Categories
مَتّی

مَتّی 10

رسالت دوازده شاگرد

1 آنگاه عیسی دوازده شاگردش را نزد خود فرا خواند و آنان را اقتدار بخشید تا ارواح پلید را بیرون کنند و هر درد و بیماری را شفا دهند.

2 این است نامهای دوازده رسول: نخست، شَمعون معروف به پطرس و برادرش آندریاس؛ یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا؛

3 فیلیپُس و بَرتولْما؛ توما و مَتّای خَراجگیر؛ یعقوب پسر حَلْفای و تَدّای؛

4 شَمعون غیور و یهودای اَسخَریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.

5 عیسی این دوازده تن را فرستاد و به آنان فرمود: «نزد غیریهودیان مروید و به هیچ‌یک از شهرهای سامِریان داخل مشوید،

6 بلکه نزد گوسفندانِ گمشدۀ قوم اسرائیل بروید.

7 هنگامی که می‌روید، این پیام را موعظه کنید که پادشاهی آسمان نزدیک شده است.

8 بیماران را شفا دهید، مردگان را زنده کنید، جذامیهارا پاک سازید، دیوها را بیرون کنید. به رایگان یافته‌اید، به رایگان هم بدهید.

9 هیچ طلا یا نقره یا مس در کمربندهایتان با خود نبرید

10 و برای سفر، کوله‌بار یا پیراهن اضافی یا کفش یا چوبدستی برندارید؛ زیرا کارگر مستحق مایحتاج خویش است.

11 به هر شهر یا روستایی که داخل می‌شوید، فردی شایسته بجویید و تا هنگام ترک آن محل، در خانه‌اش بمانید.

12 چون به خانه‌ای درمی‌آیید، بگویید ”سلام بر شما.“

13 اگر آن خانه شایسته باشد، سلام شما بر آن قرار می‌گیرد و اگر نه، به شما بازمی‌گردد.

14 اگر کسی شما را نپذیرد و یا به سخنانتان گوش نسپارد، به هنگام ترکِ آن خانه یا شهر، خاک پایهای خود را بتکانید.

15 آمین، به شما می‌گویم، در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم و غُمورَّه آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.

16 «من شما را همانند گوسفندان به میان گرگان می‌فرستم. پس همچون مارْ هوشیار باشید و مانند کبوترْ ساده.

17 از مردم برحذر باشید. آنان شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسه‌های خود تازیانه خواهند زد.

18 به‌خاطر من شما را نزد والیان و پادشاهان خواهند برد تا در برابر آنان و در میان قومهای جهان شهادت دهید.

19 امّا چون شما را تسلیم کنند، نگران نباشید که چگونه یا چه بگویید. در آن زمان آنچه باید بگویید به شما عطا خواهد شد.

20 زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روحِ پدر شماست که به زبان شما سخن خواهد گفت.

21 برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر والدین بر خواهند خاست و موجبات قتل آنها را فراهم خواهند آورد.

22 همۀ مردم به‌خاطر نام من از شما متنفر خواهند بود. امّا هر که تا به پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.

23 چون در شهری به شما آزار رسانند، به شهری دیگر بگریزید. آمین، به شما می‌گویم، که پیش از آنکه بتوانید به همۀ شهرهای اسرائیل بروید، پسر انسان خواهد آمد.

24 «شاگرد از استاد خود برتر نیست و نه غلام از ارباب خود والاتر.

25 شاگرد را کافی است که مانند استاد خود شود و غلام را که همچون ارباب خود گردد. اگر رئیس خانه را بِعِلزِبولخواندند، سایر افراد خانه را چه خواهند خواند؟

26 «بنابراین، از آنان مترسید. هیچ چیزِ پنهان نیست که آشکار نشود و هیچ چیزِ پوشیده نیست که عیان نگردد.

27 آنچه در تاریکی به شما گفتم، در روشنایی بیان کنید و آنچه در گوشتان گفته شد، از فراز بامها اعلام نمایید.

28 از کسانی که جسم را می‌کشند امّا قادر به کشتن روح نیستند، مترسید؛ از او بترسید که قادر است هم روح و هم جسم شما را در جهنم هلاک کند.

29 آیا دو گنجشک را به یک پول سیاهنمی‌فرو‌شند؟ با این همه، حتی یک گنجشک نیز بدون خواست پدر شما به زمین نمی‌افتد.

30 حتی موهای سر شما به تمامی شمرده شده است.

31 پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است.

32 «هر که نزد مردم مرا اقرار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را اقرار خواهم کرد؛

33 امّا هر که مرا نزد مردم انکار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را انکار خواهم کرد.

34 «گمان مبرید که آمده‌ام تا صلح به زمین بیاورم. نیامده‌ام تا صلح بیاورم، بلکه تا شمشیر بیاورم!

35 زیرا آمده‌ام تا:

«”پسر را بر پدر،

دختر را بر مادر و

عروس را بر مادرشوهرش برانگیزانم.

36 دشمنان شخص، اهل خانۀ خودش خواهند بود.“

37 «هر که پدر یا مادر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستۀ من نباشد؛ و هر که پسر یا دختر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستۀ من نباشد.

38 هر که صلیب خود را برنگیرد و از پی من نیاید، شایستۀ من نباشد.

39 هر که بخواهد جان خود را حفظ کند، آن را از دست خواهد داد و هر که جان خود را به‌خاطر من از دست بدهد، آن را حفظ خواهد کرد.

40 «هر که شما را بپذیرد، مرا پذیرفته و کسی که مرا پذیرفت، فرستندۀ مرا پذیرفته است.

41 هر که پیامبری را از آن رو که پیامبر است بپذیرد، پاداش پیامبر را دریافت خواهد کرد، و هر که پارسایی را از آن رو که پارساست بپذیرد، پاداش پارسا را خواهد گرفت.

42 هر که به این کوچکان، از آن رو که شاگرد منند، حتی جامی آب سرد بدهد، آمین، به شما می‌گویم، بی‌پاداش نخواهد ماند.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/10-d2e0867d4d7546d0ec786177e40c3f85.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 11

سخنان عیسی دربارۀ یحیای تعمیددهنده

1 پس از آنکه عیسی از دادن این فرمانها به دوازده شاگرد خود فارغ شد، از آنجا عزیمت کرد تا در شهرهای ایشانبه تعلیم و موعظه بپردازد.

2 چون یحیی در زندان، وصف کارهای مسیح را شنید، شاگردان خود را نزد وی فرستاد

3 تا بپرسند: «آیا تو همانی که می‌بایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟»

4 عیسی در پاسخ گفت: «بروید و آنچه می‌بینید و می‌شنوید به یحیی بازگویید، که

5 کوران بینا می‌شوند، لنگان راه می‌روند، جذامیان پاک می‌گردند، کران شنوا می‌شوند، مردگان زنده می‌گردند و به فقیران بشارت داده می‌شود.

6 خوشا به حال کسی که به سبب من نلغزد.»

7 چون شاگردان یحیی می‌رفتند، عیسی دربارۀ یحیی سخن آغاز کرد و به جماعت گفت: «برای دیدن چه چیز به بیابان رفتید؟ برای دیدن نی‌ای که از باد در جنبش است؟

8 اگر نه، پس برای دیدن چه رفتید؟ برای دیدن مردی که جامه‌ای لطیف در بر دارد؟ آنان که جامه‌های لطیف در بر می‌کنند در کاخهای پادشاهانند.

