Categories
مَتّی

مَتّی ‮معرفی انجیل مَتّی‬

معرفی انجیل مَتّی

انجیلهای مَتّی، مَرقُس و لوقا، اناجیل همنظر خوانده می‌شوند، زیرا میان ساختار و مطالب آنها شباهت بسیار وجود دارد. انجیل چهارم، یعنی انجیل یوحنا، دارای ساختار و محتوایی متفاوت است.

هدف انجیل مَتّی اثبات این حقیقت است که عیسای ناصری همان ’مسیحای موعود‘، یعنی پادشاه و نجات‌دهندۀ اسرائیل است که در کتب‌مقدّس یهودیان وعدۀ آمدنش داده شده بود. از این رو، صاحبنظران بر این عقیده‌اند که مَتّی انجیل خود را در وهلۀ اوّل برای مسیحیانِ یهودی‌نژاد نگاشته است. به همین جهت، مَتّی بیش از سایر انجیل‌نگاران از پیشگوییهای عهد عتیق نقل قول می‌کند؛ نیز او با فرض اینکه خوانندگانش از سنن یهودی به‌خوبی آگاهند، برخلاف سایر انجیل‌نگاران توضیحی دربارۀ آنها نمی‌دهد؛ به‌علاوه، از اصطلاحات متداول در میان یهودیان (نظیر پادشاهی آسمان) بهره می‌گیرد، و نظایر اینها.

امّا انجیل او تنها مختص یهودیان نیست. آمدن سران مُغ برای تکریم عیسای نوزاد، و بخصوص مأموریت بزرگی که مسیح در پایان کتاب به رسولان می‌سپارد تا انجیل را به سراسر جهان ببرند، گواه این مدعاست.

علاوه بر این، انجیل مَتّی عیسی مسیح را در مقام معلّمی بزرگ به تصویر می‌کشد، چرا‌که او با اقتدار، شریعت را تفسیر می‌کند و دربارۀ پادشاهی خدا تعلیم می‌دهد. یکی از ویژگیهای انجیل مَتّی آن است که بیشترِ تعالیم عیسی را با هم در چند بخش گرد آورده است. این بخشهای تعلیمی عبارتند از:

1- موعظۀ بالای کوه (بابهای ۵-۱۰)

2- تعالیمی پیرامون دوازده شاگرد و مأموریت آنها (باب ۱۰)

3- مَثَلهایی دربارۀ پادشاهی آسمان (باب ۱۳)

4- تعلیم پیرامون معنی شاگردی (باب ۱۸)

5- تعلیم پیرامون پایان عصر حاضر و آمدن پادشاهی آسمان (بابهای ۲۴ و ۲۵)

تقسیم‌بندی کلّی

۱- تولد و کودکی عیسی (بابهای ۱ و ۲)

۲- آماده شدن عیسی برای رسالت خود (۳:۱ تا ۴:۱۱)

۳- خدمات عیسی در جلیل (۴:۱۲ تا ۱۴:۱۲)

۴- کناره‌گیری عیسی از جلیل (۱۴:۱۳ تا ۱۷:۲۱)

۵- آخرین خدمات عیسی در جلیل (۱۷:۲۲ تا ۱۸:۳۵)

۶- خدمات عیسی در یهودیه و نواحی شرق رود اردن (بابهای ۱۹ و ۲۰)

۷- هفتۀ آخر زندگی زمینی عیسی و رنجهای او (بابهای ۲۱ تا ۲۷)

۸- رستاخیز عیسی مسیح (باب ۲۸)

Categories
مَتّی

مَتّی 1

شجره‌نامۀ عیسی مسیح

1 کتاب تاریخچۀعیسی مسیح،

پسر داوود، پسر ابراهیم:

2 ابراهیم، اسحاق را آورد،

اسحاق، یعقوب را،

و یعقوب، یهودا و برادرانش را.

3 یهودا، فِرِص و زِراح را از تامار آورد.

فِرِص، حِصْرون را آورد،

و حِصْرون، رام را.

4 رام، عَمّیناداب را آورد،

عَمّیناداب، نَحشون را،

و نَحشون، سَلمون را.

5 سَلمون، بوعَز را از راحاب آورد،

و بوعَز، عوبید را از روت.

عوبید، یَسا را آورد،

6 و یَسا، داوود پادشاه را.

داوود، سلیمان را از زن اوریا آورد.

7 سلیمان، رِحُبعام را آورد،

رِحُبعام، اَبیّا را،

و اَبیّا، آسا را.

8 آسا، یَهوشافاط را آورد،

یَهوشافاط، یورام را،

و یورام، عُزّیا را.

