ساخته بود، بی‌اندازه بود.

21 در خصوص ستونها، بلندی هر یک هجده ذِراع،پیرامون آن دوازده ذِراع، و ضخامتش چهار انگشت بود. ستونها میان‌تهی بود.

22 بر هر ستون، سرستونی برنجین به بلندی پنج ذِراع قرار داشت که دور تا دورْ به شبکه و انارهایی برنجین مزین بود. ستون دوّم نیز با انارهایش، به همین شکل بود.

23 دور تا دورِ آن نود و شش انار بود، و شمار تمامی انارهایی که بر شبکۀ دور تا دور قرار داشت، یکصد بود.

تبعیدیانِ به بابِل

24 رئیس گارد سلطنتی، سِرایا کاهن اعظم و صَفَنیا کاهن دوّم و سه دربانِ آستانه را گرفتار کرد.

25 او همچنین از شهر، سرداری را که بر مردان جنگی گماشته شده بود و هفت تن از مشاوران پادشاه را که در شهر بودند و کاتبِ سردار لشکر را که مردم ولایت را بسیج می‌کرد، و شصت تن از اهالی ولایت را که در میان شهر یافت شدند، گرفتار کرد.

26 نبوزَرَدان رئیس گارد سلطنتی، ایشان را گرفته، به رِبلَه نزد پادشاه بابِل برد.

27 پادشاه بابِل نیز آنان را در رِبلَه واقع در سرزمین حَمات، زد و کشت. بدین ترتیب، مردمان یهودا از سرزمین خود به تبعید رفتند.

28 شمار آنان که به دست نبوکدنصر به اسیری رفتند از این قرار است: در سال هفتم، سه هزار و بیست و سه تن از یهودا؛

29 در سال هجدهمِ نبوکدنصر، او هشتصد و سی و دو تن را از اورشلیم به اسیری برد؛

30 و در سال بیست و سوّمِ نبوکدنصر، نبوزَرَدان رئیس گارد سلطنتی هفتصد و چهل و پنج تن از مردم یهودا را به اسیری برد. بدین ترتیب شمار تمامی آنان، چهار هزار و ششصد بود.

رهایی یِهویاکین از زندان

31 در بیست و پنجمین روزِ ماه دوازدهم از سی و هفتمین سالِ تبعیدِ یِهویاکین پادشاه یهودا، اِویل‌مردوک پادشاه بابِل در نخستین سال سلطنت خود، یِهویاکین پادشاه یهودا را سربلند ساخت و او را از زندان بیرون آورد،

32 و با وی به نرمی سخن گفت و بدو جایگاهی رفیعتر از دیگر پادشاهانی بخشید که با وی در بابِل بودند.

33 پس یِهویاکین جامۀ زندان از تن به در آورد، و در همۀ روزهای عمرش، همواره بر سفرۀ پادشاه غذا می‌خورد،

34 و پادشاه بابِل در تمامی ایام زندگی یِهویاکین، تا روز وفات او، مقرری روزانه برای مایحتاجش به وی می‌پرداخت.

Categories
مراثی اِرمیا

مراثی اِرمیا ‮معرفی کتاب مراثی اِرمیا‬

معرفی کتاب مراثی اِرمیا

شهر داوود ویران شده! خانۀ خداوند نابود گردیده! دیگر جایی برای پرستش یهوه وجود ندارد! بزرگان شهر به تبعید رفته‌اند و دیگر صدای شادیِ عروس و داماد و بازی کودکان در کوچه‌های شهر شنیده نمی‌شود! همۀ امیدها بر باد رفته است! این است احساسی که کتاب مراثی به شکلی ملموس به خواننده انتقال می‌دهد.

نگارندۀ کتابْ نیک آگاه است که بابِلی‌ها فقط وسیله‌ای برای مجازات قوم یهود در دست خدا بودند، مجازاتی که قوم خدا براستی سزاوار آن بود. اگرچه کتاب آکنده از نوحه و مرثیه بر مصائب قوم است، در لابلای مطالب آن اشاراتی به نیکویی خدا که یگانه امید اسرائیل و سرمنشأ محبت، وفاداری و نجات است، یافت می‌شود. کتابی که با نوحه و زاری آغاز می‌گردد، با توبه به پایان می‌رسد.

تقسیم‌بندی کلّی

۱- ویرانی اورشلیم (باب ۱)

۲- خشم خداوند (باب ۲)

۳- اندوه اِرمیا (باب ۳)

۴- مصیبت اورشلیم (باب ۴)

۵- دعای باقیماندگان یهودا (باب ۵)

Categories
مراثی اِرمیا

مراثی اِرمیا 1

تیره‌روزی اورشلیم

1 چگونه شهری که آکنده از مردمان بود،

تنها نشسته است!

چگونه آن که در میان قومها بزرگ بود،

چون بیوه‌زنی گشته است!

و آن که در میان ولایتها ملکه بود،

به بیگاری گماشته شده است!

2 شبانگاه زار زار می‌گریَد

و اشکها بر گونه دارد.

از میان همۀ عاشقانش

کسی نیست که تسلایَش دهد.

دوستانش جملگی به او خیانت ورزیده‌

و دشمن او گشته‌اند.

