Categories
نِحِمیا

نِحِمیا ‮معرفی کتاب نِحِمیا‬

معرفی کتاب نِحِمیا

چنانکه در مقدمۀ کتاب عِزرا آمده، دو کتاب عِزرا و نِحِمیا در اصل یک اثر واحد بودند و نویسندۀ آنها بنا به اعتقاد گروهی از دانشمندان همان نویسندۀ کتابهای اوّل و دوّم تواریخ است. نِحِمیا، یکی از یهودیان هم‌عصر عِزرا بود که در ایام سلطنت اردشیر اوّل در پارس می‌زیست و ساقی پادشاه بود.

همین پادشاه در سال ۴۴۵ قبل از میلاد به نِحِمیا اجازه داد تا به اورشلیم برود و دیوارهای آن را مرمت کند. پس نِحِمیا به اورشلیم رفت و دیوار اورشلیم را با وجود مخالفتهای بسیار بازسازی کرده، آن را پس از ایامی چند وقف نمود. نِحِمیا به عنوان والی جدید، اصلاحاتی به نفع فقیران انجام داد و قوم را متقاعد ساخت تا با اقوام بیگانه وصلت نکنند، روز شَبّات را نگاه دارند، و ده‌یک‌ها و هدایای خود را وفادارانه تقدیم نمایند. نِحِمیا در سال ۴۳۳ قبل از میلاد به دربار پارس بازگشت. اما در طول غیبت او قوم به راههای بد خویش برگشتند. پس نِحِمیا بار دیگر به اورشلیم رفت و انحرافات قوم را قاطعانه اصلاح کرد.

تقسیم‌بندی کلّی

بخش اوّل: بازسازی دیوارهای اورشلیم (بابهای ۱ تا ۷)

دعوت نِحِمیا (باب ۱)

عزیمت نِحِمیا به اورشلیم (باب ۲)

بازسازی دیوار (باب ۳)

مخالفتهای بیشتر (باب ۴)

مشکلات اجتماعی و اقتصادی (باب ۵)

تکمیل دیوار با وجود تهدیدات شخصی (باب ۶)

نیاز به افزایش جمعیت اورشلیم (باب ۷)

بخش دوّم: تجدید عهد (بابهای ۸ تا ۱۰)

قرائت شریعت (باب ۸)

اعتراف (۹:۱ تا ۳۷)

تعهد به رعایت شریعت (۹:۳۸ تا ۱۰:۳۹)

بخش سوّم: استوارسازی (بابهای ۱۱ تا ۱۳)

ساکنان جدید اورشلیم (۱۱:۱ تا ۲۰)

فهرستهای تکمیلی (۱۱:۲۱ تا ۱۲:۲۶)

وقف دیوار و نتایج آن (۱۲:۲۷ تا ۱۳:۳)

اصلاحات پایانی (۱۳:۴ تا ۳۱)

Categories
نِحِمیا

نِحِمیا 1

1 سخنان نِحِمیا پسر حَکَلیا:

خبر تأسف‌بار از وضع اورشلیم

در ماه کیسلِو از سال بیستم، زمانی که من در مقر پادشاهی شوش بودم،

2 حَنانی، یکی از برادرانم، با چند مرد دیگر از یهودا آمدند. از ایشان دربارۀ وضع باقیماندگان یهود که از اسارت جان به در برده بودند و نیز دربارۀ اورشلیم پرسیدم.

3 مرا گفتند: «باقیماندگانِ ساکن در آن دیار که از اسارت جان به در برده‌اند، در مصیبت و رسواییِ سخت گرفتارند. حصار اورشلیم در هم شکسته و دروازه‌هایش به آتش سوخته است.»

دعای نِحِمیا

4 چون این سخنان را شنیدم، نشستم و گریستم و روزهایی چند ماتم گرفتم و در حضور خدای آسمانها روزه داشته، دعا کردم.

5 گفتم: «ای یهوه، خدای آسمانها، ای خدای عظیم و مَهیب که عهد و محبت را با آنان که تو را دوست می‌دارند و فرمانهایت را به جای می‌آورند، نگاه می‌داری،

6 تمنا اینکه گوش تو متوجه و چشمانت گشوده باشد تا دعای خدمتگزارت را که در این وقت، روز و شب به حضور تو به جهت بندگانت بنی‌اسرائیل می‌کند، بشنوی. من به گناهان بنی‌اسرائیل که به تو ورزیده‌ایم، اعتراف می‌کنم. من و خاندانم گناه کرده‌ایم.

7 ما بر تو شرارتِ بسیار ورزیده‌ایم و فرمانها، فرایض و قوانینی را که به خادمت موسی امر فرمودی، نگاه نداشته‌ایم.

8 «تمنا اینکه کلامی را که به خادمت موسی امر فرمودی به یاد آری که گفتی: ”اگر بی‌وفایی کنید، شما را در میان قومها پراکنده خواهم ساخت،

9 اما اگر نزد من بازگشت نمایید و فرامین مرا نگاه داشته، آنها را به جای آرید، آنگاه هرچند رانده‌شدگانِ شما در دورترین نقاط آسمانها باشند، ایشان را از آنجا جمع خواهم کرد و به مکانی که برگزیده‌ام تا نام خود را در آن ساکن سازم، در خواهم آورد.“

10 آنان بندگان و قوم تو‌اَند که ایشان را به قدرت عظیم و دست زورآورت فدیه داده‌ای.

11 خداوندگارا، تمنا اینکه گوش تو به دعای خدمتگزارت و دعای بندگانت که به ترسیدن از نام تو رغبت دارند، متوجه بشود، و خادمت را امروز کامیاب گردان و او را در نظر این مرد رحمت عنایت فرما.» زیرا که من ساقی پادشاه بودم.

Categories
نِحِمیا

نِحِمیا 2

تقاضای نِحِمیا از پادشاه

1 در ماه نیسان، از سال بیستمِ اردشیر شاه، آنگاه که شراب پیش وی بود، من شراب را برگرفته، به پادشاه دادم. پیش از آن هرگز در پیشگاه پادشاه، ملول حاضر نشده بودم.

2 پس پادشاه از من پرسید: «چرا رویت چنین ملول است، حال آنکه بیمار نیستی؟ این چیزی جز ملالت دل نیست.» آنگاه بسیار هراسان شدم،

3 و پادشاه را گفتم: «پادشاه تا ابد زنده بماند! رویم چگونه ملول نباشد، حال آنکه شهر مقبرۀ پدرانم ویران است و دروازه‌هایش به آتش سوخته شده؟»

4 پادشاه مرا گفت: «خواهش تو چیست؟» پس به خدای آسمانها دعا کردم،

5 و به پادشاه گفتم: «اگر پادشاه را پسند آید و نظر لطف تو بر خدمتگزارت باشد، مرا به یهودا، به شهر مقبرۀ پدرانم، بفرست تا آن را بازسازی کنم.»