9 پس برای دیدن چه رفتید؟ برای دیدن پیامبری؟ آری، به شما می‌گویم کسی که از پیامبر نیز برتر است.

10 زیرا او همان است که درباره‌اش نوشته شده:

«”اینک پیام‌آور خود را پیشاپیش تو می‌فرستم،

که راهت را پیش رویت مهیا خواهد کرد.“

11 آمین، به شما می‌گویم، که بزرگتر از یحیای تعمیددهنده از مادر زاده نشده است، امّا کوچکترین در پادشاهی آسمان از او بزرگتر است.

12 از زمان یحیای تعمیددهنده تا کنون، پادشاهی آسمان نیرومندانه به پیش می‌رود و زورآوران آن را تصاحب می‌کنند.

13 زیرا همۀ پیامبران و تورات تا زمان یحیی نبوّت می‌کردند.

14 و اگر بخواهید بپذیرید، یحیی همان ایلیا است که می‌بایست بیاید.

15 هر که گوش شنوا دارد، بشنود.

16 «این نسل را به چه تشبیه کنم؟ همچون کودکانی هستند که در بازار می‌نشینند و به همبازیهای خود ندا می‌کنند:

17 «”برای شما نی نواختیم، نرقصیدید؛

مرثیه خواندیم، سینه نزدید.“

18 زیرا یحیی آمد که نه می‌خورَد و نه می‌نوشد؛ می‌گویند: ”دیو دارد.“

19 پسر انسان آمد که می‌خورَد و می‌نوشد؛ می‌گویند: ”مردی است شکمباره و میگسار، دوست خَراجگیران و گناهکاران.“ امّا حقانیت حکمت را اعمال آن به‌ثبوت می‌رساند.»

سرزنش شهرهایی که ایمان نیاوردند

20 آنگاه عیسی به سرزنش شهرهایی پرداخت که با اینکه بیشترِ معجزاتش در آنها انجام شده بود، توبه نکرده بودند.

21 «وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بِیت‌صِیْدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی می‌داد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر توبه کرده بودند.

22 امّا یقین بدانید که در روز داوری، تحمل مجازات برای صور و صیدون آسانتر خواهد بود، تا برای شما.

23 و تو ای کَفَرناحوم، آیا تا به فلک سر خواهی افراشت؟ هرگز، بلکه تا به اعماق هاویه فرو خواهی افتاد. زیرا اگر معجزاتی که در تو انجام شد در سُدوم رخ می‌داد، تا به امروز بر جا می‌ماند.

24 امّا یقین بدان که در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم آسانتر خواهد بود، تا برای تو.»

وعدۀ آسایش

25 در آن وقت، عیسی اظهار داشت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را می‌ستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته و بر کودکان آشکار کرده‌ای.

26 آری، ای پدر، زیرا خشنودی تو در این بود.

27 پدرم همه چیز را به من سپرده است. هیچ‌کس پسر را نمی‌شناسد جز پدر، و هیچ‌کس پدر را نمی‌شناسد جز پسر، و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.

28 «بیایید نزد من، ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، که من به شما آسایش خواهم بخشید.

29 یوغ مرا بر دوش گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا حلیم و افتاده‌دل هستم، و در جانهای خویش آسایش خواهید یافت.

30 چرا که یوغ من راحت است و بار من سبک.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/11-f847c5c898758a1aa199641bb0e4fa69.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 12

صاحب روز شَبّات

1 در آن زمان، عیسی در روز شَبّات از میان مزارع گندم می‌گذشت. شاگردان او به علت گرسنگی شروع به چیدن خوشه‌های گندم و خوردن آنها کردند.

2 فَریسیان چون این را دیدند به او گفتند: «نگاه کن، شاگردانت کاری انجام می‌دهند که در روز شَبّات جایز نیست.»

3 پاسخ داد: «مگر نخوانده‌اید که داوود چه کرد، آنگاه که خود و یارانش گرسنه بودند؟

4 به خانۀ خدا درآمد و خود و یارانش نان حضور را خوردند، هرچند خوردن آن برای او و یارانش جایز نبود، زیرا فقط کاهنان بدان مجاز بودند.

5 یا مگر در تورات نخوانده‌اید که در روزهای شَبّات، کاهنان در معبد، حرمتِ شَبّات را نگاه نمی‌دارند، و با این همه بی‌گناهند؟

6 به شما می‌گویم کسیدر اینجاست که بزرگتر از معبد است!

7 اگر مفهوم این کلام را درک می‌کردید که ”رحمت را می‌پسندم، نه قربانی را،“دیگر بی‌گناهان را محکوم نمی‌کردید.

8 زیرا پسر انسان صاحبشَبّات است.»

شفای مرد علیل

9 سپس آن مکان را ترک گفت و به کنیسۀ آنان درآمد.

10 در کنیسه مردی بود که یک دستش خشک شده بود. از عیسی پرسیدند: «آیا شفا دادن در روز شَبّات جایز است؟» این را گفتند تا بهانه‌ای برای متهم کردن او بیابند.

11 او بدیشان گفت: «اگر یکی از شما گوسفندی داشته باشد و آن گوسفند در روز شَبّات در چاهی بیفتد، آیا آن را نمی‌گیرد و از چاه بیرون نمی‌آورد؟

12 حال، انسان چقدر باارزشتر از گوسفند است! پس نیکویی کردن در روز شَبّات جایز است.»

13 سپس به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن!» او دستش را دراز کرد و آن دست، مانند دست دیگرش سالم شد.

14 امّا فَریسیان بیرون رفتند و با هم مشورت کردند که چگونه او را بکشند.

خادم برگزیدۀ خدا

15 چون عیسی از این امر آگاه شد، آن مکان را ترک گفت. امّا عدۀ بسیاری از پی او رفتند و او جمیع ایشان را شفا بخشید

16 و ایشان را قدغن فرمود که او را شهرت ندهند.

17 این واقع شد تا گفتۀ اِشعیای نبی به انجام رسد که:

18 «این است خادم من که او را برگزیده‌ام،

محبوب من که جانم از او خشنود است.

روح خود را بر وی خواهم نهاد

و او عدالت را به قومها اعلام خواهد داشت.

19 نزاع نخواهد کرد و فریاد نخواهد زد؛

و کسی صدایش را در کوچه‌ها نخواهد شنید.

20 نیِ خُرد شده را نخواهد شکست

و فتیلۀ نیم‌سوخته را خاموش نخواهد کرد،

تا عدالت را به پیروزی رساند.

21 نام او مایۀ امید برای همۀ قومها خواهد بود.»

عیسی و بِعِلزِبول

22 آنگاه مردی دیوزده را که کور و لال بود نزدش آوردند و عیسی او را شفا داد، به گونه‌ای که توانست ببیند و سخن بگوید.

23 پس آن جماعت همه در شگفت شدند و گفتند: «آیا این مرد همان پسر داوود نیست؟»

24 امّا چون فَریسیان این را شنیدند، گفتند: «به یاری بِعِلزِبول، رئیس دیوهاست که دیوها را بیرون می‌کند و بس!»

25 عیسی افکار آنان را دریافت و بدیشان گفت: «هر حکومتی که بر ضد خود تجزیه شود، نابود خواهد شد، و هر شهر یا خانه‌ای که بر ضد خود تجزیه شود، پابرجا نخواهد ماند.