3 یهودا در مصیبت و بردگیِ سخت،

به تبعید رفته است؛

اکنون در میان قومها مسکن گزیده،

و جای آسودن نمی‌یابد؛

در وسط مشقتهایش،

تعقیب‌کنندگان جملگی به او دررسیده‌اند.

4 راههای صَهیون ماتم گرفته‌اند،

و کسی به اعیادش نمی‌آید؛

دروازه‌هایش جملگی ویران است،

و کاهنانش آه می‌کشند؛

دوشیزگانش داغدارند،

و خودش تلخکام است.

5 خصمانش به سَروَری رسیده‌اند،

و دشمنانش در آسایشند؛

به سبب کثرت نافرمانیهایش،

خداوند او را دردمند ساخته است؛

پیش روی دشمن،

کودکانش به تبعید رفته‌اند.

6 فرّ و شکوه دختر صَهیون،

از او رخت بسته است.

سرورانش چون غزالهایی هستند،

که چراگاهی نمی‌یابند؛

از برابر تعقیب‌کنندگانشان،

عاجزانه می‌گریزند.

7 اورشلیم گنجینه‌های خود را از ایام گذشته،

در روزهای مصیبت و سرگردانی به یاد می‌آوَرَد.

آنگاه که مردمانش به دست دشمن گرفتار آمدند،

کسی نبود که یاری‌اش دهد؛

دشمنانش او را دیدند،

و بر سقوط او خندیدند.

8 اورشلیم مرتکب گناهی عظیم شده،

و از این رو نجس گردیده است؛

آنان که او را گرامی می‌داشتند،

اکنون همه خوارش می‌شمارند،

چراکه عریانی‌اش را دیده‌اند؛

خود او نیز آه برمی‌کشد،

و روی برمی‌تابد.

9 نجاست او بر دامنش بود،

و به سرانجام خویش نمی‌اندیشید؛

از این رو سقوطش حیرت‌انگیز است،

و او را تسلی‌بخشی نیست.

«خداوندا، بر فلاکتم بنگر،

زیرا که دشمن پیروز گشته است!»

10 دشمن دست خود را بر همۀ گنجینه‌های او دراز کرده،

چراکه او شاهدِ داخل شدنِ قومها به قُدس خود بوده است،

همان‌ها که دخول‌شان را به جماعت منع کرده بودی.

11 مردمانش جملگی آه کِشان،

در پی نان‌اند؛

گنجینه‌هایشان را با خوراک مبادله می‌کنند،

تا جان خود را تازه سازند.

«خداوندا، نظر فرموده، ببین،

زیرا که خوار گشته‌ام.»

12 «ای همۀ رهگذران،

آیا این در نظر شما هیچ است؟

بنگرید و ببینید

که آیا غمی هست همچون غم من،

که بر من عارض گردیده،

و خداوند در حِدّت خشم خویش

مرا بدان دچار ساخته است؟

13 «از اعلی آتش فرستاد،

و آن را به استخوانهایم داخل ساخت؛

برای پاهایم دام گسترد،

و مرا به عقب برگرداند؛

مرا بهت‌زده وانهاد،

بیمار در تمامی روز.

14 «یوغِ نافرمانیهای من محکم بسته شد،

آنها به دست وی به هم تنیده گشت؛

آنها را بر گردنم نهاد،

و قوّت مرا زائل ساخت؛

خداوندگار به دست آنان مرا تسلیم کرد،

که در برابرشان یارای ایستادنم نیست.

15 «خداوندگار مردان نیرومند مرا

جملگی در میانم رد کرد؛

او سپاهی را بر ضد من فرا خوانْد،

تا جوانان مرا در هم کوبند؛

خداوندگار دختر باکرۀ یهودا را

چنانکه در چَرخُشت، پایمال کرد.

16 «از این سبب است که گریانم،

و اشک از دیدگانم جاری است؛

تسلی‌دهنده از من دور است

و کسی که جانم را تازه کند، نزدیک من نیست.

فرزندانم مفلوک رها شده‌اند،‌

زیرا که دشمن چیره گشته است.»

17 صَهیون دستانش را دراز می‌کند،

اما کسی نیست که تسلایش دهد؛

خداوند بر ضد یعقوب مقدّر فرموده

که همسایگانش دشمن او شوند؛

اورشلیم در میان آنها

به چیزی مُلوّث بدل گشته است.

18 «خداوند عادل است،

زیرا من بر فرمان او عِصیان ورزیدم.

ای همۀ قومها بشنوید

و رنج مرا ملاحظه کنید؛

مردان و زنان جوان من

به اسیری رفته‌اند.

19 «عاشقانم را فرا خواندم،

اما آنان فریبم دادند؛

کاهنان و مشایخم

در شهر جان دادند،

آن هنگام که در پی خوراک بودند

تا جان خویش را تازه کنند.

20 «خداوندا، بنگر، زیرا که در تنگی‌ام،

و اَحشایم در تلاطم است؛

دل در درونم منقلب است،

زیرا که بسیار عِصیان ورزیده‌ام.

بیرون، شمشیر کشتار می‌کند،

درونِ خانه، مانند مرگ است.

21 «مردم نالۀ مرا شنیده‌اند،

اما کسی نیست که تسلایم بخشد.

دشمنانم جملگی دربارۀ مصیبتم شنیده‌اند؛

آنان شادمانند که تو چنین کرده‌ای.

تو روزی را که اعلان کردی، آوردی؛

حال بگذار ایشان نیز همچون من شوند.