9 عُزّیا، یوتام را آورد،

یوتام، آحاز را،

و آحاز، حِزِقیا را.

10 حِزِقیا، مَنَسی را آورد،

مَنَسی، آمون را،

و آمون، یوشیا را.

11 یوشیا، یِکُنیا و برادرانش را آورد.

در این زمان یهودیان به بابِل تبعید شدند.

12 پس از تبعید یهودیان به بابِل:

یِکُنیا، شِئَلتیئیل را آورد،

و شِئَلتیئیل، زروبابِل را.

13 زروبابِل، اَبیهود را آورد،

اَبیهود، اِلیاقیم را،

و اِلیاقیم، عازور را.

14 عازور، صادوق را آورد،

صادوق، اَخیم را،

و اَخیم، اِلیود را.

15 اِلیود، اِلعازار را آورد،

اِلعازار، مَتّان را،

و مَتّان، یعقوب را.

16 یعقوب، یوسف همسر مریم را آورد

که عیسی ملقّب به مسیح از او زاده شد.

17 بدین قرار، از ابراهیم تا داوود بر روی هم چهارده نسل و از داوود تا زمان تبعید یهودیان به بابِل، چهارده نسل، و از زمان تبعید تا مسیح چهارده نسل بودند.

میلاد عیسی مسیح

18 تولد عیسی مسیح این‌چنین روی داد: مریم، مادر عیسی، نامزد یوسف بود. امّا پیش از آنکه به هم بپیوندند، معلوم شد که مریم از روح‌القدس آبستن است.

19 از آنجا که شوهرش یوسف مردی پارسا بود و نمی‌خواست مریم را رسوا کند، بر آن شد که بی سر و صدا از او جدا شود.

20 امّا چون این تصمیم را گرفت، به ناگاه فرشتۀ خداوند در خواب بر او ظاهر شد و گفت: «ای یوسف، پسر داوود، از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا آنچه در بطن وی قرار گرفته، از روح‌القدس است.

21 او پسری به دنیا خواهد آورد و تو او را عیسیخواهی نامید، زیرا او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد بخشید.»

22 این همه رخ داد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود، به حقیقت پیوندد که:

23 «باکره آبستن شده، پسری به دنیا خواهد آورد

و او را عِمانوئیل خواهند نامید،»

که به‌معنی ’خدا با ما‘ است.

24 چون یوسف از خواب بیدار شد، آنچه فرشتۀ خداوند به او فرمان داده بود، انجام داد و زن خود را گرفت.

25 امّا با او همبستر نشد تا او پسر خود را به دنیا آورد؛ و یوسف او را عیسی نامید.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/1-6968e519a9d4ed0fc884a78dd93f2387.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 2

دیدار مُغان

1 چون عیسی در دوران هیرودیسِ پادشاه، در بِیت‌لِحِمِ یهودیه به دنیا آمد، هان چند مُغ از مشرق‌زمین به اورشلیم آمدند

2 و پرسیدند: «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا ستارۀ او را در مشرقدیده‌ایم و برای پرستش او آمده‌ایم.»

3 چون این خبر به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند.

4 پس او همۀ سران کاهنان و علمای دینِ قوم را فرا خواند و از آنها پرسید: «مسیح کجا باید زاده شود؟»

5 پاسخ دادند: «در بِیت‌لِحِمِ یهودیه، زیرا نبی در این باره چنین نوشته است:

6 «”ای بِیت‌لِحِم که در سرزمین یهودایی،

تو در میان فرمانروایان یهودابه هیچ روی کمترین نیستی،

زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد

که قوم من، اسرائیل، را شبانی خواهد نمود.“»

7 پس هیرودیس مُغان را در نهان نزد خود فرا خواند و زمانِ دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد.

8 سپس آنان را به بِیت‌لِحِم روانه کرده، بدیشان گفت: «بروید و دربارۀ آن کودک به‌دقّت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا آگاه سازید تا من نیز آمده، سَجده‌اش کنم.»

9 ایشان پس از شنیدن سخنان پادشاه، روانه شدند. و هان ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها می‌رفت تا سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد.

10 ایشان با دیدن ستاره بی‌نهایت شاد شدند.

11 چون به خانه درآمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند، روی بر زمین نهاده، آن کودک را پرستش نمودند. سپس صندوقچه‌های خود را گشودند و هدیه‌هایی از طلا و کُندُر و مُربه وی پیشکش کردند.

12 و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند.

فرار به مصر

13 پس از رفتن مُغان، فرشتۀ خداوند در خواب بر یوسف ظاهر شد و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به مصر بگریز و در آنجا بمان تا به تو خبر دهم، زیرا هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد.»

