Categories
۲پادشاهان

۲پادشاهان 20

بیماری حِزِقیا

1 در آن ایام حِزِقیا بیمار و مُشرف به موت شد. اِشعیای نبی پسر آموص به عیادت او رفت و گفت: «خداوند چنین می‌فرماید: ”تدارک خانۀ خود ببین، زیرا که می‌میری و زنده نخواهی ماند.“»

2 پس حِزِقیا روی به دیوار نموده، نزد خداوند چنین دعا کرد:

3 «خداوندا، تمنا دارم به یاد آوری که چگونه وفادارانه و با تمامی دل در حضورت سلوک کرده‌ام و آنچه در نظرت نیکو بوده است، به جا آورده‌ام.» پس حِزِقیا به تلخی بگریست.

4 اما پیش از آنکه اِشعیا صحن میانی کاخ را ترک گوید، کلام خداوند بر او نازل شده، فرمود:

5 «بازگرد و به پیشوای قوم من حِزِقیا بگو: یهوه خدای جَدّت داوود چنین می‌گوید: دعایت را شنیدم و اشکهایت را دیدم. اینک تو را شفا خواهم داد و سه روز دیگر به خانۀ خداوند خواهی رفت.

6 پانزده سال بر عمرت می‌افزایم، و تو و این شهر را از دست پادشاه آشور می‌رهانم. آری، به خاطر خود و به خاطر خادم خویش داوود از این شهر حمایت خواهم کرد.»

7 آنگاه اِشعیا گفت: «مَرهمی از انجیر فراهم کنید؛ آن را گرفته، بر دُمَل او بنهید، و شفا خواهد یافت.»

8 حِزِقیا از اِشعیا پرسید: «نشانۀ اینکه خداوند شفایم خواهد داد و سه روز دیگر به خانۀ خداوند بر خواهم آمد، چیست؟»

9 اِشعیا در پاسخ گفت: «این است نشانه از خداوند برای تو که خداوند وعده‌اش را به جا خواهد آورد: آیا می‌خواهی سایه ده قدم پیش برود یا ده قدم به عقب بازگردد؟»

10 حِزِقیا گفت: «پیش رفتنِ سایه سهل است، پس آن را ده قدم به عقب بازگردان.»

11 پس اِشعیای نبی از خداوند استدعا کرد، و خداوند سایه را که تا پلکانآحاز پیش رفته بود، ده قدم به عقب بازگردانید.

فرستادگانی از بابِل

12 در آن زمان مِرودَک‌بَلَدان، پسر بَلَدان پادشاه بابِل، نامه‌ها و هدیه‌ای برای حِزِقیا فرستاد، زیرا شنیده بود که حِزِقیا بیمار بوده است.

13 حِزِقیا فرستادگان را به حضور پذیرفت و خانۀ خزائن خود و هرآنچه را که در خزانه‌های او یافت می‌شد، از سیم و زر و ادویه و روغن خالص و تمامی جنگ‌افزارش، همه را بدیشان نشان داد. هیچ چیز در کاخ حِزِقیا یا در تمامی مملکتش نبود که بدیشان نشان نداده باشد.

14 آنگاه اِشعیای نبی نزد حِزِقیای پادشاه آمد و پرسید: «آن مردان چه می‌گفتند؟ از کجا نزدت آمده بودند؟» حِزِقیا پاسخ داد: «از سرزمینی دوردست آمده بودند. از بابِل!»

15 اِشعیا پرسید: «در کاخ تو چه دیدند؟» حِزِقیا گفت: «هر چه در کاخ من است دیدند، و در خزاینم چیزی نیست که بدیشان نشان نداده باشم.»

16 پس اِشعیا به حِزِقیا گفت: «کلام خداوند را بشنو:

17 هان، زمانی خواهد آمد که هر چه در کاخ توست و آنچه پدرانت تا به امروز اندوخته‌اند، همگی به بابِل برده خواهد شد، و خداوند می‌فرماید، چیزی باقی نخواهد ماند.

18 و برخی از نوادگانت نیز که از تو پدید آیند و تو ایشان را تولید خواهی کرد، بدان‌جا برده خواهند شد، و ایشان در دربار پادشاه بابِل خواجه خواهند بود.»

19 حِزِقیا به اِشعیا گفت: «کلام خداوند که گفتی، نیکوست.» زیرا با خود می‌اندیشید که: «دست‌کم تا زمانی که من در قید حیاتم، صلح و امنیت خواهد بود!»

