Categories
مکاشفه

مکاشفه 10

فرشته و طومار کوچک

1 آنگاه دیدم فرشتۀ نیرومند دیگری از آسمان فرود می‌آمد که ردایی از ابر در بر داشت و رنگین‌کمانی بر فراز سر. چهره‌اش مانند خورشید بود و پاهایش چون ستونهای آتش.

2 طوماری کوچک و گشوده در دست داشت. پای راست در دریا نهاد و پای چپ بر خشکی.

3 و فریادی چندان بلند برآورد که به غرّش شیر می‌مانست و با فریاد او آن هفت رعد به صدا در‌آمدند و سخن گفتند.

4 و هنگامی که آن هفت رعد سخن گفتند، آهنگِ نوشتن کردم؛ امّا شنیدم صدایی از آسمان گفت: «آنچه را آن هفت رعد گفته‌اند، مَمْهور کن و منویس.»

5 آنگاه آن فرشته که دیدم بر دریا و خشکی ایستاده بود، دست راست به آسمان بلند کرد

6 و به او که تا ابد زنده است و آسمان و هر چه را در آن است آفریده و زمین و هر چه را در آن است و دریا و هر چه را در آن است، سوگند خورد و گفت: «دیگر بیش از این تأخیری در کار نخواهد بود.

7 بلکه در آن ایام که هفتمین فرشته آهنگِ نواختن شیپورش کند، راز خدا تحقق خواهد یافت، آن‌گونه که بشارتش را به خادمان خود، انبیا، داده است.»

8 آنگاه آن صدا که از آسمان شنیده بودم بار دیگر به من گفت: «برو و آن طومارِ گشوده در دست آن فرشته را که بر دریا و خشکی ایستاده است، بگیر.»

9 پس به سوی آن فرشته رفتم و از او خواستم آن طومار کوچک را به من بدهد. فرشته با من گفت: «این را بگیر و بخور! درونت را تلخ خواهد کرد، امّا در دهانت چون عسلْ شیرین خواهد بود.»

10 پس آن طومار کوچک را از دست فرشته گرفتم و خوردم. در دهانم چون عسلْ شیرین بود، امّا به شکم که فرو بردم، درونم تلخ شد.

11 آنگاه مرا گفتند: «تو باز باید دربارۀ ملتهای بسیار و قومهای بسیار و زبانهای بسیار و پادشاهان بسیار نبوّت کنی.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/REV/10-88fb442d9fbac6f5f328096640c07587.mp3?version_id=118—

Categories
مکاشفه

مکاشفه 11

دو شاهد خدا

1 آنگاه ساقه‌ای از نی به من داده شد که به چوب اندازه‌گیری می‌مانست و به من گفته شد: «برخیز و معبد خدا و مذبح را اندازه بگیر و شمار پرستندگان آنجا را تعیین کن،

2 ولی تو را با صحن بیرونی کاری نباشد و آن را اندازه مگیر، زیرا که آن به کافران واگذار شده است. اینان شهر مقدّس را چهل و دو ماه لگدمال خواهند کرد.

3 و من دو شاهد خود را مأمور خواهم ساخت که پلاس در بَر، هزار و دویست و شصت روز نبوّت کنند.»

4 این دو، همان دو درخت زیتونند و همان دو چراغدان که در حضور خداوندِ زمین می‌ایستند.

5 اگر کسی بخواهد آسیبی به آنها برساند، آتش از دهانشان زبانه می‌کشد و دشمنانشان را فرو می‌بلعد. این است طریق مردن هر کس که قصد آزار آنان کند.

6 آنان قادرند آسمان را در ببندند تا در ایام نبوّتشان باران نبارد و قادرند آبها را به خون بدل کنند و زمین را هر چند بار که بخواهند به هر بلا مبتلا سازند.

7 باری، همین که آنان شهادت خود را یکسره به انجام رسانند، آن وحش که از هاویه بیرون می‌آید، با آنان خواهد جنگید و بر آنان غالب شده، آنان را خواهد کشت.

8 و اجسادشان در میدان آن شهر بزرگ که به کنایه سُدوم و مصر خوانده می‌شود بر زمین خواهد ماند؛ همان شهر که خداوندشان نیز در آنجا بر صلیب شد.

9 تا سه روز و نیم، مردمان از هر ملت و هر طایفه و هر زبان و هر قوم به تماشای اجساد آنان خواهند ایستاد و از خاکسپاریشان خودداری خواهند کرد.

10 ساکنان زمین در مرگ آنان شادیها خواهند نمود و برای یکدیگر هدیه‌ها خواهند فرستاد؛ زیرا که آن دو نبی ساکنان زمین را معذب ساخته بودند.

11 امّا پس از سه روز و نیم، دَمِ حیاتاز جانب خدا به آنان داخل شد و به پا ایستادند. وحشتی عظیم بر کسانی که به تماشای آنان ایستاده بودند، مستولی شد.

12 آنگاه شنیدند که صدایی بلند از آسمان به آنها گفت: «به اینجا بالا بیایید!» و آنان پیش چشم دشمنانشان در دلِ ابری به آسمان بالا رفتند.