6 پادشاه در حالی که شهبانو در کنارش نشسته بود، از من پرسید: «سفرت چقدر به طول خواهد انجامید و کی باز خواهی گشت؟» چون زمانی تعیین کردم، پادشاه را پسند آمد که مرا بفرستد.

7 نیز او را گفتم: «اگر پادشاه را پسند آید، نامه‌هایی خطاب به والیان ماوراءالنهر به من عطا شود تا ایشان به من اجازۀ عبور دهند، تا اینکه به یهودا برسم.

8 و نامه‌ای نیز خطاب به آساف، سرپرست درختستانهای پادشاه، به من عطا شود تا چوب برای ساختن تیرهای دروازه‌های مَقَر پادشاهی، که در جوار معبد است، به من بدهد، و نیز برای حصار شهر، و خانه‌ای که در آن ساکن خواهم شد.» پس پادشاه بر حسب دست مهربان خدایم که بر من بود به من عطا فرمود.

بررسی وضع حصار اورشلیم

9 پس نزد والیان ماوراءالنهر رفتم و نامه‌های پادشاه را بدیشان دادم. پادشاه، سرداران سپاه و سواره‌نظام نیز همراه من فرستاده بود.

10 اما چون سَنبَلَطِ حُرونی و طوبیا صاحبمنصب عَمّونی این را شنیدند، ایشان را بسیار ناپسند آمد که کسی در طلب رفاه بنی‌اسرائیل آمده است.

11 پس به اورشلیم رفتم و سه روز در آنجا ماندم.

12 شبانگاهان با تنی چند از مردانی که همراهم بودند، برخاستم. به کسی نگفته بودم که خدایم در دلم چه نهاده بود تا برای اورشلیم بکنم. چارپایی نیز جز آن که بر آن سوار بودم همراهم نبود.

13 شبانگاهان از دروازۀ درّه به سوی چشمۀ اژدها و دروازۀ خاکروبه بیرون رفتم و حصارهای در هم شکستۀ اورشلیم و دروازه‌های به آتش سوخته‌اش را ملاحظه کردم.

14 سپس به سوی دروازۀ چشمه و استخر پادشاه پیش رفتم، اما برای عبور چارپایی که بر آن سوار بودم، راهی نبود.

15 پس شبانه از درّه بالا رفتم و حصار را ملاحظه کرده، برگشتم و از دروازۀ درّه داخل شده، مراجعت کردم.

16 صاحبمنصبان نمی‌دانستند کجا رفته یا چه کرده بودم، زیرا هنوز به یهودیان و کاهنان و نُجبا و صاحبمنصبان و دیگر انجام‌دهندگان کار چیزی نگفته بودم.

17 پس ایشان را گفتم: «شما مصیبتی را که بدان گرفتار آمده‌ایم، می‌بینید: اورشلیم ویران است و دروازه‌هایش به آتش سوخته شده. بیایید حصار اورشلیم را بنا کنیم، تا بیش از این رسوایی نکشیم.»

18 پس ایشان را از دست خدای خویش که به مهربانی بر من بود و نیز از سخنانی که پادشاه به من گفته بود، آگاه ساختم. پاسخ دادند: «بیایید برخیزیم و بنا کنیم.» پس دستان خویش را به جهت انجام این کارِ نیکو قوی ساختند.

19 اما چون سَنبَلَطِ حُرونی و طوبیا صاحبمنصبِ عَمّونی و جِشِمِ عَرَب این را شنیدند، ما را ریشخند و تحقیر کرده، گفتند: «این چه کار است که شما می‌کنید؟ آیا بر پادشاه می‌شورید؟»

20 من بدیشان پاسخ داده، گفتم: «خدای آسمانها، اوست که ما را کامیاب خواهد ساخت. ما خدمتگزاران او برخاسته، بنا خواهیم کرد؛ اما شما را هیچ نصیب و حق و ادعایی در اورشلیم نیست.»

Categories
نِحِمیا

نِحِمیا 3

بنای حصار

1 آنگاه اِلیاشیب کاهن اعظم، با برادران کاهنش برخاستند و دروازۀ گوسفند را بنا کردند. ایشان آن را تقدیس کرده، درهایش را بر پا داشتند. آنان حصاررا تا برجِ صد و برجِ حَنَنئیل بنا کرده،تقدیس نمودند.

2 در کنار ایشان، مردان اَریحا بنا کردند، و در کنار آنان، زَکّور، پسر اِمری، بنا کرد.

3 پسرانِ هَسِنَاَه دروازۀ ماهی را بنا کردند. ایشان تیرهای آن را کار گذاشتند و درهایش را با قفلها و پشت‌بندها بر پا داشتند.

4 در کنار ایشان، مِرِموت پسر اوریا، پسر هَقّوص مرمت کرد؛ در کنار آنها، مِشُلّام، پسر بِرِکیا، پسر مِشیزَبئیل؛ و در کنار آنها، صادوق، پسر بَعَنا.

5 در کنار ایشان، تِقوعیان مرمت کردند، اما بزرگان ایشان به خدمت سرورخویش گردن ننهادند.

6 یویاداع، پسر فاسیَح، و مِشُلّام، پسر بِسودیا، دروازۀ کُهنه را مرمت کردند. ایشان تیرهای آن را کار گذاشتند و درهایش را با قفلها و پشت‌بندها بر پا داشتند.

7 در کنار ایشان، مِلاتیای جِبعونی و یادونِ مِرونوتی، مردان جِبعون و مِصفَه، مقر والی ماوراءالنهر را مرمت کردند.

8 در کنار آنها، عُزّیئیل، پسر حَرهایا، که از زرگران بود، مرمت کرد، و در کنار او حَنَنیا، که از عطاران بود. آنان اورشلیم را تا حصار پَهْن بازسازی کردند.

9 در کنار ایشان، رِفایا، پسر حور، که حاکم نیمی از ناحیۀ اورشلیم بود، مرمت کرد.

10 در کنار آنها، یِدایا پسر حَروماف، قسمت مقابل خانه‌اش را مرمت کرد، و در کنار او، حَطّوش، پسر حَشَبنیا مرمت نمود.

11 مَلْکیا، پسر حاریم، و حَشّوب، پسر فَحَت‌موآب، قسمتی دیگر، و برج تنورها را مرمت کردند.

12 در کنار او، شَلّوم، پسر هَلّوحیش، که حاکم نیمی از ناحیۀ اورشلیم بود، همراه با دخترانش مرمت کرد.

13 خانون و ساکنان زانواَخ، دروازۀ درّه را مرمت کردند. ایشان آن را بنا کردند و درهایش را با قفلها و پشت‌بندها بر پا داشتند، و هزار ذِراعاز حصار را نیز تا دروازۀ خاکروبه مرمت کردند.