20 و اما دیگر امور مربوط به حِزِقیا، و تمامی عظمتش، و اینکه چگونه حوضی و قناتی بساخت و آب را به شهر آورد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا نوشته نشده است؟

21 حِزِقیا با پدران خود آرمید و پسرش مَنَسی به جای او پادشاه شد.

Categories
۲پادشاهان

۲پادشاهان 21

مَنَسی، پادشاه یهودا

1 مَنَسی دوازده ساله بود که پادشاه شد، و پنجاه و پنج سال در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش حِفصیبَه بود.

2 او آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورد، و مطابق اعمال کراهت‌آورِ اقوامی که خداوند آنها را از پیش روی بنی‌اسرائیل بیرون رانده بود، رفتار کرد.

3 او مکانهای بلند را که پدرش حِزِقیا از میان برده بود، از نو ساخت، و مذبحها برای بَعَل بنا کرده، اَشیرَه ساخت، همان‌گونه که اَخاب پادشاه اسرائیل کرده بود. و در برابر تمامی لشکریان آسمان سَجده کرده، آنها را عبادت نمود.

4 او مذبحها در خانۀ خداوند ساخت، که خداوند دربارۀ‌اش فرموده بود: «نام خود را در اورشلیم خواهم نهاد.»

5 او در هر دو صحن خانۀ خداوند، مذبحها برای تمامی لشکر آسمان ساخت.

6 نیز پسر خود را در آتش قربانی کرد و به فالگیری و افسونگری پرداخته، از واسطه‌ها و احضارکنندگان ارواح مشورت جُست. او در نظر خداوند بدیِ بسیار کرده، خشم او را برانگیخت.

7 و تمثالِ تراشیدۀ اَشیرَه را که ساخته بود، در خانه‌ای نهاد که دربارۀ آن خداوند به داوود و به پسرش سلیمان گفته بود: «نام خود را تا ابد در این خانه و در اورشلیم، شهری که از میان تمام قبایل اسرائیل برگزیده‌ام، خواهم نهاد.

8 دیگر پاهای اسرائیل را از سرزمینی که به پدرانشان عطا کردم، آواره نخواهم ساخت، تنها اگر به‌دقّت مطابق هرآنچه بدیشان فرمان دادم رفتار کنند، بر حسب شریعتی که خادمم موسی بدیشان فرمان داد.»

9 ولی قوم گوش فرا ندادند. مَنَسی آنان را گمراه کرد، چندان که ایشان حتی از اقوامی که خداوند آنان را از پیش روی بنی‌اسرائیل هلاک کرده بود، بیشتر شرارت ورزیدند.

10 خداوند به واسطۀ خادمان خود، انبیا گفت:

11 «چون مَنَسی پادشاه یهودا مرتکب چنین گناهان کراهت‌آوری شده است و حتی از اَموریانی که پیش از او بودند، بدتر رفتار کرده و یهودا را نیز با بتهای بی‌ارزش خویش به گناه کشانده است،

12 پس یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌گوید: اینک من بر اورشلیم و یهودا چنان مصیبتی نازل خواهم کرد که گوشهای هر که بشنود، صدا کند.

13 همان ریسمان اندازه‌گیری را که بر سامِرِه کشیدم، بر اورشلیم خواهم کشید، و همان شاقولی را که علیه خاندان اَخاب به کار بردم، علیه اورشلیم به کار خواهم برد. آری، اورشلیم را پاک خواهم ساخت، درست همان‌گونه که ظرفی را پاک می‌کنند، درون و بیرون آن را.

14 باقیماندگانِ میراث خویش را نیز طرد کرده، تسلیم دشمنانشان خواهم کرد. ایشان به دست همۀ دشمنانشان غارت و چپاول خواهند شد،

15 زیرا در نظر من شرارت ورزیده‌اند و از روز بیرون آمدن اجدادشان از مصر تا به امروز، پیوسته خشم مرا برافروخته‌اند.»

16 افزون بر این، مَنَسی سوای گناهش که یهودا را به گناه کشانْد تا آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورند، خون بی‌گناهان بسیاری را نیز ریخت و سرتاسر اورشلیم را از خون آنان رنگین ساخت.

17 و اما دیگر امور مربوط به مَنَسی، و هرآنچه کرد، از جمله گناهی که مرتکب شد، آیا در کتاب تواریخ پادشاهان یهودا نوشته نشده است؟

18 مَنَسی با پدران خود آرَمید و در باغِ خانۀ خود که باغ عُزَّه نام داشت، به خاک سپرده شد. پس از او، پسرش آمون به جای وی پادشاه شد.