22 «شرارتِ ایشان به‌تمامی به حضور تو برسد؛

با ایشان به همان‌سان عمل کن

که به سبب جملۀ نافرمانیهایم

با من کردی؛

زیرا که ناله‌های من بسیار است،

و دلم بیمار گردیده.»

Categories
مراثی اِرمیا

مراثی اِرمیا 2

داوری خداوند بر اورشلیم

1 چگونه خداوند در خشم خود

دختر صَهیون را به ابری تاریک پوشانیده است!

او شُکوهِ اسرائیل را از آسمان به زمین افکنده،

و کرسی زیر پای خویش را در روز خشم خود به یاد نیاورده است.

2 خداوندگار جملۀ مسکنهای یعقوب را

بی‌ترحم فرو بلعیده،

و دژهای دختر یهودا را

در خشم خود منهدم ساخته است؛

او حکومت و حاکمانش را

بر زمین افکنده و بی‌حرمت گردانیده است.

3 او در حِدّت خشم خود

همۀ شاخهایاسرائیل را قطع کرده،

و دست راست خویش را

در برابر دشمن از ایشان عقب کشیده است.

او همچون آتشِ مشتعل که از هر سو فرو می‌بلعد

در یعقوب شعله برکشیده است.

4 او کمان خویش را همچون دشمن برکشیده،

و دست راستش همچون خصم آمادۀ پرتاب است؛

همۀ نیکومنظران را در خیمۀ دختر صَهیون کشته

و غضب خویش را چون آتش فرو ریخته است.

5 خداوندگار همچون دشمن گشته،

و اسرائیل را فرو بلعیده است.

همۀ کاخهایش را در کام کشیده،

و دژهایش را منهدم کرده است.

او ماتم و سوگواری را

برای دختر یهودا بس افزون ساخته است.

6 او مسکن خویش را همچون باغی ویران ساخته،

و مکان ملاقات خود را به ویرانه‌ای بدل کرده است؛

خداوند اعیاد و شَبّاتها را در صَهیون از یادها برده

و در شدت خشم خویش پادشاه و کاهن را خوار ساخته است.

7 خداوندگار مذبح خود را رد کرده،

و قُدس خویش را ترک گفته است.

او حصارهای کاخهایش را

به دست دشمن تسلیم کرده است.

و ایشان همچون روزهای عید

در خانۀ خداوند بانگ برآورده‌اند.

8 خداوند اراده فرموده

که دیوارهای دختر صَهیون را ویران سازد؛

پس آن را به ریسمان اندازه گرفته،

و دست از هلاک کردن باز نداشته است؛

او سنگر و حصار را به سوگ نشانده،

و آنها با هم فرو ریخته‌اند.

9 دروازه‌هایش به زمین فرو رفته،

و او پشت‌بندهایش را تلف کرده و در هم شکسته است؛

پادشاه و صاحبمنصبانش

در میان اقوام دیگر به سر می‌برند؛

دیگر شریعتی وجود ندارد،

و انبیایش رؤیایی از جانب خداوند نمی‌بینند.

10 مشایخ دختر صَهیون خاموش بر زمین نشسته‌اند؛

آنان خاک بر سر افشانده و پلاس در بر کرده‌اند.

زنان جوانِ اورشلیم سرهای خویش رو به زمین خم کرده‌اند.

11 چشمانم از گریه کم‌سو گشته،

و اَحشایم در پیچ و تاب است؛

جگرم به سبب ویرانی قوم عزیزمبر زمین ریخته،

چراکه اطفال و شیرخوارگان در کوچه‌های شهر ضعف می‌کنند.

12 آنان در همان حال که چون مجروحان

در کوچه‌های شهر از هوش می‌روند،

و در آغوش مادران خویش جان می‌سپارند،

گریان به مادرانشان می‌گویند:

«کجاست نان و شراب؟»

13 برای تو چه شهادت توانم داد،

و با چه قیاست توانم کرد،

ای دختر اورشلیم؟

به چه مانندت توانم کرد،

تا که تسلایت دهم،

ای دختر باکرۀ صَهیون؟

زیرا که ویرانی تو همچون دریا عظیم است؛

کیست که تو را شفا تواند داد؟

14 انبیایت رؤیاهای دروغین و باطل برایت دیدند؛

آنان گناهانت را نمایان نکردند تا سعادت را به تو بازگردانند،

بلکه وحی کاذب و گمراه‌کننده برایت دیدند.

15 رهگذران جملگی بر پشت دست خود می‌زنند،

و انگشت به دهان مانده، بر دختر اورشلیم سر تکان می‌دهند، و می‌گویند:

«آیا این است شهری که

کمال زیبائی‌اش می‌خواندند،

و مایۀ شادمانی تمامی زمین؟»

16 دشمنانت جملگی دهان بر تو گشوده‌اند؛

آنان تمسخر کرده، دندانها بر هم می‌فشرند

و می‌گویند: «او را فرو بلعیدیم! بَه!

این است روزی که انتظارش را می‌کشیدیم؛

حال بدان رسیدیم و آن را به چشم می‌بینیم!»

17 خداوند آنچه را قصد نموده بود،

به انجام رسانده؛

و کلامش را که از دیرباز امر فرموده بود،

تحقق بخشیده است.