14 مَلْکیا، پسر رِکاب، حاکم ناحیۀ بِیت‌هَکّاریم، دروازۀ خاکروبه را مرمت کرد. او آن را بنا کرد و درهایش را با قفلها و پشت‌بندها بر پا داشت.

15 شَلّوم، پسر کُلحوزِه، حاکم ناحیۀ مِصفَه، دروازۀ چشمه را مرمت کرد. او آن را بنا کرد و سقفش را نهاد و درهایش را با قفلها و پشت‌بندها بر پا داشت. او حصار حوض شِلَخ را نیز که کنار باغ پادشاه بود تا پله‌هایی که از شهر داوود پایین می‌رفت، مرمت کرد.

16 بعد از او، نِحِمیا پسر عَزبوق، حاکم نیمی از ناحیۀ بِیت‌صور، تا مقابل مقبره‌های داوود و برکۀ مصنوعی و خانۀ جنگاوران را مرمت کرد.

17 بعد از او، لاویان مرمت کردند: رِحوم پسر بانی. در کنارش حَشَبیا، حاکم نیمی از ناحیۀ قِعیلَه، برای ناحیۀ خود مرمت کرد.

18 بعد از او، برادران ایشان مرمت کردند: بَوّای، پسر حیناداد، حاکم نیمی از ناحیۀ قِعیلَه.

19 در کنار او، عِزِر پسر یِشوعَ، حاکم مِصفَه، قسمتی دیگر را که مقابل سربالایی اسلحه‌خانه و نزد زاویه بود، مرمت کرد.

20 بعد از او، باروک پسر زَکّای، قسمتی دیگر را، از زاویه تا ورودی خانۀ اِلیاشیب کاهن اعظم، غیورانه مرمت کرد.

21 بعد از او، مِرِموت، پسر اوریا، پسر هَقّوص، قسمتی دیگر را، از ورودی خانۀ اِلیاشیب تا انتهای خانه‌اش، مرمت کرد.

22 بعد از او، کاهنانی که از آن حوالی بودند، مرمت کردند.

23 بعد از ایشان، بِنیامین و حَشّوب، مقابل خانۀ خویش را مرمت کردند، و بعد از آنان، عَزَریا، پسر مَعَسیا، پسر عَنَنیا، قسمت کنار خانۀ خویش را مرمت کرد.

24 بعد از او، بِنّوی، پسر حیناداد، قسمتی دیگر از خانۀ عَزَریا را تا زاویه و گوشۀ حصار مرمت کرد.

25 فالال، پسر اوزای، از مقابل زاویه و برجِ پیش‌آمده از خانۀ بالایی شاه، واقع در کنار صحن نگهبان را مرمت کرد. بعد از او، فِدایاه، پسر فَرعوش،

26 و خادمان معبد که بر تپۀ عوفِل ساکن بودند، تا مقابل دروازۀ آب در مشرق، و برجِ پیش‌آمده را مرمت کردند.

27 بعد از او، تِقوعیان، قسمتی دیگر را که از مقابل برج بزرگِ پیش‌آمده تا دیوار عوفِل را شامل می‌شد، مرمت کردند.

28 بالاتر از دروازۀ اسب، کاهنان، هر یک مقابل خانۀ خویش را مرمت کردند.

29 بعد از ایشان، صادوق، پسر اِمّیر، قسمت مقابل خانۀ خویش را مرمت کرد. بعد از او، شِمَعیا، پسر شِکَنیا، نگاهبان دروازۀ شرقی، مرمت کرد.

30 بعد از او، حَنَنیا، پسر شِلِمیا، و خانون، ششمین پسر صالاف، قسمتی دیگر را مرمت کردند. بعد از ایشان، مِشُلّام، پسر بِرِکیا، قسمت مقابل حُجرۀ خود را مرمت کرد.

31 بعد از او، مَلْکیا، که یکی از زرگران بود، تا خانۀ خادمان معبد و تاجران را که مقابل دروازۀ مِفقاد بود، تا بالاخانۀ گوشۀ حصار، تعمیر کرد.

32 و حصارِ بین بالاخانۀ گوشۀ حصار و دروازۀ گوسفند را زرگران و تاجران مرمت کردند.

Categories
نِحِمیا

نِحِمیا 4

مخالفت با بنای حصار

1 و اما چون سَنبَلَط شنید که ما مشغول بنای حصار هستیم، خشمگین شده، بسیار غضبناک گردید و یهودیان را به ریشخند گرفت.

2 او در حضور برادرانش و سپاه سامِرِه گفت: «این یهودیان ضعیف چه می‌کنند؟ آیا برای خویشتن نوسازی خواهند کرد؟ آیا قربانی خواهند نمود؟ آیا در یک روز کار را به پایان خواهند رسانید؟ آیا سنگها از میان توده‌های خاکروبه زنده خواهند کرد، حال آنکه سوخته شده است؟»

3 طوبیای عَمّونی که در کنار او بود، گفت: «اگر شغالی نیز از آنچه ایشان بنا می‌کنند بالا رود، حصار سنگی ایشان را فرو خواهد ریخت!»

4 ای خدای ما، بشنو، زیرا که خوار شده‌ایم. اهانت ایشان را بر سر خودشان برگردان و ایشان را در سرزمین اسارت، به یغما بسپار.

5 تقصیر ایشان را مپوشان و گناهشان را از حضورت محو مساز، زیرا خشم تو را نزد بنّایان برانگیختند.

6 پس حصار را بنا کردیم. تمامی حصار تا نصف بلندیش به هم پیوست، زیرا دل قوم در کار بود.

7 اما چون سَنبَلَط و طوبیا و اَعراب و عَمّونیان و اَشدودیان شنیدند که مرمت حصار اورشلیم پیش رفته است و شکافهایش بسته می‌شود، بسیار خشمگین شدند.

8 پس همه با هم دسیسه کردند تا به جنگ با اورشلیم برآمده، در آن اغتشاش بر پا کنند.

9 پس نزد خدای خود دعا کردیم و به سبب ایشان روز و شب نگهبان در برابر ایشان برگماشتیم.

10 و اما مردمان یهودا گفتند: «قوّت باربَران رو به کاستی و آوار بسیار است، چندان که نمی‌توانیم حصار را بنا کنیم.»

11 نیز دشمنانمان می‌گفتند: «پیش از آنکه آگاه شوند و دریابند به میانشان خواهیم رفت و ایشان را از پا درآورده، کار را متوقف خواهیم ساخت.»

12 چون یهودیانی که در نزدیکی آنان ساکن بودند آمدند، ده بار به ما گفتند: «به هر سو که روی نمایید، ایشان علیه ما هستند.»

13 پس من افرادی را بر حسب طایفه‌هایشان، با شمشیرها و نیزه‌ها و کمانهایشان، پشت حصار، در جاهای پست و خالی قرار دادم.