14 پس او شبانگاه برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و رهسپار مصر شد،

15 و تا مرگ هیرودیس در آنجا ماند. این واقع شد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود تحقق یابد که «پسر خود را از مصر فرا خواندم.»

16 چون هیرودیس دید که مُغان فریبش داده‌اند، سخت برآشفت و فرستاده، همۀ پسران دو ساله و کمتر را که در بِیت‌لِحِم و اطراف آن بودند، مطابق زمانی که از مُغان تحقیق کرده بود، بکشت.

17 آنگاه آنچه به زبان اِرمیای نبی گفته شده بود، به حقیقت پیوست که:

18 «صدایی از رامَه به گوش می‌رسد،

صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم.

راحیل برای فرزندانش می‌گرید

و تسلی نمی‌پذیرد،

زیرا که دیگر نیستند.»

بازگشت به ناصره

19 پس از مرگ هیرودیس، فرشتۀ خداوند در مصر به خواب یوسف آمد

20 و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به سرزمین اسرائیل برو، زیرا آنان که قصد جان کودک داشتند، مرده‌اند.»

21 پس او برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و به سرزمین اسرائیل رفت.

22 امّا چون شنید آرکِلائوس به جای پدرش هیرودیس در یهودیه حکم می‌راند، ترسید به آنجا برود، و چون در خواب هشدار یافت، رو به سوی نواحی جلیل نهاد

23 و در شهری به نام ناصره سکونت گزید. این واقع شد تا کلام انبیا به حقیقت پیوندد که گفته بودند ’ناصری‘ خوانده خواهد شد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/2-d3df8456711bfd1c724491c488663d7e.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 3

یحیی، هموارکنندۀ راه مسیح

1 در آن روزها یحیای تعمیددهنده ظهور کرد. او در بیابان یهودیه موعظه می‌کرد و

2 می‌گفت: «توبه کنید زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!»

3 این همان است که اِشعیای نبی درباره‌اش می‌گوید:

«ندای آن که در بیابان فریاد برمی‌آورد:

”راه خداوند را آماده کنید!

طریقهای او را هموار سازید!“‌»

4 یحیی جامه از پشم شتر بر تن داشت و کمربندی چرمین بر کمر می‌بست، و خوراکش ملخ و عسل صحرایی بود.

5 مردمان اورشلیم و سراسر یهودیه و تمامی نواحی اطراف رود اردن، جملگی نزد او می‌رفتند

6 و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از او تعمید می‌گرفتند.

7 امّا یحیی چون بسیاری از فَریسیان و صَدّوقیان را دید که به آنجا که او تعمید می‌داد می‌آمدند،به آنان گفت: «ای افعی‌زادگان! چه کسی به شما هشدار داد تا از غضبی که در پیش است، بگریزید؟

8 پس ثمری شایستۀ توبه بیاورید

9 و با خود مگویید ”پدر ما ابراهیم است.“ زیرا به شما می‌گویم خدا قادر است از این سنگها فرزندان برای ابراهیم پدید آورد.

10 هم‌اکنون تیشه بر ریشۀ درختان نهاده شده است. هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.

11 «من شما را برای توبه، با آب تعمید می‌دهم؛ امّا آن که پس از من می‌آید تواناتر از من است و من حتی شایستۀ برگرفتن کفشهایش نیستم. او شما را با روح‌القدس و آتش تعمید خواهد داد.

12 او کج‌بیل خود را در دست دارد و خرمنگاه خود را پاک خواهد کردو گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، امّا کاه را با آتشی خاموشی‌ناپذیر خواهد سوزانید.»

تعمید عیسی

13 آنگاه عیسی از جلیل به رود اردن آمد تا از یحیی تعمید گیرد.

14 ولی یحیی کوشید او را بازدارد و به او گفت: «مَنَم که باید از تو تعمید بگیرم، و حال تو نزد من می‌آیی؟»

15 عیسی در پاسخ گفت: «بگذار اکنون چنین شود، زیرا شایسته است که ما پارسایی را به کمال تحقق بخشیم.» پس یحیی رضایت داد.

16 چون عیسی تعمید گرفت، بی‌درنگ از آب برآمد. همان دم آسمان گشوده شد و او روح خدا را دید که همچون کبوتری فرود آمد و بر وی قرار گرفت.

17 سپس ندایی از آسمان در رسید که «این است پسر محبوبم که از او خشنودم.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/3-da755df3d8751d8729232ffff7bcb8a8.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 4

عیسی در بوتۀ آزمایش

1 آنگاه روح، عیسی را به بیابان هدایت کرد تا ابلیس وسوسه‌اش کند.

2 عیسی پس از آنکه چهل شبانه‌روز را در روزه سپری کرد گرسنه شد.