13 درست در همان ساعت، زمین‌لرزه‌ای بزرگ درگرفت و یک‌دهم شهر فرو ریخت و هفت هزار تن در آن زمین‌لرزه کشته شدند و بازماندگان را وحشت فرا گرفت و خدای آسمانها را جلال دادند.

14 ’وایِ‘ دوّم از سر گذشت. اینک ’وایِ‘ سوّم به‌زودی خواهد رسید.

شیپور هفتم

15 آنگاه فرشتۀ هفتم شیپورش را به صدا در‌آورد؛ و ناگهان صداهایی بلند در آسمان پیچید که می‌گفت:

«حکومت جهان، از آنِ خداوند ما و مسیح او شده است.

و او تا ابد حکم خواهد راند.»

16 و آن بیست و چهار پیر که در پیشگاه خدا بر تخت می‌نشینند، روی بر خاک نهادند و خدا را نیایش کرده،

17 گفتند:

«تو را سپاس می‌گوییم ای خداوندْ خدای قادر مطلق،

ای آن که هستی و بودی.

زیرا که قدرت عظیم خود را به دست گرفته‌ای و سلطنت آغاز کرده‌ای.

18 قومها خشمگین بودند،

و اینک زمان خشم تو فرا رسیده است،

زمان آن رسیده که مردگان داوری شوند،

و خادمان تو، انبیا، پاداش بگیرند،

هم مقدسین و هم آنان که حرمت نام تو را نگاه می‌دارند،

از خُرد و بزرگ،

و کسانی که زمین را به نابودی کشانده‌اند نابود گردند.»

19 آنگاه معبد خدا در آسمان گشوده شد؛ و صندوق عهد او در درون معبد مشهود افتاد؛ و ناگهان برقِ آذرخش بود که برمی‌خاست و بانگ و غوغا بود و غرّشِ رعد بود که به گوش می‌رسید و زمین‌لرزه بود و تگرگِ بی‌امان بود که پدید می‌آمد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/REV/11-80541cba4c0a91598af1ff67f16106c4.mp3?version_id=118—

Categories
مکاشفه

مکاشفه 12

زن و اژدها

1 آنگاه نشانی عظیم و شگرف در آسمان پدیدار شد: زنی که خورشید به تن داشت و ماه زیر پا داشت و تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت.

2 زن آبستن بود و فریادش از دردِ زا و عذاب زاییدن بلند بود.

3 آنگاه نشانی دیگر در آسمان پدیدار شد: اژدهایی سرخ‌فام و عظیم که هفت سر داشت و ده شاخ، و هفت تاج بر سرهایش بود.

4 دُمش یک سوّم ستارگان آسمان را جاروب کرد و بر زمین فرو ریخت. اژدها پیش روی آن زن که در آستانۀ زایمان بود ایستاد، بدان قصد که فرزند او را تا به دنیا آمد، ببلعد.

5 آن زن پسری به دنیا آورد، فرزند ذکوری که با عصای آهنین بر همۀ قومها فرمان خواهد راند. و فرزند او ربوده شد و نزد خدا و پیش تخت او فرستاده شد.

6 و زن به بیابان، به جایی که خدا برای او مهیا کرده بود، گریخت تا در آنجا از او به مدت هزار و دویست و شصت روز نگهداری کنند.

7 و ناگهان جنگی در آسمان درگرفت. میکائیل و فرشتگانش با اژدها جنگیدند و اژدها و فرشتگانش در برابر آنان به پیکار ایستادند،

8 امّا شکست خوردند و پایگاه خود را در آسمان از دست دادند.

9 اژدهای بزرگ به زیر افکنده شد، همان مار کهن که ابلیس یا شیطان نام دارد و جملۀ جهان را به گمراهی می‌کشاند. هم او و هم فرشتگانش به زمین افکنده شدند.

10 آنگاه صدایی بلند در آسمان شنیدم که می‌گفت:

«اکنون نجات و قدرت و پادشاهی خدای ما،

و اقتدار مسیح او فرا رسیده است.

زیرا که آن مدّعیِ برادران ما

که شبانه‌روز در پیشگاه خدای ما بر آنان اتهام می‌زند،

به زیر افکنده شده است.

11 آنان با خون بره و با کلام شهادت خود بر او پیروز شده‌اند.

زیرا که جان خود را عزیز نشمردند، حتی تا به مرگ.

12 پس شادی کنید ای آسمانها و ای ساکنان آنها!

امّا وای بر تو ای زمین، و وای بر تو ای دریا،

که ابلیس با خشم بسیار بر شما فرود آمده است،

زیرا که می‌داند فرصت چندانی ندارد.»

13 و چون اژدها دید که به زمین فرو افکنده شده است، به تعقیب آن زن پرداخت که فرزند ذکور زاده بود.

14 امّا دو بالِ آن عقاب بزرگ به آن زن داده شد تا به جایگاهی در بیابان پرواز کند که برای او مهیا شده بود و در آنجا، دور از دسترس آن مار، زمانی و زمانها و نیم‌زمانی از او نگهداری شود.

