Categories
۱تواریخ

۱تواریخ 10

مرگ شائول

1 و اما فلسطینیان با اسرائیل جنگیدند، و بنی‌اسرائیل از برابر فلسطینیان گریخته، بر کوه جِلبواَع از پای درآمدند.

2 فلسطینیان شائول و پسرانش را سخت تعقیب کرده، پسران شائول یعنی یوناتان، اَبیناداب و مَلکیشوعَ را کشتند.

3 جنگ بر شائول سخت شد، و تیراندازانْ او را یافته، به‌شدت مجروح کردند.

4 آنگاه شائول به سلاحدار خود گفت: «شمشیرت را برگیر و بر من فرود آر، مبادا این نامختونان آمده، استهزایم کنند.» اما سلاحدار او نخواست چنین کند، زیرا بسیار می‌ترسید. پس شائول شمشیر خود را گرفته، خویشتن را بر آن افکند.

5 سلاحدار شائول چون او را مرده دید، او نیز خود را بر شمشیر خویش افکند و مُرد.

6 بدین‌سان شائول مُرد؛ او و سه پسرش و تمامی اهل خانه‌اش با هم مردند.

7 چون تمامی اسرائیلیانی که در وادی بودند، دیدند که لشکریانگریخته‌اند و شائول و پسرانش نیز مرده‌اند، شهرهای خود را واگذارده، پا به فرار نهادند، و فلسطینیان آمده، در آنها ساکن شدند.

8 روز بعد، چون فلسطینیان برای برهنه کردن کشتگان آمدند، اجساد شائول و پسرانش را بر کوه جِلبواَع افتاده یافتند.

9 پس شائول را برهنه کرده، سرِ او و زره‌اش را برگرفتند، و به سراسر سرزمین فلسطین قاصدان فرستادند تا این مژده را به بتهای خویش و به مردم اعلام کنند.

10 آنان زرۀ شائول را در معبد خدایانشان نهادند و سرش را در معبد داجون بر دیوار آویختند.

11 اما چون تمامیِ اهل یابیش جِلعاد شنیدند که فلسطینیان با شائول چه کرده‌اند،

12 مردان دلاورشان جملگی برخاسته، اجساد شائول و پسرانش را برگرفتند و به یابیش آورده، استخوانهایشان را زیر درخت بلوطی که در یابیش است دفن کردند و هفت روز، روزه داشتند.

13 بدین‌سان شائول به سبب خیانتی که به خداوند ورزیده بود مُرد، زیرا کلام خداوند را نگاه نداشته بود، و نیز در طلب هدایت، از احضارکنندۀ ارواح مشورت جُسته بود.

14 او از خداوند هدایت نخواست، پس خداوند او را کُشت و پادشاهی را به داوود پسر یَسا سپرد.

Categories
۱تواریخ

۱تواریخ 11

پادشاهی داوود بر اسرائیل

1 آنگاه تمامی اسرائیل در حِبرون نزد داوود گرد آمده، گفتند: «اینک ما از گوشت و استخوان تو‌ییم.

2 حتی پیش از این نیز آنگاه که شائول سلطنت می‌کرد، تو بودی که اسرائیل را در جنگهایش رهبری می‌کردی. و یهوه خدایت تو را گفت: ”تویی که قوم من اسرائیل را شبانی خواهی کرد، و بر قوم من اسرائیل پیشوا خواهی بود.“»

3 پس مشایخ اسرائیل جملگی به حِبرون نزد داوود پادشاه آمدند، و او در آنجا در حضور خداوند با ایشان پیمان بست، و آنان داوود را بر حسب کلامی که خداوند از طریق سموئیل گفته بود به پادشاهی بر اسرائیل مسح کردند.

فتح اورشلیم به دست داوود

4 آنگاه داوود و تمامی اسرائیل به اورشلیم که یِبوس باشد رفتند، و یِبوسیان ساکنِ آنجا بودند.

5 ساکنان یِبوس داوود را گفتند: «بدین‌جا داخل نخواهی شد.» اما داوود دژِ صَهیون، یعنی شهر داوود را تصرف کرد.

6 داوود گفت: «هر که نخست به یِبوسیان حمله بَرَد، رئیس و سردار خواهد بود.» پس یوآب پسر صِرویَه نخست برآمد، و رئیس شد.

7 داوود در آن دژ ساکن شد؛ از این رو، آن را شهر داوود خواندند.

8 او شهر را دورتادور از مِلّوتا محوطۀ اطراف بنا کرد، و یوآب مابقی شهر را تعمیر نمود.

9 داوود هر روز بزرگ و بزرگتر می‌شد، زیرا خداوندِ لشکرها با او بود.

جنگاوران داوود

10 اینانند رؤسای جنگاوران داوود که با تمامی اسرائیل او را در سلطنتش حمایتِ بسیار کردند تا بر حسب کلامی که خداوند دربارۀ اسرائیل گفته بود، وی را پادشاه سازند.

11 این است فهرست جنگاورانِ داوود: یَشُبعامِ حَکمونی، که رئیس آن سه تن بود.او نیزه‌اش را بر سیصد تن برافراشته، ایشان را در یک زمان کشت.

12 بعد از او، اِلعازار پسر دودویِ اَخوخی بود. او یکی از آن سه جنگاور بود.

13 آنگاه که فلسطینیان برای نبرد در فَس‌دَمّیم گرد آمده بودند، او در آنجا همراه داوود بود. در آنجا قطعه زمینی پر از جو بود، و قوم از برابر فلسطینیان می‌گریختند،

14 اما ایشان در میان آن قطعه زمین ایستادگی کرده، از آن دفاع نمودند و فلسطینیان را از پای درآوردند، و خداوند ایشان را به پیروزی عظیم، نجات بخشید.

15 آنگاه که لشکر فلسطینیان در وادی رِفائیم اردو زده بودند، سه تن از آن سی سردار نزد داوود به صخره‌ای که در غار عَدُلّام است، فرود آمدند.

16 داوود در آن وقت در سنگر بود، و قراول فلسطینیان در بِیت‌لِحِم.

17 داوود آرزو کرده، گفت: «ایکاش کسی از چاه بِیت‌لِحِم در کنار دروازه، جرعه‌ای آب به من می‌داد تا بنوشم!»