آمون، پادشاه یهودا

19 آمون بیست و دو ساله بود که پادشاه شد، و دو سال در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش مِشُلِمِت بود، دختر حاروص، از مردمان یُطبَه.

20 آمون آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورد، چنانکه پدرش مَنَسی کرده بود.

21 او تمامی راههای پدرش را در پیش گرفت و بتهای بی‌ارزشی را که پدرش می‌پرستید، عبادت کرده، آنها را سَجده می‌نمود.

22 او یهوه، خدای پدران خود را ترک کرد و در طریق خداوند سلوک ننمود.

23 خادمان آمون بر او دسیسه کردند و پادشاه را در خانه‌اش به قتل رساندند.

24 اما مردم مملکت، تمامی کسانی را که بر آمون پادشاه دسیسه کرده بودند کشتند، و پسرش یوشیا را به جای او پادشاه ساختند.

25 دیگر امور مربوط به آمون که او انجام داد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا نوشته نشده است؟

26 آمون را در مقبره‌اش در باغ عُزَّه به خاک سپردند، و پسرش یوشیا به جای وی پادشاه شد.

Categories
۲پادشاهان

۲پادشاهان 22

بازیابی تورات

1 یوشیا هشت ساله بود که پادشاه شد، و سی و یک سال در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش یِدیدَه بود دختر عَدایا، از مردمان بُصقَت.

2 یوشیا آنچه را که در نظر خداوند درست بود به جا آورد، و در همۀ راههای پدرش داوود گام برداشته، از آنها به راست یا چپ منحرف نشد.

3 یوشیای پادشاه در هجدهمین سال سلطنت خود، شافانِ کاتب، پسر اَصَلیا، پسر مَشُلّام، را به خانۀ خداوند فرستاده، گفت:

4 «نزد حِلقیا، کاهن اعظم برو و از او بخواه پولی را که به خانۀ خداوند آورده شده و نگهبانان آستانه از مردم جمع‌آوری کرده‌اند، بشمارد.

5 ایشان را بگو این پول را به دست سرکارگرانی بدهند که به نظارت بر کارِ خانۀ خداوند گماشته شده‌اند، تا آن را به کارگرانی بدهند که در خانۀ خداوند به مرمت خرابیهای آن مشغولند،

6 یعنی به نجاران و بنایان و سنگ‌کاران، تا با آن برای مرمت خانه، الوار و سنگهای تراشیده بخرند.

7 اما لازم نیست بابت پولی که به دست ایشان سپرده شده، حساب پس دهند، زیرا کارشان را با امانت انجام می‌دهند.»

8 حِلقیا، کاهن اعظم به شافانِ کاتب گفت: «کتاب تورات را در خانۀ خداوند یافته‌ام.» و حِلقیا کتاب را به شافان داد، و او آن را خواند.

9 پس شافانِ کاتب نزد پادشاه رفته، به او خبر داد که: «خادمان تو پولی را که در خانۀ خداوند بود، بیرون آورده و آن را به دست سرکارگرانی که مسئول نظارت بر کار خانۀ خداوند هستند، سپرده‌اند.»

10 سپس شافانِ کاتب به پادشاه اطلاع داد که: «حِلقیای کاهن کتابی به من داده است.» و شافان کتاب را در حضور پادشاه خواند.

11 پادشاه با شنیدن کلمات کتاب تورات، جامه بر تن درید،

12 و به حِلقیای کاهن و اَخیقام پسر شافان و عَکبور پسر میکایا و شافانِ کاتب و عَسایا خدمتکار پادشاه دستور داده، گفت:

13 «بروید و از خداوند برای من، و برای قوم، و برای همۀ یهودا، دربارۀ کلماتِ این کتاب که پیدا شده است، مسئلت کنید. زیرا خشم خداوند که بر ما افروخته شده، بس عظیم است، از آن رو که پدران ما از کلمات این کتاب اطاعت نکردند و مطابق هرآنچه در این کتاب دربارۀ ما نوشته شده است، عمل ننمودند.»

14 پس حِلقیای کاهن، و اَخیقام، و عَکبور، و شافان و عَسایا نزد حُلدَۀ نبیه، زن شَلّومِ جامه‌دار، پسر تِقوَه، پسر حَرحَس، که در ناحیۀ دوّم اورشلیم سکونت داشت، رفتند و با وی سخن گفتند.