3 آنگاه وسوسه‌گر نزدش آمد و گفت: «اگر پسر خدایی،به این سنگها بگو نان شوند!»

4 عیسی در پاسخ گفت: «نوشته شده است که:

«”انسان تنها به نان زنده نیست،

بلکه به هر کلامی که از دهان خدا صادر شود.“»

5 سپس ابلیس او را به شهر مقدّس برد و بر فراز معبد قرار داد

6 و به او گفت: «اگر پسر خدایی، خود را به زیر افکن، زیرا نوشته شده است:

«”فرشتگان خود را دربارۀ تو فرمان خواهد داد

و آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت،

مبادا پایت را به سنگی بزنی.“»

7 عیسی به او پاسخ داد: «این نیز نوشته شده که،

«”خداوند، خدای خود را میازما.“»

8 دیگر بار، ابلیس او را بر فراز کوهی بس بلند برد و همۀ حکومتهای جهان را با تمام شکوه و جلالشان به او نشان داد

9 و گفت: «اگر در برابرم به خاک افتی و مرا سَجده کنی، این همه را به تو خواهم بخشید.»

10 عیسی به او گفت: «دور شو ای شیطان! زیرا نوشته شده است:

«”خداوند، خدای خود را بپرست

و تنها او را عبادت کن.“»

11 آنگاه ابلیس او را رها کرد و فرشتگان آمده، خدمتش کردند.

آغاز خدمت عیسی در جلیل

12 چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است، به جلیل بازگشت.

13 سپس ناصره را ترک کرده، به کَفَرناحوم رفت و در آنجا اقامت گزید. کَفَرناحوم در کنار دریاچۀ جلیل و در نواحی زِبولون و نَفتالی واقع بود.

14 این واقع شد تا کلام اِشعیای نبی به حقیقت پیوندد که گفته بود:

15 «دیار زِبولون و نَفتالی،

راه دریا، فراسوی اردن،

جلیلِ ملتها؛

16 مردمی که در تاریکی به سر می‌بردند،

نوری عظیم دیدند،

و بر آنان که در دیار سایۀ مرگ ساکن بودند،

روشنایی درخشید.»

17 از آن زمان عیسی به موعظۀ این پیام آغاز کرد که: «توبه کنید، زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!»

نخستین شاگردان عیسی

18 چون عیسی در کنار دریاچۀ جلیل راه می‌رفت، دو برادر را دید به نامهای شَمعون، ملقّب به پطرس، و برادرش آندریاس، که تور به دریا می‌افکندند، زیرا ماهیگیر بودند.

19 به ایشان گفت: «از پی من آیید که شما را صیاد مردمان خواهم ساخت.»

20 آنان بی‌درنگ تورهای خود را وانهادند و از پی او شتافتند.

21 چون به راه خود ادامه داد، دو برادر دیگر یعنی یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا را دید که با پدرشان زِبِدی در قایق بودند و تورهای خود را آماده می‌کردند. آنان را نیز فرا خواند؛

22 ایشان بی‌درنگ قایق و پدر خود را ترک گفتند و از پی او روانه شدند.

شفای بیماران

23 بدین‌سان، عیسی در سرتاسر جلیل می‌گشت و در کنیسه‌های ایشان تعلیم می‌داد و بشارتِپادشاهی را اعلام می‌کرد و هر درد و بیماری مردم را شفا می‌بخشید.

24 پس آوازه‌اش در سرتاسر سوریه پیچید و مردم همۀ بیماران را که به انواع امراض و دردها دچار بودند، و نیز دیوزدگان و مصروعان و مفلوجان را نزدش می‌آوردند و آنان را شفا می‌بخشید.

25 پس جماعتهای بزرگ از جلیل و دِکاپولیس،اورشلیم و یهودیه و فراسوی اردن از پی او روانه شدند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/4-9814f0af549201f82a58e0c86e00cbcf.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 5

موعظۀ بالای کوه

1 چون عیسی آن جماعتها را دید، به کوهی برآمد و بنشست. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند

2 و او به تعلیم دادنشان آغاز کرد و گفت:

3 «خوشا به حال فقیرانِ در روح،

زیرا پادشاهی آسمان

از آن ایشان است.

4 خوشا به حال ماتمیان،

زیرا آنان تسلی خواهند یافت.

5 خوشا به حال حلیمان،

زیرا آنان زمین را به میراث

خواهند برد.

6 خوشا به حال گرسنگان

و تشنگان عدالت،

زیرا آنان سیر خواهند شد.

7 خوشا به حال رحیمان،

زیرا بر آنان رحم خواهد شد.