18 پس آن سه، اردوی فلسطینیان را از میان شکافته، از چاه بِیت‌لِحِم در کنار دروازه، آب کشیدند و آن را برداشته، نزد داوود بردند. اما داوود نخواست آن را بنوشد، بلکه آن را برای خداوند ریخت

19 و گفت: «در حضور خدایم، حاشا از من که چنین کنم. آیا خون این مردان را بنوشم که جان خود را به خطر انداختند؟ زیرا با به خطر افکندن جان خود، آن را آوردند.» بنابراین، نخواست از آن بنوشد. باری، این بود شرح کارهای آن سه جنگاور.

20 اَبیشای برادر یوآب، رئیس آن سیبود. او نیزه‌اش را بر سیصد مرد برافراشته، ایشان را کشت و نامی همچون آن سه برای خود کسب کرد.

21 او مکرم‌ترینِ آن سی بود و سردار آنان شد، اما به آن سه نرسید.

22 بِنایا پسر یِهویاداع، مردی شجاع از قَبصِئیل بود. بِنایا کارهای بزرگ می‌کرد. او دو پهلوان موآبی را از پا درآورد، و در روزی برفی به گودالی فرود شده، شیری را کشت.

23 همچنین یک مرد مصریِ بلندقامت را کُشت که قدش به پنج ذِراعمی‌رسید. آن مصری نیزه‌ای همچون تیرک نساجی به دست داشت، اما بِنایا با چوبدستی نزد او رفت و نیزه را از دست مصری در ربوده، او را با نیزۀ خودش کشت.

24 آری، بِنایا پسر یِهویاداع چنین کارهایی می‌کرد، و نامی همچون آن سه جنگاور برای خود کسب کرد.

25 او در میان آن سی مکرم بود، اما به آن سه نرسید. داوود او را به فرماندهی محافظان شخصی خود برگماشت.

26 جنگاوران از این قرار بودند: عَسائیل برادر یوآب، اِلحانان پسر دودوی بِیت‌لِحِمی،

27 شَمّوت هَروری، حالِصِ فِلونی،

28 عیرا پسر عِقّیشِ تِقوعی، اَبیعِزِرِ عَناتوتی،

29 سِبِکایِ حوشاتی، عیلای اَخوخی،

30 مَهَرایِ نِطوفاتی، خالِد پسر بَعَنایِ نِطوفاتی،

31 اِتای پسر ریبای از جِبعَۀ بنی‌بِنیامین، بِنایای فِرعَتونی،

32 حورای از وادیهای جاعَش، اَبیئیلِ عَرْباتی،

33 عَزمَوِتِ بَحَرومی، اِلیَحْبای شَعَلبونی،

34 پسران هاشِم جِزونی، یوناتان پسر شاجِه هَراری،

35 اَخیام پسر ساکارِ هَراری، اِلیفال پسر اور،

36 خِفِرِ مِکیراتی، اَخیّای فِلونی،

37 حِصروی کَرمِلی، نَعَرای پسر اِزبای،

38 یوئیل برادر ناتان، مِبحار پسر هاجْری،

39 صِلِقِ عَمّونی، نَحَرایِ بِئیروتی که سلاحدار یوآب پسر صِرویَه بود،

40 عیرای یِتری، جارِبِ یِتری،

41 اوریای حیتّی، زاباد پسر اَحلای،

42 عادینا پسر شیزای رِئوبینی که یکی از رهبران رِئوبینیان بود و سی تن همراهش بودند،

43 حانان پسر مَعَکاه، یوشافاطِ مِتنی،

44 عُزّیای عَشتِروتی، شاماع و یِعیئیل پسران حوتامِ عَروعیری،

45 یِدیعَئیل پسر شِمری و برادرش یوخای تیصی،

46 اِلیئیل از مَحَویم، یِریبای و یوشَویا پسران اِلناعَم، یِتمَۀ موآبی،

47 اِلیئیل، عوبید، و یَعَسیئیل مِصوباتی.

Categories
۱تواریخ

۱تواریخ 12

پیوستن جنگاوران به داوود

1 اینانند مردانی که نزد داوود به صِقلَغ آمدند، آنگاه که او به سبب شائول پسر قِیس هنوز نمی‌توانست آزادانه حرکت کند. اینان از آن جنگاوران بودند که داوود را در جنگ یاری رساندند؛

2 آنان کماندارانی بودند که به دست راست و چپ، سنگ و تیر پرتاب می‌کردند. ایشان بِنیامینی و از خویشان شائول بودند:

3 رئیس ایشان اَخیعِزِر بود و بعد از او یوآش، که هر دو پسران شِماعَه اهل جِبعَه بودند؛ یِزیئیل و فِلِط، پسران عَزمَوِت؛ بِراکَه، یِیهوی عَناتوتی،

4 یِشمَعیای جِبعونی که جنگاوری در میان آن سی و رهبر آن سی بود، اِرمیا، یَحَزیئیل، یوحانان، یوزاباد اهل جِدیرَه،

5 اِلعوزای، یِریموت، بِعَلیا، شِمَریا، شِفَطیای حَروفی،

6 اِلقانَه و یِشّیا و عَزَرئیل و یوعِزِر و یَشُبِعام، که اهل قورَح بودند،

7 و یوعِلَه و زِبَدیا، پسران یِروحام اهل جِدور.

8 برخی از جادیان در سنگر در بیابان به داوود پیوستند. آنان جنگاورانی توانا و آزموده بودند، مجرّب در به‌کارگیری سپر و نیزه. روی ایشان همچون روی شیر بود، و بسان غزالان بر کوهساران چابک بودند.

9 رئیس ایشان عِزِر بود، در جای دوّم عوبَدیا، سوّم اِلیاب،

10 چهارم مِشمَنَّه، پنجم اِرمیا،

11 ششم عَتّای، هفتم اِلیئیل،

12 هشتم یوحانان، نهم اِلزاباد،

13 دهم اِرمیا و یازدهم مکبَنّای.

14 این جادیان، رؤسای لشکر بودند؛ کوچکترین ایشان با یکصد تن، و بزرگترینشان با هزار تن برابری می‌کرد.