15 او بدیشان گفت: «یهوه، خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: ”به آن که شما را نزد من فرستاده است، بگویید:

16 خداوند چنین می‌فرماید: هان من بر این مکان و بر ساکنانش بلایی خواهم آورد، یعنی تمامی سخنان کتابی را که پادشاه یهودا خوانده است.

17 زیرا ایشان مرا ترک کرده و برای خدایانِ غیر بخور سوزانده‌اند، تا به تمامی عمل دستان خویش مرا به خشم آورند. پس خشم من بر این مکان افروخته خواهد شد، و فرو نخواهد نشست.

18 و اما به پادشاه یهودا که شما را به جهت مسئلت نمودن از خداوند فرستاد، چنین بگویید: یهوه خدای اسرائیل دربارۀ سخنانی که شنیده‌ای چنین می‌فرماید:

19 از آنجا که دلی توبه‌کار داشتی و با شنیدن سخنان من بر ضد این مکان و ساکنانش، و اینکه ویران خواهد شد و به لعنت گرفتار خواهد آمد، خویشتن را در حضور خداوند فروتن ساختی، و جامه بر تن دریده، به حضورم گریستی، خداوند می‌فرماید که من نیز تو را اجابت فرمودم.‌

20 پس اینک تو را نزد پدرانت گرد خواهم آورد، و در آرامش به قبر خواهی رفت. چشمان تو تمامی آن بلا را که من بر این مکان خواهم آورد، نخواهد دید.“» پس ایشان پاسخ آن زن را به گوش پادشاه رساندند.

Categories
۲پادشاهان

۲پادشاهان 23

تجدید عهد یوشیا

1 آنگاه پادشاه فرستاده، تمامی مشایخ یهودا و اورشلیم را به حضور گرد آورد.

2 و پادشاه با تمامی مردمان یهودا و جمیع ساکنان اورشلیم و کاهنان و انبیا، یعنی با تمامی قوم از کوچک و بزرگ، به خانۀ خداوند برآمد و تمامی کلمات کتاب عهد را که در خانۀ خداوند پیدا شده بود، در گوش آنان خواند.

3 سپس پادشاه در کنار ستون ایستاده، در حضور خداوند عهد کرد که از خداوند پیروی کرده، فرامین، شهادات و فرایض او را به تمامی دل و جان نگاه دارد، و کلمات عهد را که در آن کتاب نوشته شده بود، به جا آورَد. سپس همۀ قوم خود را به این عهد مُتعهد ساختند.

4 پادشاه به حِلقیا کاهن اعظم، و کاهنان ردۀ دوّم و دربانان فرمان داد تا همۀ وسایلی را که برای پرستش بَعَل، اَشیرَه و تمامی لشکر آسمان ساخته شده بود، از معبد خداوند بیرون برند. پس آنها را خارج از اورشلیم در دشتهای قِدرون سوزانید و خاکستر آنها را به بِیت‌ئیل برد.

5 نیز کاهنانِ بتها را که از جانب پادشاهان یهودا تعیین شده بودند تا در مکانهای بلندِ شهرهای یهودا و اطراف اورشلیم بخور بسوزانند، و همچنین همۀ کسانی را که برای بَعَل، و آفتاب و ماه، و برجهای فلکی و همۀ ستارگان بخور می‌سوزاندند، برکنار کرد.

6 افزون بر این، اَشیرَه را از خانۀ خداوند به در آورد و آن را خارج از اورشلیم به درۀ قِدرون برد، و آن را بر کنار نهر قِدرون سوزانده، خاکستر آن را بر گورستان عوام بیفشاند.

7 و خانه‌های فاحشه‌های مرد را که در خانۀ خداوند بود و در آنجا زنان برای اَشیرَه پوشش می‌بافتند، با خاک یکسان کرد.

8 یوشیا همۀ کاهنان را از شهرهای یهودا به اورشلیم آورد. از مکانهای بلند که در آنجا کاهنان بخور می‌سوزاندند، از جِبَع تا بِئِرشِبَع، هتک حرمت کرد و مکانهای بلندِ دروازه‌ها را که در سمت چپ دروازۀ شهر در دهنۀ دروازۀ یوشَع حاکم شهر قرار داشت، ویران نمود.

9 کاهنانِ مکانهای بلند گرچه نزد مذبح خداوند در اورشلیم خدمت نمی‌کردند، اما با سایرکاهنان از نانِ بی‌خمیرمایه می‌خوردند.

10 یوشیا همچنین از توفِت واقع در وادی بِن‌هِنّوم هتک حرمت کرد تا دیگر کسی در آنجا پسر یا دختر خود را برای مولِک در آتش قربانی نکند.