8 خوشا به حال پاکدلان،

زیرا آنان خدا را خواهند دید.

9 خوشا به حال صلح‌جویان،

زیرا آنان فرزندان خدا

خوانده خواهند شد.

10 خوشا به حال آنان که در راه پارساییآزار می‌بینند،

زیرا پادشاهی آسمان از آنِ ایشان است.

11 «خوشا به حال شما، آنگاه که مردم به‌خاطر من، شما را دشنام دهند و آزار رسانند و هر سخن بدی به‌دروغ علیه‌تان بگویند.

12 خوش باشید و شادی کنید زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است. چراکه همین‌گونه پیامبرانی را که پیش از شما بودند، آزار رسانیدند.

نور و نمک

13 «شما نمک جهانید. امّا اگر نمک خاصیتش را از دست بدهد، چگونه می‌توان آن را باز نمکین ساخت؟ دیگر به کاری نمی‌آید جز آنکه بیرون ریخته شود و پایمالِ مردم گردد.

14 «شما نور جهانید. شهری را که بر فراز کوهی بنا شده، نتوان پنهان کرد.

15 هیچ‌کس چراغ را نمی‌افروزد تا آن را زیر کاسه‌ای بنهد، بلکه آن را بر چراغدان می‌گذارد تا نورش بر همۀ آنان که در خانه‌اند، بتابد.

16 پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند.

تحقق عهدعتیق

17 «گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات و نوشته‌های پیامبران را نسخ کنم؛ نیامده‌ام تا آنها را نسخ کنم، بلکه آمده‌ام تا تحققشان بخشم.

18 زیرا آمین،به شما می‌گویم، تا آسمان و زمین زایل نشود، نقطه یا همزه‌ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد، تا اینکه همه به انجام رسد.

19 پس هر که یکی از کوچکترینِ این احکام را کم‌اهمیت شمارد و به دیگران نیز چنین بیاموزد، در پادشاهیِ آسمان، کوچکترین به شمار خواهد آمد. امّا هر که این احکام را اجرا کند و آنها را به دیگران بیاموزد، او در پادشاهیِ آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.

20 زیرا به شما می‌گویم، تا پارسایی شما برتر از پارسایی علمای دین و فَریسیان نباشد، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت.

خشم

21 «شنیده‌اید که به پیشینیان گفته شده، ”قتل مکن،و هر که قتل کند، سزاوار محاکمه خواهد بود.“

22 امّا من به شما می‌گویم، هر که بر برادر خود خشم گیرد، سزاوار محاکمه است؛ و هر که به برادر خود ’راقا‘گوید، سزاوار محاکمه در حضور شوراست؛ و هر که به برادر خود احمق گوید، سزاوار آتش جهنم بُوَد.

23 پس اگر هنگام تقدیم هدیه‌ات بر مذبح، به یاد آوردی که برادرت از تو چیزی به دل دارد،

24 هدیه‌ات را بر مذبح واگذار و نخست برو و با برادر خود آشتی کن و سپس بیا و هدیه‌ات را تقدیم نما.

25 با شاکیِ خود که تو را به محکمه می‌برد، تا هنوز با وی در راه هستی، صلح کن، مبادا تو را به قاضی سپارد و قاضی تو را تحویل نگهبان دهد و به زندان افتی.

26 آمین، به تو می‌گویم که تا قِرانآخر را نپردازی، از زندان به در نخواهی آمد.

شهوت

27 «شنیده‌اید که گفته شده، ”زنا مکن.“

28 امّا من به شما می‌گویم، هر که با شهوت به زنی بنگرد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است.

29 پس اگر چشم راستت تو را می‌لغزاند، آن را به در آر و دور افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آن که تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.

30 و اگر دست راستت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن و دور‌افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آن که تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.

طلاق

31 «همچنین گفته شده که ”هر که زن خود را طلاق دهد، باید به او طلاقنامه‌ای بدهد.“

32 امّا من به شما می‌گویم، هر که زن خود را جز به‌علت بی‌عفتیطلاق دهد، باعث زناکار شدن او می‌گردد؛ و هر که زن طلاق داده شده را به زنی بگیرد، زنا می‌کند.

سوگند

33 «و باز شنیده‌اید که به پیشینیان گفته شده، ”سوگند دروغ مخور،بلکه به سوگندهای خود به خداوند وفا کن.“

34 امّا من به شما می‌گویم، هرگز سوگند مخورید، نه به آسمان، زیرا که تخت پادشاهی خداست،

35 و نه به زمین، چون کرسی زیر پای اوست، و نه به اورشلیم، زیرا که شهر آن پادشاه بزرگ است.