14 آنگاه نگریسته، برخاستم و به بزرگان و صاحبمنصبان و بقیۀ قوم گفتم: «از ایشان مهراسید، بلکه خداوندِ عظیم و مَهیب را به یاد آورید و برای برادران و پسران و دختران و زنان و خانه‌های خویش بجنگید.»

از سرگیری بنای حصار

15 چون دشمنانمان شنیدند که ما آگاه شده‌ایم، و خدا نقشۀ آنها را باطل کرده است، هر یک از ما به سر کار خویش نزد حصار بازگشتیم.

16 از آن روز به بعد، نیمی از مردانم به کار مشغول می‌شدند و نیم دیگر نیزه‌ها و سپرها و کمانها و زره‌ها به دست می‌گرفتند. و سرداران پشت تمامی خاندان یهودا مستقر بودند

17 که به بنای حصار اشتغال داشتند. باربران به گونه‌ای بار می‌بردند که با یک دست این کار را انجام می‌دادند و با دست دیگر سلاح می‌گرفتند.

18 بنّایان نیز هر یک در حالی که شمشیر بر کمر بسته بودند، بنّایی می‌کردند. کَرِنانواز نیز در کنار من ایستاده بود.

19 پس بزرگان و صاحبمنصبان و بقیۀ قوم را گفتم: «کار، بسیار و گسترده است، و ما بر حصار از هم جدا و دوریم.

20 پس هر جا که آوای کَرِنا را شنیدید، آنجا نزد ما گرد آیید. خدای ما برایمان خواهد جنگید.»

21 پس در حالی که نیمی از مردان نیزه به دست داشتند، کار را از سپیده‌دم تا برآمدن ستارگان ادامه دادیم.

22 در همان زمان نیز به قوم گفتم: «هر مرد و خادمش شب را در اورشلیم بگذرانند تا در شب برای ما نگهبانی کنند و در روز به کار بپردازند.»

23 پس من و برادران و خادمانم و نگهبانانی که از پی من می‌آمدند، هیچ‌یک جامه از تن به در نمی‌کردیم؛ و هر کس با سلاح خود به آب می‌رفت.

Categories
نِحِمیا

نِحِمیا 5

مقابله با ستمگری

1 و اما جمعی از مردان با زنانشان فریادی عظیم بر ضد برادران یهودی‌شان برآوردند.

2 برخی از ایشان می‌گفتند: «شمار ما و پسران و دخترانمان بسیار است. بیایید غَله فراهم آوریم تا بخوریم و زنده بمانیم.»

3 دیگران می‌گفتند: «مزارع و تاکستانها و خانه‌هایمان را گرو می‌گذاریم تا در قحطی غَله فراهم کنیم.»

4 برخی دیگر می‌گفتند: «ما قرض گرفته‌ایم تا مالیات مزارع و تاکستانهایمان را به پادشاه بپردازیم.

5 هرچند ما و برادرانمان از یک گوشت و خونیم و فرزندان ما نیز مانند فرزندان ایشانند، از ناچاری پسران و دخترانمان را به بندگی می‌سپاریم، و برخی از دخترانمان هم‌اکنون به کنیزی گرفتار آمده‌اند، و از ما کاری ساخته نیست، زیرا مزارع و تاکستانهایمان از آن دیگران است.»

6 چون فریاد ایشان و این سخنان را شنیدم، بسیار خشمگین شدم،

7 و پس از آنکه موضوع را در فکر خود بررسی کردم، بر نُجبا و صاحبمنصبان ادعا وارد آورده، بدیشان گفتم: «هر یک از شما از برادر خویش ربا می‌گیرید!» پس جمعی بزرگ بر ضد ایشان گرد آورده،

8 بدیشان گفتم: «ما تا حد امکان برادران یهودی‌مان را که به قومها فروخته شده بودند، بازخرید کرده‌ایم؛ لیکن شما حتی برادرانتان را می‌فروشید تا به ما بازفروش شوند!» آنها خاموش ماندند و پاسخی نداشتند.

9 پس گفتم: «کاری که می‌کنید خوب نیست. آیا نمی‌باید در ترس خدایمان سلوک کنید تا از ملامت قومهایی که دشمن مایند به دور مانید؟

10 من و برادران و افرادم به مردم پول و غَله قرض می‌دهیم؛ اما بیایید از رباخواری دست برکشیم.

11 تمنا دارم همین امروز مزارع و تاکستانها و باغهای زیتون و خانه‌هایشان را بدیشان بازگردانید، و نیز درصدی از پول و غَله و شراب و روغن را که از ایشان به نزول گرفته‌اید.»

12 پاسخ دادند: «باز خواهیم گردانید، و چیزی از ایشان مطالبه نخواهیم کرد؛ موافق سخنان تو به عمل خواهیم آورد.» آنگاه کاهنان را فرا خواندم و ایشان را سوگند دادم تا بر طبق این قول عمل کنند.

13 نیز دامن ردایم را تکانده، گفتم: «باشد که خدا هر کس را که به قولش عمل نکند، از خانه و کسب و کارش چنین بتکاند. باشد که چنین تکانده و خالی شود!» تمامی جماعت آمین گفتند و خداوند را ستایش کردند. و قوم به قول خویش عمل نمودند.

سخاوتمندی نِحِمیا

14 افزون بر این، از روزی که به ولایتِ سرزمین یهودا برگماشته شدم، یعنی از سال بیستم تا سال سی و دوّم اردشیر شاه، که دوازده سال می‌شود، نه من و نه برادرانم از سهمیۀ طعام والیگری، نخوردیم.

15 اما والیان قبلی که پیش از من بودند، بار سنگینی بر دوش مردم می‌نهادند و علاوه بر چهل مثقالنقره، طعام و شراب نیز از ایشان می‌ستاندند و حتی خادمانشان بر مردم ریاست می‌کردند. ولی من به سبب ترس از خدا چنین نکردم،

16 بلکه نیروی خود را صرف کار بر این حصار کردم. ما هیچ مزرعه‌ای نخریدیم، و خادمانم نیز جملگی آنجا برای کار گرد آمدند.

17 افزون بر این، یکصد و پنجاه تن از یهودیان و صاحبمنصبان، سوای افرادی که از میان قومهای اطراف نزد ما می‌آمدند، بر سفرۀ من می‌نشستند.

18 آنچه هر روز برای منمهیا می‌شد عبارت بود از یک گاو و شش گوسفند پرواری، و مرغان، و هر ده روز یکبار نیز مقدار زیادی از هر گونه شراب. با وجود این، هرگز سهمیۀ طعام والیگری را مطالبه نکردم، زیرا خدمتی سنگین بر دوش این قوم بود.

19 ای خدای من، به سبب هرآنچه برای این قوم کرده‌ام، مرا به نیکویی یاد کن.