11 نیز تمثالهای اسب را که پادشاهان یهودا به آفتاب وقف کرده بودند، از مدخل خانۀ خداوند بیرون افکند. آنها در صحن،نزدیک حجرۀ ناتان‌مِلِکِ خواجه‌سرا قرار داشتند. یوشیا ارابه‌های وقف شده به آفتاب را نیز در آتش سوزانید.

12 همچنین مذبحهایی را که پادشاهان یهودا بر پشت بام بالاخانۀ قصر آحاز ساخته بودند، و نیز مذبحهایی را که مَنَسی در دو صحن خانۀ خداوند بر پا کرده بود، جملگی پایین کشیده، با خاک یکسان کرد و غبار آن را در درۀ قِدرون ریخت.

13 افزون بر این، از مکانهای بلندی که در شرق اورشلیم و در جنوب تپۀ نابودی قرار داشت و سلیمان پادشاه اسرائیل آنها را برای عَشتورِت خدای نفرت‌انگیز صیدون، و کِموش خدای نفرت‌انگیز موآب، و مِلکوم خدای کریه عَمّون ساخته بود، هتک حرمت کرد.

14 او ستونهای سنگی را در هم شکست و اَشیرَه را قطع کرده، زمین آنجا را با استخوانهای انسان پوشانید.

15 او حتی مذبح بِیت‌ئیل، یعنی مکان بلندی را که یِرُبعام پسر نِباط بر پا داشته بود، همان که اسرائیل را به گناه کشانده بود، حتی آن مذبح و مکان بلند را پایین کشیده، سوزانید و با خاک یکسان کرد، و اَشیرَه را نیز سوزانید.

16 آنگاه یوشیا به اطراف نگریسته، قبرهایی در آن کوهستان دید. پس طبق کلام خداوند که مرد خدا اعلان فرموده بود،فرستاده، استخوانهای مردگان را از قبرها بیرون کشید و آنها را بر قربانگاه سوزانیده، از آن هتک حرمت کرد.

17 سپس پرسید: «آن سنگِ قبر چیست که آنجا می‌بینم؟» مردان شهر گفتند: «سنگِ قبر مرد خدایی است که از یهودا بدین‌جا آمد و هرآنچه را تو امروز بر مذبح بِیت‌ئیل کردی، اعلان کرد.»

18 پادشاه گفت: «او را واگذارید؛ کسی استخوانهایش را حرکت ندهد.» پس ایشان استخوانهای او را با استخوانهای نبی‌ای که از سامِرِه آمده بود، چنانکه بود واگذاشتند.

19 همچنین یوشیا تمام بتکده‌هایی را که پادشاهان اسرائیل در مکانهای بلند شهرهای سامِرِه ساخته و با این کار خشم خداوند را برافروخته بودند، از میان برد و با آنها همانند تمامی آنچه در بِیت‌ئیل کرده بود، عمل نمود.

20 کاهنانِ آن اماکن را نیز جملگی بر آن مذبحها ذبح کرد و استخوانهای مردگان را بر آنها سوزانید. آنگاه به اورشلیم بازگشت.

21 و پادشاه به تمامی قوم چنین فرمان داد: «عید پِسَخ را همان‌گونه که در این کتابِ عهد نوشته شده است، برای یهوه خدایتان برگزار کنید.»

22 بدرستی که از زمان داوران که اسرائیل را رهبری می‌کردند و در تمامی دوران حکومت پادشاهان اسرائیل و یهودا، هرگز چنین عید پِسَخی برگزار نشده بود.

23 این پِسَخ در هجدهمین سال یوشیای پادشاه برای خداوند در اورشلیم برگزار شد.

24 یوشیا افزون بر این، احضارکنندگان ارواح و جادوگران و بتهای خانگی و دیگر بتهای بی‌ارزش و همۀ اشیاء کریه دیگری را که در یهودا و اورشلیم وجود داشت از بین برد، تا سخنان تورات را به انجام رساند. این سخنان در کتابی نوشته شده بود که حِلقیای کاهن در خانۀ خداوند یافته بود.

25 هیچ پادشاهی پیش یا پس از یوشیا نبوده است که مانند او مطابق تمامی تورات موسی، با تمامی دل و تمامی جان و تمامی قوّت خود به سوی خداوند بازگشته باشد.

26 با این حال، خداوند از شدت خشم خود بر یهودا که به سبب تمامی اعمال مَنَسی در او افروخته شده بود، برنگشت.

