Categories
اِرمیا

اِرمیا 32

اِرمیا و خرید زمین عَناتوت

1 این است کلامی که در سال دهمِ صِدِقیا پادشاه یهودا، که سال هجدهمِ نبوکدنصر بود، از جانب خداوند بر اِرمیا نازل شد.

2 در آن هنگام، لشکر پادشاه بابِل اورشلیم را در محاصره داشت، و اِرمیای نبی در حیاط قراولان در کاخ پادشاه یهودا، در بند بود.

3 زیرا صِدِقیا پادشاه یهودا او را به زندان افکنده و گفته بود: «چرا نبوّت می‌کنی و می‌گویی، ”خداوند چنین می‌فرماید: اینک من این شهر را به دست پادشاه بابِل تسلیم می‌کنم، و او آن را تسخیر خواهد کرد؛

4 صِدِقیا پادشاه یهودا از چنگ کَلدانیان نخواهد رَست، بلکه به‌یقین به دست پادشاه بابِل تسلیم شده، با او رو در رو سخن خواهد گفت و او را به چشم خود خواهد دید.

5 و خداوند می‌گوید که او صِدِقیا را به بابِل خواهد بُرد و او در آنجا خواهد ماند، تا آنگاه که من به یاری او بیایم. اگر با کَلدانیان به نبرد برخیزید، پیروز نخواهید شد“؟»

6 اِرمیا گفت: «کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:

7 ”اینک حَنَمئیل، پسرِ عموی تو شَلّوم، نزد تو می‌آید و می‌گوید: مزرعۀ مرا که در عَناتوت است بخر، زیرا حق بازخرید بر مبنای خویشاوندی با توست.“

8 پس همان‌گونه که خداوند فرموده بود، پسرعمویم حَنَمئیل در حیاط قراولان نزد من آمد و گفت، ”مزرعۀ مرا که در عَناتوت در قلمرو بنیامین است بخر، زیرا که حق مالکیت و بازخریدِ آن از آن توست؛ پس آن را برای خود بخر.“ آنگاه دانستم که این کلام از جانب خداوند است.

9 «پس مزرعه‌‌ای را که در عَناتوت بود از پسرعمویم حَنَمئیل خریدم و بهای آن را که هفده مثقالنقره بود برایش وزن کردم.

10 آنگاه قباله را امضا و مُهر کرده، شاهدان گرفتم و بهای آن را به نقره بر ترازو وزن کردم.

11 سپس قبالۀ خرید را برداشتم، هم نسخۀ مَمهور را که حاوی مُفاد و شرایط بود، و هم نسخۀ باز را.

12 و قبالۀ خرید را در حضور پسرعمویم حَنَمئیل و تمام شاهدانی که قبالۀ خرید را امضا کرده بودند، و نیز در برابر تمام یهودیانی که در حیاط قراولان نشسته بودند، به باروک پسر نیریا نوادۀ مَحسِیا دادم.

13 و در حضور ایشان به باروک چنین سفارش کردم:

14 ”خداوند لشکرها، خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: این قباله‌ها، یعنی نسخۀ مَمهور و نیز نسخۀ باز را بگیر و در ظرفی سفالین بگذار تا مدتی طولانی محفوظ بماند.

15 زیرا خداوند لشکرها، خدای اسرائیل، چنین می‌فرماید: بار دیگر در این سرزمین خانه‌‌ها و مزرعه‌‌ها و تاکستانها خریداری خواهد شد.“

دعای اِرمیا

16 «پس از آنکه قبالۀ خرید را به باروک پسر نیریا دادم، نزد خداوند دعا کرده، گفتم:

17 ”آه ای خداوندگارْ یهوه! تویی که آسمانها و زمین را به نیروی عظیم و بازوی افراشتۀ خود آفریدی! هیچ چیز برای تو دشوار نیست.

18 محبت خود را بر هزاران ارزانی می‌داری، اما مکافات گناه پدران را پس از ایشان، دامنگیر فرزندانشان می‌کنی. ای خدای عظیم و قادر، که نامت خداوند لشکرهاست،

19 که مشورتهایت عظیم و اعمالت نیرومند است؛ ای که چشمانت بر تمامی راههای بنی‌آدم باز است، و به هر کس بر حسب راههایش و بر وفق ثمرۀ اعمالش پاداش می‌دهی!

20 ای که در سرزمین مصر آیات و عجایب به ظهور آوردی، و تا به امروز نیز در اسرائیل و در میان آدمیان چنین می‌کنی، و از بهر خود، مانند امروز، نامی فراهم آورده‌ای.

21 ای که قوم خود اسرائیل را به آیات و عجایب، و دستِ قوی و بازوی افراشته، و هیبت عظیم از سرزمین مصر بیرون آوردی؛

22 و این سرزمین را که برای پدرانشان سوگند خوردی که بدیشان بدهی، بدیشان بخشیدی – سرزمینی که شیر و شهد در آن جاری است.

23 و ایشان بدان‌جا داخل شده، آن را به تصرّف آوردند، اما به ندای تو گوش فرا ندادند و به شریعت تو سلوک نکردند و آنچه را بدیشان امر فرموده بودی انجام ندادند. از این رو تو نیز تمامی این بلا را بر ایشان نازل کردی.

24 اینک سنگرها به جهت تسخیر شهر بر آن بر پا شده است، و شهر به سبب شمشیر و قحطی و طاعون به دست کَلدانیانی که با آن می‌جنگند، تسلیم می‌شود. آنچه گفته بودی، واقع شده است، و اینک تو آن را می‌بینی.

25 اما ای خداوندگارْ یهوه، تو خود به من فرمودی: ’مزرعه را در حضور شاهدان به نقد بخر‘ – با اینکه شهر به دست کَلدانیان تسلیم شده است.“»

پاسخ خداوند به اِرمیا

26 آنگاه کلام خداوند بر اِرمیا نازل شده، گفت:

27 «هان، من یهوه خدای جمیع آدمیان هستم. آیا چیزی هست که برای من دشوار باشد؟

28 پس خداوند چنین می‌فرماید: اینک من این شهر را به دست کَلدانیان و به دست نبوکدنصر، پادشاه بابِل تسلیم می‌کنم، و او آن را تسخیر خواهد کرد.

29 کَلدانیانی که با این شهر می‌جنگند، به شهر درآمده، آن را به آتش خواهند کشید و آن را با خانه‌هایش خواهند سوزانید، همان خانه‌هایی که بر بامهای آنها برای بَعَل بخور می‌سوزاندند و هدایای ریختنی برای خدایانِ غیر می‌ریختند و بدین‌گونه خشم مرا برمی‌انگیختند.

30 زیرا بنی‌اسرائیل و بنی‌یهودا، از روزگار جوانی کاری جز انجام آنچه در نظر من بد است، نکرده‌اند. آری، خداوند می‌فرماید که بنی‌اسرائیل کاری جز برانگیختن خشم من با عمل دستان خود نکرده‌اند.

31 این شهر از روز بنایش تا به امروز، چنان خشم و غضب مرا برافروخته است که باید آن را از حضور خود به دور افکنم.

32 بنی‌اسرائیل و بنی‌یهودا با همۀ شرارتی که مرتکب شدند خشم مرا برانگیختند، ایشان با پادشاهان و صاحبمنصبانشان، کاهنان و انبیایشان، و مردان یهودا و ساکنان اورشلیم.