26 اگر شیطان، شیطان را بیرون کند، بر ضد خود تجزیه شده است؛ پس چگونه حکومتش پابرجا خواهد ماند؟

27 و اگر من به یاری بِعِلزِبول دیوها را بیرون می‌کنم، شاگردان شما به یاری که آنها را بیرون می‌کنند؟ پس ایشان خودْ داوران شما خواهند بود.

28 امّا اگر من به واسطۀ روح خدا دیوها را بیرون می‌کنم، یقین بدانید که پادشاهی خدا بر شما وارد آمده است.

29 به‌علاوه، چگونه کسی می‌تواند به خانۀ مردی نیرومند درآید و اموالش را غارت کند، مگر این که نخست آن مرد را ببندد. سپس می‌تواند خانۀ او را غارت کند.

30 هر که با من نیست، بر ضد من است، و هر که با من جمع نکند، پراکنده می‌سازد.

31 پس به شما می‌گویم، هر نوع گناه و کفری که انسان مرتکب شود، آمرزیده می‌شود، امّا کفر به روح آمرزیده نخواهد شد.

32 هر که سخنی بر ضد پسر انسان گوید، آمرزیده شود، امّا هر که بر ضد روح‌القدس سخن گوید، نه در این عصر و نه در عصر آینده، آمرزیده نخواهد شد.

33 «اگر میوۀ نیکو می‌خواهید، درخت شما باید نیکو باشد، زیرا درخت بد میوۀ بد خواهد داد.درخت را از میوه‌اش می‌توان شناخت.

34 ای افعی‌زادگان، شما که بدسیرت هستید، چگونه می‌توانید سخن نیکو بگویید؟ زیرا زبان از آنچه دل از آن لبریز است، سخن می‌گوید.

35 شخص نیک، از خزانۀ نیکوی دل خود نیکویی برمی‌آوَرَد و شخص بد، از خزانۀ بد دل خود، بدی.

36 امّا به شما می‌گویم که مردم برای هر سخن پوچ که بر زبان برانند، در روز داوری حساب خواهند داد.

37 زیرا با سخنان خود تبرئه خواهید شد و با سخنان خود محکوم خواهید گردید.»

درخواست آیتی از عیسی

38 آنگاه عده‌ای از علمای دین و فَریسیان به او گفتند: «استاد، می‌خواهیم آیتی از تو ببینیم.»

39 پاسخ داد: «نسل شرارت‌پیشه و زناکار آیتی می‌خواهند! امّا آیتی بدیشان داده نخواهد شد، جز آیت یونس نبی.

40 زیرا همان‌گونه که یونس سه روز و سه شب در شکم ماهیِ بزرگی بود، پسر انسان نیز سه روز و سه شب در دل زمین خواهد بود.

41 مردم نینوا در روز داوری با این نسل بر خواهند خاست و محکومشان خواهند کرد، زیرا آنها در اثر موعظۀ یونس توبه کردند، و حال آنکه کسی بزرگتر از یونس اینجاست.

42 ملکۀ جنوب در روز داوری با این نسل بر خواهد خاست و محکومشان خواهد کرد، زیرا او از آن سوی دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و حال آنکه کسی بزرگتر از سلیمان اینجاست.

43 «هنگامی که روح پلید از کسی بیرون می‌آید، به مکانهای خشک و بایر می‌رود تا جایی برای استراحت بیابد، امّا نمی‌یابد.

44 پس می‌گوید ”به خانه‌ای که از آن آمدم، بازمی‌گردم.“ امّا چون به آنجا می‌رسد و خانه را خالی و رُفته و آراسته می‌یابد،

45 می‌رود و هفت روح بدتر از خود را نیز می‌آورد و همگی داخل می‌شوند و در آنجا سکونت می‌گزینند. در نتیجه، سرانجام آن شخص بدتر از حالت نخست او می‌شود. عاقبت این نسل شریر نیز چنین خواهد بود.»

مادر و برادران عیسی

46 در همان حال که عیسی با مردم سخن می‌گفت، مادر و برادرانش بیرون ایستاده بودند و می‌خواستند با وی گفتگو کنند.

47 پس شخصی به او خبر داد که: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و می‌خواهند با تو گفتگو کنند.»

48 پاسخ داد: «مادر من کیست؟ و برادرانم چه کسانی هستند؟»

49 سپس با دست خود به سوی شاگردانش اشاره کرد و گفت: «اینانند مادر و برادران من!

50 زیرا هر که ارادۀ پدر مرا که در آسمان است به جای آوَرَد، برادر و خواهر و مادر من است.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/12-0e33bab77d42b1a4bd27fb00d1ffa12e.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 13

مَثَل برزگر

1 همان روز، عیسی از خانه بیرون آمد و کنار دریا بنشست.

2 امّا چنان جماعت بزرگی او را احاطه کردند که سوار قایقی شد و بنشست، در حالی که مردم در ساحل ایستاده بودند.

3 سپس بسیار چیزها با مَثَلها برایشان بیان کرد. گفت: «روزی برزگری برای بذرافشانی بیرون رفت.

4 چون بذر می‌پاشید، برخی در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند.

5 برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد که خاک چندانی نداشت؛ پس زود سبز شد، چرا که خاک کم‌عمق بود.

6 امّا چون خورشید برآمد، بسوخت و چون ریشه نداشت، خشکید.

7 برخی میان خارها افتاد، و خارها نمو کرده، آنها را خفه کرد.

8 امّا بقیۀ بذرها بر زمین نیکو افتاد و بار آورد: بعضی صد برابر، بعضی شصت و بعضی سی.

9 هر که گوش دارد، بشنود.»

10 آنگاه شاگردان نزد او آمده، پرسیدند: «چرا با این مردم با مَثَلها سخن می‌گویی؟»

11 پاسخ داد: «درک رازهای پادشاهی آسمان به شما عطا شده است، امّا نه به آنان.

12 زیرا به آن که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا به‌فراوانی داشته باشد، و از آن که ندارد، همان که دارد نیز گرفته خواهد شد.

13 از این رو با ایشان به مَثَلها سخن می‌گویم، زیرا:

«می‌نگرند، امّا نمی‌بینند؛

گوش می‌کنند، امّا نمی‌شنوند و نمی‌فهمند.

14 نبوّت اِشعیا در مورد آنها تحقق می‌یابد که می‌گوید:

«”به گوش خود خواهید شنید، امّا هرگز نخواهید فهمید؛

به چشم خود خواهید دید، امّا هرگز درک نخواهید کرد.

15 زیرا دل این قوم سخت شده،

گوشهایشان سنگین گشته،

و چشمان خود را بسته‌اند،

مبادا با چشمانشان ببینند،

و با گوشهایشان بشنوند

و در دلهای خود بفهمند

و بازگشت کنند و من شفایشان بخشم.“

16 امّا خوشا به حال چشمان شما که می‌بینند و گوشهای شما که می‌شنوند.

17 آمین، به شما می‌گویم، بسیاری از انبیا و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما می‌بینید، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما می‌شنوید، بشنوند و نشنیدند.

18 «پس شما معنی مَثَل برزگر را بشنوید:

19 هنگامی که کسی کلام پادشاهی آسمان را می‌شنود امّا آن را درک نمی‌کند، آن شَریرمی‌آید و آنچه را در دل او کاشته شده، می‌رباید. این همان بذری است که در راه کاشته شد.

20 و امّا بذری که بر زمین سنگلاخ افتاد کسی است که کلام را می‌شنود و بی‌درنگ آن را با شادی می‌پذیرد،

21 امّا چون در خود ریشه ندارد، تنها اندک زمانی دوام می‌آورَد. وقتی به سبب کلام، سختی یا آزاری بروز می‌کند، در دم می‌افتد.