Categories
نِحِمیا

نِحِمیا 6

دسیسه علیه نِحِمیا

1 چون سَنبَلَط و طوبیا و جِشِمِ عَرَب و دیگر دشمنان ما شنیدند که حصار را بنا کرده‌ام و هیچ شکافی در آن باقی نمانده است، هرچند هنوز درها را در دروازه‌ها بر پا نداشته بودم،

2 سَنبَلَط و جِشِم برایم پیغام فرستادند که: «بیا تا در حاکِفیریم،در دشت اونو، با یکدیگر دیدار کنیم.» اما آنان در اندیشۀ صدمه رساندن به من بودند.

3 پس قاصدان نزد ایشان فرستاده، گفتم: «من به کاری بزرگ مشغولم و نمی‌توانم فرود آیم. چرا کار حینی که آن را ترک کرده نزدتان فرود آیم، متوقف شود؟»

4 ایشان چهار بار این پیغام را برایم فرستادند و من هر بار همین پاسخ را بدیشان دادم.

5 سَنبَلَط برای پنجمین بار خادمش را با همان پیغام نزد من فرستاد و او نامه‌ای سرگشاده به دست داشت

6 که در آن نوشته شده بود: «در میان قومها گفته می‌شود، و جِشِمنیز می‌گوید که تو و یهودیان در اندیشۀ شورشید و از این روست که حصار را بنا می‌کنید. بنا بر همین گفته‌ها، تو می‌خواهی پادشاه ایشان شوی،

7 و انبیایی را نیز برگماشته‌ای تا در اورشلیم دربارۀ تو اعلام کرده، بگویند: ”در یهودا پادشاهی هست!“ حال این خبر به گوش پادشاه خواهد رسید؛ پس بیا تا با هم مشورت کنیم.»

8 پس برای او پیغام فرستاده، گفتم: «چنین چیزهایی که تو می‌گویی واقع نشده است، بلکه آنها را از فکر خود ابداع کرده‌ای.»

9 زیرا آنان جملگی قصد ترسانیدن ما داشتند و می‌گفتند: «دستهای ایشان سست خواهد شد و کار به انجام نخواهد رسید.» پس حال خدایا،دستهای مرا قوی ساز.

10 روزی به خانۀ شِمَعیا، پسر دِلایا، پسر مِهیطَبئیل، رفتم که در بر خویشتن بسته بود. مرا گفت: «بیا تا در خانۀ خدا، درون معبد، با یکدیگر دیدار کنیم، و درهای معبد را ببندیم، چراکه برای کشتن تو می‌آیند. آری، شبانگاهان برای کشتن تو می‌آیند.»

11 گفتم: «آیا مردی همچون من بگریزد؟ یا کسی همچون من به درون معبد برود تا زنده بماند؟ نخواهم رفت.»

12 پس دریافتم که خدا او را نفرستاده بود، بلکه از آنجا که طوبیا و سَنبَلَط اجیرش کرده بودند، آن‌گونه بر ضد من نبوّت می‌کرد.

13 او بدین منظور اجیر شده بود که من بترسم و با انجام این کار گناه ورزم، و ایشان بتوانند مرا بدنام کرده، رسوا سازند.

14 ای خدای من، طوبیا و سَنبَلَط را به سبب این اعمالشان به یاد دار، و نیز نوعَدیای نبیه و دیگر انبیایی را که می‌خواهند مرا بترسانند.

تکمیل حصار

15 پس حصار در روز بیست و پنجم از ماه ایلول، در پنجاه و دو روز تکمیل شد.

16 چون همۀ دشمنان ما این را شنیدند و تمام اقوام همسایه این را دیدند،در نظر خویش بسیار پست شدند، چراکه فهمیدند این کار به مدد خدای ما به انجام رسیده است.

17 همچنین در آن روزها بزرگان یهودا، نامه‌های بسیار برای طوبیا می‌فرستادند و نامه‌های طوبیا بدیشان می‌رسید،

18 چراکه بسیاری در یهودا با او به سوگند بیعت کرده بودند، زیرا او داماد شِکَنیا پسر آرَح بود، و پسرش یِهوحانان نیز دختر مِشُلّام پسر بِرِکیا را به زنی گرفته بود.

19 آنها از اعمال نیکوی او در حضور من می‌گفتند و سخنان مرا به او می‌رساندند. اما طوبیا نامه‌ها می‌فرستاد تا مرا بترساند.

Categories
نِحِمیا

نِحِمیا 7

1 چون حصار بنا شد و در‌هایش را بر پا داشتم، و نگهبانان، سرایندگان و لاویان تعیین شدند،

2 ادارۀ امور اورشلیم را به برادرم حَنانی، و حَنَنیا فرماندۀ اَرگ، سپردم زیرا مردی بود امین و خداترس‌تر از بیشتر مردم.

3 آنگاه ایشان را گفتم: «دروازه‌های اورشلیم نباید تا پیش از گرم شدن آفتاب گشوده شود. تا زمانی که نگهبانان پاس می‌دهند، باید درها را بسته نگاه داشته، قفل کنند. همچنین از ساکنان اورشلیم نگهبانان تعیین کنید تا برخی بر جایگاه خود و برخی در مقابل خانۀ خویش پاس دهند.»

4 شهر وسیع و بزرگ بود ولی ساکنان آن اندک بودند و خانه‌ها هنوز بنا نشده بود.

نامهای بازگشتگان از اسارت

5 پس خدایم این را در دل من نهاد که نُجبا و صاحبمنصبان و مردم را گرد آورم تا بر طبق نسب‌نامه‌هایشان نامنویسی شوند. و نسب‌نامۀ نخستین بازگشتگان را یافتم که در آن چنین نوشته شده بود:

6 اینانند اهل ولایت که از میان تبعیدیانی که نبوکدنصر، پادشاه بابِل، به اسارت برده بود، برآمدند. آنان به اورشلیم و یهودا بازگشته، هر یک به شهر خویش رفتند.

7 ایشان همراه زروبابِل، یِشوعَ، نِحِمیا، عَزَریا، رَعَمیا، نَحَمانی، مُردِخای، بِلشان، مِسفارِت، بِغوای، نِخوم و بَعَنا آمدند.

شمار مردان قوم اسرائیل:

8 پسران فَرعوش، ۲۱۷۲.

9 پسران شِفَطیا، ۳۷۲.

10 پسران آرَح، ۶۵۲.

11 پسران فَحَت‌موآب، یعنی پسران یِشوعَ و یوآب، ۲۸۱۸ نفر.

12 پسران عیلام، ۱۲۵۴.

13 پسران زَتّو، ۸۴۵.

14 پسران زَکّای، ۷۶۰.

15 پسران بِنّوی، ۶۴۸.

16 پسران بِبای، ۶۲۸.

17 پسران عَزجَد، ۲۳۲۲.

18 پسران اَدونیقام، ۶۶۷.

19 پسران بِغوای، ۲۰۶۷.

20 پسران عادین، ۶۵۵.