15 آنگاه مار از دهان خود آبی بسان رود جاری ساخت تا در پی آن زن روان شود و سیلابْ او را با خود ببرد.

16 امّا زمین به یاری زن آمد و دهان گشود و سیلاب را که اژدها از دهان خود جاری ساخته بود، فرو خورد.

17 آنگاه اژدها به زن خشم برد و عزم آن کرد تا با دیگر فرزندان او بجنگد؛ یعنی با آنان که احکام خدا را اطاعت می‌کنند و شهادت عیسی را نگاه می‌دارند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/REV/12-4f64285d954d7ef37e30a026d5a942bb.mp3?version_id=118—

Categories
مکاشفه

مکاشفه 13

1 و اژدها بر شنهای کنار دریا ایستاد.

وحش دریا

آنگاه دیدم وحشی از دریا بیرون می‌آید. ده شاخ داشت و هفت سر، با ده تاج بر شاخهایش؛ و بر هر سرش نامی کفرآمیز نوشته شده بود.

2 آن وحش که من دیدم به پلنگ می‌مانست، امّا پاهای خرس داشت و دهان شیر. و اژدها قدرت خود را و تخت خود را به وحش داد و اقتداری عظیم به او بخشید.

3 از سرهای آن وحش، یکی گویی زخمی مهلک برداشته بود، امّا آن زخم مهلک بهبود یافته بود. تمام جهان در حیرت فرو شد و به پیروی از آن وحش گردن نهاد.

4 مردم اژدها را پرستش می‌کردند زیرا که به آن وحش اقتدار بخشیده بود. نیز آن وحش را پرستش می‌کردند و می‌پرسیدند: «کیست آن که همتای این وحش باشد؟ کیست آن که بتواند با او بجنگد؟»

5 به وحش دهانی داده شد تا سخنان نخوت‌بار و کفرآمیز بگوید، و اجازه یافت تا اقتدار خود را چهل و دو ماه به کار بَرَد.

6 پس دهان خود را به کفرگویی بر خدا گشود و به نام او و به مسکن او، یعنی آنان که در آسمان می‌زیند، اهانت کرد.

7 به او اجازه داده شد با مقدسین بجنگد و بر آنها پیروز شود؛ و به او اقتدار بر هر طایفه و ملت و زبان و قوم داده شد.

8 همۀ ساکنان زمین آن وحش را خواهند پرستید – همۀ آن کسان که نامشان در آن دفتر حیات نیامده که از آنِ آن بره است که از بدو آفرینش جهان ذبح شده بود.

9 آن که گوش دارد بشنود:

10 اگر کسی می‌باید به اسارت برود،

به اسارت خواهد رفت.

اگر کسی می‌باید به شمشیر کشته شود،

به شمشیر کشته خواهد شد.

این پایداریِ مقدسین را می‌طلبد و ایمان آنان را.

وحش زمین

11 آنگاه دیدم وحشی دیگر از زمین بیرون می‌آید. همچون بره دو شاخ داشت ولی مانند اژدها سخن می‌گفت.

12 با تمام اقتدارِ وحش اوّل و به نام اوعمل می‌کرد، و زمین و ساکنانش را به نیایشِ وحش اوّل که زخم مهلکش بهبود یافته بود، برمی‌گماشت.

13 آیات عظیم از او به ظهور می‌رسید و حتی موجب می‌شد پیش چشم مردم آتش از آسمان بر زمین فرو بارَد.

14 به سبب آیاتی که اجازه داشت به حضورآن وحش به ظهور آورد، ساکنان زمین را بفریفت و به آنها دستور داد تمثالی از آن وحش بسازند که به شمشیرْ زخم خورده، امّا همچنان زنده بود.

15 به او قدرت داده شد که جان در تمثال آن وحش بدمد تا آن تمثال بتواند سخن بگوید و اسباب کشتن همۀ آن کسان را فراهم آورد که از پرستش تمثال سر باز می‌زدند.

16 همچنین، همۀ کسان را، از خُرد و بزرگ، دارا و نادار، و غلام و آزاد واداشت تا بر دست راست خود یا بر پیشانی خویش علامت گذارند.

17 تا هیچ‌کس نتواند بدون آن علامت بخرد یا بفروشد، و آن علامتْ یا نامِ آن وحش بود، یا شمارۀ نام او.

18 و این حکمت می‌طلبد. هر که بصیرت دارد، بگذار تا عدد آن وحش را محاسبه کند، چرا که آن، عدد انسان است. و عدد او ششصد و شصت و شش است.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/REV/13-a62d9500f30b03ee9dffbc5881ba29b8.mp3?version_id=118—

Categories
مکاشفه

مکاشفه 14

بره و یکصد و چهل و چهار هزار تن

1 آنگاه همین که نظر کردم، آن بره را دیدم بر کوه صَهیون ایستاده با یکصد و چهل و چهار هزار تن که نام او را و نام پدر او را بر پیشانی نوشته داشتند.