15 اینان بودند کسانی که در ماه نخست از اردن عبور کردند، آنگاه که از تمامی کناره‌هایش طغیان کرده بود، و همۀ کسانی را که در وادیها ساکن بودند، به طرف شرق و به طرف غرب، متواری ساختند.

16 برخی از مردان بِنیامین و یهودا نزد داوود به سنگر رفتند.

17 داوود به استقبال ایشان بیرون آمده، گفت: «اگر در صلح و صفا نزد من آمده‌اید تا یاری‌ام دهید، دل من با شما در پیوند خواهد بود، اما اگر آمده‌اید تا مرا به دشمنانم تسلیم کنید، با اینکه هیچ ظلمی در دستانم نیست، باشد که خدای پدرانمان این را ببیند و داوری کند.»

18 آنگاه روح بر عَماسای، رئیس آن سی، نازل شد، و او چنین گفت:

«ای داوود، ما از آنِ توییم.

ای پسر یَسا، ما با توییم.

سلامتی، سلامتی بر تو باد!

و سلامتی بر یارانت باد!

زیرا خدایت تو را یاری می‌دهد.»

پس داوود آنان را پذیرفت، و ایشان را سرداران لشکر ساخت.

19 برخی از مردان مَنَسی نیز آنگاه که داوود به همراه فلسطینیان برای جنگ با شائول می‌رفت، به وی پیوستند. اما داوود فلسطینیان را یاری نداد، زیرا سرداران فلسطینیان پس از مشورت، او را باز پس فرستادند و گفتند: «او با سرهای ما به سرورش شائول ملحق خواهد شد.»

20 آنگاه که داوود به صِقلَغ رفت، این مردان از قبیلۀ مَنَسی به وی پیوستند: عَدنَخ، یوزاباد، یِدیعَئیل، میکائیل، یوزاباد، اِلیهو و صِلِتای؛ اینان سرداران هزارها در مَنَسی بودند.

21 آنها به داوود در مقابله با دسته‌های مهاجم یاری می‌رساندند، زیرا همگی جنگاورانی دلاور و سرداران لشکر بودند.

22 بدین‌سان، روز به روز افراد بیشتری برای یاری رساندن به داوود نزد او می‌آمدند، تا اینکه سپاهی عظیم همچون سپاه خدا شکل گرفت.

جنگاورانی که در حِبرون به داوود پیوستند

23 این است شمار مردانِ دسته‌هایی که برای جنگ مسلح شده، نزد داوود به حِبرون آمدند تا مطابق فرمان خداوند، پادشاهی شائول را به داوود مُحَوَّل کنند:

24 از مردان یهودا ۶۸۰۰ تن، که سپر و نیزه داشتند و برای جنگ مسلح بودند؛

25 از مردان شمعون ۷۱۰۰ جنگاورِ دلاور به جهت نبرد؛

26 از مردان لاوی ۴۶۰۰ تن:

27 یِهویاداع رئیس خاندان هارون، با ۳۷۰۰ تن،

28 و صادوق، جنگاوری جوان و دلاور، به همراه ۲۲ سردار از خاندان پدرش؛

29 از مردان بِنیامین، یعنی خویشان شائول، ۳۰۰۰ تن، که اکثرشان تا آن هنگام به خاندان شائول وفادار مانده بودند؛

30 از مردان اِفرایِم، ۲۰۸۰۰ تن، که جنگاورانی دلاور و افرادی نامور در خاندانهایشان بودند؛

31 از نیم قبیلۀ مَنَسی، ۱۸۰۰۰ تن، که به نام تعیین شده بودند تا بیایند و داوود را پادشاه سازند؛

32 از مردان یِساکار، کسانی که زمانها را می‌شناختند و می‌دانستند اسرائیل چه باید بکند، ۲۰۰ رئیس به همراه تمامی خویشاوندانِ تحت فرمانشان؛

33 از زِبولون، ۵۰۰۰۰ سپاهیِ ورزیده و مجهز به تمامیِ سلاح‌های جنگی، که عزم جزم کرده بودند تا به داوود یاری رسانند؛

34 از نَفتالی، ۱۰۰۰ سردار به همراه ۳۷۰۰۰ مردِ مسلح به سپر و نیزه؛

35 از مردان دان، ۲۸۶۰۰۰ مردِ آمادۀ جنگ؛

36 از اَشیر، ۴۰۰۰۰ سپاهیِ ورزیده و آمادۀ جنگ؛

37 و از آن سوی اردن، از مردان رِئوبین و جاد و نیم قبیلۀ مَنَسی، ۱۲۰۰۰۰ مردِ مسلح به تمامی سلاح‌های جنگی برای جنگ.

38 اینان جملگی مردانی جنگاور بودند که صف‌آرایی کردند و با عزمی راسخ به حِبرون آمدند تا داوود را بر تمامی اسرائیل پادشاه سازند. بقیۀ اسرائیل نیز به همین ترتیب جملگی برای پادشاه ساختنِ داوود یکدل بودند.

39 آنان در آنجا سه روز با داوود خوردند و نوشیدند، زیرا برادرانشان برای ایشان تدارک دیده بودند.

40 همچنین همسایگانشان، تا یِساکار و زِبولون و نَفتالی، بر الاغان و شتران و قاطران و گاوان خوراک آوردند، و آذوقۀ فراوان از آرد و قرصِ انجیر و قرص کشمش و شراب و روغن و گاوان و گوسفندان، زیرا در اسرائیل شادمانی بود.

Categories
۱تواریخ

۱تواریخ 13

بازگرداندن صندوق عهد

1 آنگاه داوود با سردارانِ هزارها و صدها، یعنی با همۀ رهبران، مشورت کرد.

2 سپس به تمامی جماعت اسرائیل گفت: «اگر صلاح بدانید، و اگر این از جانب یهوه خدای ما باشد، به هر سو برای برادرانمان که در همۀ سرزمینهای اسرائیل باقی مانده‌اند پیغام بفرستیم، و نیز برای کاهنان و لاویان که در شهرها و چراگاههایشان هستند، تا نزد ما گِرد آیند.

3 آنگاه صندوق خدایمان را نزد خود بازآوریم، زیرا که در روزگار شائول از آنمسئلت نکردیم.»