21 پسران آطیر، از خاندان حِزِقیا، ۹۸.

22 پسران حاشوم، ۳۲۸.

23 پسران بیصای، ۳۲۴.

24 پسران حاریف، ۱۱۲.

25 پسران جِبعون، ۹۵.

26 مردان بِیت‌لِحِم و نِطوفَه، ۱۸۸.

27 مردان عَناتوت، ۱۲۸.

28 مردان بِیت‌عَزمَوِت، ۴۲.

29 مردان قَریه‌یِعاریم و کِفیرَه و بِئیروت، ۷۴۳.

30 مردان رامَه و جِبَع، ۶۲۱.

31 مردان مِکماس، ۱۲۲.

32 مردان بِیت‌ئیل و عای، ۱۲۳.

33 مردان نِبوی دیگر، ۵۲.

34 پسران عیلامِ دیگر، ۱۲۵۴.

35 پسران حاریم، ۳۲۰.

36 پسران اَریحا، ۳۴۵.

37 پسران لود و حادید و اونو، ۷۲۱.

38 پسران سِنائَه، ۳۹۳۰.

39 کاهنان: پسران یِدَعیا، از خاندان یِشوعَ، ۹۷۳.

40 پسران اِمّیر، ۱۰۵۲.

41 پسران فَشحور، ۱۲۴۷.

42 پسران حاریم، ۱۰۱۷.

43 لاویان: پسران یِشوعَ، از خاندان قَدمیئیل و از خاندان هودوا، ۷۴.

44 سرایندگان: پسران آساف، ۱۴۸.

45 نگهبانان: پسران شَلّوم، پسران آطیر، پسران طَلمون، پسران عَقّوب، پسران حَطیطا و پسران شوبای، ۱۳۸.

46 خادمان معبد: پسران صیحا، پسران حَسوفا، پسران طَبّاعوت،

47 پسران قیروس، پسران سیعا، پسران فادون،

48 پسران لِبانَه، پسران خَجابَه، پسران شَلمای،

49 پسران حانان، پسران جِدّیل، پسران جاحَر،

50 پسران رِآیا، پسران رِصین، پسران نِقودا،

51 پسران جَزّام، پسران عُزَّه، پسران فاسیَح،

52 پسران بیسای، پسران مِعونیم، پسران نِفوشِسیم،

53 پسران بَقبوق، پسران حَقوفا، پسران حَرحور،

54 پسران بَصلیت، پسران مِحیدا، پسران حَرشا،

55 پسران بَرقوس، پسران سیسِرا، پسران تامَح،

56 پسران نِصیَح، پسران حَطیفا.

57 پسران خادمان سلیمان: پسران سوطای، پسران سوفِرِت، پسران فِریدا،

58 پسران یَعَلا، پسران دَرقون، پسران جِدّیل،

59 پسران شِفَطیا، پسران حَطّیل، پسران فوخِرِه‌حَظِبائیم و پسران آمون.

60 شمار خادمان معبد و پسران خادمان سلیمان بر روی هم ۳۹۲ بود.

61 اینانند کسانی که از شهرهای تِل‌مِلَح و تِل‌حَرشا و کِروب و اَدّون و اِمّیر برآمدند، اما نمی‌توانستند نشان دهند که خاندان و دودمانشان از اسرائیلند:

62 پسران دِلایا و پسران طوبیا و پسران نِقودا، ۶۴۲.

63 از کاهنان: پسران حَبایا، پسران هَقّوص و پسران بَرزِلّایی، که یکی از دختران بَرزِلّایی جِلعادی را به زنی گرفت، و به نام ایشان نامیده شد.

64 اینان نامهای خود را در میان کسانی که در نسب‌نامه‌ها ثبت شده بودند جستجو کردند، اما نیافتند، از این رو به سبب نداشتن شرایط لازم از کهانت محروم شدند.

65 پس فرماندار به ایشان گفت تا کاهنی دارای اوریم و تُمّیمبرنخیزد نباید از خوراک بسیار مقدس بخورند.

66 شمار تمامی جماعت بر روی هم ۴۲۳۶۰ تن بود،

67 سوای غلامان و کنیزان ایشان که شمار آنها ۷۳۳۷ تن بود. آنان ۲۴۵ سرایندۀ مرد و زن نیز داشتند.

68 شمار اسبان ایشان ۷۳۶، قاطرانشان ۲۴۵،

69 شترانشان ۴۳۵ و الاغانشان ۶۷۲۰ بود.

70 برخی از سران خاندانها به جهت انجام کار هدیه دادند. فرماندار ۱۰۰۰ دِرهَمِطلا، ۵۰ پیاله و ۵۳۰ دست پیراهن کهانت به خزانه اهدا کرد.

71 برخی از سران خاندانها ۲۰۰۰۰ دِرهَمِ طلا و ۲۲۰۰ میناینقره به جهت انجام کار به خزانه اهدا کردند.

72 و آنچه مابقی قوم اهدا کردند ۲۰۰۰۰ دِرهَمِ طلا، ۲۰۰۰ مینای نقره و ۶۷ دست پیراهن کهانت بود.

73 پس کاهنان و لاویان و نگهبانان دروازه و سرایندگان و برخی از مردم و خادمان معبد و تمامی اسرائیل در شهرهایشان سکونت گزیدند.

قرائت کتاب تورات

چون ماه هفتم فرا رسید، بنی‌اسرائیل در شهرهایشان قرار گزیده بودند.

Categories
نِحِمیا

نِحِمیا 8

1 آنگاه تمامی قوم همچون یک تن در میدانِ مقابل دروازۀ آب گرد آمدند. آنان به عِزرای کاتب گفتند که کتاب شریعت موسی را که خداوند به اسرائیل امر فرموده بود، بیاورد.

2 پس در نخستین روز از ماه هفتم، عِزرای کاهن تورات را به حضور جماعتی از مردان و زنان و همۀ کسانی که می‌توانستند آنچه را می‌شنوند درک کنند، بیاورْد.

3 او از سپیده‌دم تا نیمروز، در حالی که روی به سوی میدانِ مقابل دروازۀ آب داشت، آن را در حضور مردان و زنان و تمامی کسانی که می‌توانستند درک کنند، قرائت کرد. و تمامی قوم به کتاب تورات گوش فرا دادند.

4 عِزرای کاتب بر منبر چوبینی که برای همین کار ساخته شده بود، بایستاد. کنار او، بر جانب راستش مَتّیتیا، شِمَع، عَنایا، اوریا، حِلقیا و مَعَسیا، و بر جانب چپش فِدایاه، میشائیل، مَلکیا، حاشوم، حَشبَدّانَه، زکریا و مِشُلّام ایستاده بودند.

5 آنگاه عِزرا کتاب را در برابر چشمان تمامی قوم گشود، زیرا بالاتر از همۀ مردم بود. و چون آن را گشود، همۀ مردم ایستادند.