33 آنان به جای آنکه به من رو کنند، پشت کردند. و هرچند ایشان را بارها و بارها تعلیم دادم، گوش نسپردند و تأدیب نپذیرفتند.

34 آنها بتهای نفرت‌انگیز خود را در خانه‌‌ای که به نام من نامیده شده است، بر پا کردند تا آن را نجس سازند.

35 و مکانهای بَعَل را در وادی بِن‌هِنّوم بنا کردند تا پسران و دخترانشان را برای مولِک در آتش قربانی کنند، گرچه ایشان را بدان امر نکرده و حتی به خاطرم خطور نکرده بود که از ایشان بخواهم با چنین عمل کراهت‌آوری یهودا را به گناه بکشانند.

وعدۀ سعادت مجدد

36 «و حال یهوه خدای اسرائیل دربارۀ این شهر که شما می‌گویید، ”به قحطی و شمشیر و طاعون گرفتار آمده و به دست پادشاه بابِل تسلیم شده است“، چنین می‌فرماید:

37 به‌یقین من ایشان را از تمام ممالکی که ایشان را در خشم شدید و غضب عظیم خود بدانها رانده‌ام، گرد آورده، بدین مکان باز خواهم آورد تا در امنیت زندگی کنند.

38 ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان.

39 و ایشان را یک دل و یک طریق خواهم داد تا به جهت خیریّت خویش و خیریّت فرزندانشان که پس از ایشان خواهند بود، همیشه از من بترسند.

40 و عهد جاودانی با ایشان خواهم بست که هرگز از نیکویی کردن به ایشان بازنایستم. و ترس خود را در دل ایشان خواهم نهاد تا از من روی برنتابند.

41 از نیکویی کردن به ایشان شادمان خواهم شد و ایشان را به امانت خویش و به تمامی دل و جان خود در این سرزمین غرس خواهم کرد.

42 «زیرا خداوند چنین می‌فرماید: چنانکه بر این قوم تمامی این بلای عظیم را نازل کردم، همچنان تمامی آن نیکویی را که بدیشان وعده داده‌ام، بر ایشان نازل خواهم کرد.

43 و در این سرزمین که درباره‌اش می‌گویید، ”ویرانه‌ای است خالی از انسان و حیوان، و به دست کَلدانیان تسلیم شده است!“ مزرعه‌ها خریداری خواهد شد.

44 آری، مزرعه‌ها به نقد خریداری خواهد شد و در حضور شاهدان قباله‌ها نوشته و مُهر خواهد شد، در زمین بنیامین و حوالی اورشلیم و در شهرهای یهودا و شهرهای کوهستان و شهرهای نواحی کم‌ارتفاع و شهرهای نِگِب؛ زیرا، خداوند می‌فرماید، من سعادت گذشته را بدیشان باز خواهم گردانید.»

Categories
اِرمیا

اِرمیا 33

وعدۀ صلح و آرامش

1 در همان حال که اِرمیا هنوز در حیاط قراولان محبوس بود، کلام خداوند بار دیگر بر او نازل شده، گفت:

2 «خداوندی که زمین را آفرید، خداوندی که آن را شکل داده، مستحکم فرمود، و نامش یهوه است، چنین می‌گوید:

3 مرا بخوان که تو را اجابت خواهم کرد و تو را از چیزهای عظیم و مخفی که ندانسته‌ای، آگاه خواهم ساخت.

4 زیرا یهوه خدای اسرائیل دربارۀ خانه‌های این شهر و خانه‌های پادشاهان یهودا که ویران شده تا از آنها سنگرها در برابر خاکریزهای محاصره و در برابر شمشیر ساخته شود، چنین می‌فرماید:

5 آنها می‌آیند تا با کَلدانیان بجنگند و آن خانه‌ها را از اجساد کسانی که من در خشم و غضب خود خواهم کُشت پر کنند، زیرا من به سبب تمامی شرارت آنها، روی خود را از این شهر پوشانیده‌ام.

6 «با این همه، سلامتی و شفا را به این شهر باز خواهم گردانید و آنان را شفا بخشیده، سلامتی و امنیت را به فراوانی بدیشان خواهم رسانید.

7 و سعادت را به یهودا و اسرائیل بازآورده، آنان را همچون گذشته بنا خواهم کرد.

8 من ایشان را از تمامی گناهانی که به من ورزیده‌اند پاک خواهم ساخت، و تمامی تقصیرهای ایشان را که بدانها بر من گناه ورزیده و از من سر پیچیده‌اند، خواهم آمرزید.

9 آنگاه این شهر برای من در حضور تمامی قومهای زمین که دربارۀ جملۀ احسانهای من در حق ایشان خواهند شنید، مایۀ شهرت و شادی و ستایش و حرمت خواهد بود. و آنها به سبب فراوانی سعادت و سلامتی که برای آن فراهم خواهم آورد، حیران و لرزان خواهند بود.

10 «خداوند چنین می‌فرماید: در این مکان که درباره‌اش می‌گویید: ”ویرانه‌ای است خالی از انسان و حیوان“، یعنی در شهرهای یهودا و کوچه‌های اورشلیم که متروک و خالی از انسان و سَکَنه و حیوانات است،

11 بار دیگر بانگ شور و شعف شنیده خواهد شد و آواز عروس و داماد و آواز کسانی که هدایای تشکر به خانۀ خداوند آورده، می‌خوانند:

«”خداوند لشکرها را سپاس گویید،

زیرا خداوند نیکوست

و محبتش جاودانه است!“

زیرا خداوند می‌فرماید: من سعادت را همچون گذشته به این سرزمین باز خواهم گردانید.

12 «خداوند لشکرها چنین می‌فرماید: در اینجا که ویرانه و از انسان و حیوان خالی است، و در تمامی شهرهایش، بار دیگر مکانهایی خواهد بود که شبانان در آن گله‌ها را بخوابانند.

13 و خداوند می‌گوید که در شهرهای کوهستان و شهرهای نواحی کم‌ارتفاع و شهرهای نِگِب، و در سرزمین بنیامین و حوالی اورشلیم و شهرهای یهودا، گوسفندان بار دیگر از زیرِ دست شمارندگان خواهند گذشت.

عهد جاودانی خداوند با داوود

14 «خداوند می‌فرماید: هان روزهایی می‌آید که به آن وعدۀ نیکو که به خاندان اسرائیل و خاندان یهودا دادم، وفا خواهم کرد.

15 در آن ایام و در آن زمان برای داوود شاخه‌‌ای عادل خواهم رویانید که عدل و انصاف را در این سرزمین به اجرا در خواهد آورد.

16 در آن ایام یهودا نجات خواهد یافت، و اورشلیم در امنیت به سر خواهد بُرد. و نامی که بدان نامیده خواهد شد این است: ”یهوه، عدالت ماست!“

17 «زیرا خداوند چنین می‌فرماید: داوود کسی را که بر تخت پادشاهی خاندان اسرائیل بنشیند، هرگز کم نخواهد داشت؛

18 و لاویانِ کاهن نیز کسی را که به حضور من قربانیهای تمام‌سوز تقدیم دارد و هدایای آردی بسوزاند و پیوسته قربانیها ذبح کند، هرگز کم نخواهند داشت.»