2 و صدایی از آسمان شنیدم پرخروش چون آبهای پر‌شتاب؛ و غرّان چون رعد؛ آن صدا که شنیدم به صدای چنگ‌نوازان می‌مانست آنگاه که چنگ بنوازند.

3 و سرودی تازه سر دادند در پیشگاه آن تخت و در حضور آن چهار موجود زنده و آن پیران. و آن سرود را هیچ‌کس نتوانست بیاموزد، مگر آن یکصد و چهل و چهار هزار تن که از میان زمینیان خریده شده بودند.

4 اینان همان کسانند که خود را آلودۀ زنان نساختند، زیرا که باکره‌اند. اینان راه بره را دنبال می‌کنند هر کجا که برود. اینان از میان آدمیان خریده شدند و به عنوان نوبر بر خدا و بره عرضه شدند.

5 هیچ دروغی در دهانشان یافت نشد. اینان بَری از هر عیبند.

سه فرشته و پیام آنها

6 آنگاه فرشته‌ای دیگر دیدم که در دل آسمان پرواز می‌کرد و انجیل جاودان با خود داشت تا ساکنان زمین را بشارت دهد، از هر قوم و طایفه و زبان و ملت که باشند.

7 هم او به آواز بلند گفت: «از خدا بترسید و او را جلال دهید، زیرا که ساعت داوری او فرا رسیده است. او را بپرستید که آسمانها و زمین و دریا و چشمه‌ساران را او آفرید.»

8 و فرشتۀ دوّمی از پی او آمد و گفت: «سقوط کرد! بابِل بزرگ سقوط کرد! آن که از شراب عقل‌سوزِزنای خود به همۀ ملتها نوشانید.»

9 و فرشتۀ سوّمی از پی آن دو آمد و به آواز بلند گفت: «اگر کسی آن وحش و آن تمثال او را بپرستد و نشان او را بر پیشانی یا بر دست خود بپذیرد،

10 آن کس نیز از شراب خشم خدا که اینک پُر‌مایه و خالص در جام غضب او ریخته شده، خواهد نوشید. آن کس نیز در حضور فرشتگان مقدّس و در حضور بره با گوگردِ مشتعل عذاب خواهد شد.

11 و دود عذاب آنان تا ابد به بالا خواهد رفت. برای آنان که آن وحش و آن تمثال او را می‌پرستند و برای آنان که نشانِ نام او را می‌پذیرند، نه در شب و نه در روز آسایش نخواهد بود.»

12 این پایداری مقدسین را می‌طلبد که احکام خدا و ایمان به عیسی را حفظ می‌کنند.

13 آنگاه آوازی از آسمان شنیدم که می‌گفت، «بنویس: خوشا به حال آنان که از این پس در خداوند می‌میرند.»

و روح گفت: «آری آنان از رنج خود خواهند رَست، زیرا که اعمالشان از پی آنها خواهد آمد!»

برداشتِ محصول زمین

14 آنگاه همین که نظر کردم، ابری سفید پیش رویم بود و بر آن ابر یکی نشسته بود که به پسر انسان می‌مانست و تاجی از طلا بر سر داشت و داسی تیز در دست.

15 آنگاه فرشته‌ای دیگر از معبد بیرون آمد و به بانگ بلند به آن که بر ابر نشسته بود گفت: «داس خود برگیر و درو کن، زیرا که زمانِ درو فرا رسیده و محصولِ زمین آمادۀ برداشت است.»

16 پس آن که بر ابر نشسته بود داسِ خویش بر زمین بگرداند و محصولِ زمین برداشت شد.

17 سپس فرشته‌ای دیگر از معبدی که در آسمان است بیرون آمد و او نیز داسی تیز در دست داشت.

18 و باز فرشته‌ای دیگر از مذبح بیرون آمد که بر آتش اختیار داشت و به بانگ بلند به آن که داس تیز داشت، گفت: «داس تیزت را برگیر و خوشه‌های انگور را از تاک زمین برچین، زیرا که انگورهای زمین رسیده است.»

19 پس آن فرشته داسَش را بر زمین بگرداند و انگورهای زمین را گرد ‌آورد و در چَرخُشتِ بزرگ خشم خدا ریخت.

20 و انگورها در آن چَرخُشتْ بیرون از شهر لگدکوب شد و از آن چَرخُشت خون جاری شد و خون تا افسار اسبان بالا آمد، در مسافتی به گسترۀ هزار و ششصد پرتابِ تیر.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/REV/14-f695eef1ac8e1a56cd8405f63b015ab6.mp3?version_id=118—

Categories
مکاشفه

مکاشفه 15

هفت فرشته با هفت بلا

1 یک نشانۀ عظیم و حیرت‌زای دیگر نیز در آسمان دیدم: و آن هفت فرشته بود با هفت بلای نهایی – نهایی از آن رو که با آنها خشم خدا کامل می‌شد.

2 و چیزی دیدم که به دریایی از شیشه می‌مانست که با آتش درآمیخته شده باشد، و در کنار دریا کسانی را ایستاده دیدم که بر آن وحش و بر تمثال او و بر عدد نام او پیروز شده بودند. اینان چنگهایی به دست داشتند که خدا به آنان داده بود.