36 و به سر خود نیز سوگند مخور، زیرا حتی مویی را سفید یا سیاه نمی‌توانی کرد.

37 پس ’بلهِ‘ شما همان ’بله‘ باشد و ’نهِ‘ شما ’نه‘، زیرا افزون بر این، شیطانی است.

انتقام

38 «نیز شنیده‌اید که گفته شده، ”چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان.“

39 امّا من به شما می‌گویم، در برابر شخص شریر ایستادگی نکنید. اگر کسی به گونۀ راست تو سیلی زند، گونۀ دیگر را نیز به سوی او بگردان.

40 و هر گاه کسی بخواهد تو را به محکمه کشیده، قبایت را از تو بگیرد، عبایت را نیز به او واگذار.

41 اگر کسی مجبورت کند یک میلبا او بروی، دو میل همراهش برو.

42 اگر کسی از تو چیزی بخواهد، به او بده و از کسی که از تو قرض خواهد، روی مگردان.

محبت به دشمنان

43 «شنیده‌اید که گفته شده، ”همسایه‌ات را محبت نماو با دشمنت دشمنی کن.“

44 امّا من به شما می‌گویم دشمنان خود را محبت نمایید و برای آنان که به شما آزار می‌رسانند، دعای خیر کنید،

45 تا پدر خود را که در آسمان است، فرزندان باشید. زیرا او آفتاب خود را بر بدان و نیکان می‌تاباند و باران خود را بر پارسایان و بدکاران می‌باراند.

46 اگر تنها آنان را محبت کنید که شما را محبت می‌کنند، چه پاداشی خواهید داشت؟ آیا حتی خَراجگیران چنین نمی‌کنند؟

47 و اگر تنها برادران خود را سلام گویید، چه برتری بر دیگران دارید؟ مگر حتی اقوام بت‌پرست چنین نمی‌کنند؟

48 پس شما کامل باشید چنانکه پدر آسمانی شما کامل است.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/5-c2345638b900b388794870cf59852083.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 6

صدقه دادن

1 «آگاه باشید که پارسایی خود را در برابر دیدگان مردم به جا میاورید، به این قصد که شما را ببینند، وگرنه نزد پدر خود که در آسمان است، پاداشی نخواهید داشت.

2 «پس هنگامی که صدقه می‌دهی، جار مزن، چنانکه ریاکاران در کنیسه‌ها و کوچه‌ها می‌کنند تا مردم آنها را بستایند. آمین، به شما می‌گویم، اینان پاداش خود را به تمامی یافته‌اند.

3 پس تو چون صدقه می‌دهی، چنان کن که دست چپت از آنچه دست راستت می‌کند، آگاه نشود،

4 تا صدقۀ تو در نهان باشد؛ آنگاه پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.

دعا

5 «هنگامی که دعا می‌کنی، همچون ریاکاران مباش که دوست می‌دارند در کنیسه‌ها و سَرِ کوچه‌ها ایستاده، دعا کنند تا مردم آنها را ببینند. آمین، به شما می‌گویم، اینان پاداش خود را به تمامی یافته‌اند.

6 امّا تو، هنگامی که دعا می‌کنی به اتاق خود برو، در را ببند و نزد پدر خود که در نهان است، دعا کن. آنگاه پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.

7 «همچنین، هنگام دعا، عباراتی توخالی تکرار مکنید، آن‌گونه که اقوام بت‌پرست می‌کنند، زیرا می‌پندارند به سبب زیاده گفتن، دعایشان مستجاب می‌شود.

8 پس مانند ایشان مباشید، زیرا پدر شما پیش از آنکه از او درخواست کنید، نیازهای شما را می‌داند.

9 «پس شما این‌گونه دعا کنید:

«ای پدر ما که در آسمانی،

نام تو مقدّس باد.

10 پادشاهی تو بیاید.

ارادۀ تو، چنانکه در آسمان انجام می‌شود،

بر زمین نیز به انجام رسد.

11 نان روزانۀ ما را امروز به ما عطا فرما.

12 و قرضهای ما را ببخش،

چنانکه ما نیز قرضداران خود را می‌بخشیم.

13 و ما را در آزمایش میاور،

بلکه از آن شریر رهاییمان ده.

[زیرا پادشاهی و قدرت و جلال، تا ابد از آنِ توست. آمین.]

14 زیرا اگر خطاهای مردم را ببخشید، پدر آسمانیِ شما نیز شما را خواهد بخشید.

15 امّا اگر خطاهای مردم را نبخشید، پدر شما نیز خطاهای شما را نخواهد بخشید.