19 کلام خداوند بر اِرمیا نازل شده، گفت:

20 «خداوند چنین می‌فرماید: اگر عهد مرا با روز و عهد مرا با شب باطل توانید کرد به گونه‌ای که روز و شب در وقت خود نشود،

21 آنگاه عهد من با خادم من داوود نیز باطل خواهد شد، به گونه‌ای که او را پسری نخواهد بود که بر تخت او سلطنت کند، و نیز با خدمتگزارانم، لاویانِ کاهن.

22 چنانکه لشکر آسمان را نتوان شمرد و ریگ دریا را اندازه نتوان گرفت، به همین سان من نیز نسل خادم خود داوود و لاویان را که مرا خدمت می‌کنند، بی‌شمار خواهم گردانید.»

23 و کلام خداوند بر اِرمیا نازل شده، گفت:

24 «آیا به سخن این مردمان توجه نکرده‌‌ای که می‌گویند: ”خداوند آن دو طایفه را که برگزیده بود، ترک کرده است“؟ پس قومِ مرا خوار می‌شمارند و دیگر ایشان را قومی نمی‌انگارند.

25 اما خداوند چنین می‌فرماید: اگر من با روز و شب عهد نبسته و قانونهای آسمان و زمین را برقرار نکرده باشم،

26 در آن صورت نسل یعقوب و خادم خود داوود را نیز ترک خواهم کرد، و از نسل او کسی را به حکمرانی بر نسل ابراهیم و اسحاق و یعقوب بر نخواهم گزید. زیرا به‌یقین سعادت گذشته را به این سرزمین باز خواهم گردانید، و دیگر بار بر ایشان رحم خواهم کرد.»

Categories
اِرمیا

اِرمیا 34

سرانجامِ صِدِقیا

1 آنگاه که نبوکدنصر پادشاه بابِل و تمامی لشکرش با تمامی ممالک جهان که زیر سلطۀ او بودند و تمامی قومها، با اورشلیم و همۀ شهرهایش می‌جنگیدند، این کلام از جانب خداوند بر اِرمیا نازل شد:

2 «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: برو و صِدِقیا پادشاه یهودا را خطاب کرده، بگو: ”خداوند چنین می‌فرماید: اینک من این شهر را به دست پادشاه بابِل تسلیم می‌کنم، و او آن را به آتش خواهد سوزانید.

3 و تو از دستش نخواهی رَست، بلکه به‌یقین گرفتار شده، به دست وی تسلیم خواهی گشت. پادشاه بابِل را به چشم خود خواهی دید و با او رو در رو سخن خواهی گفت، و به بابِل خواهی رفت.“

4 حال ای صِدِقیا، پادشاه یهودا، کلام خداوند را بشنو! خداوند دربارۀ تو چنین می‌گوید: ”تو به شمشیر کشته نخواهی شد،

5 بلکه در آرامش خواهی مرد. و همان‌گونه که برای پدرانت، یعنی پادشاهان پیشین که قبل از تو بودند، بخورسوزاندند، برای تو نیز چنین خواهند کرد و برایت سوگواری کرده، خواهند گفت: ’آه، ای سرور ما!“‘ زیرا خداوند می‌فرماید: من این سخن را گفتم.»

6 پس اِرمیای نبی تمامی این سخنان را در اورشلیم به صِدِقیا پادشاه یهودا گفت،

7 آن هنگام که لشکر پادشاه بابِل با اورشلیم و با همۀ شهرهای یهودا که هنوز باقی بودند، یعنی با لاکیش و عَزیقَه، می‌جنگیدند؛ زیرا از شهرهای حصاردار یهودا تنها این دو شهر باقی مانده بود.

آزادی برای بردگان

8 این کلام از جانب خداوند بر اِرمیا نازل شد، پس از آنکه صِدِقیای پادشاه با تمامی مردم اورشلیم عهد بست که ایشان را به آزادی ندا کند،

9 تا هر کس غلام و کنیز عبرانی خود را آزاد کند، و دیگر هیچ‌کس برادر یهودی خود را غلام خویش نسازد.

10 پس تمامی صاحبمنصبان و همۀ کسانی که بدین عهد داخل شدند، پذیرفتند که هر یک غلام و کنیز خویش را آزاد کنند و دیگر آنان را در بندگی نگاه ندارند. پس اطاعت کردند و آنها را آزاد ساختند.

11 اما بعد، از تصمیم خود برگشته، غلامان و کنیزانی را که رها کرده بودند، باز آوردند و ایشان را دوباره به بندگی گرفتند.

12 پس کلام خداوند از جانب خداوند بر اِرمیا نازل شده، گفت:

13 «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید: آنگاه که پدرانتان را از سرزمین مصر و از خانۀ بندگی بیرون آوردم، من خود با ایشان عهد بسته، گفتم:

14 ”در پایانِ هر هفت سال، هر یک از شما باید برادر عبرانی خود را که خویشتن را به شما فروخته و شش سال شما را خدمت‌کرده است، رها سازید. باید او را از خدمت معاف کنید.“ اما پدران شما از من اطاعت نکردند و به من گوش فرا ندادند.

15 شما در این زمان توبه کردید و آنچه را در نظر من درست است، به جا آوردید و هر یک برای همسایۀ خویش به آزادی ندا کرده، در خانه‌ای که نام من بر آن است، در حضور من عهد بستید.

16 اما بعد، از آن برگشته و نام مرا بی‌حرمت ساخته‌اید و هر یک از شما غلام و کنیز خود را که ایشان را بنا به میل‌شان رها کرده بودید، بازآورده و به زور به بندگی خویش گماشته‌اید.

17 «پس خداوند چنین می‌فرماید: حال که شما از من اطاعت نکردید و هر یک برای برادر و همسایۀ خویش به آزادی ندا ننمودید، من برای شما به آزادی ندا می‌کنم تا به شمشیر و طاعون و قحطی از پا درآیید! و خداوند می‌گوید که شما را مایۀ دهشت تمامی ممالک جهان خواهم گردانید.

18 من با کسانی که از عهد من تجاوز کردند و مفاد عهدی را که در حضور من بستند به جا نیاوردند، همچون گوساله‌ای عمل خواهم کرد که آن را به دو نیم کرده، از میانش عبور نمودند.

19 من صاحبمنصبان یهودا و صاحبمنصبان اورشلیم و خواجه‌سرایان و کاهنان و همۀ مردمان این سرزمین را که از میان پاره‌های گوساله عبور کرده‌اند،

20 به دست دشمنانشان و به دست آنان که قصد جانشان دارند تسلیم خواهم کرد، و اجسادشان طعمۀ پرندگان هوا و وحوش صحرا خواهد شد.

21 و صِدِقیا پادشاه یهودا و صاحبمنصبانش را به دست دشمنانشان و به دست آنان که قصد جانشان دارند، یعنی به دست لشکر پادشاه بابِل که از نزد شما عقب نشسته‌اند، تسلیم خواهم کرد.

22 و هان، خداوند می‌فرماید، من فرمان می‌دهم و آنان را بدین شهر بازمی‌گردانم تا با آن بجنگند و آن را تسخیر کرده، به آتش بسوزانند. من شهرهای یهودا را به ویرانه‌ای غیرمسکون بدل خواهم ساخت.»

Categories
اِرمیا

اِرمیا 35

اطاعت رِکابیان

1 این است کلامی که در ایام یِهویاقیم، پسر یوشیا پادشاه یهودا، از جانب خداوند بر اِرمیا نازل شد:

2 «به خانۀ رِکابیان برو و با ایشان سخن گفته، آنان را به یکی از حجره‌های خانۀ خداوند بیاور و به آنها شراب بنوشان.»