22 بذری که در میان خارها کاشته شد، کسی است که کلام را می‌شنود، امّا نگرانیهای این دنیا و فریبندگی ثروت، آن را خفه می‌کند و بی‌ثمر می‌سازد.

23 امّا بذری که در زمین نیکو کاشته شد کسی است که کلام را می‌شنود و آن را می‌فهمد و بارور شده، صد، شصت یا سی برابر ثمر می‌آورد.»

مَثَل علفهای سمّی

24 عیسی مَثَل دیگری نیز برایشان آورد: «پادشاهی آسمان همانند مردی است که در مزرعۀ خود بذرِ خوب پاشید.

25 امّا هنگامی که مردمان در خواب بودند، دشمن وی آمد و در میان گندم، علفِ هرز کاشت و رفت.

26 چون گندم سبز شد و خوشه آورد، علف هرز نیز ظاهر شد.

27 غلامان صاحبخانه نزد او رفتند و گفتند: ”آقا، مگر تو بذر خوب در مزرعه‌ات نکاشتی؟ پس علف هرز از کجا آمد؟“

28 در جواب گفت: ”این کارِ دشمن است.“ غلامان از او پرسیدند: ”آیا می‌خواهی برویم و آنها را جمع کنیم؟“

29 گفت: ”نه! اگر بخواهید علفهای هرز را جمع کنید، ممکن است گندم را نیز با آنها از ریشه برکنید.

30 بگذارید هر دو تا فصل درو با هم نمو کنند. در آن زمان به دروگران خواهم گفت که نخست علفهای هرز را جمع کرده دسته کنند تا سوزانده شود، سپس گندمها را گرد آورده، به انبار من بیاورند.“‌»

مَثَل دانۀ خردل و مَثَل خمیرمایه

31 عیسی برای آنها مَثَلی دیگر آورد: «پادشاهی آسمان همچون دانۀ خردلی است که کسی آن را گرفت و در مزرعه‌اش کاشت.

32 با اینکه دانۀ خردل از همۀ دانه‌ها کوچکتر است، امّا چون می‌روید بزرگتر از همۀ گیاهان باغ شده، به درختی بدل می‌شود، چندان که پرندگان آسمان آمده، در شاخه‌هایش آشیانه می‌سازند.»

33 سپس برایشان مَثَلی دیگر آورده، گفت: «پادشاهی آسمان همچون خمیرمایه‌ای است که زنی برگرفت و با سه کیسۀ بزرگآرد مخلوط کرد تا تمام خمیر وَر‌آمد.»

34 عیسی همۀ این مطالب را با مَثَلها برای جماعت بیان کرد و بدون مَثَل به آنها هیچ نگفت.

35 این واقع شد تا کلام نبی به انجام رسد که گفته بود:

«دهان خود را به مَثَلها خواهم گشود،

و آنچه را از آغاز جهان مخفی مانده است، بیان خواهم کرد.»

شرح مَثَل علفهای هرز

36 سپس عیسی جمعیت را ترک گفت و به داخل خانه رفت. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند و گفتند: «مَثَل علفهای هرز مزرعه را برای ما شرح بده.»

37 او در پاسخ گفت: «شخصی که بذر خوب در مزرعه می‌کارد، پسر انسان است.

38 مزرعه، این جهان است؛ و بذر خوب، فرزندان پادشاهی آسمانند. علفهای هرز، فرزندان آن شَریرند؛

39 و دشمنی که آنها را می‌کارد، ابلیس است. فصل درو، پایان این عصراست؛ و دروگران، فرشتگانند.

40 همان‌گونه که علفهای هرز را جمع کرده در آتش می‌سوزانند، در پایان این عصر نیز چنین خواهد شد.

41 پسر انسان فرشتگان خود را خواهد فرستاد و آنها هر چه را که باعث گناه می‌شود و نیز تمام بدکاران را از پادشاهی او جمع خواهند کرد

42 و آنها را در کورۀ آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.

43 آنگاه پارسایان در پادشاهی پدر خود، همچون خورشید خواهند درخشید. هر که گوش دارد، بشنود.

مَثَل گنج پنهان و مروارید نفیس

44 «پادشاهی آسمان همچون گنجی است پنهان در دل زمین که شخصی آن را می‌یابد، سپس دوباره پنهانش می‌کند و از شادمانی می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن زمین را می‌خرد.

45 «همچنین پادشاهی آسمان مانند تاجری است جویای مرواریدهای نفیس.

46 پس چون مروارید بسیار باارزشی می‌یابد، می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن مروارید را می‌خرد.

مَثَل تور ماهیگیری

47 «و باز پادشاهی آسمان مانند توری است که به دریا افکنده می‌شود و همه‌گونه ماهی داخل آن می‌گردد.

48 هنگامی که تور پر می‌شود، آن را به ساحل می‌کشند. سپس می‌نشینند و خوبها را در سبد جمع می‌کنند، امّا بدها را دور می‌اندازند.

49 در پایان این عصر نیز چنین خواهد بود. فرشتگان خواهند آمد و بدکاران را از میان درستکاران بیرون خواهند کشید

50 و آنها را در کورۀ آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.»

51 سپس پرسید: «آیا همۀ این مطالب را درک کردید؟» پاسخ دادند: «بله!»

52 عیسی فرمود: «پس، هر عالِمِ دین که دربارۀ پادشاهی آسمان تعلیم گرفته باشد، همچون صاحبخانه‌ای است که از خزانۀ خود چیزهای نو و کهنه بیرون می‌آورد.»

بی‌ایمانی مردم ناصره

53 چون عیسی این مَثَلها را به پایان رسانید، آن مکان را ترک گفت

54 و به شهر خود رفته، در کنیسه به تعلیم مردم پرداخت. مردم در شگفت شده، می‌پرسیدند: «این مرد چنین حکمت و قدرتِ انجام معجزات را از کجا کسب کرده است؟

55 مگر او پسر آن نجّار نیست؟ مگر نام مادرش مریم نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شَمعون و یهودا نیستند؟

56 مگر همۀ خواهرانش در میان ما زندگی نمی‌کنند؟ پس این چیزها را از کجا کسب کرده است؟»

57 پس به نظرشان ناپسند آمد. امّا عیسی به آنان گفت: «نبی بی‌حرمت نباشد جز در شهر خود و خانۀ خویش!»

58 و در آنجا به‌علت بی‌ایمانی ایشان، معجزات زیادی نکرد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/13-22f0c705442c20aa9e8069bc2f1dcd0c.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 14

قتل یحیای تعمیددهنده

1 در آن زمان آوازۀ عیسی به گوش هیرودیسِ حاکمرسید،

2 و او به ملازمان خود گفت: «این یحیای تعمیددهنده است که از مردگان برخاسته و از همین روست که این قدرتها از او به ظهور می‌رسد.»

3 و امّا هیرودیس به‌خاطر هیرودیا که پیشتر زنِ برادرش فیلیپُس بود، یحیی را گرفته و او را بسته و به زندان انداخته بود.

4 زیرا یحیی به او می‌گفت: «حلال نیست تو با این زن باشی.»

5 هیرودیس می‌خواست یحیی را بکشد، امّا از مردم بیم داشت، زیرا یحیی را به پیامبری قبول داشتند.