3 و سرود خادم خدا، موسی، را می‌خواندند و سرود آن بره را که:

«عظیم و حیرت‌زاست کارهای تو،

ای خداوندْ خدای قادر مطلق.

عدل و حق است راههای تو،

ای پادشاهِ همۀ اعصار.

4 کیست که از تو نترسد، ای خداوند،

و نام تو را جلال ندهد؟

زیرا تو، و تنها تو، قدّوسی.

همۀ قومها خواهند آمد و در پیشگاه تو

به پرستش خواهند ایستاد

زیرا که کارهای عادلانۀ تو اکنون آشکار شده است.»

5 پس از آن دیدم که معبد، یعنی خیمۀ شهادت، در آسمان گشوده شد.

6 و هفت فرشته که حامل هفت بلا بودند از آن بیرون آمدند. و فرشتگان کتان پاکیزه و درخشان به تن و شالی زرّین به دور سینه داشتند.

7 آنگاه یکی از آن چهار موجود زنده، هفت پیالۀ زرّین به آن هفت فرشته داد، آکنده از خشم خدایی که تا ابد زنده است.

8 و معبد به جلال و قدرت خدا آکنده از دود شد، و تا هفت بلای آن هفت فرشته به انجام نرسید هیچ‌کس نتوانست به معبد درآید.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/REV/15-a16204945d8fab95879458a953e065ce.mp3?version_id=118—

Categories
مکاشفه

مکاشفه 16

هفت پیالۀ خشم خدا

1 آنگاه صدایی بلند از معبد شنیدم که به آن هفت فرشته می‌گفت: «بروید و هفت پیالۀ خشم خدا را بر زمین فرو ریزید.»

2 فرشتۀ اوّل رفت و پیالۀ خود را بر خشکی فرو ریخت، و زخمهای زشت و دردناک بر پیکر مردمی که علامت آن وحش را بر خود داشتند و تمثال او را می‌پرستیدند، پدیدار شد.

3 فرشتۀ دوّم پیالۀ خود را به دریا فرو ریخت، و دریا به خون بدل شد، خونی که به خون انسانِ مُرده می‌مانست، و همۀ جانداران دریا هلاک شدند.

4 فرشتۀ سوّم پیالۀ خود را بر رودخانه‌ها و چشمه‌های آب فرو ریخت، و رودخانه‌ها و چشمه‌ها به خون بدل شدند.

5 آنگاه شنیدم که فرشتۀ نگهبان آبها چنین گفت:

«تو عادلی در این حکمها که کردی،

تو که هستی و بوده‌ای، ای قدّوس؛

6 زیرا که آنان خون مقدسین و انبیای تو را ریختند،

پس به آنان خون دادی تا بنوشند

که سزایشان همین است!»

7 و شنیدم از مذبح پاسخ آمد که:

«آری، ای خداوندْ خدای قادر مطلق،

حق است و عدل، کیفری که تو می‌دهی.»

8 فرشتۀ چهارم پیالۀ خود را بر خورشید فرو ریخت، و خورشید فرمان یافت تا مردم را به آتش بسوزاند.

9 و مردم از شدت گرما سوختند و نام خدا را که اختیار این بلاها با اوست، ناسزا گفتند، امّا توبه نکردند و او را جلال ندادند.

10 فرشتۀ پنجم پیالۀ خود را بر تختِ آن وحش فرو ریخت و قلمرو او در تاریکی فرو رفت. آدمیان از فزونیِ درد، زبان خود را گاز می‌گرفتند.

11 و به سبب آلام و جراحات خود به خدای آسمان ناسزا می‌گفتند، امّا از اعمال خود توبه نمی‌کردند.

12 فرشتۀ ششم پیالۀ خود را بر رود بزرگِ فُرات فرو ریخت و آب آن خشکید تا راه برای شاهانِ شرق باز شود.

13 آنگاه دیدم سه روح خبیث در هیئت وزغ از دهان اژدها و از دهان آن وحش و از دهان نبی کذّاب بیرون آمدند.

14 اینان ارواح دیوهایند که آیات به ظهور می‌آورند و نزد شاهان سرتاسر جهان می‌روند تا آنان را برای نبردِ روزِ عظیمِ خدای قادر مطلق گرد هم آورند.

15 «به‌هوش باشید، که چون دزد می‌آیم! خوشا به حال آن که بیدار می‌ماند و جامه‌اش را نگاه می‌دارد، مبادا عریان روانه شود و رسوای عالم گردد.»

16 آنگاه آن سه روح پلید شاهان زمین را در جایی که به زبان عبرانیان ’حارمَگِدّون‘ خوانده می‌شود، گرد هم آوردند.

17 فرشتۀ هفتم پیالۀ خود را در هوا پاشید و از آن تخت که در معبد بود، بانگی بلند برآمد که: «کار تمام است!»

18 آنگاه برق آذرخش و غریوِ غرّش رعد بود که برمی‌خاست، و زمین‌لرزه‌ای عظیم واقع شد، چندان عظیم که نظیرش تا انسان بر زمین می‌زیسته، روی نداده بود.