3 پس، یَاَزَنیا پسر اِرمیا پسر خَبَصِنیا را با تمام برادران و پسرانش و تمامی خاندان رِکابیان برگرفتم،

4 و آنان را به خانۀ خداوند به حجرۀ پسران حانان پسر مرد خدایی یِجدَلیا نام بردم که در کنار حجرۀ صاحبمنصبان و بالای حجرۀ مَعَسیا پسر شَلّوم، نگاهبان آستانه، قرار داشت.

5 سپس تُنگهای پر از شراب و جامها جلوی خاندان رِکابیان نهادم و بدیشان گفتم: «شراب بنوشید.»

6 ایشان پاسخ دادند: «شراب نمی‌نوشیم، زیرا جدّ ما یوناداب پسر رِکاب به ما فرمان داده و گفته است: ”نه شما و نه فرزندانتان، هیچگاه لب به شراب مزنید.

7 همچنین خانه‌‌ها مسازید و کِشت مکنید؛ تاکستانها غرس منمایید و مالک آنها مشوید؛ بلکه تمامی ایام خود را در خیمه به سر برید. آنگاه در دیاری که در آن غریبید، روزهای بسیار زیست خواهید کرد.“

8 ما نیز به سخن جَدّمان یوناداب پسر رِکاب و آنچه به ما امر فرموده بود، گردن نهاده‌ایم و در تمامی روزهای عمرمان شراب ننوشیده‌ایم، نه ما و نه زنانمان، و نه پسران و دخترانمان،

9 و خانه‌ای به جهت سکونت نساخته‌ایم و تاکستان و مزرعه و بذر برای خود نگرفته‌‌ایم.

10 بلکه در خیمه‌ها مسکن گزیده‌ایم و از جَدّمان یوناداب اطاعت کرده و آنچه او امر فرموده است، به جای آورده‌ایم.

11 اما چون نبوکدنصر پادشاه بابِل به این سرزمین برآمد، گفتیم: ”بیایید از ترس سپاه کَلدانیان و سپاه اَرامیان به اورشلیم برویم.“ پس در اورشلیم ساکن شده‌ایم.»

12 سپس کلام خداوند بر اِرمیا نازل شده گفت:

13 «خداوند لشکرها، خدای اسرائیل، چنین می‌گوید: برو و به مردمان یهودا و ساکنان اورشلیم بگو: خداوند می‌فرماید، آیا عبرت نمی‌گیرید و به کلام من گوش فرا نمی‌دهید؟

14 فرمانی که یوناداب پسر رِکاب به پسرانش داد که شراب ننوشند، نگاه داشته می‌شود و ایشان تا به امروز شراب نمی‌نوشند زیرا به فرمان جَدّ خویش گردن می‌نهند؛ اما من بارها با شما سخن گفته‌ام، ولی به من گوش نگرفتید.

15 من خادمان خود،، انبیا را جملگی نزدتان فرستادم؛ ایشان را بارها گسیل داشته، گفتم: ”هر یک از شما از راه بد خویش بازگشت کنید و کردارتان را اصلاح کرده، خدایانِ غیر را پیروی و عبادت منمایید، تا در سرزمینی که به شما و به پدرانتان داده‌ام، ساکن شوید.“ اما شما گوش فرا ندادید و مرا اطاعت نکردید.

16 پسران یوناداب پسر رِکاب به فرمان جدّ‌شان گردن می‌نهند، اما این قوم از من فرمان نمی‌برند.

17 پس خداوند لشکرها، خدای اسرائیل، چنین می‌فرماید: اینک من بر یهودا و بر جمیع ساکنان اورشلیم تمامی آن بلا را که دربارۀ ایشان گفته‌ام، نازل می‌کنم، زیرا که بدیشان سخن گفتم، اما نشنیدند، و ایشان را خواندم، اما پاسخ ندادند.»

18 اما اِرمیا خطاب به خاندان رِکابیان گفت: «خداوند لشکرها، خدای اسرائیل، چنین می‌فرماید: از آنجا که شما از فرمان جدّ‌تان یوناداب اطاعت کرده‌اید و همۀ اوامر او را نگاه داشته، آنچه را به شما حکم کرده بود، به جا آورده‌اید،

19 پس خداوند لشکرها، خدای اسرائیل، چنین می‌گوید: نسل یوناداب پسر رِکاب کسی را که در حضور من به خدمت بایستد، هرگز کم نخواهد داشت.»

Categories
اِرمیا

اِرمیا 36

سوزاندن طومار

1 در چهارمین سالِ یِهویاقیم پسر یوشیا پادشاه یهودا، این کلام از جانب خداوند بر اِرمیا نازل شد:

2 «طوماری برگیر و تمامی سخنانی را که از ایام یوشیا تا به امروز دربارۀ اسرائیل و یهودا و همۀ قومها به تو گفته‌ام، بر آن بنویس.

3 شاید چون خاندان یهودا تمامی بلایایی را که قصد دارم بر ایشان نازل کنم بشنوند، از راه بد خود بازگردند، و من تقصیر و گناهشان را بیامرزم.»

4 پس اِرمیا، باروک پسر نیریا را فرا خواند، و باروک از دهان اِرمیا تمامی سخنان خداوند را که به او گفته بود، بر طومار نوشت.

5 و اِرمیا به باروک چنین فرمان داد: «من از ورود به خانۀ خداوند منع شده‌ام،

6 پس تو در روزِ روزه به خانۀ خداوند برو و سخنان خداوند را از طوماری که از دهان من نوشتی، در گوش تمامی قوم بخوان، و نیز در گوش مردم یهودا که از شهرهایشان می‌آیند.

7 شاید که به درگاه خداوند التماس کنند و هر کدام از ایشان از راه بد خود بازگردند؛ زیرا خشم و غضبی که خداوند بر ضد این قوم اعلام کرده، عظیم است.»

8 پس باروک پسر نیریا تمام آنچه را که اِرمیای نبی بدو فرمان داده بود، به جای آورد و کلام خداوند را در خانۀ خداوند از آن طومار خواند.

9 در ماه نهم از پنجمین سال یِهویاقیم پسر یوشیا پادشاه یهودا، برای تمامی مردمانِ اورشلیم و برای همۀ کسانی که از شهرهای یهودا به اورشلیم می‌آمدند، به روزه در حضور خداوند اعلام شد.

10 آنگاه باروک سخنان اِرمیا را از آن طومار در خانۀ خداوند، در حجرۀ جِمَریا پسر شافانِ کاتب، واقع در صحن فوقانی، در مدخل ’دروازۀ جدید‘ خانۀ خداوند به گوش تمامی مردم خواند.

11 چون میکایا پسر جِمَریا، پسر شافان، تمامی سخنان خداوند را از آن طومار شنید،

12 به حجرۀ کاتب واقع در خانۀ پادشاه رفت. تمام صاحبمنصبان در آنجا نشسته بودند: اِلیشَمَعِ کاتب، دِلایا پسر شِمَعیا، اِلناتان پسر عَکبور، جِمَریا پسر شافان، صِدِقیا پسر حَنَنیا و همۀ دیگر صاحبمنصبان.

13 میکایا تمامی سخنانی را که از باروک شنیده بود برای ایشان بازگفت، همان سخنان را که باروک به گوش مردم از طومار خوانده بود.