او تو را بی‌ترحم ویران کرده؛

او دشمن را بر تو شادمان ساخته،

و شاخِ خصمانت را برافراشته است.

18 دل ایشان نزد خداوند فریاد بر‌آورْد.

ای دیوار دختر صَهیون،

بگذار اشکهایت روز و شب

همچو سیلاب جاری شود!

خود را آرامی مده،

و دیدگان بر هم مگذار!

19 «شبانگاه، در ابتدای پاسهای شب،

برخیز و فریاد برآور!

دل خویش را همچون آب

به حضور خداوندگار بریز!

به‌خاطر جان فرزندانت،

دستان خویش را به سوی او برافراز،

فرزندانی که بر سر هر کوی و برزن

از گرسنگی بیهوش می‌شوند.»

20 خداوندا، بنگر و ملاحظه فرما،

که با چه کسی تا کنون چنین کرده‌ای؟

آیا سزاست که زنان ثمرۀ رَحِم خود را بخورند؟

فرزندانی را که به ناز پرورده‌اند؟

آیا سزاست که کاهن و نبی

در قُدسِ خداوندگار کشته شوند؟

21 پیر و جوان با هم

در کوچه‌ها به خاک درمی‌غلتند؛

زنان و مردان جوانم

به دَم شمشیر فرو افتاده‌اند.

تو به روز خشمت هلاکشان کردی؛

تو بی‌ترحم ایشان را از دم تیغ گذراندی.

22 مانند فرا خواندن مردمان به جشن روز عید،

ترسهای مرا از هر سو فرا خواندی؛

در روز خشم خداوند،

هیچ‌کس جان به در نبرد و زنده نماند؛

آنان را که به ناز پرورده و بزرگ کرده بودم،

دشمن من هلاک کرد.

Categories
مراثی اِرمیا

مراثی اِرمیا 3

وفاداری تو عظیم است

1 مَن آن مرد هستم که از چوب غضب او

مصیبت دیده‌ام؛

2 او مرا رانده و به تاریکی درآورده است،

بدون ذره‌ای روشنایی.

3 به‌یقین همۀ روز، بارها،

دست خویش به ضد من برمی‌گردانَد.

4 گوشت و پوست مرا مندرس ساخته،

و استخوانهایم را خرد کرده است؛

5 به تلخی و مصیبت مرا محاصره نموده،

و از هر سو احاطه‌ام کرده است؛

6 همچون کسانی که از دیرباز مرده‌اند،

مرا در تاریکی ساکن گردانیده است.

7 گِرد من حصار کشیده که نتوانم گریخت،

و زنجیرهایم را سنگین ساخته است؛

8 هرچند آواز درمی‌دهم و فریاد کمک برمی‌آورم،

از گوش فرا دادن به دعایم اِبا می‌کند.

9 راههایم را با سنگهای بزرگ سد کرده،

و طریقهایم را مُعَوّج ساخته است.

10 همچون خرسی در کمین من نشسته،

و همچون شیر خود را پنهان کرده است.

11 مرا از راهم بیرون کشیده و پاره پاره کرده است،

و آنگاه مرا در حالِ زارم وانهاده است.

12 کمان خود را برکشیده،

و مرا هدف تیرهایش ساخته است.

13 تیرهای تَرکِش خویش را

به جگرمفرو برده است.

14 مضحکۀ همۀ قومها گشته‌ام؛

تمامی روز بر من سرود تمسخر می‌خوانند.

15 مرا به چیزهای تلخ سیر کرده،

از اَفسَنتین مستم کرده است.

16 دندانهایم را به سنگریزه‌ها شکسته،

و مرا در خاک پایمال کرده است.

17 جانم از آسایش محروم است،

و سعادتمندی را از یاد برده‌ام.

18 پس گفتم: «دیگر تاب تحمل ندارم،

و امیدم به خداوند بر باد شده است.»

19 مصیبت و سرگردانی‌ام را به یاد آور،

اَفسَنتین و زهر تلخ را!

20 جانم آنها را پیوسته به یاد می‌آورد

و در درونم افسرده می‌شود.

21 لیکن به این می‌اندیشم،

و از این رو امیدوار خواهم بود:

22 محبتهای خداوند هرگز پایان نمی‌پذیرد،

زیرا که رحمتهای او بی‌زوال است؛

23 آنها هر بامداد تازه می‌شود؛

وفاداری تو عظیم است.

24 جان من می‌گوید: «خداوند نصیب من است،

پس بر او امید خواهم بست.»

25 خداوند برای منتظران خود نیکوست،

و برای هر که او را بجوید.

26 نیکوست در خاموشی،

نجات خداوند را انتظار کشیدن؛

27 نیکوست برای انسان،

یوغ را در جوانی حمل کردن.

28 بگذار در خاموشی تنها بنشیند،

آنگاه که یوغ بر او نهاده می‌شود؛

29 بگذار دهان خویش بر خاک نهد،

که شاید هنوز امیدی باشد؛

30 بگذار رخسار خود را به سیلی‌زنندگان بسپارد،

و از رسوایی سیر شود.

31 زیرا خداوند آدمی را تا به ابد ترک نمی‌کند،

32 بلکه هرچند کسی را محزون سازد،

بر حسب کثرت محبتش رحم خواهد کرد؛

33 زیرا از دل نمی‌خواهد

آدمی را به مصیبت و اندوه دچار سازد.