19 شهر بزرگ سه پاره شد و شهرهای قومها فرو پاشیدند. و خدا بابِل بزرگ را به یاد آورد و جام سرشار از شرابِ خشمِ خروشانِ خود را به او نوشاند.

20 جزیره‌ها گریختند و کوهها محو و نابود شدند.

21 و از آسمان تگرگی سخت سنگین بر آدمیان فرو بارید که هر دانه، انگاری پنجاه کیلووزن داشت؛ و آدمیان خدای را از بابت این بلا ناسزا گفتند، زیرا که بلایی سخت سنگین بود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/REV/16-135298fa7852e814340abec2e2934608.mp3?version_id=118—

Categories
مکاشفه

مکاشفه 17

فاحشۀ بزرگ

1 آنگاه از آن هفت فرشته که آن هفت پیاله را در دست داشتند یکی پیش آمد و با من گفت: «بیا تا مجازات آن فاحشۀ بزرگِ لمیده بر آبهای بسیار را نشانت دهم.

2 با او بود که پادشاهان زمین زنا کردند و از شرابِ هم‌آغوشی‌های او بود که ساکنان زمین مست شدند.»

3 پس آن فرشته مرا در روحبه بیابانی برد. در آنجا زنی دیدم نشسته بر پشت وحشی سرخ‌فام که پیکرش یکسره با نامهای کفرآمیز پوشیده شده بود، و هفت سر و ده شاخ داشت.

4 و زن جامۀ سرخ و ارغوانی بر تن داشت و در برقِ طلا و جواهر و مروارید می‌درخشید. جامی زرّین به دست داشت سرشار از همۀ زشتیها و آکنده از ناپاکیِ هم‌آغوشی‌هایش.

5 و این نام مرموز بر پیشانی او نوشته شده بود: «بابِل بزرگ، مادر فواحش و زشتیهای زمین.»

6 و دیدم که زنْ مست از خون مقدسین و خون شهدای عیسی است.

همین که او را دیدم سخت در شگفت شدم.

7 فرشته به من گفت: «شگفتی تو از چیست؟ راز آن زن و آن وحش را که هفت سَر و ده شاخ دارد و زن سوار بر اوست، برایت شرح خواهم داد.

8 آن وحش که دیدی، زمانی بود، اکنون نیست، و به‌زودی از هاویه بر خواهد آمد و به هلاکت خواهد رسید. از ساکنان زمین آنان که نامشان از بدو آفرینش جهان در دفتر حیات ثبت نشده است، از دیدن آن وحش در شگفت خواهند شد، زیرا که زمانی بود، اکنون نیست، و با این همه، خواهد آمد.

9 «این همه را ذهن حکیمی می‌طلبد تا دریابد. آن هفت سَر، هفت کوهند که آن زن بر آنها قرار دارد. همانها هفت پادشاه نیز هستند.

10 از آنان پنج تن سقوط کرده‌اند، یکی باقی است و آن آخری هنوز نیامده است؛ امّا وقتی که به‌واقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید.

11 آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است. او به همان هفت تن تعلق دارد و به هلاکت خود می‌رسد.

12 «آن ده شاخ که دیدی، دَه پادشاهند که هنوز به پادشاهی نرسیده‌اند. امّا در مهلتی یک ساعته از قدرت شاهان برخوردار خواهند شد، با آن وحش.

13 آنان همگی یک هدف دارند و زور و قدرت خود را به وحش خواهند سپرد.

14 همگی با آن بره به جنگ بر خواهند خاست، امّا بره بر آنان پیروز خواهد شد، زیرا او ربِ ارباب و شاه شاهان است – و خوانده‌شدگانِ او با او خواهند بود، و برگزیدگانِ او با او خواهند بود، و پیروانِ وفادار او با او خواهند بود.»

15 آنگاه فرشته با من گفت: «آن آبها که دیدی، که فاحشه بر آنها قرار دارد، همانا ملتها و جماعتها و قومها و زبانها هستند.

16 آن وحش و آن ده شاخ که دیدی، از فاحشه بیزار خواهند شد. او را نابود خواهند کرد و عریان رها خواهند نمود. گوشت او را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزاند.

17 زیرا که خدا در دل آنها نهاده است که خواست او را برآورند و با رضای خاطرْ عنانِ قدرت و حکومت خود را به دست آن وحش بسپارند، تا آنگاه که کلام خدا به تمامی تحقق یابد.

18 و آن زن که دیدی همان شهر بزرگ است که بر پادشاهان زمین حکومت می‌کند.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/REV/17-f696fb1c3241a7933a8580ec3e9af41a.mp3?version_id=118—

Categories
مکاشفه

مکاشفه 18

سقوط بابِل

1 پس از آن، فرشته‌ای دیگر دیدم که از آسمان فرود می‌آمد. و او اقتداری عظیم داشت و زمین از جلال او نورانی شد.

2 به صدایی سخت پرصلابت فریاد برآورد که:

«سقوط کرد! بابِل بزرگ سقوط کرد!