14 آنگاه صاحبمنصبان جملگی ’یِهودی‘ پسر نِتَنیا پسر شِلِمیا پسر کوشی را نزد باروک فرستادند تا به او بگوید: «طوماری را که در حضور مردم خواندی، به دست گرفته، بیا.» پس باروک پسر نیریا طومار را به دست گرفته، نزد ایشان رفت.

15 آنان به وی گفتند: «بنشین و آن را برای ما بخوان.» پس باروک آن را برای ایشان خواند.

16 چون تمامی آن سخنان را شنیدند، هراسان به یکدیگر نگریستند و به باروک گفتند: «‌باید تمامی این سخنان را به عرض پادشاه برسانیم.»

17 سپس از باروک پرسیدند: «به ما بگو این سخنان را چگونه نوشتی؟ آیا آنها را از دهان اِرمیا شنیدی؟»

18 باروک پاسخ داد: «آری، تمامی این سخنان را او به من بیان کرد و من آنها را به مُرَکب بر طوماری نوشتم.»

19 آنگاه صاحبمنصبان به باروک گفتند: «تو و اِرمیا رفته، خویشتن را پنهان کنید تا کسی نداند کجایید.»

20 پس طومار را در حجرۀ اِلیشَمَعِ کاتب نهادند و به صحن، نزد پادشاه رفتند، و تمامی آن سخنان را به عرض پادشاه رساندند.

21 آنگاه پادشاه ’یِهودی‘ را فرستاد تا طومار را بیاورد، و او آن را از حجرۀ اِلیشَمَعِ کاتب آورده، برای پادشاه و تمامی صاحبمنصبانی که نزد پادشاه ایستاده بودند، خواند.

22 ماه نهم بود، و پادشاه در سرای زمستانی خود نشسته بود و آتش پیش رویش در آتشدان افروخته بود.

23 هر بار که ’یِهودی‘ سه یا چهار ستون از طومار را می‌خواند، پادشاه آن را به کاردی می‌بُرید و در آتشی که در آتشدان بود می‌افکند، تا سرانجام تمام طومار در آتشی که در آتشدان بود، بسوخت.

24 نه پادشاه و نه هیچ‌یک از خادمانش که این سخنان را به‌تمامی شنیدند، نه پروا کردند و نه جامه‌های خویش بر تن دریدند؛

25 و گرچه اِلناتان و دِلایا و جِمَریا به پادشاه التماس کردند که طومار را نسوزاند، بدیشان اعتنا نکرد.

26 بلکه به شاهزاده یِرَخمِئیل و سِرایا پسر عَزریئیل و شِلِمیا پسر عَبدِئیل فرمان داد تا باروکِ کاتب و اِرمیای نبی را بگیرند. اما خداوند ایشان را پنهان کرده بود.

27 و اما پس از آنکه پادشاه طومار و سخنانی را که باروک از دهان اِرمیا نوشته بود، سوزانید، کلام خداوند بر اِرمیا نازل شده، گفت:

28 «طوماری دیگر برگیر و همۀ سخنانی را که بر طومار نخست بود و یِهویاقیم پادشاه یهودا آن را سوزانید، بر آن بنویس.

29 و به یِهویاقیم پادشاه یهودا بگو: ”خداوند چنین می‌فرماید: تو آن طومار را سوزاندی و گفتی، ’چرا در آن نوشتی که پادشاه بابِل به‌یقین خواهد آمد و این سرزمین را ویران کرده، انسان و حیوان را از آن نابود خواهد ساخت؟‘

30 پس خداوند دربارۀ یِهویاقیم پادشاه یهودا چنین می‌گوید: برای او کسی نخواهد بود که بر تخت داوود بنشیند، و جسدش در گرمای روز و سرمای شب بیرون افکنده خواهد شد.

31 من او و نسلش و خدمتگزارانش را به سبب تقصیرشان مکافات خواهم رسانید و بر آنها و ساکنان اورشلیم و مردم یهودا همۀ آن بلایا را که بر ضد ایشان اعلام کردم، نازل خواهم کرد، زیرا که مرا نشنیدند.“»

32 پس اِرمیا طوماری دیگر برگرفت و آن را به باروکِ کاتب پسر نیریا داد، و او تمامی سخنان طوماری را که یِهویاقیم پادشاه یهودا در آتش سوزانده بود، از دهان اِرمیا بر آن نوشت، و سخنان بسیاری مانند آنها نیز بر آن افزوده شد.

Categories
اِرمیا

اِرمیا 37

هشدار به صِدِقیا

1 صِدِقیا پسر یوشیا، که نبوکدنصر پادشاه بابِل او را بر سرزمین یهودا به پادشاهی نصب کرده بود، به جای یِهویاکینپسر یِهویاقیم، پادشاه شد.

2 اما نه او و نه خدمتگزارانش و نه مردمان آن سرزمین، هیچ‌یک به کلام خداوند که به واسطۀ اِرمیای نبی بیان شده بود، گوش فرا ندادند.

3 صِدِقیای پادشاه، یِهوکَل پسر شِلِمیا و صَفَنیای کاهن پسر مَعَسیا را نزد اِرمیای نبی فرستاد تا بگویند: «تمنا اینکه نزد یهوه خدایمان برای ما دعا کنی.»

4 اِرمیا در این هنگام در میان مردم آمد و رفت می‌کرد، زیرا هنوز به زندان نیفتاده بود.

5 و لشکر فرعون از مصر عزیمت کرد، و کَلدانیان که اورشلیم را در محاصره داشتند، چون این خبر را شنیدند، از اورشلیم عقب نشستند.

6 آنگاه کلام خداوند بر اِرمیای نبی نازل شده، گفت:

7 «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: به پادشاه یهودا که شما را نزد من فرستاده است تا از من مسئلت کند، چنین بگویید: ”اینک لشکر فرعون که به یاری شما آمده‌اند، به سرزمین خود مصر بازمی‌گردند.

8 و کَلدانیان بازگشته، با این شهر خواهند جنگید و آن را تسخیر کرده، به آتش خواهند کشید.

9 خداوند چنین می‌فرماید: خود را با این سخن فریب مدهید که، ’کَلدانیان به‌یقین از نزد ما خواهند رفت،‘ زیرا که نخواهند رفت.

10 حتی اگر لشکر کَلدانیان را که با شما می‌جنگند، یکسره شکست می‌دادید به گونه‌ای که از ایشان به‌جز مجروحان کسی در خیمه‌هایشان باقی نمی‌ماند، باز هم هر یک از آنان به پا خاسته، این شهر را به آتش می‌کشیدند.“»

در بند نهادن اِرمیا

11 و اما پس از آنکه لشکر کَلدانیان به سبب سپاه فرعون از اورشلیم عقب نشست،

12 اِرمیا از اورشلیم عازم سرزمین بنیامین شد تا از میان قوم، سهم خویش را از مِلک طلب کند.

13 اما چون به دروازۀ بنیامین رسید، رئیس قراولان به نام یِرئیا پسر شِلِمیا پسر حَنَنیا، اِرمیای نبی را گرفتار کرد و گفت: «تو می‌روی تا به کَلدانیان بپیوندی!»

14 اِرمیا پاسخ داد: «دروغ است؛ به کَلدانیان نمی‌پیوندم!» اما یِرئیا به وی گوش نگرفت و اِرمیا را گرفته، او را نزد صاحبمنصبان بُرد.

