Categories
۱پادشاهان

۱پادشاهان ‮معرفی کتاب اوّل پادشاهان‬

معرفی کتاب اوّل پادشاهان

کتابهای اوّل و دوّم پادشاهان به شرح سلطنت داوود و سلیمان، تجزیۀ مملکت به دو بخش شمالی و جنوبی، و سلطنت پادشاهان این دو بخش می‌پردازند. آنچه مورد توجه نویسندگان این دو کتاب است، نه تاریخ اجتماعی-سیاسی، و یا وضعیت اقتصادی قوم خدا، بلکه میزان وفاداری پادشاهان دو مملکت شمالی (اسرائیل) و جنوبی (یهودا) به عهد خدا است. از همین رو، به پادشاهانی که از نظر سیاسی و اقتصادی بسیار کامیاب بوده‌اند (نظیر عُمری در اسرائیل) بسیار کوتاه اشاره شده، حال آنکه پادشاهانی نظیر حِزِقیا و یوشیا که دستاوردهای روحانی شایانی داشته‌اند، بسیار مورد توجه قرار گرفته‌اند.

این دو کتاب، در کنار اوّل و دوّم سموئیل، به شرح سلطنت پادشاهان قوم اسرائیل از آغاز تا سقوط نهایی حکومت یهودا می‌پردازند. از همین رو، در ترجمۀ هفتادتَنان، این چهار کتاب به ترتیب، ’اوّل و دوّم و سوّم و چهارم پادشاهی‘ نامیده شده‌اند. در ترجمۀ لاتینِ وُالگِیت است که نخست به نامهای اوّل و دوّم سموئیل، و اوّل و دوّم پادشاهان ظاهر می‌شوند.

تقسیم‌بندی این اثر به دو بخش (اوّل و دوّم پادشاهان) ظاهراً به سبب ملاحظات فنی نظیر حجم طومارها بوده و توالی و پیوستگی موضوعی در نظر گرفته نشده است. از همین روست که شرح زندگی اَخَزیای پادشاه و ایلیای نبی در اوّل پادشاهان ناتمام می‌ماند و بقیۀ ماجرا در دوّم پادشاهان پی گرفته می‌شود.

تقسیم‌بندی کلّی

۱- عصر سلیمان (۱:۱ تا ۱۲:۲۴)

۲- حکومتهای اسرائیل و یهودا از یِرُبعام اوّل، رِحُبعام تا اَخاب، آسا (۱۲:۲۵ تا ۱۶:۳۴)

۳- خدمت ایلیای نبی و عصر اَخاب، آسا تا یورام، یِهوشافاط (بابهای ۱۷ تا ۲۲)

Categories
۱پادشاهان

۱پادشاهان 1

ادعای پادشاهی اَدونیا

1 داوود پادشاه پیر و سالخورده شد و هرچند او را به جامه‌ها می‌پوشانیدند، گرم نمی‌شد.

2 پس خدمتگزارانش وی را گفتند: «بگذار تا برای سرورمان پادشاه دوشیزه‌ای جوان بجوییم که در خدمت پادشاه باشد و او را پرستاری کند، و در آغوشت بخوابد تا سرورمان پادشاه گرم شود.»

3 پس در سرتاسر قلمرو اسرائیل دوشیزه‌ای زیبا جستند، و اَبیشَکِ شونَمی را یافتند و نزد پادشاه آوردند.

4 آن دوشیزه بسیار زیبا بود، و از پادشاه پرستاری کرده، او را خدمت می‌نمود، ولی پادشاه با او همبستر نشد.

5 و اما اَدونیا پسر حَجّیت خویشتن را برافراشته، گفت: «من پادشاه خواهم شد.» پس ارابه‌ها و سواران برای خود تدارک دید، و پنجاه مرد تا پیشاپیش وی بدوند.

6 پدرش هرگز او را نرنجانیده و به وی نگفته بود «چرا چنین و چنان می‌کنی؟» نیز اَدونیا مردی بود بسیار خوش‌سیما، و پس از اَبشالوم به دنیا آمده بود.

7 اَدونیا با یوآب پسر صِرویَه و اَبیّاتارِ کاهن مشورت کرد و آنان او را پیروی و پشتیبانی کردند.

8 ولی صادوقِ کاهن و بِنایا پسر یِهویاداع و ناتانِ نبی و شِمعی و ریعی و جنگاوران داوود به اَدونیا نپیوستند.

9 آنگاه اَدونیا در کنار سنگ زُوحَلَت که در نزدیکی عِین‌روجِل است، گوسفندان و گاوان و گوساله‌های پرواری ذبح کرد، و جمله برادران خویش، پسران پادشاه را با همۀ صاحبمنصبان دربار یهودا دعوت نمود.

10 ولی ناتانِ نبی و بِنایا و جنگاوران پادشاه و برادرش سلیمان را دعوت نکرد.

11 آنگاه ناتان به بَتشِبَع مادر سلیمان گفت: «آیا نشنیده‌ای که اَدونیا پسر حَجّیت، پادشاه شده است و سرورمان داوود از این امر آگاه نیست؟

12 پس حال بیا تو را مشورت دهم تا جان خود و جان پسرت سلیمان را برهانی.

13 هم‌اکنون نزد داوود پادشاه برو و به او بگو: ”ای سرورم پادشاه، آیا تو برای کنیزت سوگند نخوردی و نگفتی که، ’پسر تو سلیمان پس از من پادشاه خواهد شد و بر تخت من خواهد نشست‘؟ پس چرا اَدونیا پادشاه شده است؟“

14 آنگاه در همان حال که تو هنوز با پادشاه سخن می‌گویی، من نیز پس از تو داخل خواهم شد و گفته‌هایت را تأیید خواهم کرد.»

15 پس بَتشِبَع نزد پادشاه به اتاق او رفت. پادشاه بسیار پیر بود و اَبیشَکِ شونَمی او را خدمت می‌کرد.

16 بَتشِبَع خم شده، پادشاه را تعظیم نمود. پادشاه پرسید: «چه مسئلتی داری؟»

17 بَتشِبَع گفت: «ای سرورم، تو برای کنیزت به یهوهْ خدایت سوگند یاد کرده، گفتی: ”پسر تو سلیمان پس از من پادشاه خواهد شد و بر تخت من خواهد نشست.“

18 ولی اکنون اَدونیا پادشاه شده و سرورم پادشاه، از این امر آگاهی ندارد.

19 او گاوان نر و گوساله‌های پرواری و گوسفندانِ بسیار قربانی کرده و تمامی پسران پادشاه، اَبیّاتارِ کاهن و یوآب فرماندۀ سپاه را دعوت کرده است، ولی خدمتگزارت سلیمان را دعوت نکرده.

20 و حال ای سرورم پادشاه، چشمان تمام اسرائیل بر توست تا ایشان را خبر دهی که پس از سرورم پادشاه، چه کسی بر تخت تو خواهد نشست.

21 وگرنه، هنگامی که سرورم پادشاه نزد پدران خود بیارامد، من و پسرم سلیمان خطاکار محسوب خواهیم شد.»

22 در همان حال که بَتشِبَع با پادشاه سخن می‌گفت، ناتانِ نبی نیز داخل شد.

23 پادشاه را خبر دادند که: «ناتان نبی اینجاست.» پس ناتان به حضور پادشاه رفت و او را تعظیم کرده، روی بر زمین نهاد.

24 ناتان گفت: «ای سرورم پادشاه، آیا تو فرموده‌ای که اَدونیا پس از تو پادشاه خواهد شد و بر تخت تو خواهد نشست؟

25 چراکه امروز او رفته و گاوانِ نر و گوساله‌های پرواری و گوسفندانِ بسیار قربانی کرده و تمامی پسران پادشاه و فرماندهان سپاه و اَبیّاتارِ کاهن را نیز دعوت کرده است. اینک آنان در حضورش می‌خورند و می‌نوشند و می‌گویند: ”زنده باد اَدونیای پادشاه!“

26 ولی من، خدمتگزارت، و صادوقِ کاهن و بِنایا پسر یِهویاداع و خدمتگزارت سلیمان را دعوت نکرده است.

27 آیا این امر از جانب سرورم پادشاه شده و آیا به خدمتگزارانت خبر نداده‌‌ای که پس از سرورم پادشاه چه کسی باید بر تخت وی بنشیند؟»

مسح شدنِ سلیمان به پادشاهی

28 آنگاه داوودِ پادشاه گفت: «بَتشِبَع را نزد من فرا خوانید.» پس بَتشِبَع به حضور پادشاه آمد و پیش روی وی ایستاد.

29 آنگاه پادشاه سوگند یاد کرده، گفت: «به حیات خداوند که جان مرا از هر تنگی رهانیده است، سوگند،

30 که من امروز آنچه را برای تو به یهوهْ خدای اسرائیل سوگند خوردم، ادا خواهم کرد، که پسرت سلیمان پس از من پادشاه خواهد شد و به جای من بر تخت من خواهد نشست.»

31 آنگاه بَتشِبَع رو به زمین خم شده، پادشاه را تعظیم کرد و گفت: «سرورم داوودِ پادشاه تا ابد زنده باد!»

32 داوود پادشاه گفت: «صادوقِ کاهن، ناتانِ نبی و بِنایا پسر یِهویاداع را نزد من فرا خوانید.» چون آنان به حضور پادشاه آمدند،

33 ایشان را فرمود: «خدمتگزارانِ سرورتان را همراه خود برگیرید و پسرم سلیمان را بر قاطر من بنشانید و او را به جِیحون ببرید.

34 در آنجا صادوقِ کاهن و ناتانِ نبی او را به پادشاهی بر اسرائیل مسح کنند، و شما در کَرِنا دمیده، بگویید: ”زنده باد سلیمان پادشاه!“

35 آنگاه از پی او برآیید، و او داخل شده، بر تخت من بنشیند و به جای من پادشاهی کند، زیرا اوست آن که من به حکومت بر اسرائیل و یهودا برگماشته‌ام.»