6 در روز جشن میلاد هیرودیس، دختر هیرودیا در مجلس رقصید و چنان دل هیرودیس را شاد ساخت

7 که سوگند خورد هر چه بخواهد به او بدهد.

8 دختر نیز به تحریک مادرش گفت: «سرِ یحیای تعمیددهنده را همین جا در طَبَقی به من بده.»

9 پادشاه اندوهگین شد، امّا به پاس سوگند خود و به احترام میهمانانش دستور داد که به او بدهند.

10 پس فرستاده، سر یحیی را در زندان از تن جدا کرد،

11 و آن را در طَبَقی آورده، به دختر دادند و او نیز آن را نزد مادرش برد.

12 شاگردان یحیی آمدند و بدن او را برده، به خاک سپردند و سپس رفتند و به عیسی خبر دادند.

خوراک دادن به پنج هزار تن

13 چون عیسی این را شنید، به قایق سوار شده، از آنجا به مکانی دورافتاده به خلوت رفت. امّا مردم باخبر شده، از شهرهای خود پای پیاده از پی او روانه شدند.

14 چون عیسی از قایق پیاده شد، جمعیتی بی‌شمار دید و دلش بر حال آنان به‌رحم آمده، بیمارانشان را شفا بخشید.

15 نزدیک غروب، شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «اینجا مکانی است دورافتاده، و دیروقت نیز هست. مردم را روانه کن تا به روستاهای اطراف بروند و برای خود خوراک بخرند.»

16 عیسی به آنان گفت: «نیازی نیست مردم بروند. شما خود به ایشان خوراک دهید.»

17 شاگردان گفتند: «در اینجا چیزی جز پنج نان و دو ماهی نداریم.»

18 عیسی گفت: «آنها را نزد من بیاورید.»

19 سپس به مردم فرمود تا بر سبزه‌ها بنشینند. آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت و به آسمان نگریسته، برکت داد. سپس نانها را پاره کرد و به شاگردان داد و آنان نیز به مردم دادند.

20 همه خوردند و سیر شدند و از خرده‌های باقی‌مانده، دوازده سبدِ پُر برگرفتند.

21 شمار خورندگان، به‌جز زنان و کودکان، پنج هزار مرد بود.

راه رفتن عیسی بر روی آب

22 عیسی بی‌درنگ شاگردان را بر آن داشت تا در همان حال که او مردم را مرخص می‌کرد، سوار قایق شوند و پیش از او به آن سوی دریا بروند.

23 پس از مرخص کردنِ مردم، خود به کوه رفت تا به تنهایی دعا کند. شب فرا رسید و او آنجا تنها بود.

24 در این هنگام، قایق از ساحل بسیار دور شده و دستخوش تلاطم امواج بود، زیرا بادِ مخالف بر آن می‌وزید.

25 در پاس چهارم از شب،عیسی گام‌زنان بر روی آب به سوی آنان رفت.

26 چون شاگردانْ او را در حال راه رفتن روی آب دیدند، وحشت کرده، گفتند: «شبح است»، و از ترس فریاد زدند.

27 امّا عیسی بی‌درنگ به آنها گفت: «دل قوی دارید. من هستم، مترسید!»

28 پطرس پاسخ داد: «سرور من، اگر تویی، مرا بفرما تا روی آب نزد تو بیایم.»

29 فرمود: «بیا!» آنگاه پطرس از قایق بیرون آمد و روی آب به سوی عیسی به راه افتاد.

30 امّا چون باد را دید، ترسید و در حالی که در آب فرو می‌رفت، فریاد برآورد: «سرور من، نجاتم ده!»

31 عیسی بی‌درنگ دست خود را دراز کرد و او را گرفت و گفت: «ای کم‌ایمان، چرا شک کردی؟»

32 چون به قایق برآمدند، باد فرو نشست.

33 سپس کسانی که در قایق بودند در برابر عیسی روی بر زمین نهاده، گفتند: «براستی که تو پسر خدایی!»

شفای بیماران در جِنیسارِت

34 پس چون به کرانۀ دیگر رسیدند، در ناحیۀ جِنیسارِت فرود آمدند.

35 مردمان آنجا عیسی را شناختند و کسانی را به تمامی آن نواحی فرستاده، بیماران را نزدش آوردند.

36 آنها از او تمنا می‌کردند اجازه دهد تا فقط گوشۀ ردایش را لمس کنند، و هر که لمس می‌کرد، شفا می‌یافت.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/14-494db7e90f060cad1809fea405e4cffe.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 15

لزوم پاکی درون

1 سپس گروهی از فَریسیان و علمای دین از اورشلیم نزد عیسی آمدند و گفتند:

2 «چرا شاگردان تو سنّت مشایخ را زیر پا می‌گذارند؟ آنها دستهای خود را پیش از غذا خوردن نمی‌شویند!»

3 او در پاسخ گفت: «و شما چرا برای حفظ سنّت خویش، حکم خدا را زیر پا می‌گذارید؟

4 زیرا خدا فرموده است: ”پدر و مادر خود را گرامی دار“و نیز ”هر که پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، البته باید کشته شود.“

5 امّا شما می‌گویید اگر کسی به پدر یا مادرش بگوید: ”هر کمکی که ممکن بود از من دریافت کنید، وقف خداست،“

6 در این صورت، دیگر بر او واجب نیست این‌گونه پدرِ خود را گرامی دارد. این‌چنین شما برای حفظ سنّت خویش کلام خدا را باطل می‌شمارید.

7 ای ریاکاران! اِشعیا دربارۀ شما چه خوب پیشگویی کرد، آنگاه که گفت:

8 «”این قوم با لبهای خود مرا حرمت می‌دارند،

امّا دلشان از من دور است.

9 آنان بیهوده مرا عبادت می‌کنند،

و تعلیمشان چیزی جز فرایض بشری نیست.“»

10 سپس آن جماعت را نزد خود فرا خواند و گفت: «گوش فرا دهید و بفهمید.

11 نه آنچه به دهان آدمی داخل می‌شود او را نجس می‌سازد، بلکه آنچه از دهان او بیرون می‌آید، آن است که آدمی را نجس می‌سازد.»

12 آنگاه شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «آیا می‌دانی که این سخن تو فَریسیان را ناپسند آمده است؟»

13 عیسی پاسخ داد: «هر نهالی که پدر آسمانی من نکاشته باشد، ریشه‌کن خواهد شد.

14 آنها را به حال خود واگذارید. آنها راهنمایانی کورند. هر گاه کوری عصاکش کورِ دیگر شود، هر دو در چاه خواهند افتاد.»

15 پطرس گفت: «این مَثَل را برای ما شرح بده.»

16 عیسی پاسخ داد: «آیا شما نیز هنوز درک نمی‌کنید؟

17 آیا نمی‌دانید که هر چه به دهان داخل می‌شود، به شکم می‌رود و بعد دفع می‌شود؟

18 امّا آنچه از دهان بیرون می‌آید، از دل سرچشمه می‌گیرد، و این است آنچه آدمی را نجس می‌سازد.

19 زیرا از دل است که افکار پلید، قتل، زنا، بی‌عفتی، دزدی، شهادتِ دروغ و تهمت سرچشمه می‌گیرد.

20 اینهاست که شخص را نجس می‌سازد، نه غذا خوردن با دستهای ناشسته!»

ایمان زن غیریهودی

21 عیسی آنجا را ترک گفت و در منطقۀ صور و صیدون کناره جست.