بابِل اینک به مسکن دیوان بدل شده است

و به قرارگاه هر روح ناپاکی،

و به جولانگاه هر پرندۀ ناپاک و نفرت‌انگیزی.

3 زیرا که از شراب عقل‌سوزِزنای او قومها همه نوشیدند.

و شاهان زمین با او زنا کردند،

و تاجران زمین از کثرت تجمّلات او

دولتمند شدند.»

4 آنگاه صدایی دیگر از آسمان شنیدم که گفت:

«ای قوم من، از این شهر بیرون آیید،

مبادا شریک گناهان او شوید،

مبادا سهمی از بلاهای او به شما رسد،

5 زیرا که گناهان او اینک تا به فلک رسیده،

و خدا جنایات او را به یاد آورده است.

6 همان را که او داده به او پس دهید؛

مزد هرآنچه کرده، دوچندان بپردازید.

از جام خودش معجونِ مضاعف به او بنوشانید.

7 به او همان اندازه عذاب و اندوه دهید

که او جلال و شکوه به خود می‌داد.

زیرا که در دل به خود می‌بالد که،

”من چنان می‌نشینم که ملکه‌ای می‌نشیند.

بیوه نیستم و هرگز به ماتم نخواهم نشست.“

8 از این روست که بلاهایش یک روزه بر او نازل خواهد شد،

بلای مرگ و ماتم و قحطی.

و در آتش خواهد سوخت.

زیرا که قدیر است آن خداوندْ خدایی که او را کیفر می‌دهد.»

9 و چون شاهان زمین که با او زنا کردند و شریک تجمّل او شدند، دود سوختن او را ببینند، بر او خواهند گریست و به سوگ او خواهند نشست.

10 از ترسِ عذابی که او می‌کشد دورادور خواهند ایستاد و ناله سر خواهند داد که:

«دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ،

ای بابِل، ای شهر پرقدرت!

چه شد که یک ساعته نابود شدی!»

11 و بازرگانان زمین بر او خواهند گریست و به سوگ او خواهند نشست، زیرا که دیگر کسی کالای آنان را نمی‌خرد،

12 نه طلا و نقره و جواهرات و مروارید آنان را؛ نه پارچه‌های نفیس و ابریشم و ارغوان و سرخ آنان را؛ نه انواع چوبهای معطر و ظرفهای عاج و ظرفهای چوبینِ گرانبها و مس و آهن و مرمرِ آنان را؛

13 نه دارچین و ادویه و بخورِ خوشبو و مُر و کندر آنان را؛ نه شراب و روغن زیتون و آرد مرغوب و گندم آنان را؛ نه حیوانات اهلی و گوسفندان و اسبان و ارابه‌های آنان را؛ و نه بدنها و نفوس آدمیان را.

14 هم‌آنان خواهند گفت: «آن میوه که جانت تمنایش را داشت، از تو درگذشته. دولت و شوکت تو همه بر باد رفته است، و هرگز باز ‌نخواهد گشت.»

15 و تاجرانِ این چیزها که از او دولتمند می‌شدند، از ترس عذابی که او می‌کشد، دورادور خواهند ایستاد و زاری خواهند کرد و ماتم خواهند گرفت و

16 خواهند گفت:

«دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ،

پوشیده در پارچه‌های نفیس ارغوان و سرخ،

رخشنده در برق طلا و جواهر و مروارید!

17 یک ساعته ثروت سرشار تو تباهی گرفته است.»

و هر ناخدای کشتی و هر آن کسان که با کشتی سفر می‌کنند، چه دریانوردان و چه کسانی که از راه دریا معاش می‌کنند، دورادور خواهند ایستاد.

18 و چون دود آتشی را می‌بینند که او را می‌سوزاند، فریاد سر می‌دهند که: «هرگز آیا شهری چون این شهرِ بزرگ در جهان بوده است؟»

19 و خاک بر سر می‌کنند و گریان و ماتمزده فریاد برمی‌آورند که:

«دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ،

شهری که همۀ کشتی‌داران، از دولت او ثروت اندوختند،

اینک یک ساعته ویران شده است!

20 ای آسمان بر او شادی کن!

شادی کنید ای مقدسین و رسولان و انبیا!

زیرا خدا دادِ شما را از او ستانده است.»

21 آنگاه فرشته‌ای نیرومند، پاره‌سنگی همچندِ آسیابْ‌سنگی بزرگی برگرفت و به دریا افکند و گفت:

«این‌گونه سخت و بی‌امان فرو افکنده خواهد شد، بابِل، آن شهر بزرگ،

تا دیگر نشانی از او هرگز یافت نشود.

22 دیگر نه نوای چنگ‌نوازان و مطربان

هرگز از تو به گوش خواهد رسید،

و نه نوای نی‌زنان و شیپورنوازان.

دیگر هیچ صنعتگری از هیچ صنفی

در تو هرگز یافت نخواهد شد.

و دیگر صدای هیچ آسیایی

در تو هرگز شنیده نخواهد شد؛

23 دیگر نور هیچ چراغی در تو هرگز نخواهد تابید؛

دیگر صدای هیچ عروس و هیچ دامادی در تو به گوش نخواهد رسید.