27 پس خداوند گفت: «یهودا را نیز از حضور خود خواهم راند، همان‌گونه که اسرائیل را راندم. آری، شهر برگزیدۀ خویش اورشلیم را رد خواهم کرد، و نیز خانه‌‌ای را که دربارۀ‌اش گفتم: ”نام من در آنجا خواهد بود.“»

28 و اما دیگر امور مربوط به یوشیا، و هرآنچه کرد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا نوشته نشده است؟

29 در ایام یوشیا، فرعونْ نِکو، پادشاه مصر، به رود فُرات برآمد تا به پادشاه آشور یاری رساند. یوشیای پادشاه به مصاف وی شتافت، اما فرعونْ نِکو در مِجِدّو به محض روبه‌رو شدن با او، وی را کشت.

30 خادمانش جسد وی را در ارابه‌ای نهاده، از مِجِدّو به اورشلیم بردند و در مقبرۀ خودش به خاک سپردند. سپس مردمان مملکت، یِهوآحاز پسر یوشیا را گرفته، او را مسح کردند و به جای پدرش پادشاه ساختند.

یِهوآحاز، پادشاه یهودا

31 یِهوآحاز بیست و سه ساله بود که پادشاه شد، و سه ماه در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش حَموطَل بود دختر اِرمیا، از مردمان لِبنَه.

32 یِهوآحاز بر وفق تمامی آنچه پدرانش کرده بودند، آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورد.

33 فرعونْ نِکو او را در رِبلَه، در سرزمین حَمات به غُل و زنجیر بست تا در اورشلیم حکومت نکند، و معادل یکصد وزنهنقره و یک وزنه طلا بر سرزمین یهودا خَراج گذاشت.

34 و فرعونْ نِکو، اِلیاقیم پسر یوشیا را به جای پدرش، یوشیا، پادشاه ساخت، و نام او را به یِهویاقیم تغییر داد. اما یِهوآحاز را با خود برد، و او به مصر آمد، و در همان جا درگذشت.

35 یِهویاقیم نقره و طلایی را که فرعون مطالبه کرده بود، به او داد. اما بر مملکت مالیات گذاشت تا آن مبلغ را مطابق فرمان فرعون بدهند و طلا و نقرۀ لازم را بر حسب مالیاتی که برای هر کس برآورد کرده بود، به زور از مردم آن سرزمین وصول کرد.

یِهویاقیم، پادشاه یهودا

36 یِهویاقیم بیست و پنج ساله بود که پادشاه شد، و یازده سال در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش زِبیدَه بود دختر فِدایاه، از مردمان رومَه.

37 یِهویاقیم بر وفق تمامی آنچه پدرانش کرده بودند، آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورد.

Categories
۲پادشاهان

۲پادشاهان 24

1 در دوران سلطنت یِهویاقیم، نبوکدنصر پادشاه بابِل حمله آورد، و یِهویاقیم تا سه سال او را بندگی کرد. سپس روی گردانیده، بر وی بشورید.

2 پس خداوند گروههایی از کَلدانیان، و اَرامیان، و موآبیان و عَمّونیان را به جنگ یِهویاقیم فرستاد. آنها را بر یهودا فرستاد تا طبق آنچه خداوند به واسطۀ خادمان خود انبیا گفته بود، آن را نابود کنند.

3 به‌یقین این همه به فرمان خداوند بر یهودا واقع شد تا ایشان را به سبب گناهان مَنَسی و هرآنچه کرده بود، از نظر خود دور اندازد،

4 و نیز به سبب خون بی‌گناهانی که او ریخته بود، زیرا که مَنَسی اورشلیم را از خون بی‌گناهان آکنده بود و خداوند نخواست که او را ببخشاید.

5 و اما دیگر امور مربوط به یِهویاقیم، و هرآنچه کرد، آیا در کتاب تواریخ پادشاهان یهودا نوشته نشده است؟

6 پس یِهویاقیم با پدران خود آرَمید و پسرش یِهویاکین به جای او پادشاه شد.

7 اما پادشاه مصر دیگر از سرزمین خود خارج نشد، زیرا پادشاه بابِل تمام قلمرو او را از رود مصر تا رود فُرات متصرف گشته بود.

یِهویاکین، پادشاه یهودا

8 یِهویاکین هجده ساله بود که پادشاه شد، و سه ماه در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش نِحوشْطا بود دختر اِلناتان، از مردمان اورشلیم.

9 یِهویاکین بر وفق تمامی آنچه پدرش کرده بود، آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورد.

10 در آن ایام، مردان نبوکدنصر پادشاه بابِل بر اورشلیم برآمدند و آن را محاصره کردند.