4 و تمامی جماعت گفتند که چنین خواهند کرد، زیرا این امر در نظر تمامی قوم پسند آمد.

5 پس داوود تمامی اسرائیل را از رود شیحور در مصر تا لِبوحَماتگرد آورد، تا صندوق خدا را از قَریه‌یِعاریم بیاورند.

6 سپس داوود و تمامی اسرائیل به بَعَلَه، یعنی به قَریه‌یِعاریم که متعلق به یهوداست، برآمدند تا صندوق خدا را که به نام خداوند مسمی است از آنجا بیاورند، خداوندی که میان کروبیانِ بر روی صندوق جلوس می‌کند.

7 آنان صندوق خدا را بر ارابه‌ای نو، از خانۀ اَبیناداب آوردند. و عُزَّه و اَخیو ارابه را می‌راندند.

8 و داوود و تمامی اسرائیل به قوّتِ تمام با سرود و چنگ و بربط و دف و سنج و شیپور در حضور خدا وجد می‌کردند.

9 اما چون به خرمنگاه کیدون رسیدند، عُزَّه دست خود را دراز کرد تا صندوق را بگیرد، زیرا گاوها می‌لغزیدند.

10 ناگاه خشم خداوند بر عُزَّه افروخته شد، و او را زد، زیرا دست خود را بر صندوق دراز کرده بود، و او همان‌جا در حضور خدا مرد.

11 و داوود به خشم آمد، زیرا خداوند بر عُزَّه خروشیده بود. به همین جهت آن مکان تا به امروز فِرِص‌عُزَّهنامیده می‌شود.

12 داوود آن روز از خدا ترسید و با خود گفت: «چگونه می‌توانم صندوق خدا را نزد خود بیاورم؟»

13 پس داوود صندوق را نزد خود به شهر داوود نیاورد، بلکه تغییر جهت داده، آن را به خانۀ عوبیداَدومِ جِتّی برد.

14 بدین ترتیب صندوق خدا سه ماه در خانۀ عوبیداَدوم نزد اهل خانه‌اش ماند، و خداوند اهل خانۀ عوبید‌اَدوم و تمامی اموال وی را برکت داد.

Categories
۱تواریخ

۱تواریخ 14

خانه و خاندان داوود

1 و حیرام، پادشاه صور، قاصدان با درختان سرو آزاد و سنگتراشان و نجاران نزد داوود فرستاد، تا برایش خانه‌ای بسازند.

2 پس داوود دانست که خداوند او را به پادشاهی بر اسرائیل استوار کرده، و سلطنتش به خاطر قوم او اسرائیل به‌غایت برافراشته شده است.

3 داوود در اورشلیم زنان بیشتر گرفت، و صاحبِ پسران و دختران بیشتر شد.

4 اینانند نامهای فرزندانی که در اورشلیم برای داوود زاده شدند: شَمّوعا، شوباب، ناتان، سلیمان،

5 یِبحار، اِلیشوعَ، اِلیفِلِط،

6 نوجَه، نِفِج، یافیَع،

7 اِلیشامَع، بِعِلیاداعو اِلیفِلِط.

پیروزی داوود بر فلسطینیان

8 چون فلسطینیان شنیدند که داوود به پادشاهی بر تمامی اسرائیل مسح شده است، جملگی به جستجویش برآمدند. وقتی داوود این را شنید، به مقابله با ایشان بیرون رفت.

9 باری، فلسطینیان آمده و به وادی رِفائیم یورش برده بودند.

10 پس داوود از خدا مسئلت کرده، پرسید: «آیا به مقابله با فلسطینیان برآیم؟ آیا ایشان را به دست من تسلیم خواهی کرد؟» خداوند به او گفت: «برآی، زیرا من ایشان را به دست تو تسلیم خواهم کرد.»

11 پس به بَعَل‌فِراصیم برآمدند، و داوود در آنجا فلسطینیان را شکست داده، گفت: «خدا همچون سیلابی خروشان، به دست من بر دشمنانم خروشیده است.» از این رو آن مکان بَعَل‌فِراصیمنام گرفت.

12 فلسطینیان خدایان خود را در آنجا رها کردند، و داوود فرمان داد که آنها را به آتش بسوزانند.

13 و اما فلسطینیان بار دیگر به آن وادی یورش بردند.

14 و چون داوود دیگر بار از خدا مسئلت کرد، خدا به او گفت: «مستقیم از پی ایشان به آنجا برمَیا، بلکه دور زده، از مقابل درختان بَلْسانبدیشان حمله کن.

15 وقتی از فراز درختان بَلْسان صدای گامهای لشکریان را شنیدی، آنگاه به جنگ بیرون شو، زیرا خدا پیشاپیش تو بیرون رفته است تا لشکر فلسطینیان را شکست دهد.»

16 پس داوود مطابق آنچه خدا به او دستور داد عمل کرد، و ایشان فلسطینیان را از جِبعون تا جازِر شکست دادند.

17 آوازۀ داوود در همۀ سرزمینها پیچید، و خداوند ترس او را بر تمامی قومها مستولی کرد.

Categories
۱تواریخ

۱تواریخ 15

آوردن صندوق عهد به اورشلیم

1 داوود برای خود در شهر داوود خانه‌ها ساخت؛ او برای صندوق خدا مکانی آماده کرده، خیمه‌ای برای آن بر پا نمود.

2 آنگاه داوود گفت: «کسی جز لاویان صندوق خدا را حمل نکند، زیرا خداوند ایشان را برگزیده تا صندوق خداوند را حمل کنند و همواره او را خدمت نمایند.»

3 و داوود همۀ اسرائیلیان را در اورشلیم گرد آورد تا صندوق خداوند را به مکانی که برایش آماده کرده بود، بیاورند.

4 او پسران هارون و لاویان را گرد آورد:

5 از پسران قُهات: اوریئیلِ رئیس را با ۱۲۰ تن از خویشانش.

6 از پسران مِراری: عَسایای رئیس را با ۲۲۰ تن از خویشانش.

7 از پسران جِرشوم: یوئیلِ رئیس را با ۱۳۰ تن از خویشانش.