15 و صاحبمنصبان بر اِرمیا خشمناک گشته، وی را زدند و در خانۀ یوناتانِ کاتب زندانی کردند، زیرا آن را زندان ساخته بودند.

16 اِرمیا به یکی از اتاقکهای سیاهچال افتاده، روزهای بسیار در آنجا ماند،

17 تا اینکه صِدِقیای پادشاه از پی او فرستاد و او را به خانۀ خویش آورده، در خلوت از او چنین پرسید: «آیا کلامی از جانب خداوند هست؟» اِرمیا پاسخ داد: «آری، هست.» و افزود: «به دست پادشاه بابِل تسلیم خواهی شد!»

18 همچنین به صِدِقیای پادشاه گفت: «به تو و خدمتگزارانت و این مردم چه خطایی ورزیده‌ام که مرا به زندان افکنده‌اید؟

19 کجایند آن انبیای شما که برای شما نبوّت کرده، می‌گفتند: ”پادشاه بابِل بر ضد شما و بر ضد این سرزمین نخواهد آمد“؟

20 حال ای سرورم پادشاه، تمنا اینکه عرایضم را بشنوی. رخصت دِه تا استدعای خود را عرض کنم: مرا به خانۀ یوناتانِ کاتب بازمگردان مبادا در آنجا بمیرم.»

21 پس صِدِقیای پادشاه دستور داد اِرمیا را به حیاط قراولان منتقل کنند، و تا زمانی که در شهر نانی باقی بود، هر روز قرصی نان از کوچۀ نانوایان به او می‌دادند. پس اِرمیا در حیاط قراولان بماند.

Categories
اِرمیا

اِرمیا 38

اِرمیا در آب‌انبار

1 و اما شِفَطیا پسر مَتّان، جِدَلیا پسر فَشحور، یُوکَل پسر شِلِمیا و فَشحور پسر مَلکیا سخنان اِرمیا را شنیدند که به همۀ مردم می‌گفت:

2 «خداوند چنین می‌فرماید: هر که در این شهر بماند به شمشیر و قحطی و طاعون خواهد مرد، اما آن که نزد کَلدانیان بیرون رود، زنده خواهد ماند؛ آری، او جان خویش به غنیمت خواهد برد و زنده خواهد ماند.

3 خداوند چنین می‌گوید: این شهر بی‌گمان به دست لشکر پادشاه بابِل تسلیم شده، به تصرّف در خواهد آمد.»

4 پس صاحبمنصبان به پادشاه گفتند: «این مرد باید کشته شود، زیرا با سخنانی که می‌گوید، دستان سربازانی را که در این شهر باقی مانده‌اند، و دستان تمامی مردم را سست می‌کند. او نه سعادت این قوم، بلکه سیه‌روزیشان را خواهان است.»

5 آنگاه صِدِقیای پادشاه پاسخ داد: «اینک او در دست شماست، زیرا پادشاه کاری به خلاف شما نمی‌تواند کرد.»

6 پس ایشان اِرمیا را گرفتند و در آب‌انبارِ مَلکیا پسر شاه، که در حیاط قراولان بود، افکندند. آنها اِرمیا را با طناب پایین فرستادند، و در آب‌انبار هیچ آب نبود بلکه گِل بود، و اِرمیا در گل فرو رفت.

رهایی اِرمیا از آب‌انبار

7 و اما عِبِدمِلِکِ حَبَشی که یکی از خواجه‌سرایان کاخ سلطنتی بود، شنید که اِرمیا را به آب‌انبار افکنده‌اند. پس چون پادشاه نزد دروازۀ بنیامین به قضاوت نشسته بود،

8 عِبِدمِلِک از کاخ سلطنتی بیرون آمده، به پادشاه گفت:

9 «ای سرور من پادشاه! این مردان در آنچه به اِرمیای نبی کرده‌اند، مرتکب عملی شریرانه شده‌اند. آنان او را به آب‌انبار افکنده‌اند، و او در آنجا از گرسنگی خواهد مرد، زیرا در شهر نانی باقی نمانده است.»

10 پس پادشاه به عِبِدمِلِکِ حَبَشی دستور داد: «سی مرد از اینجا با خود برگیر و اِرمیای نبی را پیش از آنکه بمیرد، از آب‌انبار بیرون آور.»

11 پس عِبِدمِلِک آن کسان را همراه خود برگرفت و به کاخ سلطنتی رفته، به حجره‌ای داخل شد که زیر خزانه بود و از آنجا پارچه‌های کهنه و جامه‌های مندرس برگرفته، آنها را با طنابها به آب‌انبار نزد اِرمیا پایین فرستاد.

12 عِبِدمِلِکِ حَبَشی به اِرمیا گفت: «این پارچه‌های کهنه و جامه‌های مندرس را میان طنابها و زیر بغل خود بگذار.» و اِرمیا چنین کرد.

13 پس اِرمیا را با طنابها بالا کشیده، او را از آب‌انبار بیرون آوردند. و اِرمیا در حیاط قراولان ماند.

هشدار مجدد اِرمیا به صِدِقیا

14 صِدِقیای پادشاه در پی اِرمیای نبی فرستاده، او را در مدخلِ سوّمِ خانۀ خداوند بار داد. پادشاه به اِرمیا گفت: «از تو مطلبی می‌پرسم؛ از من چیزی پنهان مدار.»

15 اِرمیا به صِدِقیا گفت: «اگر به تو بگویم، آیا مرا به‌یقین نخواهی کشت؟ و اگر تو را مشورت دهم، مرا نخواهی شنید.»

16 آنگاه صِدِقیای پادشاه در نهان نزد اِرمیا قسم خورده، گفت: «به حیات خداوندِ جان‌آفرین قسم که تو را نخواهم کشت و به دست این کسان نیز که قصد جانت دارند، تسلیم نخواهم کرد.»

17 پس اِرمیا به صِدِقیا گفت: «یهوه خدای لشکرها، خدای اسرائیل، چنین می‌فرماید: اگر خود را به صاحبمنصبان پادشاه بابِل تسلیم کنی، جانت را حفظ خواهی کرد و این شهر به آتش نخواهد سوخت، و تو و اهل خانه‌ات زنده خواهید ماند.

18 اما اگر خود را تسلیم صاحبمنصبان پادشاه بابِل نکنی، این شهر به دست کَلدانیان سپرده خواهد شد، و ایشان آن را به آتش خواهند سوزانید، و تو نیز از چنگشان نخواهی رَست.»

19 صِدِقیای پادشاه به اِرمیا گفت: «من از آن دسته از اهالی یهودیه که به کَلدانیان پیوسته‌اند، بیم دارم، مبادا کَلدانیان مرا به دست آنان تسلیم کنند و آنان با من بیرحمانه رفتار نمایند.»

20 اِرمیا گفت: «تو را تسلیم آنان نخواهند کرد؛ تمنا اینکه از کلام خداوند که به تو می‌گویم اطاعت کنی، تا تو را خیریّت باشد و زنده بمانی.

21 اما اگر از تسلیم شدن اِبا کنی، این است آنچه خداوند بر من آشکار فرموده است:

22 اینک تمام زنانی که در کاخ پادشاه یهودا باقی مانده‌اند، نزد صاحبمنصبان پادشاه بابِل بیرون برده خواهند شد. این زنان خواهند گفت:

«”یارانت تو را فریب داده، بر تو چیره گشته‌اند؛

اکنون که پای تو در گِل فرو رفته، از تو روی برتافته‌اند.“

23 آری، زنان و فرزندانت را جملگی نزد کَلدانیان بیرون خواهند برد و تو از چنگ آنان نخواهی رَست، بلکه به دست پادشاه بابِل گرفتار خواهی آمد و این شهر به آتش سوزانیده خواهد شد.»