34 اسیرانِ زمین را جملگی زیر پا لِه کردن،

35 در حضور آن متعال حقِ انسانی را ضایع کردن،

36 دادرسیِ کسی را در محکمه منحرف ساختن،

این‌گونه کارها پسندیدۀ خداوندگار نیست.

37 کیست که سخنی بگوید و واقع شود،

اگر خداوندگار بدان امر نکرده باشد؟

38 آیا از دهان آن متعال نیست،

که هم مصیبت و هم خوشی صادر می‌شود؟

39 چرا باید انسانی که هنوز زنده است، شِکوِه سر دهد

آنگاه که به سبب گناهانش مکافات می‌بیند؟

40 بیایید تا راههای خویش را بسنجیم و آنها را بیازماییم؛

بیایید تا به سوی خداوند بازگشت کنیم!

41 بیایید تا دلها و دستانمان را

به سوی خدایی که در آسمان است برافراشته، بگوییم:

42 «ما گناه کردیم و عِصیان ورزیدیم،

و تو نیامرزیدی.

43 «خویشتن را به خشم پوشانیدی

و ما را تعقیب کرده، بی‌ترحم هلاک نمودی؛

44 خود را به ابر مستور ساختی

تا هیچ دعایی به تو نرسد.

45 ما را در میان قومها،

خاکروبه و زباله ساختی.

46 «دشمنانمان جملگی

دهان خویش را بر ضد ما می‌گشایند؛

47 خوف و خطر بر ما عارض گشته،

خرابی و ویرانی؛

48 به سبب ویرانیِ قوم عزیزم،

جویهای اشک از دیدگانم روان است.

49 «چشمانم بی‌امان اشک می‌ریزد

و باز نمی‌ایستد،

50 تا اینکه خداوند از آسمان

نظر کند و ببیند.

51 به سبب جملۀ دختران شهرم،

چشمانم جان مرا قرین اندوه می‌سازد.

52 «آنان که بی‌سبب دشمن من بودند،

مرا همچون مرغی تعقیب کردند؛

53 جان مرا به گودالی فرو افکندند،

و سنگها بر من فرو ریختند؛

54 آبها از سرم گذشت،

و گفتم: ”دیگر هلاک شدم.“

55 «آنگاه خداوندا،

از اعماق سیاهچال نامت را خواندم؛

56 تو تمنایم را شنیدی:

”گوش خود را بر فریاد کمکم مبند!“

57 چون تو را خواندم، نزدیک آمدی،

و فرمودی: ”مترس!“

58 «خداوندگارا، تو به دادرسی من آمدی،

و حیاتم را فدیه کردی.

59 خداوندا، تو ظلمی را که بر من روا داشته‌اند، دیده‌ای؛

پس دادم بستان!

60 تو تمامی بدخواهی ایشان را مشاهده کرده‌ای،

همۀ دسیسه‌هایشان را بر ضد من.

61 «خداوندا، تو اهانتهای ایشان را شنیده‌ای،

همۀ دسیسه‌هایشان را بر ضد من؛

62 سخنان و اندیشه‌های مخالفانم،

تمامی روز، بر ضد من است.

63 نشست و برخاستِ ایشان را ملاحظه کن،

زیرا که موضوع سرودهای طعنه‌آمیز ایشان گشته‌ام.

64 «خداوندا، بر وفق اعمال دستانشان،

بدیشان مکافات برسان.

65 دل مشوش بدیشان بده؛

لعنت تو بر ایشان باد!

66 خداوندا، در خشم خود تعقیبشان کن،

و از زیر آسمانهایت نابودشان فرما.»

Categories
مراثی اِرمیا

مراثی اِرمیا 4

مکافات اسرائیل

1 چگونه طلا برق خود را از دست داده،

و زرِ ناب تبدیل گشته است!

سنگهای گرانبها و مقدس

بر سر هر کوچه‌ای پاشیده شده است.

2 چگونه فرزندانِ ارجمندِ صَهیون

که با طلای ناب برابری می‌کردند،

اکنون همچون ظروف سفالین شمرده می‌شوند

که کارِ دست‌کوزه‌گری بیش نیست!

3 حتی شغالان نیز پستانهای خود را پیش آورده،

بچه‌های خود را شیر می‌دهند،

اما قوم عزیز من، همچون شترمرغانِ بیابان،

سنگدل گشته است.

4 زبان اطفالِ شیرخواره

از فرط تشنگی به کامشان می‌چسبد؛

کودکان برای لقمه‌نانی التماس می‌کنند،

اما کسی به ایشان نمی‌دهد.

5 آنان که روزی طعام لذیذ می‌خوردند،

اکنون در کوچه‌ها بینوا گشته‌اند؛

آنان که در جامه‌های ارغوان پرورش یافته بودند،

اکنون مَزبَله‌ها را در آغوش می‌گیرند.

6 زیرا مکافات قوم عزیز من

از مکافات سُدوم عظیمتر است،

که در لحظه‌ای واژگون شد،

بی‌آنکه کسی دستِ یاری به سویش دراز کند.

7 برگزیدگانش از برف پاکتر بودند،

و از شیر سپیدتر؛

بدنهایشان از لَعل سُرختر بود،

و شمایل ایشان چونان یاقوت کبود.