8 از پسران اِلیصافان: شِمَعیای رئیس را با ۲۰۰ تن از خویشانش.

9 از پسران حِبرون: اِلیئیلِ رئیس را با ۸۰ تن از خویشانش.

10 از پسران عُزّیئیل: عَمّینادابِ رئیس را با ۱۱۲ تن از خویشانش.

11 آنگاه داوود، صادوق و اَبیّاتار را که کاهن بودند و نیز لاویان، یعنی اوریئیل، عَسایا، یوئیل، شِمَعیا، اِلیئیل و عَمّیناداب را فرا خواند

12 و بدیشان گفت: «شما سران خاندانهای لاویان هستید. پس شما و برادرانتان، خود را تقدیس کنید تا صندوق یهوه خدای اسرائیل را به مکانی که برایش آماده کرده‌ام، بیاورید.

13 زیرا از آنجا که بار نخست شما آن را حمل نکردید، یهوه خدایمان بر ما خروشید، چراکه با او دربارۀ شیوۀ درست انجام این کار مشورت نکردیم.»

14 پس کاهنان و لاویان خود را تقدیس کردند تا صندوق یهوه خدای اسرائیل را بیاورند.

15 و لاویان صندوق خدا را، همان‌گونه که موسی مطابق کلام خداوند دستور داده بود، با تیرکهایی که بر شانه‌هایشان بود، حمل کردند.

16 داوود به رؤسای لاویان نیز دستور داد تا از برادران خود سرایندگانی تعیین کنند تا آلات موسیقی، یعنی چنگ و عود و سنج را به آوای بلند بنوازند و بانگ شادی برآورند.

17 پس لاویان، هیمان پسر یوئیل، و از برادرانش، آساف پسر بِرِکیا، و از برادرانشان، یعنی مِراریان، ایتان پسر قوشَیا را تعیین کردند.

18 همراه ایشان، خویشان درجۀ دوّمشان نیز بودند، یعنی زکریا،یَعَزیئیل، شِمیراموت، یِحیئیل، عُنّی، اِلیاب، بِنایا، مَعَسیا، مَتّیتیا، اِلیفِلیا و مِقنِیا، و نیز عوبیداَدوم و یِعیئیلکه محافظان دروازه‌ها بودند.

19 از سرایندگان، هیمان و آساف و ایتان وظیفه داشتند سنجهای برنجین بنوازند؛

20 زکریا، عَزیئیل، شِمیراموت، یِحیئیل، عُنّی، اِلیاب، مَعَسیا و بِنایا، مسئول نواختن چنگ بر حسب اَلَموتبودند؛

21 و مَتّیتیا، اِلیفِلیا، مِقنِیا، عوبیداَدوم، یِعیئیل و عَزَزیا، مسئولیت رهبری با عود را بر حسب شِمینیتبر عهده داشتند.

22 کِنَنیا، که در موسیقی رهبر لاویان بود، سرایندگان را هدایت می‌کرد، زیرا در این امر مهارت داشت.

23 بِرِکیا و اِلقانَه دربانانِ صندوق بودند.

24 شِبَنیا، یوشافاط، نِتَنئیل، عَماسای، زکریا، بِنایا و اِلعازار که کاهن بودند، کَرِناها را پیشاپیش صندوق خدا می‌نواختند. عوبیداَدوم و یِحیا نیز دربانانِ صندوق بودند.

25 بدین ترتیب داوود و مشایخ اسرائیل و سردارانِ هزارها رفتند تا با شادمانی صندوق عهد خداوند را از خانۀ عوبیداَدوم بیاورند.

26 از آنجا که خدا به لاویانی که صندوق عهد خداوند را می‌بردند یاری رسانید، ایشان هفت گاو نر و هفت قوچ قربانی کردند.

27 داوود، تمامی لاویانِ حاملِ صندوق، سرایندگان، و نیز کِنَنیا که رهبر موسیقی سرایندگان بود، جملگی به ردایی کتان مرغوب ملبس بودند. و داوود ایفودیاز کتان بر تن داشت.

28 پس تمامی اسرائیل صندوق عهد خداوند را با هلهله و با صدای بوق و کَرِنا و سنج، و با نوای چنگ و عود آوردند.

29 چون صندوق عهد خداوند به شهر داوود داخل می‌شد، میکال دختر شائول از پنجره نگریسته، داوودِ پادشاه را دید که با شادی می‌رقصید. پس در دل خود او را خوار شمرد.

Categories
۱تواریخ

۱تواریخ 16

1 پس ایشان صندوق خدا را آورده، آن را در خیمه‌ای که داوود برای آن بر پا کرده بود نهادند، و قربانیهای تمام‌سوز و قربانیهای رفاقت به حضور خدا تقدیم کردند.

2 چون داوود از گذراندن قربانیهای تمام‌سوز و قربانیهای رفاقت فارغ شد، قوم را در نام خداوند برکت داد.

3 او سپس به هر یک از تمامی اسرائیلیان، از زن و مرد، یک قرص نان، یک تکه گوشت و یک قرص کشمش داد.

4 او برخی از لاویان را تعیین کرد تا پیش روی صندوق خداوند خدمت کنند، و یهوه خدای اسرائیل را خوانده، او را سپاس گویند و بستایند.

5 آساف رئیس بود، زکریا دوّم، و سپس یِعیئیل، شِمیراموت، یِحیئیل، مَتّیتیا، اِلیاب، بِنایا، عوبیداَدوم، و یِعیئیل، که چنگ و عود می‌نواختند؛ آساف نیز سنجها را به صدا درمی‌آورد.

6 بِنایا و یَحَزیئیل نیز که کاهن بودند، پیوسته در برابر صندوق عهد خدا شیپور می‌نواختند.

مزمور شکرگزاری داوود

7 در آن روز داوود نخست مقرر داشت که این سرود شکرگزاری به دستِ آساف و برادرانش برای خداوند سراییده شود:

8 خداوند را سپاس گویید،

و نام او را بخوانید!

ملت‌ها را از اَعمال او باخبر سازید.

9 او را بسرایید و برایش سرود ستایش بخوانید!

همۀ کارهای شگفتش را بازگویید!

10 در نام قدوس او فخر کنید؛

دل جویندگان خداوند شادمان گردد!