24 آنگاه صِدِقیا به اِرمیا گفت: «احدی از این سخنان آگاه نشود، وگرنه خواهی مرد.

25 اگر صاحبمنصبان بشنوند که با تو سخن گفته‌ام، و نزدت آمده، تو را بگویند: ”ما را از آنچه به پادشاه گفتی و آنچه پادشاه به تو گفت، آگاه ساز و چیزی از ما پنهان مدار تا تو را نکشیم،“

26 آنگاه به ایشان بگو، ”از پادشاه التماس کردم مرا به خانۀ یوناتان بازنگرداند، مبادا در آنجا بمیرم.“»

27 از قضا صاحبمنصبان جملگی نزد اِرمیا آمده، از او سئوال کردند، و او نیز مطابق هرآنچه پادشاه فرموده بود، بدیشان پاسخ گفت. پس ایشان از سخن گفتن با او دست کشیدند، زیرا هیچ‌کس گفتگوی او و پادشاه را نشنیده بود.

28 باری، اِرمیا تا روز تسخیر اورشلیم، در حیاط قراولان بماند.

Categories
اِرمیا

اِرمیا 39

سقوط اورشلیم

1 در دهمین ماه از نهمین سالِ صِدِقیا پادشاه یهودا، نبوکدنصر پادشاه بابِل با تمامی لشکر خویش بر اورشلیم برآمده، آن را محاصره کرد.

2 آنها در نهمین روزِ ماه چهارم از یازدهمین سالِ صِدِقیا، به شهر رخنه کردند.

3 آنگاه صاحبمنصبانِ پادشاه بابِل جملگی آمده، نزد دروازۀ میانی بر مسند نشستند: نِرجَل‌شَراِصِر و سَمجَرنِبو، و سَرسِکیم رئیس خواجه‌سرایان، و نِرجَل‌شَراِصِر رئیس مجوسیان، و سایر صاحبمنصبان پادشاه بابِل.

4 چون صِدِقیا پادشاه یهودا و تمامی سربازان این را دیدند، گریختند و در تاریکی شب از راه باغستان شاه، از دروازه‌ای که میان دو حصار بود، از شهر خارج شدند و به سوی عَرَبَه رفتند.

5 اما سپاه کَلدانیان ایشان را تعقیب کردند و در دشتهای اَریحا به صِدِقیا رسیدند و او را گرفته، به رِبلَه در سرزمین حَمات نزد نبوکدنصر پادشاه بابِل آوردند، و او بر محکومیت وی حکم بداد.

6 آنگاه پادشاه بابِل پسران صِدِقیا را در برابر دیدگانش در رِبلَه سلاخی کرد و همۀ نجیب‌زادگان یهودا را نیز از دم تیغ گذرانید.

7 او چشمان صِدِقیا را از حدقه بیرون آورد، و او را به زنجیرها بسته، به بابِل برد.

8 کَلدانیان کاخ سلطنتی و خانه‌های مردم را به آتش کشیدند و دیوارهای اورشلیم را ویران کردند.

9 آنگاه نبوزَرَدان، رئیس گارد سلطنتی، بقیۀ قوم را که در شهر باقی مانده بودند و آنان را که برای پیوستن به او بیرون رفته بودند، با بقیۀ مردم به بابِل به تبعید برد.

10 اما نبوزَرَدان، رئیس گارد سلطنتی، برخی مردمان بینوا را که چیزی نداشتند در سرزمین یهودا باقی گذاشت و در آن روز تاکستانها و مزارع به ایشان داد.

رهایی اِرمیا

11 و اما نبوکدنصر پادشاه بابِل دربارۀ اِرمیا به نبوزَرَدان، رئیس گارد سلطنتی چنین فرمان داد:

12 «او را برگیر و به خوبی از وی مراقبت کن. هیچ آزاری به او مرسان، بلکه هر چه بگوید، برایش انجام ده.»

13 پس نبوزَرَدان رئیس گارد سلطنتی به اتفاق نِبوشَزْبان رئیس خواجه‌سرایان و نِرجَل‌شَراِصِر رئیس مجوسیان و همۀ دیگر بزرگان پادشاه بابِل

14 کسان فرستادند و اِرمیا را از حیاط قراولان برگرفتند. و او را به جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان سپردند تا او را به خانۀ خود بَرَد. پس او در میان مردم سکنی گزید.

15 اما زمانی که اِرمیا در حیاط قراولان محبوس بود، کلام خداوند بر او نازل شده، گفت:

16 «برو و به عِبِدمِلِکِ حَبَشی بگو، ”خداوند لشکرها، خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: اینک آنچه دربارۀ این شهر گفته‌ام، با آوردن مصیبت و نه سعادت عملی می‌کنم، و آنها در برابر دیدگان تو در آن روز رخ خواهد داد.

17 اما خداوند می‌گوید: من تو را در آن روز خواهم رهانید و تو به دست کسانی که از ایشان می‌هراسی، تسلیم نخواهی شد.

18 آری، خداوند می‌گوید: یقین دار که تو را رهایی خواهم داد، و تو به شمشیر از پا در نخواهی آمد، بلکه از آن رو که بر من توکل داشته‌ای، جان خویش به غنیمت خواهی برد.“»

Categories
اِرمیا

اِرمیا 40

ماندن اِرمیا در یهودا

1 این است کلامی که از جانب خداوند به اِرمیا رسید، پس از آنکه نبوزَرَدان رئیس گارد سلطنتی او را در رامَه رها کرد. نبوزَرَدان او را در غُل و زنجیر همراه با تمامی اسیران اورشلیم و یهودا که به بابِل تبعید می‌شدند، به آنجا برده بود.

2 رئیس گارد سلطنتی اِرمیا را برگرفته، او را گفت: «یهوه خدایت این بلا را دربارۀ این مکان اعلام فرموده بود.

3 حال خداوند آن را عملی کرده و آنچه را که گفته بود، به انجام رسانده است. از آنجا که به خداوند گناه ورزیده و به کلام او گوش فرا نداده‌اید، این همه بر شما گذشته است.

4 اینک من امروز تو را از زنجیرهایی که بر دستان توست، می‌رهانم. اگر مایلی با من به بابِل بیایی، بیا، و من از تو به نیکویی مراقبت خواهم کرد؛ ولی اگر مایل نیستی با من به بابِل بیایی، نیا. ببین، تمامی این سرزمین پیش روی توست؛ به هر کجا که تو را خوش و پسند آید، برو.

5 اما اگر می‌مانی،نزد جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان بازگرد که پادشاه بابِل وی را بر شهرهای یهودا نصب کرده است، و نزد او در میان مردم ساکن شو. یا به هر کجای دیگر که دلخواه توست، برو.» پس رئیس گارد سلطنتی به او توشۀ راه و هدیه داد، و رهایش کرد.

6 اِرمیا نیز به مِصفَه نزد جِدَلیا پسر اَخیقام رفت و با او در میان مردمانی که در زمین باقی مانده بودند، سکونت گزید.