22 روزی زنی کنعانی از اهالی آنجا، نزدش آمد و فریادکنان گفت: «سرور من، ای پسر داوود، بر من رحم کن! دخترم سخت دیوزده شده است.»

23 امّا عیسی هیچ پاسخ نداد، تا اینکه شاگردان پیش آمدند و از او خواهش کرده، گفتند: «او را مرخص فرما، زیرا فریادزنان از پی ما می‌آید.»

24 در پاسخ گفت: «من تنها برای گوسفندان گم‌گشتۀ بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ام.»

25 امّا آن زن آمد و در مقابل او زانو زد و گفت: «سرور من، مرا یاری کن!»

26 او در جواب گفت: «نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.»

27 ولی زن گفت: «بله، سرورم، امّا سگان نیز از خرده‌هایی که از سفرۀ صاحبشان می‌افتد، می‌خورند!»

28 آنگاه عیسی گفت: «ای زن، ایمان تو عظیم است! خواهش تو برآورده شود!» در همان دم دختر او شفا یافت.

خوراک دادن به چهار هزار تن

29 عیسی از آنجا عزیمت کرد و کنارۀ دریاچۀ جلیل را پیموده، به کوهسار رسید و در آنجا بنشست.

30 جماعتی بزرگ نزد او آمدند و با خود لنگان و کوران و مفلوجان و گنگان و بیماران دیگر را آورده، پیش پای عیسی گذاشتند و او ایشان را شفا بخشید.

31 مردم چون دیدند که گنگان سخن می‌گویند، مفلوجان تندرست می‌شوند، لنگان راه می‌روند و کوران بینا می‌گردند، در شگفت شده، خدای اسرائیل را تمجید کردند.

32 عیسی شاگردان خود را فرا خواند و گفت: «دلم بر حال این مردم می‌سوزد، زیرا اکنون سه روز است که با مَنَند و چیزی برای خوردن ندارند. نمی‌خواهم ایشان را گرسنه روانه کنم، بسا که در راه از پا درافتند.»

33 شاگردانش گفتند: «در این بیابان از کجا می‌توانیم نان کافی برای سیر کردن چنین جمعیتی فراهم آوریم؟»

34 پرسید: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت نان و چند ماهی کوچک.»

35 عیسی به مردم فرمود تا بر زمین بنشینند.

36 آنگاه هفت نان و چند ماهی را گرفت و پس از شکرگزاری، آنها را پاره کرده، به شاگردان خود داد و ایشان نیز به آن جماعت دادند.

37 همه خوردند و سیر شدند و شاگردان هفت زنبیل نیز پر از خرده‌های باقی‌مانده برگرفتند.

38 شمار کسانی که خوراک خوردند، غیر از زنان و کودکان، چهار هزار مرد بود.

39 پس از آنکه عیسی مردم را مرخص کرد، سوار قایق شد و به ناحیۀ مَجَدان رفت.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/15-d321e098bc1115ebc5b1b128f42b9b1b.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 16

درخواست آیتی آسمانی

1 آنگاه فَریسیان و صَدّوقیان نزد عیسی آمدند تا او را بیازمایند. بدین منظور از او خواستند تا آیتی آسمانی به آنان بنمایاند.

2 در پاسخ فرمود: «هنگام غروب، می‌گویید ”هوا خوب خواهد بود، زیرا آسمان سرخ‌فام است،“

3 و بامدادان می‌گویید ”امروز هوا بد خواهد شد، زیرا آسمان سرخ و گرفته است.“ شما نیک می‌دانید چگونه سیمای آسمان را تعبیر کنید، امّا از تعبیر نشانه‌های زمانها ناتوانید!

4 نسل شرارت‌پیشه و زناکار آیتی می‌خواهند، امّا آیتی به آنها داده نخواهد شد جز آیت یونس نبی.» پس آنها را ترک گفت و به راه خود رفت.

خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان

5 چون به آن سوی دریا رفتند، شاگردان فراموش کردند با خود نان بردارند.

6 عیسی به ایشان گفت: «آگاه باشید و از خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.»

7 پس ایشان در میان خود بحث کرده، می‌گفتند: «با خود نان نیاورده‌ایم.»

8 عیسی این را دریافت و به ایشان گفت: «ای سست‌ایمانان، چرا دربارۀ اینکه نان ندارید با هم بحث می‌کنید؟

9 آیا هنوز درک نمی‌کنید؟ آیا به یاد ندارید آن پنج نان و پنج هزار تن و چند سبد را که برگرفتید؟

10 یا آن هفت نان و چهار هزار تن و چند زنبیل را که برگرفتید؟

11 پس چرا درک نمی‌کنید که با شما دربارۀ نان سخن نگفتم؟ بلکه گفتم که از خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.»

12 آنگاه درک کردند که بدیشان دربارۀ تعلیم فَریسیان و صَدّوقیان هشدار داده است، نه دربارۀ خمیرمایۀ نان.

اعتراف پطرس دربارۀ عیسی

13 چون عیسی به نواحی قیصریۀ فیلیپی رسید، از شاگردان خود پرسید: «به گفتۀ مردم، پسر انسان کیست؟»

14 آنان پاسخ دادند: «برخی می‌گویند یحیای تعمیددهنده است. بعضی دیگر می‌گویند ایلیا، و عده‌ای نیز می‌گویند اِرمیا یا یکی از پیامبران است.»

15 عیسی پرسید: «شما چه می‌گویید؟ به نظر شما من کیستم؟»

16 شَمعون پطرس پاسخ داد: «تویی مسیح، پسر خدای زنده!»

17 عیسی گفت: «خوشا به حال تو، ای شَمعون، پسر یونا! زیرا این حقیقت را جسم و خونبر تو آشکار نکرد، بلکه پدر من که در آسمان است.

18 من نیز می‌گویم که تویی پطرس،و بر این صخره، کلیسای خود را بنا می‌کنم و دروازه‌های هاویهبر آن استیلا نخواهد یافت.

19 کلیدهای پادشاهی آسمان را به تو می‌دهم. آنچه بر زمین ببندی، در آسمان بسته خواهد شد و آنچه بر زمین بگشایی، در آسمان گشوده خواهد شد.»

20 آنگاه شاگردان خود را منع کرد که به هیچ‌کس نگویند او مسیح است.

پیشگویی عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود

21 از آن پس عیسی به آگاه ساختن شاگردان خود از این حقیقت آغاز کرد که لازم است به اورشلیم برود و در آنجا از مشایخ و سران کاهنان و علمای دین آزار بسیار ببیند و کشته شود و در روز سوّم برخیزد.

22 اما پطرس او را به کناری برد و سرزنش‌کنان گفت: «دور از تو، سرورم! مباد که چنین چیزی هرگز بر تو واقع شود.»

23 عیسی روی برگردانیده، به او گفت: «دور شو از من، ای شیطان! تو مانعِ راه منی، زیرا افکار تو انسانی است نه الهی.»

24 سپس رو به شاگردان کرد و فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید.

25 زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هر که به‌خاطر من جان خود را از دست بدهد، آن را باز خواهد یافت.

26 انسان را چه سود که تمامی دنیا را بِبَرد، امّا جان خود را ببازد؟ انسان برای بازیافتن جان خود چه می‌تواند بدهد؟

27 «زیرا پسر انسان در جلال پدر خود به همراه فرشتگانش خواهد آمد و به هر کس برای اعمالش پاداش خواهد داد.