36 بِنایا پسر یِهویاداع در پاسخ پادشاه گفت: «آمین! باشد که یهوهْ خدای سرورم پادشاه نیز چنین گوید،

37 و همان‌گونه که خداوند با سرورم پادشاه بوده است، با سلیمان نیز باشد و تخت او را از تخت سرورم داوودِ پادشاه بزرگتر سازد!»

38 پس صادوقِ کاهن و ناتانِ نبی و بِنایا پسر یِهویاداع و کِریتیان و فِلیتیان رفته، سلیمان را بر قاطر داوودِ پادشاه نشاندند و او را به جِیحون آوردند.

39 در آنجا صادوقِ کاهن ظرفروغن را که از خیمه آورده بود، برگرفت و سلیمان را مسح کرد. آنگاه در کَرِنا دمیدند و مردم همه فریاد برآوردند: «زنده باد سلیمانِ پادشاه!»

40 و همۀ قوم از پی او رفته، نی نواختند و شادی عظیم کردند، به حدی که زمین از فریادشان به لرزه درمی‌آمد.

41 اَدونیا و همۀ میهمانانی که با وی بودند در پایان جشن این صدا را شنیدند. یوآب با شنیدن صدای کَرِنا پرسید: «این چه غوغایی است که در شهر به پا شده؟»

42 هنوز درحال سخن گفتن بود که یوناتان پسر اَبیّاتارِ کاهن از راه رسید. اَدونیا گفت: «داخل شو! زیرا تو مردی شریف هستی و خبر خوش می‌آوری.»

43 یوناتان پاسخ داد: «خیر! زیرا سرورمان داوودِ پادشاه، سلیمان را به پادشاهی برگماشته است.

44 پادشاه، صادوقِ کاهن و ناتانِ نبی و بِنایا پسر یِهویاداع و کِریتیان و فِلیتیان را به همراهی او فرستاده است، و آنان سلیمان را بر قاطر پادشاه نشانیده‌اند

45 و صادوقِ کاهن و ناتانِ نبی او را در جِیحون به پادشاهی مسح کرده‌اند. و از آنجا چنان شادی‌کنان برآمده‌اند که غوغایی در شهر به پا شده است. و صدایی که شنیدید همین است.

46 سلیمان بر تخت شاهی نشسته است.

47 از این گذشته، خدمتگزاران پادشاه برای عرض تبریک به سرورمان، داوود پادشاه آمده، گفته‌اند: ”باشد که خدای تو نام سلیمان را از نام تو برتر و تخت سلطنت او را از تخت تو بزرگتر گرداند!“ و پادشاه بر بستر خویش سَجده کرده است.

48 پادشاه همچنین گفته است: ”متبارک باد یهوه، خدای اسرائیل، که امروز کسی را به من بخشیده که بر تخت من بنشیند، و چشمان من این را می‌بیند.“»

49 آنگاه میهمانان اَدونیا جملگی هراسان برخاسته، هر یک به راه خود رفتند.

50 و اَدونیا از ترس سلیمان برخاسته، برفت و شاخهای مذبح را به دست بگرفت.

51 پس سلیمان را خبر دادند که: «اینک اَدونیا از سلیمانِ پادشاه ترسان است و شاخهای مذبح را به دست گرفته، می‌گوید، ”سلیمانِ پادشاه امروز برای من سوگند یاد کند که خدمتگزار خود را به شمشیر نخواهد کشت.“»

52 سلیمان گفت: «اگر نشان دهد که مردی شریف است، مویی از سرش بر زمین نخواهد افتاد؛ ولی اگر در او شرارت یافت شود، خواهد مرد.»

53 آنگاه سلیمان پادشاه کسان فرستاد و آنان اَدونیا را از نزد مذبح فرود آوردند. و اَدونیا آمده، سلیمان پادشاه را تعظیم کرد، و سلیمان وی را گفت: «به خانۀ خود برو.»

Categories
۱پادشاهان

۱پادشاهان 2

آخرین وصایای داوود به سلیمان

1 و چون زمان مرگ داوود نزدیک می‌شد، پسر خود سلیمان را امر فرموده، گفت:

2 «من به راه تمامی اهل زمین می‌روم، پس قوی و دلیر باش،

3 و آنچه را یهوه خدایت از تو می‌طلبد، نگاه دار: در طریقهای او گام بردار، و فرایض و فرمانها و قوانین و شهادات او را همان‌گونه که در تورات موسی نوشته شده است حفظ کن، تا در هر کاری که می‌کنی و به هر جا که می‌روی کامیاب شوی،

4 و تا خداوند کلام خود را دربارۀ من استوار سازد که فرمود: ”اگر پسرانت مراقب راه خویش باشند و به تمامی دل و تمامی جان خویش در حضور من با راستی گام بردارند، هرگز از نسل تو کسی که بر تخت پادشاهی اسرائیل تکیه زند، کم نخواهد بود.“

5 «افزون بر این، تو آنچه را که یوآب پسر صِرویَه با من کرد نیک می‌دانی، و آنچه را که با دو سردار سپاه اسرائیل کرد، با اَبنیر پسر نیر و عَماسا پسر یِتِر. او ایشان را بکشت و خون جنگ را در زمان صلح ریخت و کمربندی را که بر میان بسته بود و کفشهایی را که به پا داشت، به خون جنگ بیالود.

6 پس مطابق حکمت خود رفتار کن، اما مگذار موی سپیدش در آرامش به گورفرو رود.

7 اما بر پسران بَرزِلّاییِ جِلعادی احسان کن و بگذار از کسانی باشند که بر سفرۀ تو نان می‌خورند. زیرا هنگامی که از برادرت اَبشالوم می‌گریختم، آنان نیز در حق من چنین کردند.

8 و اینک شِمعی پسر جیرایِ بِنیامینی، اهل بَحوریم، نیز نزد توست. او همان است که در روزی که به مَحَنایِم می‌رفتم، مرا سخت نفرین کرد. اما چون به استقبال من به اردن آمد، برایش به خداوند سوگند یاد کردم که: ”تو را به شمشیر نخواهم کشت.“

9 پس اکنون تو او را بی‌گناه مشمار. تو مردی حکیم هستی و می‌دانی با او چه باید کرد. موی سپیدش را خون‌آلود به گور بفرست.»

10 آنگاه داوود با پدران خود آرمید و او را در شهر داوود به خاک سپردند.

11 او چهل سال بر اسرائیل پادشاهی کرد؛ هفت سال در حِبرون و سی و سه سال در اورشلیم.

12 پس سلیمان بر تخت پدرش داوود بنشست و سلطنتش بسیار استوار شد.

استوار شدن سلطنت سلیمان

13 آنگاه اَدونیا پسر حَجّیت نزد بَتشِبَع مادر سلیمان آمد. بَتشِبَع از او پرسید: «آیا در صلح و صفا آمده‌ای؟» پاسخ داد: «آری، در صلح و صفا آمده‌ام.»

14 و افزود: «سخنی با تو دارم.» بَتشِبَع گفت: «بگو.»

15 گفت: «می‌دانی که پادشاهی از آنِ من بود و همۀ اسرائیل انتظار داشتند من پادشاه شوم؛ ولی پادشاهی از من برگشت و به برادرم رسید، زیرا از جانب خداوند به او تعلق داشت.

16 اکنون خواهشی از تو دارم. مرا رد مکن.» بَتشِبَع گفت: «بگو.»

17 اَدونیا گفت: «تمنا اینکه از سلیمانِ پادشاه بخواهی اَبیشَکِ شونَمی را به من به زنی دهد. او خواهش تو را رد نخواهد کرد.»

18 بَتشِبَع گفت: «بسیار خوب. از جانب تو با پادشاه سخن خواهم گفت.»

19 پس بَتشِبَع نزد سلیمان پادشاه رفت تا از جانب اَدونیا با او سخن گوید. پادشاه به استقبالش برخاسته، او را تعظیم کرد. آنگاه بر تخت خود بنشست و فرمان داد برای مادر پادشاه نیز مسندی بیاورند، و او بر جانب راست پادشاه بنشست.

20 آنگاه بَتشِبَع گفت: «خواهشی کوچک از تو دارم. خواهش مرا رد مکن.» پادشاه پاسخ داد: «ای مادرم، بگو زیرا که خواهشت را رد نخواهم کرد.»

21 پس او گفت: «بگذار اَبیشَکِ شونَمی به همسری برادرت اَدونیا درآید.»

22 سلیمان پادشاه در جواب مادرش گفت: «چرا فقط اَبیشَکِ شونَمی را برای اَدونیا می‌خواهی؟ سلطنت را نیز برای او بخواه! زیرا او برادر بزرگ من است! و نه تنها برای او، بلکه برای اَبیّاتارِ کاهن و یوآب پسر صِرویَه نیز درخواست کن!»

23 آنگاه سلیمان پادشاه به خداوند سوگند یاد کرده، گفت: «خدا مرا سخت مجازات کند اگر اَدونیا تاوان این سخن را به بهای جان خود نپردازد!

24 اکنون به حیات خداوند که مرا استوار ساخته و بر تخت پدرم داوود نشانیده و مطابق وعده‌اش، خاندانی برایم به پا داشته است سوگند، که همین امروز اَدونیا کشته خواهد شد!»

25 پس سلیمانِ پادشاه، بِنایا پسر یِهویاداع را فرستاد، و او اَدونیا را به شمشیر زد، که مرد.

26 پادشاه به اَبیّاتارِ کاهن گفت: «به مِلک خود در عَناتوت برو زیرا تو سزاوار مرگی. ولی امروز تو را نخواهم کشت چراکه صندوق یهوه خدا را در حضور پدرم داوود می‌بردی و در همۀ سختیهای پدرم با او سهیم بودی.»