8 اما اکنون روی ایشان از دوده سیاه‌تر شده،

و در کوچه‌ها شناخته نمی‌شوند؛

پوستشان به استخوانهایشان چسبیده،

و خشک شده، مانند چوب گردیده است.

9 کشتگانِ دَمِ شمشیر،

از قربانیان قحطی کامرواترند،

که مصدوم از نبودِ محصول زمین،

کاهیده می‌شوند.

10 زنان مهربان به دستان خویش

فرزندان خویش را پختند؛

که به گاهِ نابودیِ قوم عزیز من

خوراک ایشان شدند.

11 خداوند خشم خود را به‌کمال جاری کرده،

و غضب آتشینش را فرو ریخته است؛

او در صَهیون آتشی برافروخته،

که بنیانش را سوزانیده است.

12 پادشاهان جهان باور نمی‌داشتند،

و نه هیچ‌یک از ساکنان زمین،

که خصم و دشمن به دروازه‌های اورشلیم

راه توانند یافت.

13 اما این به سبب گناه انبیایش واقع گردید،

و به سبب عِصیان کاهنانش،

که خون پارسایان را

در میان شهر ریختند.

14 اکنون همچون کوران

در کوی و بَرزن سرگردانند؛

چنان از خون نجس گردیده‌اند،

که کسی جامۀ ایشان را لمس نتواند کرد.

15 مردم بر ایشان فریاد سر داده، می‌گویند:

«دور شوید! نجس!

دور شوید! دور شوید!

چیزی را لمس مکنید!»

پس گریزان شدند و سرگردان،

و در میان قومها گفتند:

«آنان را دیگر در میان ما جایی نیست!»

16 حضور خداوند ایشان را پراکنده ساخته،

و دیگر توجهی بدیشان ندارد.

دیگر نه اعتنایی به کاهنان می‌شود،

و نه لطفی به مشایخ.

17 چشمان ما از انتظارِ بیهوده برای کمک،

کم‌سو گشته است؛

بر دیدبانگاه‌های خود انتظار کشیدیم،

برای قومی که نجات نمی‌توانستند داد.

18 قدمهای ما را می‌پاییدند،

چندان که در کوچه‌های خود راه نمی‌توانستیم رفت؛

سرانجامِ ما نزدیک شده و روزهای ما پایان یافته بود،

زیرا که اَجَل ما رسیده بود.

19 تعقیب‌کنندگانِ ما،

از عقابهای آسمان چابک‌تر بودند؛

بر کوهها تعقیبمان کردند،

و در صحرا به کمینمان نشستند.

20 مسیحِ خداوند که نَفَس ما بود،

در حفره‌های آنها گرفتار آمد،

همان که درباره‌اش می‌گفتیم:

«زیر سایۀ او در میان قومها زیست خواهیم کرد.»

21 شادی کن و مسرور باش، ای دختر اَدوم،

ای که در سرزمین عوص ساکنی؛

به تو نیز این پیاله خواهد رسید،

و مست شده، خود را عریان خواهی ساخت.

22 ای دختر صَهیون، مکافات گناه تو به انجام رسیده است؛

او تو را بیش از این در تبعید نخواهد داشت.

لیکن تقصیر تو را ای دختر اَدوم مجازات خواهد کرد،

و گناهان تو را منکشف خواهد ساخت.

Categories
مراثی اِرمیا

مراثی اِرمیا 5

ما را نزد خود بازگردان

1 خداوندا، آنچه بر ما گذشته، به یاد آر؛

بنگر و رسوایی‌مان را ببین!

2 میراثمان از آنِ بیگانگان شده،

و کاشانه‌هامان از آنِ اَجنَبیان.

3 یتیم و بی‌پدر گشته‌ایم،

و مادرانمان همچون بیوگان شده‌اند.

4 آبی را که می‌نوشیم، باید بخریم؛

هیزممان را نیز به ما می‌فروشند.

5 تعقیب‌کنندگان به گردن ما رسیده‌اند؛

خسته شده‌ایم و راحت نداریم.

6 با مصر و آشور دست داده‌ایم،

تا نان کافی به کف آریم.

7 پدران ما گناه ورزیدند و رخت بربستند،

و ما بارِ گناهان ایشان را حمل می‌کنیم.

8 بردگان بر ما حکم می‌رانند،

و کسی نیست که ما را از دستشان برهاند.

9 به سبب شمشیرِ اهل بیابان،

برای لقمه‌نانی جان خود را به خطر می‌افکنیم.

10 به سبب گرمای سوزناکِ قحطی،

پوستمان همچون کوره داغ شده است.

11 زنان را در صَهیون بی‌عصمت کرده‌اند،

دوشیزگان را در شهرهای یهودا.

12 امیران را از دستهایشان بر دار کرده‌اند،

و مشایخ را هیچ حرمتی نیست.

13 مردان جوان به گرداندن سنگ آسیا مجبور گشته‌اند،

و پسران جوان زیر بار هیزم می‌افتند.

14 مشایخ نشستن بر دروازۀ شهر را ترک گفته‌اند،

و جوانان نغمه‌سرایی خویش را.

15 شادی از دلهای ما رخت بربسته،

و رقصمان به ماتم بدل گشته است.

16 تاج از سر ما فرو افتاده؛

وای بر ما، که گناه ورزیده‌ایم!

17 از همین رو، دل ما بی‌تاب شده،

و به سبب همین چیزها دیدگانمان تار گشته است،

18 یعنی برای کوه صَهیون که متروک مانده،

و شغالان در آن پرسه می‌زنند.