11 خداوند و قوّت او را بطلبید؛

پیوسته جویای روی او باشید!

12 عجایبی را که به عمل آورده است، یاد بدارید،

آیات او و داوریهای دهانش را.

13 ای نسل خادم او اسرائیل،

ای پسران یعقوب، که برگزیدۀ اویید!

14 اوست یهوه خدای ما!

داوریهای او در تمام جهان است!

15 عهد خود را تا به ابد یاد می‌دارد،

کلامی را که فرموده است، تا هزاران پشت؛

16 عهدی را که با ابراهیم بست،

و سوگند خود را به اسحاق!

17 آن را چون فریضه‌ای برای یعقوب استوار فرمود،

و چون عهدی جاودان برای اسرائیل.

18 گفت: «به تو سرزمین کنعان را خواهم بخشید،

تا قلمروِ میراث شما شود.»

19 آنگاه که شمارشان اندک بود،

و انگشت‌شمار بودند و در آنجا غریب،

20 آنگاه که از قومی به قوم دیگر آواره بودند،

و از مملکتی به ملت دیگر،

21 نگذاشت کسی بر ایشان ظلم روا دارد،

بلکه پادشاهان را به خاطر ایشان توبیخ کرده، گفت:

22 «دست خود را بر مسیحان من دراز مکنید،

و انبیای مرا آزار مرسانید!»

23 ای تمامی زمین، برای خداوند بسرایید؛

روز به روز نجات او را بشارت دهید!

24 جلال او را در میان ملتها بازگویید،

و اعمال شگفتش را در میان همۀ قومها!

25 زیرا خداوند بزرگ است و به‌غایت شایان ستایش؛

از او می‌باید ترسید، بیش از همۀ خدایان.

26 زیرا همۀ خدایانِ قومها، بتهای بی‌ارزشند،

اما خداوند آسمانها را بساخت.

27 فرّ و شکوه به حضور وی است،

و توانایی و شادی در مکان سکونت وی.

28 ای طوایفِ قومها، وصف خداوند را بگویید!

وصفِ جلال و قوّت خداوند را بگویید!

29 وصفِ جلال نام خداوند را بگویید!

هدیه بیاورید و به حضور او بیایید!

خداوند را در فرّ قدوسیتش بپرستید!

30 ای تمامی زمین، از حضور او بلرزید!

آری، جهان مستحکم است و جنبش نخواهد خورد.

31 آسمان شادی کند و زمین به وجد آید؛

باشد که در میان قومها بگویند، «خداوند پادشاهی می‌کند!»

32 دریا و هرآنچه آن را پر می‌سازد، غرّش کند؛

صحرا و هرآنچه در آن است، به وجد آید.

33 آنگاه درختان جنگل پیش روی خداوند بانگ شادی بر خواهند آورد،

زیرا که می‌آید تا زمین را داوری کند.

34 خداوند را سپاس گویید زیرا که نیکوست،

و محبتش تا ابدالآباد است.

35 گویید: «ای خدای نجات ما، نجاتمان ده،

از میان قومها ما را گرد آور و رهاییمان ده،

تا نام قدوس تو را سپاس گوییم

و در ستایش تو فخر کنیم.

36 متبارک باد یهوه، خدای اسرائیل،

از ازل تا ابدالآباد.»

آنگاه تمامی قوم گفتند: «آمین!» و خداوند را ستایش کردند.

37 سپس داوود، آساف و برادرانش را آنجا پیش صندوق عهد خداوند گذاشت تا بر حسب نیازهای روزانه، پیوسته پیش صندوق خدمت کنند؛

38 و نیز عوبیداَدوم و شصت و هشت تن از خویشانش را. عوبیداَدوم پسر یِدوتون، و حوسَه، محافظ دروازه‌ها بودند.

39 نیز داوود، صادوقِ کاهن و برادرانش را که کاهن بودند پیش مسکنِ خداوند، در مکان بلندِ واقع در جِبعون گذاشت

40 تا پیوسته، صبحگاه و شامگاه، قربانیهای تمام‌سوز بر مذبح قربانی تمام‌سوز تقدیم کنند، بنا بر آنچه در شریعت خداوند که آن را به اسرائیل امر فرموده بود، نوشته شده است.

41 همراهِ ایشان، هیمان و یِدوتون و سایر برگزیدگانی بودند که نام برده شده بودند تا خداوند را سپاس گویند، «زیرا که محبتش تا ابدالآباد است».

42 هیمان و یِدوتون وظیفۀ نواختن کَرِنا و سنج و آلات موسیقی برای سرودهای خدا را بر عهده داشتند. پسران یِدوتون کنار دروازه قرار داده شده بودند.

43 آنگاه تمامی قوم روانه شده، هر یک به خانه‌های خود رفتند؛ داوود نیز بازگشت تا اهل خانه‌اش را برکت دهد.

Categories
۱تواریخ

۱تواریخ 17

وعدۀ خداوند به داوود

1 چون داوود در خانۀ خود ساکن شد، به ناتان نبی گفت: «اینک من در خانه‌ای از چوب سروِ آزاد ساکنم، حال آنکه صندوق عهد خداوند زیر خیمه‌ای است.»

2 ناتان به داوود گفت: «هرآنچه در دل داری به جای آور، زیرا خدا با توست.»

3 اما همان شب، کلام خدا بر ناتان نازل شده، گفت:

4 «برو و به خادم من داوود بگو، ”خداوند چنین می‌فرماید: تو نیستی که برای سکونت من خانه‌ای بنا خواهی کرد.

5 زیرا از روزی که اسرائیل را از مصربرآوردم تا به امروز در خانه‌ای ساکن نشده‌ام، بلکه از خیمه به خیمه و از مسکن به مسکن نقل مکان کرده‌ام.

6 آیا در همۀ نقاطی که همراه تمامی اسرائیل نقل مکان کردم، به هیچ‌یک از پیشوایاناسرائیل که ایشان را به شبانی قوم خویش اسرائیل امر فرمودم، کلمه‌ای گفتم که، ’چرا برای من خانه‌ای از چوب سرو آزاد نساخته‌اید؟“‘

7 پس اکنون به خدمتگزارم داوود بگو: ”یهوه، خدای لشکرها چنین می‌فرماید: من تو را از چراگاه، از پیِ گوسفندان برگرفتم تا پیشوای قوم من اسرائیل باشی.