27 پس سلیمان، اَبیّاتار را از کهانت خداوند برکنار کرد و بدین‌گونه کلام خداوند را که در شیلوه دربارۀ خاندان عیلی گفته بود، به انجام رسانید.

28 چون این خبر به گوش یوآب رسید، به خیمۀ خداوند بگریخت و شاخهای مذبح را به دست بگرفت،زیرا که از اَدونیا پیروی کرده بود، هرچند نه از اَبشالوم.

29 چون به سلیمان پادشاه خبر دادند که، «یوآب به خیمۀ خداوند گریخته و اینک در کنار مذبح است،» سلیمان، بِنایا پسر یِهویاداع را فرستاده، گفت: «برو و او را به شمشیر بزن.»

30 پس بِنایا به خیمۀ خداوند درآمده، یوآب را گفت: «پادشاه می‌فرماید، ”بیرون بیا.“» اما او پاسخ داد: «نه، بلکه اینجا می‌میرم.» آنگاه بِنایا برای پادشاه پیغام فرستاد که: «یوآب چنین گفته و چنین به من جواب داده است.»

31 آنگاه پادشاه بِنایاهو را فرمود: «موافق آنچه می‌گوید، عمل نما. او را به شمشیر بزن و دفن کن، تا گناه خونی را که یوآب بی‌سبب ریخت، از من و خاندانم بزدایی.

32 خداوند خون او را بر گردن خودش خواهد نهاد، زیرا بدون آگاهی پدرم داوود، بر دو مرد که هر دو از او پارساتر و نیکوتر بودند، یعنی بر اَبنیر پسر نیر فرماندۀ سپاه اسرائیل و عَماسا پسر یِتِر فرماندۀ سپاه یهودا، حمله آورده، آنان را به شمشیر بکشت.

33 خون ایشان تا ابد بر گردن یوآب و نسل او باشد، ولی برای داوود و نسل او و برای خاندان و تخت او تا ابد از جانب خداوند سلامتی باشد.»

34 پس بِنایا پسر یِهویاداع برآمده، یوآب را به شمشیر زد و کُشت، و او را در خانه‌اش که در صحرا بود، دفن کردند.

35 پادشاه، بِنایا پسر یِهویاداع را به جای یوآب به فرماندهی سپاه و صادوقِ کاهن را به جای اَبیّاتار به کهانت برگماشت.

36 آنگاه پادشاه شِمعی را فرا خوانده، بدو گفت: «در اورشلیم برای خود خانه‌ای بساز و آنجا ساکن شو، و از آنجا به هیچ جای دیگر مرو.

37 روزی که شهر را ترک کنی و از وادی قِدرون بگذری، یقین بدان که قطعاً کشته خواهی شد و خونت بر گردن خودت خواهد بود.»

38 شِمعی به پادشاه گفت: «آنچه گفتی نیکوست. خدمتگزارت مطابق گفتۀ سرورم پادشاه عمل خواهد کرد.» و شِمعی روزهای بسیار در اورشلیم ماند.

39 ولی پس از پایان سه سال، دو غلام شِمعی به نزد اَخیش پسر مَعَکاه، پادشاه جَت گریختند. و به شِمعی خبر دادند که: «اینک غلامان تو در جَت به سر می‌برند.»

40 شِمعی برخاست و الاغش را زین کرد و به جستجوی غلامان خود به جَت نزد اَخیش رفت، و آنان را از جَت باز‌آورد.

41 چون به سلیمان گفتند که شِمعی از اورشلیم به جَت رفته و بازگشته است،

42 پادشاه فرستاده، او را فرا خواند و به وی گفت: «آیا تو را به خداوند سوگند ندادم، و اخطار نکرده، نگفتم: ”روزی که از اینجا به هر جایی بیرون روی، یقین بدان که قطعاً خواهی مرد“؟ تو مرا گفتی: ”کلامت نیکوست و آن را شنیدم.“

43 پس چرا سوگند خود را به خداوند نگاه نداشتی و از فرمان من سر پیچیدی؟»

44 همچنین پادشاه به شِمعی گفت: «در دل خویش می‌دانی که بر پدرم داوود چه بدیها کرده‌ای. پس خداوند این بدیها را بر سرت برمی‌گرداند.

45 ولی سلیمانِ پادشاه مبارک خواهد بود و تخت پادشاهی داوود، در حضور خداوند تا به ابد پایدار خواهد ماند.»

46 آنگاه پادشاه به بِنایا پسر یِهویاداع فرمان داد و او بیرون رفته، شِمعی را به شمشیر زد و کشت.

پس سلطنت در دست سلیمان استوار گشت.

Categories
۱پادشاهان

۱پادشاهان 3

دعای سلیمان برای حکمت

1 سلیمان با فرعون پادشاه مصر پیمان دوستی بست و دختر فرعون را به زنی گرفته، او را به شهر داوود آورد، تا زمانی که کار بنای کاخ خود و معبد خداوند و دیوار اطراف اورشلیم را به پایان رسانید.

2 اما قوم همچنان در مکانهای بلند قربانی تقدیم می‌کردند، زیرا تا آن زمان هنوز خانه‌‌ای برای نام یهوه ساخته نشده بود.

3 سلیمان خداوند را دوست می‌داشت و بنا به فرایض پدر خود داوود سلوک می‌کرد، جز اینکه در مکانهای بلند قربانی می‌کرد و بخور می‌سوزانید.

4 و اما پادشاه برای تقدیم قربانی به جِبعون رفت، زیرا مهمترین مکانِ بلند بود. سلیمان بر مذبحِ آن هزار قربانی تمام‌سوز تقدیم می‌کرد.

5 شب‌هنگام در جِبعون خداوند در خواب بر سلیمان ظاهر شد و گفت: «آنچه را که می‌خواهی به تو بدهم درخواست کن.»

6 سلیمان پاسخ داد: «تو به پدرم داوود که خدمتگزارت بود، محبتی عظیم نشان دادی، زیرا او در حضورت با وفاداری و پارسایی و دلی راست با تو سلوک می‌کرد. و این محبت عظیم را نسبت به او نگاه داشته، پسری به او بخشیدی تا امروز بر تختش بنشیند.

7 و حال، ای یهوه خدای من، تو خدمتگزارت را به جای پدرم داوود پادشاه ساختی. ولی من جوانی کم سن و سال بیش نیستم و خروج و دخول را نمی‌دانم.

8 نیز خدمتگزارت میان قوم برگزیدۀ تو است، قومی عظیم و چنان کثیر که آنها را نتوان شمرد و حساب نتوان کرد.

9 پس به خدمتگزار خویش دلی فهیم عطا کن تا بر قوم تو حکم براند، و نیک را از بد تمییز دهد. زیرا کیست که توانایی حکم راندن بر این قوم عظیم تو را داشته باشد؟»

10 این درخواست سلیمان خداوند را خشنود ساخت.

11 پس به او گفت: «چون چنین چیزی از من خواستی، و عمر دراز یا ثروت برای خود نخواستی، و نه جان دشمنانت را، بلکه به جهت خود فهم طلب کردی تا عدالت را تشخیص دهی،

12 اینک مطابق سخنت می‌کنم و تو را دلی حکیم و فهیم می‌بخشم آن‌گونه که پیش از تو مانند تو نبوده و پس از تو نیز همچون تو بر نخواهد خاست.

13 و آنچه را نیز که نخواستی به تو خواهم بخشید، یعنی هم ثروت و هم شوکت را، تا در همۀ روزهایت هیچ پادشاهِ دیگر با تو به قیاس نیاید.

14 و اگر در طریقهای من سلوک نمایی و فرایض و فرامین مرا به جا آوری، همان‌گونه که پدرت داوود سلوک می‌کرد، آنگاه روزهایت را طویل خواهم ساخت.»

15 سلیمان بیدار شد و دریافت خواب دیده است. او به اورشلیم آمده، نزد صندوق عهد خداوند ایستاد و قربانیهای تمام‌سوز و قربانیهای رفاقتتقدیم کرد. و برای تمامی خدمتگزاران خویش ضیافتی بر پا داشت.

حکمت سلیمان

16 چندی بعد، دو زن بدکاره نزد پادشاه آمده، در حضورش ایستادند.

17 یکی از آنان گفت: «سَروَرم، من و این زن در یک خانه ساکنیم. او در خانه با من بود که فرزندی بزادم.

18 سه روز پس از زایمانم، این زن نیز بزاد. ما در خانه تنها بودیم و جز ما دو تن، کسی دیگر در خانه نبود.

19 شبانگاه پسر این زن مرد، زیرا بر او خوابیده بود.

20 نیمه‌های شب، کنیز تو در خواب بود که این زن برخاسته، پسر مرا از کنارم برگرفت و بر سینۀ خود جای داد، و پسر مردۀ خویش را بر سینۀ من نهاد.

21 سحرگاهان، چون برخاستم تا پسرم را شیر دهم، اینک او را مرده یافتم! اما چون در روشنایی صبح به‌دقّت بر او نگریستم، دیدم پسری نیست که من زاده بودم.»

22 زن دیگر گفت: «خیر. پسر زنده از آنِ من است و پسر مرده از آنِ تو.» ولی زن اوّل پاسخ داد: «خیر. پسر مرده از آنِ تو است و پسر زنده از آنِ من.» و آنان این‌چنین نزد پادشاه سخن می‌گفتند.

23 آنگاه پادشاه گفت: «یکی می‌گوید، ”پسر زنده از آنِ من است و پسر مرده از آنِ تو“، و دیگری می‌گوید، ”خیر! پسر مرده از آن تو است و پسر زنده از آن من“.»

24 پس پادشاه گفت: «شمشیری نزد من بیاورید.» و شمشیری به حضور پادشاه آوردند.