روزه

16 «هنگامی که روزه می‌گیرید، مانند ریاکاران تُرشرو مباشید، زیرا آنان حالت چهرۀ خود را دگرگون می‌کنند تا نزد مردم، روزه‌دار بنمایند. آمین، به شما می‌گویم، که پاداش خود را به تمامی یافته‌اند.

17 امّا تو چون روزه می‌گیری، به سر خود روغن بزن و صورت خود را بشوی

18 تا روزۀ تو بر مردم عیان نباشد، بلکه بر پدر تو که در نهان است، و پدرِ نهان‌بینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.

گنج در آسمان

19 «بر زمین گنج میندوزید، جایی که بید و زنگ، زیان می‌رساند و دزدان نَقْب می‌زنند و سرقت می‌کنند.

20 بلکه گنج خود را در آسمان بیندوزید، آنجا که بید و زنگ زیان نمی‌رساند و دزدان نَقْب نمی‌زنند و سرقت نمی‌کنند.

21 زیرا هر جا گنج توست، دل تو نیز آنجا خواهد بود.

22 «چشم، چراغ بدن است. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود.

23 امّا اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را ظلمت فرا خواهد گرفت. پس اگر نوری که در توست ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی خواهد بود!

24 «هیچ‌کس دو ارباب را خدمت نتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردۀ یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمی‌توانید هم بندۀ خدا باشید، هم بندۀ پول.

زندگی بدون نگرانی

25 «پس به شما می‌گویم، نگران زندگی خود نباشید که چه بخورید یا چه بنوشید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید. آیا زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر نیست؟

26 پرندگان آسمان را بنگرید که نه می‌کارند و نه می‌دِرَوَند و نه در انبار ذخیره می‌کنند و پدر آسمانی شما به آنها روزی می‌دهد. آیا شما بس باارزشتر از آنها نیستید؟

27 کیست از شما که بتواند با نگرانی، ساعتی به عمر خود بیفزاید؟

28 «و چرا برای پوشاک نگرانید؟ سوسنهای صحرا را بنگرید که چگونه نمو می‌کنند؛ نه زحمت می‌کشند و نه می‌ریسند.

29 به شما می‌گویم که حتی سلیمان نیز با همۀ شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد.

30 پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود، این‌چنین می‌پوشانَد، آیا شما را، ای سست‌ایمانان، به‌مراتب بهتر نخواهد پوشانید؟

31 «پس نگران نباشید و نگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم و یا چه بپوشیم.

32 زیرا اقوامِ بت‌پرست در پی همۀ این‌گونه چیزهایند، امّا پدر آسمانی شما می‌داند که بدین همه نیاز دارید.

33 بلکه نخست در پی پادشاهی خدا و عدالت او باشید، آنگاه همۀ اینها نیز به شما عطا خواهد شد.

34 پس نگران فردا مباشید، زیرا فردا نگرانی خود را خواهد داشت. مشکلات امروز برای امروز کافی است!

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/6-fd9c2f742c012e3b557334f673a9301c.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 7

محکوم نکردن دیگران

1 «داوری نکنید تا بر شما داوری نشود.

2 زیرا به همان‌گونه که بر دیگران داوری کنید، بر شما نیز داوری خواهد شد و با همان پیمانه که وزن کنید، برای شما وزن خواهد شد.

3 چرا پَرِ کاه را در چشم برادرت می‌بینی، امّا از چوبی که در چشم خود داری غافلی؟

4 چگونه می‌توانی به برادرت بگویی، ”بگذار پَرِ کاه را از چشمت به در آورم،“ حال آنکه چوبی در چشم خود داری؟

5 ای ریاکار، نخست چوب را از چشم خود به در آر، آنگاه بهتر خواهی دید تا پَرِ کاه را از چشم برادرت بیرون کنی.

6 «آنچه مقدّس است، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوکان میندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگردند و شما را بِدَرند.

بخواهید، بجویید، بکوبید

7 «بخواهید، که به شما داده خواهد شد؛ بجویید، که خواهید یافت؛ بکوبید، که در به رویتان گشوده خواهد شد.

8 زیرا هر که بخواهد، به دست آوَرَد و هر که بجوید، یابد و هر که بکوبد، در به رویش گشوده شود.

9 کدام‌یک از شما اگر پسرش از او نان بخواهد، سنگی به او می‌دهد؟

10 یا اگر ماهی بخواهد، ماری به او می‌بخشد؟

11 حال اگر شما با همۀ بدسیرتی‌تان، می‌دانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر شما که در آسمان است به آنان که از او بخواهند، هدایای نیکو خواهد بخشید.

12 پس با مردم همان‌گونه رفتار کنید که می‌خواهید با شما رفتار کنند. این است خلاصۀ تورات و نوشته‌های انبیا.