8 من هر جا که می‌رفتی، با تو بودم و دشمنانت را جملگی از پیش رویت منقطع ساختم. اکنون نام تو را بزرگ خواهم ساخت، همچون نام بزرگ‌مردان جهان.

9 من برای قوم خود اسرائیل مکانی تعیین خواهم کرد و ایشان را غرس خواهم نمود تا در مکان خویش سکونت گزینند و دیگر جا به جا نشوند. شریران دیگر بر ایشان ستم نخواهند کرد، چنانکه در گذشته

10 از آن هنگام که پیشوایان بر قوم خود اسرائیل برگماشتم، چنین کرده‌اند. من تمامی دشمنانت را مغلوب خواهم ساخت. افزون بر این، به تو اعلام می‌کنم که خداوند برایت خانه‌ایخواهد ساخت.

11 آنگاه که روزهای عمرت به سر آید و نزد پدران خود رحلت کنی، کسی را که از نسل تو و یکی از پسران خودت باشد پس از تو بر خواهم افراشت، و سلطنتش را استوار خواهم ساخت.

12 اوست که برای من خانه‌ای بنا خواهد کرد، و من تخت پادشاهی او را تا به ابد استوار خواهم ساخت.

13 من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود. محبت خود را از او دور نخواهم کرد، چنانکه آن را از کسی که قبل از تو بود دور کردم.

14 او را تا به ابد بر خانه و بر پادشاهی خود پایدار خواهم ساخت، و تخت سلطنتش جاودانه استوار خواهد ماند.“»

15 پس ناتان مطابق تمامی این سخنان و تمامی این رؤیا، با داوود سخن گفت.

دعای داوود

16 آنگاه داوودِ پادشاه داخل شده، در حضور خداوند بنشست و گفت: «ای یهوه خدا، من کیستم و خاندان من چیست که مرا تا بدین‌جا رساندی؟

17 و حتی این نیز، ای خدا، در نظرت کم بود چندان که دربارۀ آیندۀ خاندان خدمتگزارت نیز برای ایام طویل سخن گفتی، و مرا ای یهوه خدا، چون مردی بلندمرتبه منظور داشتی.

18 داوود دیگر تو را چه توانَد گفت که خدمتگزارت را چنین مفتخر ساخته‌ای؟ زیرا تو خود، خدمتگزارت را می‌شناسی.

19 ای خداوند، تو به خاطر خدمتگزارت و موافق دلِ خود تمامی این کارِ عظیم را به جا آورده و تمامی این عظمت را آشکار کرده‌ای.

20 خداوندا، چنانکه به گوشهایمان شنیده‌ایم، کسی چون تو نیست و خدایی جز تو نِی.

21 و کیست مانند قوم تو اسرائیل، تنها قوم بر روی زمین که خدا آمده، آنان را فدیه داد تا قوم او باشند؟ تو قومها را از پیش روی قومت، که ایشان را از مصر فدیه دادی، بیرون راندی و بدین‌سان، خویشتن را به اعمال عظیم و مَهیب، نامور ساختی.

22 و تو قوم خود اسرائیل را تا به ابد قوم خویش گردانیدی؛ و تو ای خداوند، خدای ایشان شدی.

23 «پس حال، ای خداوند، کلامی که دربارۀ خدمتگزارت و خاندان او فرمودی تا به ابد استوار مانَد، و بر حسب وعده‌ات عمل نما.

24 باشد که نام تو تا به ابد استوار و بزرگ مانَد و مردمان بگویند: ”یهوه خدای لشکرها، خدای اسرائیل، بر اسرائیل خداست“، و خاندان خدمتگزارت داوود نیز در حضورت پایدار مانَد.

25 زیرا تو ای خدای من، تو خود بر خدمتگزارت آشکار کردی که خانه‌ای برایش خواهی ساخت. از این روست که خدمتگزارت به خود جرأت داده، این دعا را به درگاه تو می‌آورد.

26 حال ای خداوند، تو خدا هستی، و تو این نیکویی را به خدمتگزارت وعده داده‌ای.

27 اکنون تو را پسند آمده است که اهل خانۀ خدمتگزارت را برکت دهی تا در حضورت تا به ابد باقی بماند. زیرا که ای خداوند، تویی که برکت داده‌ای، و تا به ابد مبارک خواهد بود.»

Categories
۱تواریخ

۱تواریخ 18

فتوحات داوود

1 پس از چندی، داوود بر فلسطینیان حمله برده، ایشان را شکست داد و جَت و توابع آن را از دستشان گرفت.

2 داوود موآبیان را نیز شکست داد، و ایشان بندگان داوود شدند و خَراج می‌پرداختند.

3 داوود همچنین هنگامی که می‌رفت تا استیلایخود را بر کنارۀ رود فُرات استوار کند، هَدَدعِزِر پادشاه صوبَه را در حَمات شکست داد

4 و از او هزار ارابه، هفت هزار سواره و بیست هزار پیاده به اسارت گرفت. داوود همۀ اسبان ارابه‌ها را سوای شمار کافی برای حمل صد ارابه، پِی زد.

5 چون اَرامیانِ دمشق به یاری هَدَدعِزِر پادشاه صوبَه آمدند، داوود بیست و دو هزار تن از ایشان را هلاک کرد.

6 سپس در اَرامِ دمشق قراولخانه‌هایی بر پا داشت و اَرامیان بندگان داوود شدند و خَراج می‌پرداختند. خداوند داوود را هر جا که می‌رفت، پیروزی می‌بخشید.

7 داوود همچنین سپرهای زرین خدمتگزاران هَدَدعِزِر را برگرفت و به اورشلیم آورد.

8 او از شهرهای هَدَدعِزِر، یعنی از طِبحَت و کُن، مقادیر زیادی برنج به غنیمت گرفت، که سلیمان از آن دریاچۀ برنجین، ستونها و ظروف برنجین را ساخت.