11 و در حینی که مردان وی اورشلیم را محاصره می‌کردند، نبوکدنصر پادشاه بابِل به آنجا رسید.

12 پس یِهویاکین پادشاه یهودا، همراه با مادر خود، و ملازمان و صاحبمنصبان و تمامی درباریانش، نزد پادشاه بابِل بیرون آمدند. بدین‌سان، پادشاه بابِل در هشتمین سال سلطنت خویش، یِهویاکین را اسیر کرد.

13 او همان‌گونه که خداوند گفته بود، تمامی گنجینه‌های خانۀ خداوند و گنجینه‌های خانۀ پادشاه را از آنجا بیرون آورد و همۀ اسباب طلا را که سلیمان پادشاه اسرائیل برای خانۀ خداوند ساخته بود، در هم شکست.

14 نیز همۀ مردمان اورشلیم و تمام صاحبمنصبان و جنگاوران را که بر روی هم ده هزار تن بودند، و نیز صنعتگران و آهنگران را به تبعید فرستاد، به‌طوری که سوای فقیرترین مردمان آن دیار، کسی دیگر باقی نماند.

15 بدین‌سان یِهویاکین را به بابِل برد. و مادر و زنان پادشاه، و درباریان وی و بزرگان آن دیار را نیز اسیر کرده، همگی را از اورشلیم به بابِل تبعید نمود.

16 همچنین پادشاه بابِل تمامی مردان جنگی را که هفت هزار تن بودند، به همراه یکهزار صنعتگر و آهنگر، همگی قوی و جنگ‌آزموده، به بابِل تبعید کرد.

17 پادشاه بابِل، مَتَّنیا عموی یِهویاکین را به جای وی پادشاه ساخت و نام او را به صِدِقیا تغییر داد.

صِدِقیا، پادشاه یهودا

18 صِدِقیا بیست و یک ساله بود که پادشاه شد، و یازده سال در اورشلیم سلطنت کرد. نام مادرش حَموطَل بود دختر اِرمیا، از مردمان لِبنَه.

19 صِدِقیا بر وفق تمامی آنچه یِهویاقیم کرده بود، آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آورد.

20 زیرا خشم خداوند بر اورشلیم و یهودا به حدی رسید که آنها را از حضور خویش به دور افکند.

سقوط اورشلیم

و اما صِدِقیا بر پادشاه بابِل شورید.

Categories
۲پادشاهان

۲پادشاهان 25

1 پس نبوکدنصر پادشاه بابِل در نهمین سالِ سلطنت صِدِقیا، در روز دهم از ماه دهم، با تمامی لشکر خویش بر اورشلیم برآمد و در برابر آن اردو زده، سنگری دور تا دورش بنا کرد.

2 شهر تا یازدهمین سال سلطنت صِدِقیای پادشاه همچنان در محاصره بود.

3 و اما در روز نهم از ماه چهارم،قحطی در شهر چنان سخت شد که مردم دیگر چیزی برای خوردن نداشتند.

4 پس در حالی که شهر در محاصرۀ بابِلیانبود، به شهر رخنه کردند و همۀ مردان جنگی شبانه از راه دروازه‌ای که در میان دو حصار شهر نزدیک باغستان شاه بود، گریختند و به سوی عَرَبَهرفتند.

5 اما سپاه کَلدانیان پادشاه را تعقیب کردند و در دشتهای اَریحا به صِدِقیا رسیدند، و در حالی که همۀ لشکریانش از نزد او پراکنده شده بودند

6 پادشاه را گرفتار کرده، به رِبلَه نزد پادشاه بابِل آوردند، و بر محکومیت وی حکم دادند.

7 سپس پسران صِدِقیا را در برابر دیدگانش سلاخی کردند و چشمان خود او را از حدقه بیرون آوردند، و او را به زنجیرها بسته، به بابِل بردند.

8 در روز هفتمِ ماه پنجم از نوزدهمین سالِ سلطنت نبوکدنصر پادشاه، شاه بابِل، نبوزَرَدان فرماندۀ گارد سلطنتی که به خدمت پادشاه بابِل می‌ایستاد، به اورشلیم آمد.

9 او خانۀ خداوند، خانۀ پادشاه، و همۀ خانه‌های اورشلیم را به آتش کشید، و هر خانۀ بزرگ را سوزانید.

10 همۀ لشکر کَلدانیان نیز که همراه فرماندۀ گارد سلطنتی بودند، دیوارهای دورِ اورشلیم را به تمامی ویران کردند.