6 عِزرا، یهوه خدای عظیم را متبارک خواند و تمامی مردم با دستهایی برافراشته، در پاسخ گفتند: «آمین! آمین!» سپس خم شدند و روی بر زمین نهاده، خداوند را پرستش کردند.

7 در همان حال که قوم بر جای خود ایستاده بودند، یِشوعَ، بانی، شِرِبیا، یامین، عَقّوب، شَبِتای، هودیا، مَعَسیا، قِلیطا، عَزَریا، یوزاباد، حانان و فِلایا، که از لاویان بودند، مردم را در درک تورات یاری می‌دادند.

8 آنان از کتاب، یعنی از تورات خدا، می‌خواندند و آن را توضیح داده، مفهومش را بیان می‌کردند تا مردم آنچه را که قرائت می‌شد، دریابند.

9 نِحِمیا، که فرماندار بود، و عِزرای کاهن و کاتب، و لاویانی که قوم را در درک تورات یاری می‌دادند، به تمامی مردم گفتند: «امروز برای یهوه خدای شما روزی مقدس است، پس ماتم و زاری مکنید.» زیرا تمامی قوم به هنگام شنیدن کلمات تورات، می‌گریستند.

10 آنگاه نِحِمیابدیشان گفت: «بروید و خوراکهای لذیذ بخورید و شربتها بنوشید و سهم‌ها برای آنان که چیزی مهیا نکرده‌اند بفرستید، چراکه امروز برای خداوندگار ما مقدس است. اندوهگین مباشید، زیرا شادی خداوند، قوّت شماست.»

11 لاویان همۀ مردم را آرام کرده، می‌گفتند: «خاموش باشید، زیرا امروز روزی مقدس است؛ اندوهگین مباشید.»

12 پس تمامی قوم رفتند تا بخورند و بیاشامند و سهم‌ها بفرستند و شادی عظیم کنند، زیرا کلامی را که بدیشان بیان شده بود درک کردند.

برگزاری جشن آلاچیقها

13 در روز دوّم، سران خاندانهای تمامی قوم همراه با کاهنان و لاویان نزد عِزرای کاتب گرد آمدند تا کلمات تورات را فرا گیرند.

14 آنان به این نوشته در تورات برخوردند که خداوند به واسطۀ موسی فرمان داده بود که بنی‌اسرائیل باید در عیدِ ماه هفتم، در آلاچیقها ساکن شوند،

15 و اینکه باید در همۀ شهرهای خویش و در اورشلیم اعلان کنند و ندا در داده، بگویند: «به تپه‌ها بیرون رفته، شاخه‌های زیتون و شاخه‌های زیتون وحشی و شاخه‌های آس و شاخه‌های نخل و شاخه‌های درختان پربرگ با خود بیاورید و با آنها، بنا بر آنچه نوشته شده است، آلاچیق بسازید.»

16 پس مردم بیرون رفته، آنها را آوردند و هر یک بر بامِ خانۀ خویش و در حیاط خود و در صحنهای خانۀ خدا و در میدانِ کنار دروازۀ آب و میدان کنارِ دروازۀ اِفرایِم، برای خویشتن آلاچیقها ساختند.

17 تمامی جماعتی که از اسارت بازگشته بودند، آلاچیقها ساخته، در آنها ساکن شدند، زیرا از روزگار یوشَع پسر نون تا آن روز، بنی‌اسرائیل چنین نکرده بودند. پس شادی بس عظیمی رخ نمود.

18 عِزراهر روزه، از روز نخست تا روز آخر، از کتاب تورات خدا قرائت می‌کرد. آنان عید را هفت روز برگزار کردند، و در روز هشتم، بر حسب قوانین، گردهم‌آییِ مخصوص بر پا شد.

Categories
نِحِمیا

نِحِمیا 9

اقرار بنی‌اسرائیل به گناه

1 در روز بیست و چهارم همان ماه، بنی‌اسرائیل روزه‌دار و پلاس در بر و خاک بر سر گرد آمدند.

2 آنگاه کسانی که اصل و نسَبشان اسرائیلی بود خویشتن را از تمامی بیگانگان جدا کرده، بر پا ایستادند و به گناهان خود و به تقصیرات پدرانشان اعتراف کردند.

3 آنان در جای خود ایستاده، یک چهارمِ روز از کتاب تورات یهوه خدای خود خواندند و یک چهارم دیگر به گناهانشان اعتراف کردند و یهوه خدای خویش را پرستش نمودند.

4 یِشوعَ و بانی و قَدمیئیل و شِبَنیا و بونّی و شِرِبیا و بانی و کِنانی بر منبر لاویان ایستادند و نزد یهوه خدای خویش فریاد برآوردند.

5 آنگاه لاویان، یعنی یِشوعَ و قَدمیئیل و بانی و حَشَبنیا و شِرِبیا و هودیا و شِبَنیا و فِتَحیا گفتند: «برخیزید و یهوه خدایتان را که از ازل تا ابد هست، متبارک بخوانید.

«متبارک باد نام پر جلال تو که برتر از هر برکت و ستایش است.

6 تویی تنها خداوند.تویی که فلک و فلک‌الافلاک را با تمامی لشکرشان، و زمین را با هرآنچه بر آن است، و دریاها را با هرآنچه در آنهاست، ساخته‌ای. تویی که به همۀ آنها حیات می‌بخشی، و لشکریان آسمان پرستِشَت می‌کنند.

7 تویی یهوه خدا که اَبرام را برگزیده، از اورِ کَلدانیان بیرون آوردی و او را ابراهیم نامیدی.

8 تو دل او را به حضور خود امین یافته، با وی عهد بستی که زمین کنعانیان و حیتّیان و اَموریان و فِرِزّیان و یِبوسیان و جِرجاشیان را به او ارزانی داشته، به نسل او بدهی. و تو به وعدۀ خویش وفا کردی، چراکه عادلی.

9 «تو مصیبت پدران ما را در مصر دیدی و فریادشان را نزد دریای سرخ شنیدی.

10 تو آیات و معجزات بر ضد فرعون و همۀ خادمانش و تمامی مردم سرزمینش به ظهور آوردی، زیرا می‌دانستی با پدران ما متکبرانه عمل نمودند. تو برای خود آوازه‌ای به هم رساندی که تا به امروز پا برجاست.

11 دریا را پیش روی ایشان شکافتی به گونه‌ای که از میان آن بر خشکی عبور کردند، و تعقیب‌کنندگانِ ایشان را همچون سنگی در میان آبهای زورآور، به ژرفاها درافکندی.

12 آنان را در روز با ستون ابر، و در شب با ستون آتش، رهبری کردی تا راهی را که می‌بایست بروند، بر آنها روشن سازی.