9 چون توعو، پادشاه حَمات شنید که داوود تمامی لشکر هَدَدعِزِر پادشاه صوبَه را شکست داده است،

10 پسرش هَدورام را نزد داوود پادشاه فرستاد تا از سلامتی‌اش جویا شده، او را به خاطر جنگش با هَدَدعِزِر و شکست دادنِ او تهنیت گوید، زیرا هَدَدعِزِر اغلب با توعو در جنگ بود. هَدورام همه گونه ظروف زرین، سیمین و برنجین با خود آورد.

11 داوودِ پادشاه این ظروف را نیز با نقره و طلایی که از تمامی قومها، یعنی از اَدومیان، موآبیان، عَمّونیان، فلسطینیان و عَمالیقیان گرفته بود، وقف خداوند کرد.

12 اَبیشای پسر صِرویَه، هجده هزار اَدومی را در وادی نمک کشت.

13 او سپس قراولخانه‌هایی در اَدوم بر پا کرد، و اَدومیان جملگی بندۀ داوود شدند. خداوند داوود را هر جا که می‌رفت، پیروزی می‌بخشید.

صاحبمنصبان داوود

14 بدین‌سان داوود با اجرای عدل و انصاف نسبت به همۀ قوم خود، بر تمامی اسرائیل سلطنت می‌کرد.

15 یوآب پسر صِرویَه سردار لشکر، و یَهوشافاط پسر اَخیلود، وقایع‌نگار بود؛

16 صادوق پسر اَخیطوب و اَخیمِلِکپسر اَبیّاتار، کاهن بودند و شَوْشا نیز کاتب بود.

17 بِنایا پسر یِهویاداع، سردار کِریتیان و فِلیتیان بود، و پسران داوود نیز صاحبمنصبانِ والامقام در محضر پادشاه بودند.

Categories
۱تواریخ

۱تواریخ 19

جنگ با عَمّونیان

1 چندی بعد، ناحاش، پادشاه عَمّونیان درگذشت و پسرش به جای او پادشاه شد.

2 داوود گفت: «بر خانون، پسر ناحاش احسان خواهم کرد، زیرا پدرش بر من احسان کرد.» پس داوود قاصدان فرستاد تا خانون را به خاطر پدرش تسلی دهد. اما چون خادمان داوود به سرزمین عَمّونیان نزد خانون رسیدند تا تسلی‌اش دهند،

3 امیران عَمّونیان به خانون گفتند: «آیا گمان می‌کنی داوود از فرستادن این تسلی‌دهندگان نزد تو قصد تکریم پدرت دارد؟ آیا نه این است که خادمان او به جهت تفحص و سرنگون کردن و برای جاسوسی این سرزمین نزدت آمده‌اند؟»

4 پس خانون، خدمتگزاران داوود را گرفته، ریش آنان را تراشید و جامه‌ها‌یشان را از میان، یعنی از نشیمنگاه بدرید و ایشان را روانه کرد.

5 چون کسی آمده، داوود را از حال آن مردان باخبر ساخت، داوود قاصدان به استقبال ایشان فرستاد، زیرا که بسیار خجل بودند. و پادشاه فرمود: «در اَریحا بمانید تا ریشتان بلند شود؛ آنگاه بازگردید.»

6 چون عَمّونیان دیدند که بوی تَعفن در مشام داوود شده‌اند، خانون و عَمّونیان یک هزار وزنهنقره فرستادند تا از اَرام‌نَهرین و اَرام‌مَعَکاه و صوبَه، ارابه‌ها و سواران برای خود اجیر کنند.

7 آنان سی و دو هزار ارابه و پادشاه مَعَکاه را با سپاهیانش اجیر کردند، و ایشان آمده، مقابل میدِبا اردو زدند. عَمّونیان نیز از شهرهایشان گرد آمده، عازمِ نبرد شدند.

8 به شنیدن این خبر، داوود یوآب را با همۀ لشکر مردان جنگاور گسیل داشت.

9 عَمّونیان بیرون آمده، نزد مدخل شهر برای جنگ صف‌آرایی کردند. پادشاهانی که آمده بودند نیز جداگانه در دشتها مستقر شدند.

10 چون یوآب دید که هم پیشِ رو و هم پشتِ سرش جنگ برپاست، برخی از بهترین مردان اسرائیل را برگزید و در مقابل اَرامیان به صف آراست.

11 بقیۀ مردانش را نیز به دست برادرش اَبیشای سپرد، و ایشان در برابر عَمّونیان صف‌آرایی کردند.

12 یوآب گفت: «اگر اَرامیان از من نیرومندتر بودند، تو به یاری من بیا، ولی اگر عَمّونیان از تو نیرومندتر بودند، من به یاری‌ات خواهم آمد.

13 پس قوی باش و بگذار تا برای قوم خود و شهرهای خدایمان دلیر باشیم، و خداوند آنچه در نظرش نیکوست به جای آورَد.»

14 پس یوآب و مردانی که همراهش بودند، نزدیک آمدند تا با اَرامیان بجنگند، و آنان از برابر او گریختند.

15 چون عَمّونیان دیدند که اَرامیان می‌گریزند، آنان نیز از برابر اَبیشای، برادر یوآب، گریختند و به شهر درآمدند. آنگاه یوآب به اورشلیم آمد.

16 وقتی اَرامیان دیدند که از اسرائیل شکست خورده‌اند، قاصدان فرستاده، اَرامیانِ آن سوی رودرا به رهبری شوفَک، فرماندۀ لشکر هَدَدعِزِر، بیاوردند.

17 چون داوود باخبر شد، تمامی اسرائیل را گرد آورده، از رود اردن عبور کرد و به ایشان رسیده، در برابرشان صف‌آرایی نمود. و چون داوود در برابر اَرامیان صف آراست، ایشان با او جنگیدند.

18 اما از برابر اسرائیل گریختند، و داوود از اَرامیان، هفت هزار ارابه‌ران و چهل هزار پیاده را کشت، و شوفَک فرماندۀ لشکر آنها را نیز هلاک کرد.

19 چون خدمتگزارانِ هَدَدعِزِر دیدند که از اسرائیل شکست خورده‌اند، با داوود صلح کردند و بندۀ او شدند. و اَرامیان دیگر نخواستند عَمّونیان را یاری دهند.