تاجران تو مردان بزرگ زمین بودند

و به افسون جادوی تو قومها همه گمراه شدند.

24 در او، خون انبیا و مقدسین باز یافته شد،

و خون همۀ کسان که بر پهنۀ زمین کشته شدند.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/REV/18-f91b28506ac955dcca17c85e2802b8da.mp3?version_id=118—

Categories
مکاشفه

مکاشفه 19

شادی در آسمان

1 پس از آن، صدایی شنیدم که به خروش جماعتی عظیم در آسمان می‌مانست، که می‌گفتند:

«هَلِلویاه!

نجات و جلال و قدرت از آنِ خدای ماست،

2 که داوریهایش حق است و عدل است.

آن فاحشۀ بزرگ را جزا داده

که زمین را با زنایش به فساد کشید،

و از او انتقام خون بندگان خود را گرفته است.»

3 و بار دیگر گفتند:

«هَلِلویاه!

تا ابد دود از او برمی‌خیزد.»

4 و آن بیست و چهار پیر و آن چهار موجود زنده به خاک افتادند و خدای را که بر تخت نشسته بود، پرستش کردند و بانگ برآوردند که:

«آمین. هَلِلویاه!»

5 آنگاه صدایی از تخت برآمد که می‌گفت:

«سپاس گویید خدای ما را،

ای همۀ بندگان او،

ای شما که ترس از او دارید،

از خُرد و از بزرگ!»

6 آنگاه صدایی شنیدم که به خروش جماعتی عظیم می‌مانست، و به غرّش آبهای فراوان، و به بانگ بلند رعد، که می‌گفت:

«هَلِلویاه!

زیرا که خداوندْ خدای ما،

آن قادر مطلق، سلطنت آغاز کرده است.

7 به وجد آییم و شادی کنیم، و او را جلال دهیم،

زیرا زمان عروسی آن بَره فرا رسیده،

و عروسِ او خود را آماده ساخته است؛

8 جامۀ کتان نفیس و درخشان و پاکیزه به او بخشیده شد تا به تن کند.»

جامۀ کتانِ نفیس، اعمال پارسایانۀ مقدسین است.

9 آنگاه فرشته به من گفت: «بنویس: خوشا به حال آنان که به ضیافت عروسی آن بَره دعوت می‌شوند.» و افزود: «اینها کلام راستین خدایند!»

10 در این لحظه بود که به پایش افتادم تا او را بپرستم. امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! چون من نیز همچون تو و برادران تو که شهادت عیسی را نگاه می‌دارند، غلام اویم. خدا را بپرست! زیرا شهادت عیسی، روح نبوّت است.»

سوارِ اسب سفید

11 آنگاه دیدم که آسمان گشوده است و پیش رویم، هان اسبی است سفید، با سواری که امین و برحق می‌نامندش. او به عدل حکم می‌کند و می‌جنگد.

12 چشمانش به آتشِ مشتعل می‌مانَد و بر سرش تاجهای بسیار است. و نامی دارد بر او نوشته که هیچ‌کس نمی‌داند، جز خودش.

13 ردایی دارد به خونْ آغشته و نامی که بدان خوانده می‌شود ’کلام خدا‘ است.

14 سپاهیان آسمان از پی او می‌آمدند، سوار بر اسبان سفید، و در جامه‌های کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه.

15 و شمشیری از دهانش بیرون می‌آید بُرّان، تا با آن بر قومها بتازد. «بر آنان با عصای آهنین حکم خواهد راند.»چَرخُشتِ شرابِ خشم و غضبِ خدای قادر مطلق را لگدمال خواهد کرد.

16 و بر ردا و ران او نامی نوشته شده است: ’شاه شاهان و ربِ ارباب.‘

17 و فرشته‌ای دیدم که در آفتاب ایستاده بود و به بانگ بلند به کلّ پرندگان که در دل آسمان بال می‌زدند، ندا داد و گفت: «بیایید؛ برای ضیافت بزرگ خدا گردِ هم آیید

18 تا از گوشت شاهان و سرداران و توانمندان بخورید، و از گوشت اسبان و سوارانشان، و از گوشت هر انسانی، از غلام و آزاد، و خُرد و بزرگ.»

19 آنگاه آن وحش را دیدم، و آن شاهان زمین را دیدم، و سپاهیان آنان را دیدم، که گرد آمده بودند تا با آن سوار و سپاه او بجنگند.

20 امّا آن وحش گرفتار شد و با او آن نبی کذّاب که به نامِ او آیات به ظهور می‌آورْد و با آیات خود کسانی را فریفته بود که علامت آن وحش را پذیرفته بودند و تمثال او را می‌پرستیدند. آنان هر دو، زنده به دریاچۀ آتش و گوگردِ مشتعل افکنده شدند.

21 و باقی آنان به شمشیری که از دهان آن اسب‌سوار بیرون می‌آمد، کشته شدند و آن پرندگان همگی خود را از گوشت آنان بیاکندند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/REV/19-437a35f5dfe94d78d161118c2ae370f1.mp3?version_id=118—