13 بر کوه سینا فرود آمده، از آسمان با ایشان سخن گفتی و قوانین درست، شرایعِ بر حق، و فرایض و فرمانهای نیکو بدیشان دادی،

14 و شَبّاتِ مقدس خویش را به آنان شناسانیدی، و به دست خادمت موسی فرامین و فرایض و شرایع بدیشان امر فرمودی.

15 برای رفع گرسنگی، از آسمان بدیشان نان دادی، و برای رفع تشنگی، از صخره برایشان آب بیرون آوردی، و بدیشان گفتی به زمینی که سوگند خوردی تا بدیشان ببخشی، داخل شده، آن را به تصرف آورند.

16 «لیکن آنان، یعنی پدران ما، متکبرانه رفتار کردند و گردن خویش سخت ساخته، از فرمانهای تو اطاعت نکردند.

17 از گوش فرا دادن ابا نمودند و کارهای عجیبی را که در میانشان به عمل آوردی، به یاد نیاوردند، بلکه گردن خویش را سخت ساختند و رهبری برگماشتند تا به بندگی خویش در مصر بازگردند. اما تو خدایی آمرزنده، فیاض و رحیم، و دیرخشم و آکنده از محبتی؛ از این رو ایشان را ترک نگفتی.

18 حتی آن هنگام که برای خود گوسالۀ ریخته‌شده ساختند، و گفتند: ”این است خدای تو که تو را از مصر بیرون آورد،“ و یا مرتکب اعمال قبیح شدند،

19 تو به سبب رحمت عظیم خود، ایشان را در بیابان وانگذاشتی. ستون ابر در روز از فراز ایشان دور نشد بلکه ایشان را در مسیرشان رهبری نمود، و نه ستون آتش در شب، تا راهی را که می‌بایست بروند، بر آنها روشن سازد.

20 و روح نیکوی خود را برای تعلیم ایشان عطا فرمودی. و مَنّای خود را از دهانشان بازنداشتی، و برای رفع تشنگی، بدیشان آب دادی.

21 چهل سال در بیابان برای ایشان تدارک دیدی، که به چیزی محتاج نشدند؛ جامه‌هایشان مندرس نشد و پاهایشان وَرَم نکرد.

22 «تو ممالک و قومها را بدیشان بخشیدی و هر گوشه از زمین را میانشان تقسیم کردی. ایشان سرزمین سیحون، پادشاه حِشبون، و سرزمین عوج، پادشاه باشان را متصرف شدند.

23 تو فرزندان ایشان را همچون ستارگان آسمان بی‌شمار گردانیدی و آنان را به سرزمینی درآوردی که به پدرانشان گفتی بدان داخل شده، آن را متصرف گردند.

24 پس فرزندان ایشان داخل شده، آن سرزمین را به تصرف درآوردند، و تو کنعانیان را که ساکنان آنجا بودند، به حضور ایشان مغلوب ساختی، و آنان را همراه با پادشاهان و اقوام زمین به دست ایشان تسلیم کردی تا هر طور که می‌پسندند با ایشان رفتار کنند.

25 آنان شهرهای حصاردار و زمینهای حاصلخیز را به تصرف درآورده، خانه‌های آکنده از نفایس و چاههای از پیش کنده شده و تاکستانها و باغهای زیتون و درختان میوه‌دار بی‌شمار را تصاحب کردند. سیر خوردند و فربه شدند و از احسان عظیم تو بهره‌مند گردیدند.

26 «با این همه، ایشان نافرمان شدند و بر تو عِصیان ورزیده، شریعت تو را پشت سر خود افکندند. انبیای تو را که به ایشان هشدار می‌دادند تا به سوی تو بازگشت کنند، کشتند و اعمال قبیح مرتکب شدند.

27 پس ایشان را به دست دشمنانشان سپردی که بر ایشان ستم روا داشتند. اما در ایام ستمدیدگی خود نزد تو فریاد برآوردند و از آسمان ایشان را شنیده، بر حسب رحمت عظیم خود نجات‌دهندگان بدیشان بخشیدی که ایشان را از دست دشمنانشان رهایی دادند.

28 اما پس از آنکه آسایش یافتند، دیگر بار در حضورت شرارت ورزیدند، و تو ایشان را به دست دشمنانشان واگذاشتی تا بر آنان حکم برانند. اما چون بار دیگر نزد تو فریاد بر‌آوردند، از آسمان شنیدی و بر حسب رحمت خود بارها ایشان را رهانیدی.

29 و بدیشان هشدار دادی تا ایشان را به شریعت خویش بازگردانی، اما ایشان متکبرانه رفتار کرده، به فرمانهای تو گوش فرا ندادند و بر احکام تو که هر که آنها را به جای آرد از آنها زنده می‌ماند، خطا ورزیدند، و خیره‌سری کرده، گردنهای خویش را سخت ساختند و اطاعت نکردند.

30 سالهای بسیار با ایشان مدارا کردی و به روح خویش به واسطۀ انبیای خود بدیشان هشدار دادی، اما گوش فرا ندادند. پس آنان را به دست قومهای ممالک تسلیم نمودی.

31 اما به رحمت عظیمت ایشان را به‌کل نابود نکردی و وا نگذاشتی، زیرا خدایی فیاض و رحیمی.

32 «پس اکنون ای خدای ما، ای خدای عظیم و قادر و مَهیب، که در عهد و محبت خویش پایداری، تمامی این مصیبت که از روزگار پادشاهان آشور تا به امروز بر ما و بر پادشاهان و سروران و کاهنان و انبیا و پدران ما و بر تمامی قوم تو رفته است، در نظرت ناچیز نیاید.

33 تو در هرآنچه بر سر ما آمده است، عادل بوده‌ای، چراکه با وفاداری عمل کرده‌ای، حال آنکه ما شرارت ورزیده‌ایم.

34 پادشاهان و سروران و کاهنان و پدران ما شریعت تو را به جا نیاوردند و به فرمانها، و شهاداتی که علیه ایشان دادی، اعتنا نکردند.

35 حتی در مملکت خودشان، و در بهره‌مندی از احسان عظیمی که بدیشان کردی، و در سرزمین وسیع و برومندی که پیش روی ایشان نهادی، تو را عبادت نکردند و از اعمال شرارت‌بارشان برنگشتند.

36 «اینک امروز ما غلام هستیم؛ اینک در سرزمینی که به پدرانمان بخشیدی تا از میوه و دیگر نعمتهای آن بخوریم، بندگی می‌کنیم.

37 زمین ما محصول فراوان خود را برای پادشاهانی می‌آورَد که به سبب گناهان ما بر ما مسلط گردانیده‌ای. ایشان هر طور که می‌پسندند بر بدنها و بر چارپایان ما حکم می‌رانند، و ما در مصیبتی عظیم گرفتار آمده‌ایم.

38 «به سبب این همه، پیمانی استوار بسته آن را می‌نویسیم، و سروران و لاویان و کاهنان ما مهر خود را بر آن می‌زنند.»