19 اما تو، ای خداوند، تا ابد سلطنت می‌کنی؛

تخت تو نسل اندر نسل برقرار خواهد بود.

20 چرا ما را برای همیشه از یاد می‌بَری؟

چرا برای مدتی چنین مدید ترکمان گفته‌ای؟

21 خداوندا، ما را نزد خود بازگردان، تا بازگشت کنیم؛

روزهایمان را همچون ایام قدیم تازه کن!

22 مگر آنکه به‌تمامی طردمان کرده،

و بی‌نهایت بر ما خشمگین باشی.

Categories
حِزقیال

حِزقیال ‮معرفی کتاب حِزقیال‬

معرفی کتاب حِزقیال

حِزقیال از یهودیانی بود که در دوّمین دور از تهاجم بابِلی‌ها به اورشلیم در سال ۵۹۷ ق.م. به دستور نبوکدنصر به اسارت رفتند. آنان به تبعیدیانی پیوستند که در سال سوّم یِهویاقیم به تبعید بِابل برده شده بودند (رجوع کنید به دانیال ۱:۱). اما چند سال بعد از این اسارت دوّم، اورشلیم دیگر بار طغیان کرد، و این بار بابِلی‌ها در سال ۵۸۶ ق.م. شهر و معبد بزرگ آن را به آتش کشیده، به‌تمامی ویران کردند.

حِزقیال در این دورِ دوّم اسارت و تبعید به بابِل، یعنی در هفت سال نخست از خدمت نبوّتی خود، این پیام را از سوی خدا به همکیشان تبعیدی خود می‌داد که برای اورشلیم دیگر امیدی نیست و آن شهر قطعاً ویران خواهد شد. نه معبد و نه تعلق به قوم خدا، سرنوشت اورشلیم را تغییر نخواهد داد.

کتاب حِزقیال آکنده است از اشاره‌ها به حاکمیت مطلق خدا بر وقایع. داوری خدا بر اورشلیم و بر دیگر ملتها این حاکمیت را به ثبوت می‌رسانید. اما فیض خدا تنها محدود به اورشلیم و معبد آن نمی‌شد. پس از ویرانی شهر و معبدش، حِزقیال پیام تسلی و تفقد الهی را به تبعیدیان اعلام می‌کرد. گرچه قوم اسرائیل با بت‌پرستی قبیح خود، سزاوار مجازات سخت الهی شده بودند، اما خدا در فیض خود به یاری ایشان آمده، آینده‌ای مسیحایی را به ایشان نوید می‌داد.

تقسیم‌بندی کلّی

۱- نبوّتهایی دربارۀ داوری خدا بر اسرائیل (بابهای ۱ تا ۲۴)

۲- نبوّتهایی دربارۀ داوری خدا بر ملتها (بابهای ۲۵ تا ۳۲)

۳- نبوّتهایی دربارۀ تسلی اسرائیل (بابهای ۳۳ تا ۴۸)

Categories
حِزقیال

حِزقیال 1

حِزقیال در بابِل

1 در روز پنجمِ ماه چهارم از سال سی‌ام، آنگاه که در میان تبعیدیان بر کنارۀ رود کِبار بودم، آسمان گشوده شد و رؤیاهای خدا را دیدم.

2 آری، در روز پنجمِ ماه، که پنجمین سال تبعید یِهویاکین پادشاه بود،

3 کلام خداوند بر حِزقیالِ کاهن، پسر بوزی، بر کنارۀ رود کِبار در سرزمین کَلدانیان نازل شد؛ و دست خداوند در آنجا بر وی بود.

رؤیای جلال خداوند

4 چون نگریستم، اینک تندبادی از جانب شمال برمی‌آمد، با ابری عظیم که از آن آتش برمی‌جهید و نوری درخشان گرداگرد آن بود، و در میان آتش چیزی مانند کهربا وجود داشت.

5 از میان آتش، چیزی شبیه چهار موجود زنده پدیدار شد. ظاهر آنها چنین بود: به سیمای انسان بودند،

6 اما هر یک از آنها چهار صورت داشتند و چهار بال.

7 پاهایشان راست و کف پایشان چونان سُم گوساله بود و همچون برنج صیقلی می‌درخشید.

8 زیر بالهایشان در چهار طرف، دستهای انسان بود. و صورت و بالهای آن چهار بدین‌گونه بود:

9 بالهایشان به یکدیگر می‌رسید، و هر یک مستقیم پیش می‌رفتند بی‌آنکه به جانبی روی بگردانند.

10 و اما در مورد شکل صورتشان: هر یک از آن چهار، صورت انسان داشتند، و نیز صورت شیر به جانب راست، و صورت گاو به جانب چپ، و نیز صورت عقاب.

11 چنین بود صورتشان. و اما بالهایشان به سوی بالا گسترده بود. هر یک دو بال داشتند که به بال موجود دیگر می‌رسید، و دو بال دیگر تنشان را می‌پوشانید.

12 هر یک از آنان مستقیم پیش می‌رفتند. هر جا که روح می‌رفت، آنان نیز می‌رفتند، و در حین رفتن، روی نمی‌گرداندند.