25 آنگاه گفت: «کودکِ زنده را به دو نیم کنید، و نیمی را به یک زن و نیم دیگر را به زن دیگر بدهید.»

26 اما زنی که پسرِ زنده از آنِ او بود، چون دلش بر فرزندش می‌سوخت، به پادشاه گفت: «سَروَرم، تمنا می‌کنم کودک زنده را به آن زن بدهید. او را به هیچ روی مَکُشید.» ولی زن دیگر گفت: «نه از آنِ من باشد و نه از آنِ تو. او را به دو نیم کنید.»

27 آنگاه پادشاه پاسخ داده، گفت: «طفل زنده را به زن نخست بدهید. او را به هیچ روی مکشید چون این زن مادر او است.»

28 و چون همۀ اسرائیل خبر حکمی را که پادشاه داده بود شنیدند، از پادشاه ترسان شدند، چون دریافتند که حکمت خدا در اوست تا عدالت را برقرار کند.

Categories
۱پادشاهان

۱پادشاهان 4

صاحبمنصبان سلیمان

1 بدین‌گونه، سلیمانِ پادشاه بر تمامی اسرائیل پادشاهی می‌کرد،

2 و صاحبمنصبان او اینان بودند:

عَزَریا پسر صادوق – کاهن؛

3 اِلیحورِف و اَخیّا پسران شیشَه – کاتبان؛

یَهوشافاط پسر اَخیلود – وقایع‌نگار؛

4 بِنایا پسر یِهویاداع – سردار لشکر؛

صادوق و اَبیّاتار – کاهنان؛

5 عَزَریا پسر ناتان – سرپرست حاکمان؛

زابود پسر ناتان – کاهن و دوست پادشاه؛

6 اَخیشار – سرپرست امور کاخ پادشاه؛

اَدونیرام پسر عَبدا – سرپرست کار اجباری.

7 سلیمان دوازده حاکم بر تمامی اسرائیل گماشته بود که خوراک پادشاه و خاندانش را تدارک می‌دیدند. هر یک از ایشان مسئول تدارک برای یک ماه از سال بودند.

8 نامهای این حاکمان از این قرار بود:

بِن‌حور، در نواحی مرتفع اِفرایِم؛

9 بِن‌دِقِر، در ماقَص، شَعَلبیم، بِیت‌شمس و ایلون‌بِیت‌حانان؛

10 بِن‌خِسِد، در اَرُبّوت، که سوکوه و همۀ سرزمین خِفِر از آنِ او بود؛

11 بِن‌اَبیناداب، در تمامی نافَت‌دُر، که تافَت دختر سلیمان زن او بود؛

12 بَعَنا پسر اَخیلود، در تَعَناک و مِجِدّو و در تمام بِیت‌شِاَن که در کنار صَرِتان زیر یِزرِعیل است، از بِیت‌شِاَن تا آبِل‌مِحولَه تا آن سوی یُقمِعام؛

13 بِن‌جابِر، در راموت‌جِلعاد، که شهرهای یائیر پسر مَنَسی در جِلعاد و منطقۀ اَرجوب در باشان از آنِ او بود، یعنی شصت شهر بزرگ حصاردار با پشت‌بند‌های برنجین؛

14 اَخیناداب پسر عِدّو، در مَحَنایِم؛

15 اَخیمَعَص، در نَفتالی، که باسِمَت دختر سلیمان را به زنی گرفته بود؛

16 بَعَنا پسر حوشای، در اَشیر و بِعَلوت؛

17 یَهوشافاط پسر فارُوَح، در یِساکار؛

18 شِمعی پسر ایلا، در بِنیامین؛

19 جِبِر پسر اوری، در سرزمین جِلعاد، که سرزمین سیحون پادشاه اَموریان و عوج پادشاه باشان بود. او تنها حاکم آن منطقه بود.

عظمت پادشاهی سلیمان

20 مردم یهودا و اسرائیل همچون شنهای کنار دریا بی‌شمار بودند؛ آنان می‌خوردند و می‌آشامیدند و شادی می‌کردند.

21 و سلیمان بر تمامی ممالک، از نهر فُراتتا سرزمین فلسطینیان و تا سرحد مصر، فرمان می‌راند. این ممالک خَراجگزار سلیمان بودند و در تمام روزهای زندگی او خدمتش می‌کردند.

22 آذوقۀ روزانۀ سلیمان عبارت بود از: سی کُرآرد مرغوب و شصت کُر بلغور،

23 ده رأس گاو پرواری، بیست رأس گاوِ پرورده در چراگاه، یکصد گوسفند، و نیز آهوان، گوزنها، غزالها و مرغان فربه.

24 زیرا که سلیمان بر تمام سرزمینهای واقع در غرب نهر فُرات، از تِفصَح تا غزه، و بر تمام پادشاهان آن نواحی فرمان می‌راند و از هر سو در صلح به سر می‌بُرد.

25 و در تمامی دوران حیات سلیمان، هر کس از یهودا و اسرائیل، از دان تا بِئِرشِبَع، زیر درخت انجیر و تاک خود در امنیت به سر می‌بُرد.

26 سلیمان را چهلهزار اصطبلْ اسب برای ارابه‌هایش و دوازده هزار اسب‌سوار بود.

27 هر یک از حاکمان در ماه خود، برای سلیمانِ پادشاه و همۀ کسانی که بر سر سفرۀ او می‌آمدند، تدارک می‌دیدند و نمی‌گذاشتند چیزی کم باشد.

28 نیز هر یک بنا به وظیفۀ خود، برای اسبان و اسبان تازی، هر جا که نیاز بود کاه و جو می‌آوردند.

حکمت سلیمان

29 و خدا به سلیمان حکمت و فهمِ بی‌اندازه، و وسعت اندیشه به گستردگی شنهای کنار دریا بخشید

30 تا آنجا که حکمت سلیمان از حکمت تمامی مردم مشرق زمین و از تمامی حکمت مصر برتر بود.

31 او از همۀ آدمیان حکیمتر بود، از ایتانِ اِزراحی و پسران ماحول، یعنی هیمان و کَلکول و دَردَع. و آوازۀ او در میان همۀ قومهای اطراف گسترده بود.

32 سلیمان سه هزار مَثَل گفت، و شمار سروده‌هایش یکهزار و پنج بود.

33 او از درختان، از سرو آزاد لبنان گرفته تا بوته‌های کوچک زوفا که در شکاف دیوار می‌روید، سخن می‌گفت، و نیز از حیوانات و پرندگان و خزندگان و ماهیان.

34 از میان تمامی قومها، و از همۀ پادشاهان زمین که آوازۀ حکمت سلیمان را شنیده بودند، می‌آمدند تا به حکمت او گوش فرا دهند.

Categories
۱پادشاهان

۱پادشاهان 5

در تدارک بنای هیکل

1 حیرام، پادشاه صور، چون شنید سلیمان را به جانشینی پدرش داوود به پادشاهی مسح کرده‌اند، خادمان خود را نزد سلیمان فرستاد، زیرا داوود را همیشه دوست می‌داشت.

2 سلیمان نیز برای حیرام پیغام فرستاد که:

3 «تو نیک می‌دانی که پدرم داوود نتوانست برای نام یهوه ْخدایش خانه‌ای بسازد، از آن رو که از هر سو با جنگها احاطه شده بود، تا اینکه خداوند دشمنانش را زیر کف پاهای او نهاد.

4 اما اکنون یهوه خدای من، مرا از هر سو آسودگی بخشیده است، به گونه‌ای که هیچ دشمنی و هیچ واقعۀ بدی وجود ندارد.

5 پس اکنون قصد آن دارم که خانه‌ای برای نام یهوه خدایم بسازم، چنانکه خداوند به پدرم داوود فرمود: ”پسرت که من او را به جای تو بر تخت می‌نشانم، اوست که آن خانه را برای نام من بنا خواهد کرد“.

6 پس حال امر فرما تا سروهای آزاد از لبنان برای من بِبُرّند. خادمان من همراه خادمان تو خواهند بود و دستمزد خادمانت را مطابق هرآنچه بفرمایی، به تو خواهم پرداخت. زیرا می‌دانی که در میان ما کسی نیست که بداند چگونه چوب را به خوبیِ صیدونیان بِبُرَّد.»

7 چون حیرام سخنان سلیمان را شنید، بسیار شادمان شد و گفت: «امروز خداوند متبارک باد، که به داوود پسری حکیم بر این قومِ عظیم عطا فرموده است.»

8 پس حیرام نزد سلیمان فرستاده، گفت: «پیامی را که برایم فرستادی، اجابت کردم. من خواهش تو را دربارۀ چوب سرو آزاد و صنوبر به تمامی به جا خواهم آورد.

9 خادمان من الوارها را از لبنان به دریا فرود خواهند آورد و من از آنها کَلَکی خواهم ساخت تا بر دریا شناور شده، به مکانی که تو برایم تعیین کنی، برسند. در آنجا آنها را از هم باز خواهم کرد تا تو آنها را بِبَری. و تو نیز با فراهم آوردنِ آذوقه برای خانۀ من، خواست مرا به جا خواهی آورد.»

10 بدین‌گونه، حیرام تمام الوارهای سرو آزاد و صنوبر را که سلیمان می‌خواست، برایش فراهم آورد.

11 سلیمان نیز به جهت آذوقۀ خانۀ حیرام، بیست هزار کُرگندم و بیست هزارکُر روغن مرغوب به او بخشید. سلیمان این را همه ساله به حیرام می‌داد.

12 پس خداوند همان‌گونه که وعده داده بود، به سلیمان حکمت عطا فرمود. و میان حیرام و سلیمان صلح برقرار بود، و آن دو با یکدیگر پیمان بستند.

13 سلیمانِ پادشاه از تمامی اسرائیل کارگرانی برای کارِ اجباری گرفت، که شمار آنان سی هزار مرد بود.