11 نبوزَرَدان، فرماندۀ گارد سلطنتی، بقیۀ مردمی را که در شهر باقی مانده بودند و نیز آنانی را که به پادشاه بابِل پیوسته بودند، همراه با بقیۀ جمعیت، به تبعید برد.

12 اما فرماندۀ گارد سلطنتی برخی از فقیرترینِ مردم را باقی گذاشت تا در تاکستانها و مزارع کار کنند.

13 بابِلیان ستونهای برنجین و پایه‌ها و دریاچۀ برنجین را که در خانۀ خداوند بود خُرد کردند و برنجِ آنها را به بابِل بردند.

14 نیز لگنها و خاک‌اندازها و گُلگیرها و ظروف و تمامی اسباب برنجین را که برای خدمت در معبد مورد استفاده بود، همراه خود بردند.

15 همچنین فرماندۀ نگاهبانان سلطنتی، آتشدانها و پیاله‌ها، یعنی هرآنچه را که از طلا یا نقره بود، با خود برد.

16 و اما برنجِ دو ستون، دریاچه و پایه‌های متحرکی که سلیمان برای خانۀ خداوند ساخته بود، چنان زیاد بود که نمی‌شد وزن کرد.

17 بلندی هر ستون هجده ذِراع،و بلندی سرستونهای برنجینِ هر ستون که به شبکه‌ای مزیّن بود و دورادور آن انارهایی از برنج تعبیه شده بود، سه ذِراع بود. ستون دوّم و شبکۀ آن درست شبیه ستون اوّل بود.

18 فرماندۀ نگاهبانان سلطنتی، سِرایا کاهن اعظم، و صَفَنیا کاهن دوّم و سه دربان معبد را گرفت.

19 نیز از میان کسانی که هنوز در شهر بودند، سردار مسئول مردان جنگی و پنج مشاور سلطنتی را گرفت. همچنین کاتب را که سردار لشکر و مسئول جمع‌آوری مردان بود، همراه با شصت تن از مردانی که در شهر یافته بودند، گرفت.

20 نبوزَرَدان، فرماندۀ نگاهبانان سلطنتی، این مردان را برگرفته، به رِبلَه نزد پادشاه بابِل برد.

21 و پادشاه بابِل آنها را در رِبلَه واقع در سرزمین حَمات، اعدام کرد. بدین‌سان یهودا از سرزمین خود تبعید شد.

22 نبوکدنصر پادشاه بابِل، جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان را به عنوان حاکم بر مردمانی که در سرزمین یهودا باقی گذاشته بود، برگماشت.

23 چون همۀ سرداران لشکر و مردانشان، یعنی اسماعیل پسر نِتَنیا، یوحانان پسر قاریَح، سِرایا پسر تَنحومِتِ نِطوفاتی و یَاَزَنیا پسر مَعَکایی، شنیدند که پادشاه بابِل جِدَلیا را به حکومت گماشته است، با مردانشان نزد او به مِصفَه آمدند.

24 جِدَلیا برای ایشان و مردانشان سوگند یاد کرد و گفت: «از مقامات بابِل نهراسید. در این سرزمین ساکن شوید و پادشاه بابِل را خدمت کنید و برای شما نیکو خواهد بود.»

25 اما در ماه هفتم، اسماعیل پسر نِتَنیا پسر اِلیشَمَع که از خاندان سلطنتی بود، با ده تن از افراد خود آمد و جِدَلیا را با یهودیان و بابِلیانی که همراه وی در مِصفَه بودند، کشت.

26 آنگاه تمامی قوم، از خُرد و بزرگ، به همراه سرداران لشکرها، از ترس بابِلیان برخاسته، به مصر رفتند.

آزادی یِهویاکین از زندان

27 در سی و هفتمین سال اسارت یِهویاکین پادشاه یهودا، مصادف با بیست و هفتمین روز از ماه دوازدهم، اِویل‌مِرودَک پادشاه بابِل شد، و یِهویاکین پادشاه یهودا را از زندان آزاد کرد؛

28 و با وی با ملاطفت سخن می‌گفت، و بدو جایگاهی فراتر از جایگاه دیگر پادشاهانی که با وی در بابِل بودند، بخشید.

29 پس یِهویاکین جامۀ زندان از تن به در آورد و در تمامی روزهای عمر خود، همواره با پادشاه همسفره بود.

30 و در تمامی ایام عمر یِهویاکین، برای مایحتاجش، مقرری روزانه‌ای از جانب پادشاه به او داده می‌شد.