کشته شدن جِدَلیا

7 چون تمامی سرداران سپاه که در صحرا بودند و مردانشان شنیدند که پادشاهِ بابِل جِدَلیا پسر اَخیقام را بر آن سرزمین نصب کرده و مردان و زنان و کودکان، از فقیرترین مردمان آن دیار را که به تبعید بابِل برده نشده بودند، به دست او سپرده است،

8 به مِصفَه نزد جِدَلیا آمدند: اسماعیل پسر نِتَنیا، یوحانان و یوناتان پسران قاریَح، سِرایا پسر تَنحومِت، پسران عِفای نِطوفاتی و یِزَنیا پسر مَعَکایی، و مردانشان.

9 جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان برای ایشان و افرادشان سوگند خورده، گفت: «از خدمت کردن به کَلدانیان مهراسید؛ در این سرزمین ساکن شوید و پادشاه بابِل را خدمت کنید، که سعادتمند خواهید بود.

10 و اما من در مِصفَه خواهم ماند تا به نمایندگی از جانب شما به حضور کَلدانیانی که نزد ما می‌آیند، بایستم. پس شما شراب و میوه‌های تابستانی و روغن گرد آورید و در ظروف خود ذخیره کنید و در شهرهایی که گرفته‌اید، ساکن شوید.»

11 چون تمامی یهودیانی که در موآب و در میان عَمّونیان و در اَدوم و دیگر ولایات بودند، شنیدند که پادشاه بابِل شماری را در یهودا باقی گذاشته و جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان را بر ایشان نصب کرده است،

12 همگی از هر مکانی که در آن پراکنده شده بودند، به سرزمین یهودا و نزد جِدَلیا در مِصفَه بازگشتند و شراب و میوه‌های تابستانی بسیار زیاد گرد آوردند.

13 و اما یوحانان پسر قاریَح و تمامی سرداران سپاه که در صحرا بودند، به مِصفَه نزد جِدَلیا آمدند

14 و او را گفتند: «آیا می‌دانی که بَعَلیس پادشاه بنی‌عَمّون، اسماعیل پسر نِتَنیا را فرستاده تا تو را بکشد؟» اما جِدَلیا پسر اَخیقام سخن ایشان را باور نکرد.

15 آنگاه یوحانان پسر قاریَح، پنهانی در مِصفَه به جِدَلیا گفت: «تمنا اینکه اجازه دهی تا بروم و اسماعیل پسر نِتَنیا را بکُشم، و کسی آگاه نخواهد شد. چرا او جان تو را بستاند و مردمان یهودا که جملگی نزد تو گرد آمده‌اند، پراکنده شوند و باقیماندگانِ یهودا نابود گردند؟»

16 اما جِدَلیا پسر اَخیقام به یوحانان پسر قاریَح پاسخ داده، گفت: «این کار را مکن، زیرا سخنت دربارۀ اسماعیل دروغ است.»

Categories
اِرمیا

اِرمیا 41

1 در ماه هفتم، اسماعیل پسر نِتَنیا پسر اِلیشَمَع که از خاندان سلطنتی و یکی از سرداران پادشاه بود، به همراه ده مرد دیگر به مِصفَه نزد جِدَلیا پسر اَخیقام آمد. همچنان که آنان با یکدیگر به نان خوردن مشغول بودند،

2 اسماعیل پسر نِتَنیا و آن ده که همراهش بودند، برخاستند و جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان را که پادشاه بابِل به فرمانداری آن دیار برگماشته بود، به ضرب شمشیر به قتل رساندند.

3 اسماعیل همچنین تمامی یهودیانی را که با جِدَلیا در مِصفَه بودند و نیز سربازان کَلدانی را که از قضا در آنجا حضور داشتند، کشت.

4 روز بعد از کشته شدن جِدَلیا، پیش از آنکه کسی از این امر آگاه شود،

5 هشتاد تن با ریشِ تراشیده و جامۀ دریده و تنِ خراشیده از شِکیم، شیلوه و سامِرِه رسیدند، در حالی که هدایایی از غَله و بخور به همراه داشتند تا در خانۀ خداوند تقدیم کنند.

6 اسماعیل پسر نِتَنیا از مِصفَه به استقبال ایشان بیرون رفت و در راه می‌گریست. چون بدیشان رسید، گفت: «‌نزد جِدَلیا پسر اَخیقام بیایید.»

7 چون به شهر درآمدند، اسماعیل پسر نِتَنیا و مردانش ایشان را کشتند و اجسادشان را به گودالی افکندند.

8 اما در میان ایشان ده تن یافت شدند که به اسماعیل گفتند: «ما را نکش، زیرا ذخیره‌‌ای از گندم و جو و روغن و عسل در صحرا پنهان داشته‌ایم.» پس آنها را واگذاشت و با همراهانشان نکشت.

9 و اما آب‌انباری که اسماعیل اجساد همۀ کسانی را که با جِدَلیا کشته بود بدان افکند، همان آب‌انبار بزرگی بود که آسای پادشاه برای مقابله با بَعَشا پادشاه اسرائیل ساخته بود. بدین‌سان، اسماعیل پسر نِتَنیا آن آب‌انبار را از اجساد کشتگان پر ساخت.

10 اسماعیل سپس مابقی مردم را که در مِصفَه بودند با دخترانِ پادشاه و همۀ کسانی که نبوزَرَدان رئیس گارد سلطنتی به جِدَلیا پسر اَخیقام سپرده بود و در نتیجه در مِصفَه مانده بودند، به اسیری گرفت. پس اسماعیل پسر نِتَنیا ایشان را اسیر ساخته، روانه شد تا به نزد عَمّونیان عبور کند.

11 وقتی یوحانان پسر قاریَح و تمامی سرداران سپاه که همراه وی بودند، دربارۀ تمامی جنایاتی که اسماعیل پسر نِتَنیا مرتکب شده بود شنیدند،

12 تمامی مردان خود را گرد آورده، به جنگ با اسماعیل پسر نِتَنیا رفتند، و در نزدیکی دریاچه‌ای بزرگ واقع در جِبعون به او رسیدند.

13 چون کسانی که با اسماعیل بودند یوحانان پسر قاریَح و سرداران سپاه را همراه وی دیدند، جملگی شادمان شدند.

14 و همۀ کسانی که اسماعیل از مِصفَه به اسیری گرفته بود، بازگشته، نزد یوحانان پسر قاریَح آمدند.

15 اما اسماعیل پسر نِتَنیا به اتفاق هشت تن از مردانش از چنگ یوحانان گریختند و نزد عَمّونیان رفتند.

16 آنگاه یوحانان پسر قاریَح و تمامی سرداران سپاه که همراه او بودند، باقیماندگان مِصفَه را که او از اسماعیل پسر نِتَنیا بازپس گرفته بود با خود بردند، یعنی همان کسان را که اسماعیل پس از کشتن جِدَلیا پسر اَخیقام به اسیری گرفته بود. پس یوحانان مردان جنگاور و زنان و کودکان و مقامات درباری را از جِبعون بازآورد،

17 و آنها رفته، در جیروت‌کِمهام واقع در نزدیکی بِیت‌لِحِم ماندند تا از آنجا راهی مصر شوند،

18 زیرا که از کَلدانیان در هراس بودند، از آن رو که اسماعیل پسر نِتَنیا، جِدَلیا پسر اَخیقام را که پادشاه بابِل او را به فرمانداری آن دیار برگماشته بود، به قتل رسانیده بود.