14 او هر ماه ده هزار تن از آنان را به نوبت به لبنان گسیل می‌داشت. آنان یک ماه را در لبنان و دو ماه را در خانه سپری می‌کردند. و اَدونیرام سرپرست کارِ اجباری بود.

15 سلیمان همچنین هفتاد هزار باربر و هشتاد هزار سنگتراش در نواحی مرتفع داشت،

16 سوای سه هزار و سیصدسرکارگر نیز که بر کار نظارت می‌کردند و کارفرمایانِ کارگران بودند.

17 آنان به فرمان پادشاه، تخته‌سنگهای بزرگ و گرانبها می‌کندند تا پیِ معبد را از سنگهای تراشیده بگذارند.

18 بدین‌گونه، بنّایان سلیمان و بنّایان حیرام و مردان جِبال سنگها را می‌تراشیدند و چوب و سنگ برای بنای معبد مهیا می‌ساختند.

Categories
۱پادشاهان

۱پادشاهان 6

سلیمان معبد را بنا می‌کند

1 سلیمان در چهارصد و هشتادمین سال خروج بنی‌اسرائیل از سرزمین مصر و چهارمین سال سلطنت خود بر اسرائیل، در ماه زیو که دوّمین ماه از سال بود، بنای خانۀ خداوند را آغاز کرد.

2 خانه‌‌ای که سلیمانِ پادشاه برای خداوند ساخت، به درازای شصت ذِراعو پهنای بیست ذِراع و بلندای سی ذِراع بود.

3 ایوان مقابل محرابگاه خانه، درازایش بیست ذِراع بود، مطابق پهنای خانه، و ده ذِراع پیش رفته بود.

4 سلیمان برای خانه پنجره‌هایی دارای چارچوب و مشبک ساخت.

5 چسبیده به دیوارهای خانه، دور تا دور، طبقه‌ها بنا کرد که محراب بیرونی و محراب درونی خانه را در بر می‌گرفت، و در آنها، دور تا دور، حجره‌ها ساخت.

6 پهنای طبقۀ پایین پنج ذِراع، پهنای طبقۀ میانی شش ذِراع، و پهنای طبقۀ سوّم هفت ذِراع بود. و دور تا دورِ بیرون دیوارهای خانه لبه‌هایی ایجاد کرد تا هیچ‌کدام از تیرهای سقف حجره‌ها به دیوارهای خانه فرو نرود.

7 در بنای خانه از قطعه‌سنگهایی استفاده می‌شد که در معدن سنگ آماده شده بود، به گونه‌ای که به هنگام بنای خانه هیچ صدای چکش، تیشه یا دیگر ابزار آهنی شنیده نمی‌شد.

8 ورودی طبقۀ پاییندر جانب جنوبی خانه قرار داشت و پلکانی از آن به طبقۀ میانی، و از آنجا به طبقۀ سوّم بالا می‌رفت.

9 بدین ترتیب سلیمان خانه را بنا کرد و تکمیل نمود، و سقف آن را با تیرها و تخته‌های چوب سرو آزاد پوشانید.

10 او طبقه‌ها را چسبیده به تمام خانه بنا کرد، که هر یک پنج ذِراع ارتفاع داشت و با تیرهای چوب سرو به خانه متصل می‌شد.

11 و کلام خداوند بر سلیمان نازل شده، گفت:

12 «در خصوص این خانه‌‌ که بنا می‌کنی، اگر در فرایض من سلوک نمایی و قوانین مرا حفظ کنی و همۀ فرمانهای مرا نگاه داشته، در آنها گام برداری، آنگاه وعده‌ای را که به پدرت داوود دادم، با تو استوار خواهم ساخت.

13 و در میان بنی‌اسرائیل ساکن خواهم شد، و قوم خود اسرائیل را ترک نخواهم گفت.»

14 پس سلیمان خانه را بنا کرد و تکمیل نمود.

15 او دیوارهای خانه را از داخل با تخته‌هایی از چوب سرو پوشانید که از زمین تا به سقف می‌رسید، و کف خانه را با تخته‌هایی از چوب صنوبر فرش کرد.

16 او به اندازۀ بیست ذِراع از قسمت پشت خانه را از زمین تا به سقف با تخته‌های چوب سرو ساخت، و آن را در اندرون خانه به جهت محراب درونی، یعنی قُدس‌الاقداس بنا کرد.

17 محراب بیرونی که مقابل این محراب درونی بود، چهل ذِراع درازا داشت.

18 درون خانه از چوبهای سرو آزادِ کنده‌کاری شده، با نقشهای کدو و گلهای شکفته بود. همه‌جا از چوب سرو پوشیده بود و هیچ سنگی به چشم نمی‌خورد.

19 سلیمان محراب درونی را در اندرون خانه آماده کرد تا صندوق عهد خداوند در آنجا گذاشته شود.

20 درازا و پهنا و بلندای مِحراب درونی بیست ذِراع بود. او آن را به طلای ناب پوشانید، و مذبحرا نیز که از سرو آزاد بود، زراندود کرد.

21 او درون خانۀ بیرونی را با طلای ناب پوشانید، و مقابل محراب درونی زنجیرهای طلا کشید و آن را زراندود کرد.

22 بدین‌گونه همه جای خانه را به طلا پوشانید تا تمامی خانه تکمیل شد، و مذبحِ کنار محراب درونی را نیز سراسر زراندود کرد.

23 و در محراب درونی دو کروبی از چوب زیتون ساخت که بلندای هر یک ده ذِراع بود.

24 طول یک بال کروبی، پنج ذِراع و طول بال دیگر نیز پنج ذِراع بود، یعنی از سر یک بال تا سر بال دیگر ده ذِراع.

25 کروبیِ دیگر نیز ده ذِراع بود. هر دو کروبی یک اندازه و یک شکل بودند.

26 بلندای یک کروبی ده ذِراع و بلندای کروبی دیگر نیز به همان اندازه بود.

27 سلیمان کروبیان را در خانۀ درونی نهاد، و بالهای کروبیان گسترده بود، به گونه‌ای که بال یک کروبی به دیوار یک طرف می‌رسید و بال کروبی دیگر به دیوار طرف دیگر، و بالهای دیگر آنها در میان خانه به هم برمی‌خورد.

28 او کروبیان را نیز به طلا پوشانید.

29 و سلیمان تمامی دیوارهای خانه را دور تا دور با کنده‌کاری‌هایی از کروبیان و درختان نخل و گلهای شکفته منقوش ساخت، هم قسمت درونی و هم قسمت بیرونی را.

30 و کف خانه را به طلا پوشانید، هم در قسمت درونی و هم در قسمت بیرونی.

31 نیز برای ورودیِ محراب درونی درهایی از چوب زیتون ساخت با سردر و چارچوبهای پنج ضلعی،

32 و آن دو لنگه در از چوب زیتون را با کنده‌کاری‌هایی از کروبیان و درختان نخل و گلهای شکفته، منقوش ساخت، و کروبیان و درختان نخل را به طلا پوشانید.

33 همچنین برای ورودیِ محرابِ بیرونی نیز چارچوبهای چهارضلعی از چوب زیتون ساخت،

34 و دو لنگه در از چوب صنوبر که هر لنگۀ آن، از میان به داخل تا می‌شد.

35 و آنها را به کنده‌کاری‌هایی از کروبیان و درختان نخل و گلهای شکفته، منقوش ساخت و آن نقشها را یکسان با طلا پوشانید.

36 و دیوارِ صحنِ درونی را از سه ردیف سنگِ تراشیده و یک ردیف تیرهای سرو آزاد ساخت.

37 پیِ خانۀ خداوند در سال چهارم در ماه زیو نهاده شد.

38 در سال یازدهم در ماه بول که هشتمین ماه سال است، کار بنای خانه با تمامی جزئیاتش، و مطابق همۀ مشخصات مورد نظر آن به پایان رسید. سلیمان آن را در هفت سال بنا کرد.

Categories
۱پادشاهان

۱پادشاهان 7

بنای کاخ سلیمان

1 سلیمان خانۀ خویش را در سیزده سال بنا کرد و آن را به تمامی به پایان رسانید.

2 او ’خانۀ جنگل لبنان‘ را نیز ساخت، به درازای صد ذِراع، پهنای پنجاه ذِراع و بلندای سی ذِراع. آن خانه بر چهار ردیف ستونِ سرو آزاد بنا شده بود که بر آن ستونها نیز تیرهایی از سرو آزاد قرار داشت.

3 خانه با تخته‌های عریضِ سرو آزاد پوشانیده شده بود که بر چهل و پنج تیر نصب شده بودند و تیرها در ردیفهای پانزده‌تایی بر ستونها قرار داشتند.

4 خانه دارای سه ردیف پنجره بود، و پنجره روبه‌روی پنجره در سه طبقه وجود داشت.

5 تمامی درها و پنجره‌ها چارچوبهای چهارضلعی داشتند، و در سه طبقه، روبه‌روی هم قرار می‌گرفتند.

6 و ’تالار ستونها‘ را ساخت به درازای پنجاه ذِراع و پهنای سی ذِراع. مقابل این تالار، ایوانی بود ستون‌دار و مسقف.

7 نیز ’تالار تخت شاهی‘ را ساخت که همان ’تالار داوری‘ باشد، تا در آنجا به قضاوت بنشیند؛ و آن را از کف تا به سقفبا چوب سرو آزاد پوشانید.

8 خانۀ خودِ او که بنا بود در آن سکونت گزیند و در حیاطِ دیگر پشت تالار واقع بود، به همین‌سان بنا شده بود. سلیمان برای دختر فرعون نیز که او را به همسری گرفت، خانه‌ای مشابه این تالار ساخت.

9 تمامی این بناها، حتی قسمت بیرون تا حیاط بزرگ، و از پی تا لبۀ بام، از سنگهای گرانبها ساخته شده بود که از درون و برون به اندازه تراشیده و ارّه شده بودند.