28 آمین، به شما می‌گویم، برخی اینجا ایستاده‌اند که تا پسر انسان را نبینند که در پادشاهیِ خود می‌آید، طعم مرگ را نخواهند چشید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/16-b3654adf5b493e17d9acf19ff6dda922.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 17

دگرگونی سیمای عیسی

1 شش روز بعد، عیسی، پطرس و یعقوب و برادرش یوحنا را برگرفت و آنان را با خود بر فراز کوهی بلند، به خلوت برد.

2 در آنجا، در حضور ایشان، سیمای او دگرگون شد: چهره‌اش چون خورشید می‌درخشید و جامه‌اش همچون نور، سفید شده بود.

3 در این هنگام، موسی و ایلیا در برابر چشمان ایشان ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند.

4 پطرس به عیسی گفت: «ای سرورم، بودن ما در اینجا نیکوست. اگر بخواهی، سه سرپناه می‌سازم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای ایلیا.»

5 هنوز این سخن بر زبان پطرس بود که ناگاه ابری درخشان ایشان را در بر گرفتو ندایی از ابر در رسید که: «این است پسر محبوبم که از او خشنودم؛ به او گوش فرا دهید!»

6 با شنیدن این ندا، شاگردان سخت ترسیدند و به روی، بر خاک افتادند.

7 امّا عیسی نزدیک شد و دست بر آنان گذاشت و گفت: «برخیزید و مترسید!»

8 چون چشمان خود را برافراشتند، هیچ‌کس دیگر را ندیدند جز عیسی و بس.

9 هنگامی که از کوه فرود می‌آمدند، عیسی به آنان فرمود: «آنچه دیدیدبرای کسی بازگو نکنید، تا زمانی که پسر انسان از مردگان برخیزد.»

10 شاگردان از او پرسیدند: «چرا علمای دین می‌گویند که نخست باید ایلیا بیاید؟»

11 پاسخ داد: «البته که ایلیا می‌آید و همه چیز را اصلاحمی‌کند.

12 امّا به شما می‌گویم که ایلیا آمده است، ولی او را نشناختند و هرآنچه خواستند با وی کردند. به همین‌سان پسر انسان نیز به دست آنان آزار خواهد دید.»

13 آنگاه شاگردان دریافتند که دربارۀ یحیای تعمیددهنده با آنها سخن می‌گوید.

شفای پسر دیوزده

14 چون نزد جماعت بازگشتند، مردی به عیسی نزدیک شد و در برابر او زانو زد و گفت:

15 «سرورم، بر پسر من رحم کن. او صرع دارد و سخت رنج می‌کشد. اغلب در آتش و در آب می‌افتد.

16 او را نزد شاگردانت آوردم، ولی نتوانستند شفایش دهند.»

17 عیسی در پاسخ گفت: «ای نسل بی‌ایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ او را نزد من آورید.»

18 پس عیسی بر دیو نهیب زد و دیو از پسر بیرون شد و او در همان دم شفا یافت.

19 آنگاه شاگردان نزد عیسی آمدند و در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن دیو را بیرون کنیم؟»

20 پاسخ داد: «از آن رو که ایمانتان کم است. آمین، به شما می‌گویم، اگر ایمانی به کوچکی دانۀ خردل داشته باشید، می‌توانید به این کوه بگویید ”از اینجا به آنجا منتقل شو“ و منتقل خواهد شد و هیچ امری برای شما ناممکن نخواهد بود. [

21 امّا این جنس جز به روزه و دعا بیرون نمی‌رود.]»

دوّمین پیشگویی عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود

22 هنگامی که در جلیل گرد هم آمدند، عیسی به ایشان گفت: «پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد.

23 آنها او را خواهند کُشت و او در روز سوّم بر خواهد خاست.» و شاگردان بسیار اندوهگین شدند.

سکه در دهان ماهی

24 پس از آن که عیسی و شاگردانش به کَفَرناحوم رسیدند، مأموران اخذ مالیاتِ دو دِرْهَم،نزد پطرس آمدند و گفتند: «آیا استاد شما مالیات معبدرا نمی‌پردازد؟»

25 او پاسخ داد: «البته که می‌پردازد!» چون پطرس به خانه درآمد، پیش از آنکه چیزی بگوید، عیسی به او گفت: «ای شَمعون، پادشاهان جهان از چه کسانی باج و خَراج می‌گیرند؟ از فرزندان خود یا از بیگانگان؟ چه می‌گویی؟»

26 پطرس جواب داد: «از بیگانگان.» عیسی به او گفت: «پس فرزندان معافند!

27 امّا برای اینکه ایشان را نرنجانیم، به کنارۀ دریا برو و قلّابی بینداز. نخستین ماهی را که گرفتی، دهانش را بگشا. سکه‌ای چهار دِرْهَمی خواهی یافت. با آن سهم من و خودت را به ایشان بپرداز.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/17-0b5dfdb42b2f107d9e8379336173edef.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 18

بزرگی در پادشاهی آسمان

1 در آن هنگام، شاگردان نزد عیسی آمدند و پرسیدند: «چه کسی در پادشاهی آسمان بزرگتر است؟»

2 عیسی کودکی را فرا خواند و او را در میان ایشان قرار داد

3 و گفت: «آمین، به شما می‌گویم، تا دگرگون نشوید و همچون کودکان نگردید، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت.

4 پس، هر که خود را همچون این کودک فروتن سازد، در پادشاهی آسمان بزرگتر خواهد بود.

5 و هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است.

6 «امّا هر که سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد، او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بسته، در اعماق دریا غرق شود!

7 وای بر این جهان به سبب لغزشها! زیرا هرچند لغزشها اجتناب‌ناپذیرند، امّا وای بر آن که آنها را سبب گردد!

8 «پس اگر دستت یا پایت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن و دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که لنگ یا شَل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست یا دو پا در آتش ابدی افکنده شوی.

9 و اگر چشمت تو را می‌لغزاند، آن را به در آر و دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که با یک چشم به حیات راه یابی تا آنکه با دو چشم در آتش دوزخ افکنده شوی.

مَثَل گوسفندِ گمشده

10 «آگاه باشید که هیچ‌یک از این کوچکان را تحقیر نکنید، زیرا به شما می‌گویم که فرشتگان ایشان در آسمان همیشه روی پدر مرا که در آسمان است، می‌بینند. [

11 زیرا پسر انسان آمده است تا گمشده را نجات بخشد.]

12 چه گمان می‌برید؟ اگر مردی صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها گم شود، آیا آن نود و نه گوسفند را در کوهسار نمی‌گذارد و به جستجوی آن گمشده نمی‌رود؟

13 آمین، به شما می‌گویم، که اگر آن را بیابد، برای آن یک گوسفند بیشتر شاد می‌شود تا برای نود و نه گوسفندی که گم نشده‌اند.

14 به همین‌سان، ارادۀ پدر شما که در آسمان است این نیست که حتی یکی از این کوچکان از دست برود.

طرز رفتار با برادر خطاکار

15 «اگر برادرت به تو گناه ورزد، نزدش برو و میان خودت و او خطایش را به او گوشزد کن. اگر سخنت را پذیرفت، برادرت را بازیافته‌ای؛

16 امّا اگر نپذیرفت، یک یا دو نفر دیگر را با خود ببر تا ”هر سخنی با گواهیِ دو یا سه شاهد ثابت شود.“

17 اگر نخواست به آنان نیز گوش دهد، به کلیسا بگو؛ و اگر کلیسا را نیز نپذیرفت، آنگاه او را اَجنبی یا خَراجگیر تلقی کن.