13 و اما سیمای آن موجوداتِ زنده مانند زغالِ گداخته در آتش و همچون مشعلها بود. آتش میان آن موجودات زنده پیش و پس می‌رفت، آتشی درخشان که از آن شراره‌ها برمی‌جهید.

14 و آن موجودات همچون برق به این سو و آن سو می‌دویدند و برمی‌گشتند.

15 همچنان که بدان موجودات زنده می‌نگریستم، اینک در کنار هر یک از آن موجوداتِ چهارچهره، چرخی بر زمین دیدم.

16 ظاهر چرخها و صنعت آنها چنین بود: همچون زِبَرجَد می‌درخشیدند و هر چهار شبیه یکدیگر بودند. ظاهر و صنعت آنها بسان چرخی در میان چرخ دیگر بود.

17 به هنگام حرکت، به سوی هر یک از چهار جانبِ خود پیش می‌رفتند، و در حین رفتن روی نمی‌گرداندند.

18 طوقه‌هایشان بلند و مَهیب بود، و طوقه‌های هر چهار، از هر طرف آکنده از چشم بود.

19 هرگاه آن موجودات زنده حرکت می‌کردند، چرخها نیز در کنارشان به حرکت درمی‌آمدند، و هرگاه آن موجودات زنده از زمین بلند می‌شدند، چرخها نیز بلند می‌شدند.

20 هر جا که روح می‌رفت، موجودات زنده نیز می‌رفتند، و چرخها نیز همراهشان بلند می‌شدند، زیرا روحِ موجودات زنده در چرخها بود.

21 هرگاه آنها حرکت می‌کردند، چرخها نیز به حرکت درمی‌آمدند، و هرگاه آنها بازمی‌ایستادند، چرخها نیز بازمی‌ایستادند؛ و هرگاه موجودات زنده از زمین بلند می‌شدند، چرخها نیز همراه آنان بلند می‌شدند، زیرا روحِ موجودات زنده در چرخها بود.

22 بر فراز سرِ آن موجودات زنده چیزی شبیه فَلَکْ گسترده بود، که چونان بلورِ درخشنده به نظر می‌رسید.

23 زیر فلک، بالهای آنها مستقیم به سوی یکدیگر گسترده بود. هر یک دو بال داشتند که پیکرشان را از این سو و آن سو می‌پوشانید.

24 چون به حرکت درمی‌آمدند، صدای بالهایشان را می‌شنیدم که چونان خروش آبهای بسیار بود، و همچون صدای قادرمطلق،و غوغای لشکریان. و چون بازمی‌ایستادند، بالهایشان را فرود می‌آوردند.

25 و چون در حین ایستادن بالهایشان را فرود می‌آوردند، از فراز فلکی که بالای سرشان بود، صدایی شنیده می‌شد.

26 بر فراز فلکِ بالای سرشان، چیزی بود شبیه تخت با منظر یاقوت کبود، و بالا بر فراز آن تخت کسی بود با منظری شبیه انسان.

27 از کمر او به طرف بالا شبیه کَهرُبا بود، و به آتشی می‌مانست که از اطراف محصور شده باشد. و از کمر او به طرف پایین شبیه آتش بود، و نور از هر طرف او را در برگرفته بود.

28 نورِ گرداگردش شبیه تابش رنگین‌کمان بود که در روز بارانی در ابر پدیدار شود.

چنین بود منظرِ شباهتِ جلالِ خداوند. و چون آن را دیدم، به روی درافتادم و صدای کسی را شنیدم که سخن می‌گفت.

Categories
حِزقیال

حِزقیال 2

دعوت حِزقیال

1 مرا گفت: «ای پسر انسان، بر پای خود بایست تا با تو سخن گویم.»

2 و چون با من سخن می‌گفت، روح به من درآمد و مرا بر پاهایم بر پا داشت؛ و او را شنیدم که با من سخن می‌گفت.

3 مرا گفت: «ای پسر انسان، تو را نزد بنی‌اسرائیل می‌فرستم، نزد قومی عِصیانگر که بر من عِصیان ورزیده‌اند. آنان و پدرانشان تا بدین روز بر من طغیان کرده‌اند.

4 من تو را نزد نسل ایشان می‌فرستم که گستاخ و سرسختند، تا بدیشان بگویی: ”خداوندگارْ یهوه چنین می‌فرماید.“

5 خواه ایشان بشنوند و خواه نشنوند – زیرا که خاندانی عِصیانگرند – خواهند دانست که در میانشان نبی‌ای هست.

6 و تو ای پسر انسان، از آنان مترس و از سخنانشان مَهراس، حتی اگر خارها و خَلَنگها پیرامون تو باشند و در میان عقربها بنشینی. آری، از سخنان ایشان مترس و از نگاهشان بیم مدار، زیرا که خاندانی عِصیانگرند.

7 کلام مرا به ایشان بگو، خواه بشنوند و خواه نشنوند، زیرا که عِصیانگرند.

8 «اما تو ای پسر انسان، به آنچه تو را می‌گویم، گوش فرا ده. مانند این خاندان عِصیانگر، عاصی مباش؛ دهان خود بگشا و آنچه را به تو می‌دهم، بخور.»

9 چون نگریستم، اینک دستی به سوی من دراز شده بود، و در آن طوماری بود.

10 پس آن را در برابر من برگشود؛ بر پشت و روی آن نوشته‌ها بود و بر آن نوحه و ناله و وای نوشته شده بود.