10 پِی، از سنگهای گرانبهای بزرگ یعنی سنگهای ده ذِراعی و سنگهای هشت ذِراعی بود.

11 بالای آن از سنگهای گرانبهای بریده شده به اندازه، و از چوب سرو آزاد بود.

12 دیوار صحن بزرگ، دور تا دور، دارای سه ردیف سنگ تراشیده و یک ردیف تیر سروِ آزاد بود، مانند صحن درونی خانۀ خداوند و ایوان خانه.

تجهیزات خانۀ خدا

13 سلیمانِ پادشاه فرستاده، حیرام را از صور آورد.

14 او پسر بیوه‌زنی از قبیلۀ نَفتالی بود و پدرش، صنعتگری برنجکار از اهالی صور. حیرام در صنعت برنجکاری پر از دانش و حکمت و فهم بود. او نزد سلیمان پادشاه آمد و همۀ کارهای او را به انجام رسانید.

15 حیرام دو ستونِ برنجین ریخت که بلندای هر یک هجده ذِراع بود و ریسمانی به طول دوازده ذِراع، دورِ هر یک را می‌توانست بگیرد.

16 نیز دو تاج از برنجِ ریخته شده ساخت تا بر سرِ ستونها بگذارد. بلندی هر تاج پنج ذِراع بود.

17 همچنین شبکه‌‌ای از تارهای به هم بافته به صورت رشته زنجیر بر تاجهای سرستونها بود، هفت رشته زنجیر برای یک تاج و هفت رشته زنجیر برای تاج دیگر.

18 بر گِرد هر یک از شبکه‌ها نیز انارهاییدر دو ردیف ساخت تا تاجهای سرِ ستونها را بپوشاند.

19 تاجهایی که بر سرِ ستونهای ایوان قرار داشت، به شکل گُل سوسن بود، به بلندای چهار ذِراع.

20 تاجها بر آن دو ستون و در بالای قسمت نعلبکی شکلی که کنار شبکه بود، قرار داشتند، و دویست انار در ردیفها گِرد هر تاج وجود داشت.

21 و ستونها را نزد ایوان معبد بر پا کرد؛ یک ستون را در شمال بر پا کرده، آن را یاکیننامید و یک ستون را در جنوب بر پا کرده، آن را بوعَزنام نهاد.

22 و بر سر‌ستونها سوسنکاری بود. بدین‌گونه کار ستونها به پایان رسید.

23 و حوضی گِرد از برنجِ ریخته شده ساخت که قطر آن از لبه تا لبه، ده ذِراع و عمق آن پنج ذِراع بود. و ریسمانی به طول سی ذِراع دور آن را می‌توانست بگیرد.

24 گرداگردِ زیر لبۀ حوض، کدوهایی در دو ردیف قرار داشت، ده کدو در هر ذِراع، که با خود حوضْ از برنج ریخته شده بود.

25 حوض بر دوازده مجسمۀ گاو قائم بود، که از آنها روی سه گاو به سوی شمال، روی سه گاو به سوی مغرب، روی سه گاو به سوی جنوب و روی سه گاو به سوی مشرق بود. حوض بر این گاوها قرار داشت، و پشت گاوها به طرف مرکز حوض بود.

26 ضخامت دیوارۀ حوض به پهنای کف دستبود. لبۀ آن مانند لبۀ جام به شکل گُل سوسن ساخته شده بود. گنجایش آن دو هزار بَتبود.

27 نیز ده پایۀ برنجین ساخت که درازای هر یک چهار ذِراع و پهنای هر یک چهار ذِراع و بلندای هر یک سه ذِراع بود.

28 طرح پایه‌ها چنین بود که دیواره‌ها داشت و دیواره‌ها در قابها نصب شده بود.

29 و بر دیواره‌هایی که در قابها نصب شده بود، تصاویر شیران و گاوان و کروبیان وجود داشت. روی قابها، بالا و پایینِ نقش شیران و گاوان، حلقه‌هایی از گل آویزان شده بود.

30 هر پایه چهار چرخ و محورهای برنجین داشت، و در چهار گوشۀ آن، چهار تکیه‌‌گاه برای قرار گرفتن تَشت بود. تکیه‌گاهها با حلقه‌های گل در هر طرف، از برنجِ ریخته شده بود.

31 دهانۀ آن داخل تاجی قرار داشت که یک ذِراع برآمده بود. دهانه مانند تکیه‌گاهی مُدَوّر ساخته شده بود و یک ذِراع و نیم قطر داشت. همچنین در دهانۀ پایه کنده‌کاری‌هایی وجود داشت، و صفحه‌های آنها چهارگوش بود، نه مُدور.

32 چهار چرخ زیر دیواره‌ها قرار داشت و محورهای چرخها به پایه متصل بود. قطر هر چرخ یک ذِراع و نیم بود.

33 چرخها همچون چرخهای ارابه ساخته شده بود، و محورها و طوقه‌ها و توپی و پره‌‌هایشان همه ریخته شده بود.

34 در چهار گوشۀ هر پایه، چهار تکیه‌‌گاه وجود داشت و تکیه‌گاه‌ها با پایه یکپارچه بود.

35 بر روی پایه، نوار گردی به پهنای نیم ذِراع وجود داشت، تکیه‌گاه‌ها و دیواره‌هایش با آن یکپارچه بود.

36 حیرام بر سطح تکیه‌گاه‌ها و بر دیواره‌هایش نقشهایی از کروبیان و شیران و درختان نخل، و دور تا دور، حلقه‌های گل کنده‌کاری کرد.

37 و بدین‌گونه آن ده پایه را ساخت. تمام آنها در یک شکل و اندازه و قالب ریخته شدند.

38 آنگاه ده تشت برنجین ساخت که قطر هر یک چهار ذِراع و گنجایش آن چهل بَت بود. و برای هر یک از ده پایه تشتی ساخت.

39 از پایه‌ها، پنج پایه را در جانب راست معبد و پنج پایۀ دیگر را در جانب چپ آن قرار داد. و حوض را نیز در ضلع جنوب شرقی معبد نهاد.

40 حیرام همچنین تشتها و خاک‌اندازها و پیاله‌ها را ساخت.

پس حیرام تمام کارِ خانۀ خداوند را که برای سلیمان پادشاه انجام می‌داد، به پایان رسانید:

41 دو ستون؛

دو تاج به شکل پیاله بر سرِ ستونها؛

دو شبکه برای پوشانیدن دو تاجِ پیاله‌شکلِ واقع بر سر ستونها؛

42 چهارصد انار برای آن دو شبکه، یعنی دو ردیف انار برای هر شبکه، جهت پوشانیدن تاجهای پیاله‌شکلِ سرِ ستونها؛

43 ده پایه و ده تشت روی آنها؛

44 حوض و دوازده گاو زیر حوض.

45 دیگها و خاک‌اندازها و پیاله‌ها، یعنی تمامی این اسباب که حیرام برای سلیمان پادشاه به جهت خانۀ خداوند ساخت، از برنجِ صیقل‌یافته بود.

46 پادشاه در دشت اردن مابین سُکّوت و صَرِتان، تمامی این اسباب را در گِلِ رُس به قالب ریخت.

47 سلیمان همۀ اسباب را وزن ناشده باقی گذاشت، زیرا شمار آنها بسیار بود، و وزن برنج دریافت نشد.

48 پس سلیمان همۀ اسباب خانۀ خداوند را ساخت:

مذبح طلا؛

میز طلا که نان حضور بر آن بود؛

49 چراغدانها از طلای ناب، پنج چراغدان در سمت راست و پنج چراغدان در سمت چپ، مقابل محراب درونی؛ گُلها، چراغها و انبرها، همگی از طلا؛

50 جامها و گُلگیرها و پیاله‌ها و قاشقها و مَجمرها همه از طلای ناب؛ لولاهایی زرین برای درهای خانۀ درونی یعنی قُدس‌الاقداس، و نیز برای درهای تالار اصلی معبد.

51 پس تمامی کارهایی که سلیمان پادشاه برای خانۀ خداوند انجام داد، به پایان رسید. و سلیمان همۀ چیزهایی را که پدرش داوود وقف کرده بود، از نقره و طلا و دیگر اسباب آورده، آنها را در خزانۀ خانۀ خداوند گذاشت.

Categories
۱پادشاهان

۱پادشاهان 8

صندوق عهد در معبد

1 آنگاه سلیمانِ پادشاه، مشایخ اسرائیل و همۀ سران قبایل و رهبران خاندانهای بنی‌اسرائیل را نزد خود در اورشلیم گرد آورد تا صندوق عهد خداوند را از شهر داوود، که صَهیون باشد، برآورند.

2 و تمامی مردان اسرائیل در ماه اِتانیم که ماه هفتم است، به هنگام عید نزد سلیمان پادشاه گرد آمدند.

3 و همۀ مشایخ اسرائیل آمدند، و کاهنان صندوق را برگرفتند.

4 کاهنان و لاویان صندوقِ خداوند و خیمۀ ملاقات و تمامی ظروف مقدس را که در خیمه بود، برآوردند.

5 سلیمانِ پادشاه و تمامی جماعت اسرائیل که نزد او گرد آمده بودند، همراه او در مقابل صندوق ایستادند و آنقدر گوسفند و گاو ذبح کردند که به شمار و حساب نمی‌آمد.

6 آنگاه کاهنان، صندوق عهد خداوند را به جایگاه آن در محراب درونی معبد، یعنی زیر بالهای کروبیان در قُدس‌الاقداس آوردند.

7 زیرا بالهای کروبیان بر فراز جایگاه صندوق گسترده بود، به گونه‌ای که کروبیان بر صندوق و تیرکهای حمل آن سایه‌گستر بودند.