18 آمین، به شما می‌گویم، هرآنچه بر زمین ببندید، در آسمان بسته خواهد شد؛ و هرآنچه بر زمین بگشایید، در آسمان گشوده خواهد شد.

19 باز به شما می‌گویم که هر گاه دو نفر از شما بر روی زمین دربارۀ هر مسئله‌ای که در خصوص آن سؤال می‌کنند با هم موافق باشند، همانا از جانب پدر من که در آسمان است برای ایشان به انجام خواهد رسید.

20 زیرا جایی که دو یا سه نفر به نام من جمع شوند، من آنجا در میان ایشان حاضرم.»

مَثَل خادم بی‌رحم

21 سپس پطرس نزد عیسی آمد و پرسید: «سرور من، تا چند بار اگر برادرم به من گناه ورزد، باید او را ببخشم؟ آیا تا هفت بار؟»

22 عیسی پاسخ داد: «به تو می‌گویم نه هفت بار، بلکه هفتادْ هفت بار.

23 «از این رو، می‌توان پادشاهی آسمان را به شاهی تشبیه کرد که تصمیم گرفت با خادمان خود تسویه حساب کند.

24 پس چون شروع به حسابرسی کرد، شخصی را نزد او آوردند که ده هزار قنطاربه او بدهکار بود.

25 چون او نمی‌توانست قرض خود را بپردازد، اربابش دستور داد او را با زن و فرزندان و تمامی دارایی‌اش بفروشند و طلب را وصول کنند.

26 خادم پیش پای ارباب به زانو درافتاد و التماس‌کنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را ادا کنم.“

27 پس دل ارباب به حال او سوخت و قرض او را بخشید و آزادش کرد.

28 امّا هنگامی که خادم بیرون می‌رفت، یکی از همکاران خود را دید که صد دیناربه او بدهکار بود. پس او را گرفت و گلویش را فشرد و گفت: ”قرضت را ادا کن!“

29 همکارش پیش پای او به زانو درافتاد و التماس‌کنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را بپردازم.“

30 امّا او نپذیرفت، بلکه رفت و او را به زندان انداخت تا قرض خود را بپردازد.

31 هنگامی که سایر خادمان این واقعه را دیدند، بسیار آزرده شدند و نزد ارباب خود رفتند و تمام ماجرا را بازگفتند.

32 پس ارباب، آن خادم را نزد خود فرا خواند و گفت: ”ای خادم شریر، مگر من محض خواهش تو تمام قرضت را نبخشیدم؟

33 آیا نمی‌بایست تو نیز بر همکار خود رحم می‌کردی، همان‌گونه که من بر تو رحم کردم؟“

34 پس ارباب خشمگین شده، او را به زندان افکند تا شکنجه شود و همۀ قرض خود را ادا کند.

35 به همین‌گونه پدر آسمانی من نیز با هر یک از شما رفتار خواهد کرد، اگر شما نیز برادر خود را از دل نبخشید.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/18-406b0db9d2be2262430ed9f724447b67.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 19

تعلیم دربارۀ ازدواج و طلاق

1 هنگامی که عیسی این سخنان را به پایان رسانید، جلیل را ترک گفت و از آن سوی رود اردن به نواحی یهودیه آمد.

2 جمعیت انبوهی در پی او روانه شدند و او ایشان را در آنجا شفا بخشید.

3 فَریسیان نزدش آمدند تا او را بیازمایند. آنان پرسیدند: «آیا جایز است که مرد زن خود را به هر علتی طلاق دهد؟»

4 عیسی در پاسخ گفت: «مگر نخوانده‌اید که آفرینندۀ جهان در آغاز ”ایشان را مرد و زن آفرید“،

5 و گفت ”از همین رو، مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، به زن خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند شد“؟

6 بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند بلکه یک تن می‌باشند. پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.»

7 به وی گفتند: «پس چرا موسی امر فرمود که مرد به زن خویش طلاقنامه بدهد و او را رها کند؟»

8 ایشان را گفت: «موسی به سبب سختدلی شما اجازه داد که زن خود را طلاق دهید، امّا در آغاز چنین نبود.

9 به شما می‌گویم، هر که زن خود را به علتی غیر از خیانت در زناشویی طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است.»

10 شاگردان به او گفتند: «اگر وضع مرد در قبال زن خود چنین است، پس ازدواج نکردن بهتر است!»

11 عیسی گفت: «همه نمی‌توانند این کلام را بپذیرند، مگر کسانی که به ایشان عطا شده باشد.

12 زیرا بعضی خواجه‌اند، از آن رو که از شکم مادر چنین متولد شده‌اند؛ بعضی دیگر به دست مردم مقطوع‌النسل گشته‌اند؛ و برخی نیز به‌خاطر پادشاهی آسمان از ازدواج چشم می‌پوشند.هر که می‌تواند این را بپذیرد، بگذار چنین کند.»

عیسی و کودکان

13 آنگاه مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنان دست بگذارد و دعا کند. امّا شاگردان مردم را سرزنش کردند.

14 عیسی گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند و ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی آسمان از آن چنین کسان است.»

15 پس بر آنان دست نهاد و از آنجا رفت.

جوان ثروتمند

16 روزی مردی نزد عیسی آمد و پرسید: «استاد، چه کار نیکویی انجام دهم تا حیات جاویدان داشته باشم؟»

17 پاسخ داد: «چرا دربارۀ کار نیکو از من سؤال می‌کنی؟ تنها یکی هست که نیکوست. اگر می‌خواهی به حیات راه یابی، احکام را به جای آور.»

18 آن مرد پرسید: «کدام احکام را؟» عیسی گفت: «”قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده،

19 پدر و مادر خود را گرامی‌دار،“و ”همسایه‌ات را همچون خویشتن محبت نما.“»

20 آن جوان گفت: «همۀ این احکام را به جای آورده‌ام؛ دیگر چه کم دارم؟»

21 عیسی پاسخ داد: «اگر می‌خواهی کامل شوی، برو و آنچه داری بفروش و به فقیران بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»

22 جوان چون این را شنید، اندوهگین شد و از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت.

23 آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «آمین، به شما می‌گویم، راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی آسمان بس دشوار است.

24 باز تأکید می‌کنم که گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.»

25 شاگردان با شنیدن این مطلب بسیار شگفت‌زده شدند و پرسیدند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟»

26 عیسی بدیشان چشم دوخت و گفت: «این برای انسان ناممکن است، امّا برای خدا همه چیز ممکن است.»

27 پطرس گفت: «اینک ما همه چیز را ترک گفته‌ایم و از تو پیروی می‌کنیم. چه چیزی نصیب ما خواهد شد؟»

28 عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما می‌گویم، در جهان نوین، هنگامی که پسر انسان بر تخت شکوهمند خود بنشیند، شما نیز که از من پیروی کرده‌اید، بر دوازده تخت خواهید نشست و بر دوازده قبیلۀ اسرائیل داوریخواهید کرد.

29 و هر که به‌خاطر نام من خانه یا برادر یا خواهر یا پدر یا مادر یا فرزند یا املاک خود را ترک کرده باشد، صد برابر خواهد یافت و حیات جاویدان را به دست خواهد آورد.

30 امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرینها اوّلین!

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/19-f7957e82bacb07eb54df06a18b322b65.mp3?version_id=118—