8 تیرکها چنان دراز بود که سر آنها از قُدسِ جلو محراب دیده می‌شد، اما از بیرون دیده نمی‌شد. آنها تا به امروز همان‌جا است.

9 در صندوق چیزی نبود جز دو لوح سنگی‌که موسی در حوریب در آن گذاشته بود، همان‌جا که خداوند پس از خروج بنی‌اسرائیل از سرزمین مصر، با آنها عهد بست.

10 چون کاهنان از قُدس بیرون آمدند، ابر خانۀ خداوند را پر ساخت

11 به گونه‌ای که کاهنان به سبب ابر نتوانستند به خدمت بایستند، زیرا جلال یهوه خانۀ خداوند را پر کرده بود.

12 آنگاه سلیمان گفت:

«خداوند فرموده است

که در تاریکی غلیظ ساکن می‌شود.

13 من براستی خانه‌ای رفیع برای تو بنا کرده‌ام،

مکانی که تا ابد در آن ساکن شوی.»

14 آنگاه پادشاه روی به سوی تمامی جماعت اسرائیل گردانید، و در حالی که تمامی جماعت اسرائیل ایستاده بودند، برکتشان داد،

15 و گفت: «متبارک باد یهوه خدای اسرائیل، که به دست خود آنچه را که به دهان خویش به پدرم داوود وعده داده بود، به انجام رسانید، آنگاه که فرمود:

16 ”از روزی که قوم خود اسرائیل را از مصر بیرون آوردم تا کنون از هیچ‌یک از تمامی قبایل اسرائیل شهری برنگزیده‌ام تا در آن خانه‌ای بنا شود که نام من در آن باشد، ولی داوود را برگزیده‌ام تا بر قوم من اسرائیل فرمان براند.“

17 در دل پدرم داوود بود که برای نام یهوه خدای اسرائیل خانه‌ای بنا کند،

18 ولی خداوند به پدرم داوود فرمود: ”از اینکه در دل تو بود که خانه‌ای برای نام من بنا کنی، نیکو کردی که این را در دل خویش نهادی،

19 لیکن تو خانه را نخواهی ساخت، بلکه پسرت که برایت زاده خواهد شد، اوست که خانه را برای نام من بنا خواهد کرد.“

20 اکنون خداوند به وعده‌ای که داده بود، وفا کرده است، زیرا من مطابق وعدۀ خداوند به جانشینی پدرم داوود برخاسته و بر تخت پادشاهی اسرائیل نشسته‌ام، و آن خانه را برای نام یهوه خدای اسرائیل بنا کرده‌ام.

21 و در آن مکانی برای صندوقِ حاویِ عهدِ خداوند تعیین کرده‌ام، عهدی که به هنگام بیرون آوردنِ پدرانمان از سرزمین مصر، با ایشان بست.»

دعای سلیمان برای وقف خانۀ خدا

22 آنگاه سلیمان در حضور تمامی جماعت اسرائیل، مقابل مذبح خداوند ایستاد و دستهای خود را به سوی آسمان برافراشت

23 و گفت: «ای یهوه، خدای اسرائیل، خدایی چون تو نیست، نه بالا در آسمان و نه پایین بر زمین. تو خدایی هستی که عهد و محبت خود را با خادمانت که با تمامی دل در حضور تو سلوک می‌کنند، نگاه می‌داری.

24 تو آن وعده را که به خدمتگزارت، پدرم داوود دادی، وفا کردی؛ تو آنچه را که به دهان خود وعده دادی، به دست خویش به انجام رسانیدی، چنانکه امروز شده است.

25 پس حال ای یهوه خدای اسرائیل، آن وعده را که به خدمتگزار خود، پدرم داوود دادی، وفا کن، که فرمودی: ”تو هرگز کسی را که در حضور من بر تخت پادشاهی اسرائیل بنشیند، کم نخواهی داشت، تنها به شرطی که پسرانت مراقب راههای خود باشند و مانند تو در حضور من گام بردارند.“

26 پس اکنون ای خدای اسرائیل، تمنا اینکه کلامی که به خدمتگزار خود، پدرم داوود فرمودی، به ثبوت برسد.

27 «ولی آیا خدا براستی بر زمین ساکن خواهد شد؟ اینک آسمانها، حتی رفیعترین آسمانها، گنجایش تو را ندارد، چه رسد به این خانه‌‌ که من بنا کرده‌ام!

28 با این همه، ای یهوه خدای من، به دعا و التماس خدمتگزارت توجه فرما و به فریاد بنده‌ات و دعایی که امروز به حضور تو می‌کند، گوش فرا ده:

29 چشمان تو روز و شب بر این خانه گشوده باشد، بر مکانی که درباره‌اش فرمودی: ”نام من در آن خواهد بود“، تا دعای خدمتگزارت را که به سوی این مکان می‌کند، بشنوی.

30 تمنای خدمتگزارت و قوم خویش اسرائیل را که به سوی این مکان دعا می‌کنند، بشنو؛ از سکونتگاه خویش، آسمان، بشنو و چون شنیدی، بیامرز.

31 «اگر کسی به همسایۀ خود گناه ورزد و از او سوگند بخواهند، و او آمده، پیش مذبح تو در این خانه سوگند خورَد،

32 آنگاه از آسمان بشنو و عمل کرده، خادمانت را داوری کن: مجرم را محکوم کرده، عمل او را بر سر خودش آور و پارسا را مطابق پارسایی‌اش پاداش داده، تبرئه کن.

33 «و چون قوم تو اسرائیل به سبب گناهی که به تو ورزیده باشند از دشمن شکست خورَند، اگر به سوی تو بازگشت کرده، نام تو را اقرار کنند و نزد تو در این خانه دعا و التماس نمایند،

34 آنگاه از آسمان بشنو و گناه قوم خود اسرائیل را بیامرز و ایشان را به سرزمینی که به پدرانشان بخشیدی، بازآور.

35 «هرگاه آسمان بسته شود و به سبب گناهی که آنان به تو ورزیده باشند، باران نبارد، چنانچه ایشان به سوی این مکان دعا کرده، نام تو را اقرار کنند، و به سبب مکافاتی که به ایشان رسانده باشی، از گناه خود بازگردند،

36 از آسمان بشنو و گناه خدمتگزارانت و قوم خود اسرائیل را بیامرز و راه نیکو را که باید در آن گام بردارند بدیشان بیاموز، و بر سرزمینی که به قومت به میراث بخشیده‌ای باران بفرست.

37 «و اگر قحطی در این سرزمین باشد، یا طاعون یا بادِ سوزان یا کپک یا ملخ یا کرم حشره، و یا اگر دشمنْ ایشان را در هر یک از شهرهایشان در این سرزمین محاصره کند، یا هر گونه بلا و هر گونه بیماری که باشد،

38 و هر دعا یا تمنایی که از سوی هر کسی یا از سوی تمامی قومت، اسرائیل، کرده شود، به گونه‌ای که هر یک آگاه از جراحات دل خویش، دستهای خود را به سوی این خانه دراز کنند،

39 آنگاه در سکونتگاه خود، آسمان، بشنو و بیامرز و عمل کرده، به هر کس که از دل او آگاهی، مطابق تمامی راههایش جزا ده، چراکه تو تنها عارفِ قلوبِ جمیع بنی آدمی،

40 تا آنکه ایشان در تمامی روزهای زندگی خود در این سرزمین که به پدران ما بخشیده‌ای، از تو بترسند.

41 «نیز هرگاه غریبی که از قوم تو اسرائیل نباشد و به خاطر نام تو از سرزمینی دوردست آمده باشد،

42 زیرا آنان نیز دربارۀ نام عظیم تو و دست توانا و بازوی درازت خواهند شنید، هرگاه چنین کسی آمده، به سوی این خانه دعا کند،

43 آنگاه از سکونتگاه خود، آسمان، بشنو و بر حسب هرآنچه آن غریب از تو استدعا کند عمل کن، تا همۀ قومهای جهان نام تو را بشناسند و همچون قوم تو اسرائیل از تو بترسند و بدانند که این خانه که من بنا کرده‌ام، نام تو را بر خود دارد.

44 «اگر قوم تو برای جنگ با دشمن خود به راهی که ایشان را می‌فرستی بیرون روند، و به سوی شهری که تو برگزیده‌ای و خانه‌ای که من برای نام تو بنا کرده‌ام، نزد خداوند دعا کنند،

45 آنگاه از آسمان دعا و تمنای ایشان را بشنو و ایشان را دادرسی فرما.

46 «و اگر بر تو گناه ورزند، زیرا انسانی نیست که گناه نکند، و تو از آنان خشمگین شده، ایشان را به دست دشمن تسلیم کنی و ایشان به سرزمین دشمن، خواه دور و خواه نزدیک، به اسارت برده شوند،

47 چنانچه ایشان در سرزمینی که بدان به اسیری برده شده‌اند، به خود آمده، توبه کنند و در سرزمین اسیرکنندگانِ خود، التماس‌کنان به تو بگویند: ”گناه و انحراف ورزیده‌ایم و شریرانه رفتار کرده‌ایم“،

48 و اگر در سرزمین دشمنانی که آنان را به اسارت برده‌اند، به تمامی دل و تمامی جان خود نزد تو بازگردند و به سوی سرزمینی که به پدرانشان بخشیده‌ای و شهری که برگزیده‌ای و خانه‌‌ای که من برای نام تو بنا کرده‌ام، نزد تو دعا کنند،

49 آنگاه دعا و تمنای ایشان را در سکونتگاه خود، آسمان، بشنو و ایشان را دادرسی فرما،

50 و قوم خود را که بر تو گناه ورزیده‌اند بیامرز، و همۀ عِصیانهایی را که بر تو ورزیده‌اند عفو فرما؛ و ایشان را در دل اسیرکنندگانشان ترحم عطا فرما تا بر ایشان رحم نمایند.

51 زیرا آنان قوم تو و میراث تو هستند که از مصر، از میان کورۀ مذاب، بیرونشان آوردی.

52 چشمان تو بر تمنای خدمتگزارت و بر تمنای قومت اسرائیل گشوده باشد تا هرگاه تو را می‌خوانند، بدیشان گوش فرا دهی.

53 زیرا که تو ایشان را از تمامی قومهای جهان جدا کردی تا میراث تو باشند، چنانکه به واسطۀ خدمتگزار خود موسی وعده دادی، آنگاه که تو ای خداوندگارْ یهوه، پدران ما را از مصر بیرون آوردی.»

دعای برکت سلیمان

54 چون سلیمان تقدیم تمامی این دعا و تمنا را به پیشگاه خداوند به پایان رساند، از برابر مذبح خداوند، جایی که با دستهای افراشته به سوی آسمان زانو زده بود، برخاست،

55 و ایستاده، تمامی جماعت اسرائیل را به آواز بلند برکت داد و گفت:

56 «متبارک باد خداوند که قوم خود اسرائیل را بر طبق هرآنچه وعده داده بود، آسودگی بخشیده است. حتی یک کلمه از تمامی وعده‌های نیکو که او به واسطۀ خدمتگزار خود موسی داده بود، بر زمین نیفتاده است.

57 یهوه خدای ما با ما باشد، همان‌گونه که با پدران ما بود، و ما را ترک نکند و به حال خود وانگذارد.

58 باشد که دلها‌ی ما را به سوی خود مایل گرداند تا در تمامی راههای او گام برداریم، و فرامین و فرایض و قوانین او را که به پدران ما امر فرمود، نگاه داریم.

59 و باشد که این کلمات من که به آنها به درگاه خداوند تمنا کردم، شبانه‌روز نزدیک یهوه خدای ما باشد، و او خدمتگزار خود و قوم خویش اسرائیل را بر حسب اقتضای هر روز دادرسی فرماید،

60 تا تمامی قومهای جهان بدانند که یهوه خداست و دیگری نیست.

61 پس دلها‌ی شما به تمامی وقف یهوه خدای ما باشد، و در فرایض او سلوک کرده، فرامین او را مانند امروز نگاه دارید.»

وقف خانۀ خدا

62 آنگاه پادشاه و تمامی اسرائیل با وی قربانیها به حضور خداوند تقدیم کردند.

63 سلیمان بیست و دو هزار گاو و یکصد و بیست هزار گوسفند به عنوان قربانی رفاقت تقدیم خداوند کرد. بدین‌گونه، پادشاه و تمامی بنی‌اسرائیل، خانۀ خداوند را وقف کردند.

64 در آن روز پادشاه بخش میانی صحن را که جلوی خانۀ خداوند بود تقدیس کرد، زیرا در آنجا قربانیهای تمام‌سوز و هدایای آردی و قسمتهای چرب قربانیهای رفاقت را تقدیم نمود، چراکه مذبح برنجینی که در حضور خداوند بود، کوچکتر از آن بود که گنجایش قربانی تمام‌سوز و هدیۀ آردی و قسمتهای چرب قربانیهای رفاقت را داشته باشد.

65 پس در آن هنگام سلیمان همراه با تمامی اسرائیل، که جماعت عظیمی از لِبوحَماتتا وادی مصر بودند، عید را به مدت هفت روز، و هفت روز دیگر، یعنی چهارده روزدر حضور یهوه خدای ما جشن گرفتند.

66 در روز هشتم قوم را مرخص کرد، و آنان برای پادشاه برکت طلبیده، خوشحال و دلشاد از تمام نیکویی‌هایی که خداوند در حق خدمتگزار خود داوود و قوم خویش اسرائیل کرده بود، به خانه‌هایشان رفتند.

Categories
۱پادشاهان

۱پادشاهان 9

ظاهر شدن دوبارۀ خداوند بر سلیمان

1 چون سلیمان بنای خانۀ خداوند و کاخ شاهی و هرآنچه آرزوی ساختنش را داشت، به پایان رسانید،

2 خداوند برای بار دوّم بر وی ظاهر شد، چنانکه در جِبعون بر او ظاهر شده بود،

3 و به او گفت: «دعا و تمنایی را که به حضور من کردی، شنیدم. من این خانه را که تو بنا کردی تا نام من جاودانه بر آن باشد، تقدیس کرده‌ام و چشمان و دل من همۀ اوقات بر آن خواهد بود.

4 و اما دربارۀ تو، اگر با راستی دل و با درستکاری در حضور من گام برداری، چنانکه پدرت داوود گام برمی‌داشت، و هرآنچه به تو فرمان داده‌ام به جا آوری و فرایض و قوانین مرا نگاه داری،

5 آنگاه تخت سلطنت تو را بر اسرائیل تا ابد استوار خواهم ساخت، چنانکه به پدرت داوود وعده داده، گفتم: ”تو هرگز کسی را که بر تخت پادشاهی اسرائیل تکیه زند، کم نخواهی داشت.“

6 «اما اگر شما یا فرزندانتان از پیروی من روی گردانیده، فرامین و فرایض مرا که برای شما مقرر کرده‌ام، نگاه ندارید بلکه رفته، خدایانِ غیر را عبادت و سَجده کنید،

7 آنگاه من اسرائیل را از سرزمینی که به ایشان بخشیده‌ام، منقطع خواهم ساخت، و این خانه را که برای نام خود تقدیس کردم، از حضور خویش به دور خواهم افکند. آنگاه اسرائیل در میان تمامی قومها ضرب‌المثل و مضحکه خواهد بود.

8 این خانه به توده‌ای ویران بدل خواهد شد که هر که از کنار آن بگذرد حیرت‌کرده، انگشت به دهان خواهد ماند و خواهد گفت: ”از چه سبب خداوند به این سرزمین و این خانه چنین کرده است؟“

9 و خواهند گفت: ”از آن رو که یهوه خدای خود را که پدرانشان را از سرزمین مصر به در آورده بود، ترک گفتند و به خدایانِ غیر تمسّک جسته، آنها را سَجده و عبادت کردند. از این رو خداوند همۀ این بلا را بر سر ایشان آورده است.“»

کارهای دیگر سلیمان

10 سلیمان در پایان بیست سالی که این دو خانه، یعنی خانۀ خداوند و خانۀ پادشاه را بنا می‌کرد،

11 بیست شهر در سرزمین جَلیل به حیرام بخشید، زیرا حیرام، پادشاه صور، چوب سرو آزاد و چوب صنوبر و طلا را هر اندازه که سلیمان می‌خواست، فراهم آورده بود.

12 و حیرام از صور آمد تا شهرهایی را که سلیمان به او بخشیده بود، ببیند، اما آنها در نظرش پسند نیامد.

13 و گفت: «ای برادر من، این چه شهرهایی است که به من بخشیده‌ای؟» پس آنها تا به امروز ’سرزمین کابول‘خوانده می‌شوند.

14 حیرام ۱۲۰ وزنهطلا برای پادشاه فرستاده بود.

15 این است شرح کارِ اجباریِ انجام شده برای سلیمان پادشاه: او خانۀ خداوند و کاخ خود و مِلّوو دیوار اورشلیم و شهرهای حاصور و مِجِدّو و جازِر را بنا کرد.

16 پیشتر، فرعون پادشاه مصر برآمده و جازِر را تسخیر کرده بود. او آن را به آتش سوزانیده و ساکنانِ کنعانی آن را کشته بود، و آن را به دختر خود که همسر سلیمان بود، به عنوان جهیزیه داده بود.

17 پس سلیمان جازِر را از نو بساخت و نیز بِیت‌حورونِ پایینی را بنا کرد،

18 و بَعَلَت و تَدموررا در بیابان، در سرزمینِ یهودا،

19 و شهرهای انبار را، و شهرهایی را برای ارابه‌ها و سوارانش،و هرآنچه را که آرزوی ساختنش را در اورشلیم و لبنان و سراسر قلمرو حکومتش داشت.

20 سلیمان همۀ باقیماندگانِ اَموریان و حیتّیان و فِرِزّیان و حِویان و یِبوسیان را که از بنی‌اسرائیل نبودند،

21 یعنی نسل ایشان را که پس از ایشان در آن سرزمین باقی مانده و بنی‌اسرائیل نتوانسته بودند آنها را به نابودی کامل بسپارند، تا به امروز به کار اجباری برگماشت.

22 ولی سلیمان از بنی‌اسرائیل کسی را به چنین کار برنگمارد، بلکه آنان جنگاوران و صاحبمنصبان و سرلشکران و فرماندهان و سردارانِ ارابه‌ها و سواره‌نظاماو بودند.

23 اینان بودند ناظران ارشدی که بر کار سلیمان نظارت می‌کردند، یعنی پانصد و پنجاه تن که سرپرستی کارگران را بر عهده داشتند.

24 هنگامی که دختر فرعون از شهر داوود به خانه‌ای که سلیمان برایش ساخته بود، نقل مکان کرد، سلیمان مِلّو را بنا نمود.

25 سلیمان سالی سه بار بر مذبحی که برای خداوند ساخته بود، قربانیهای تمام‌سوز و قربانیهای رفاقت تقدیم می‌کرد، و نیز در حضور خداوند بخور می‌سوزانید. پس بنای خانه را به پایان رسانید.

26 سلیمانِ پادشاه در عِصیون‌جِبِر که در نزدیکی ایلوت بر کنارۀ دریای سرخدر سرزمین اَدوم است، کشتیها ساخت.

27 و حیرام خدمتگزاران خود را که دریانوردانی باتجربه بودند با خادمان سلیمان در کشتیها گسیل داشت.

28 و آنان با کشتی به اوفیر رفتند و از آنجا چهارصد و بیست وزنۀ طلا گرفته، برای سلیمان پادشاه آوردند.