راه حیات

13 «از درِ تنگ داخل شوید، زیرا فراخ است آن در و عریض است آن راه که به هلاکت منتهی می‌شود و داخل‌شوندگانِ به آن بسیارند.

14 امّا تنگ است آن در و سخت است آن راه که به حیات منتهی می‌شود، و یابندگان آن کم‌اند.

درخت و میوه‌اش

15 «از پیامبران دروغین برحذر باشید. آنان در لباس گوسفندان نزد شما می‌آیند، امّا در باطن گرگان درّنده‌اند.

16 آنها را از میوه‌هایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از بوتۀ خار و انجیر را از علف هرز می‌چینند؟

17 به همین‌سان، هر درخت نیکو میوۀ نیکو می‌دهد، امّا درخت بد میوۀ بد.

18 درخت نیکو نمی‌تواند میوۀ بد بدهد، و درخت بد نیز نمی‌تواند میوۀ نیکو آوَرَد.

19 هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده می‌شود.

20 بنابراین، آنان را از میوه‌هایشان خواهید شناخت.

21 «نه هر که مرا ’سرورم، سرورم‘ خطاب کند به پادشاهی آسمان راه یابد، بلکه تنها آن که ارادۀ پدر مرا که در آسمان است، به جا آوَرَد.

22 در آن روز بسیاری مرا خواهند گفت: ”سرور ما، سرور ما، آیا به نام تو نبوّت نکردیم؟ آیا به نام تو دیوها را بیرون نراندیم؟ آیا به نام تو معجزات بسیار انجام ندادیم؟“

23 امّا به آنها به‌صراحت خواهم گفت، ”هرگز شما را نشناخته‌ام. از من دور شوید، ای بدکاران!“

معمار دانا و معمار نادان

24 «پس هر که این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل کند، همچون مرد دانایی است که خانۀ خود را بر سنگ بنا کرد.

25 چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، خراب نشد زیرا بنیادش بر سنگ بود.

26 امّا هر که این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل نکند، همچون مرد نادانی است که خانۀ خود را بر شن بنا کرد.

27 چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، ویران شد، و ویرانی‌اش عظیم بود!»

28 چون عیسی این سخنان را به پایان رسانید، مردم از تعلیم او در شگفت شده بودند،

29 زیرا با اقتدار تعلیم می‌داد، نه مانند علمای دین ایشان.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/7-338e0914943d0adcbc0e3a850a086c2b.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 8

شفای مرد جذامی

1 چون عیسی از کوه پایین آمد، جماعتهای بزرگ از پی او روانه شدند.

2 در این هنگام مردی جذامینزد او آمد و در برابرش زانو زد و گفت: «سرورم، اگر بخواهی می‌توانی پاکم سازی.»

3 عیسی دست خود را دراز کرده، او را لمس نمود و گفت: «می‌خواهم؛ پاک شو!» در دم، جذام او پاک شد.

4 سپس عیسی به او فرمود: «آگاه باش که در این باره به کسی چیزی نگویی، بلکه برو خود را به کاهن بنما و هدیه‌ای را که موسی امر کرده، تقدیم کن تا برای آنها گواهی باشد.»

ایمان یک نظامی رومی

5 چون عیسی وارد کَفَرناحوم شد، یک نظامی رومینزدش آمد و با التماس

6 به او گفت: «سرور من، خدمتکارم مفلوج در خانه خوابیده و سخت درد می‌کشد.»

7 عیسی گفت: «من می‌آیم و او را شفا می‌دهم.»

8 نظامی پاسخ داد: «سرورم، شایسته نیستم زیر سقف من آیی. فقط سخنی بگو که خدمتکارم شفا خواهد یافت.

9 زیرا من خود مردی هستم زیر فرمان. سربازانی نیز زیر فرمان خود دارم. به یکی می‌گویم ”برو،“ می‌رود، و به دیگری می‌گویم ”بیا،“ می‌آید. به غلام خود می‌گویم ”این را به جای آر،“ به جای می‌آورد.»

10 عیسی چون سخنان او را شنید، به شگفت آمد و به کسانی که از پی‌اش می‌آمدند، گفت: «آمین، به شما می‌گویم، چنین ایمانی حتی در اسرائیل هم ندیده‌ام.

11 و به شما می‌گویم که بسیاری از شرق و غرب خواهند آمد و در پادشاهی آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بر سر یک سفره خواهند نشست،

12 امّا فرزندان این پادشاهیبه تاریکیِ بیرون افکنده خواهند شد، جایی که گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود.»

13 سپس به آن نظامی گفت: «برو! مطابق ایمانت به تو داده شود.» در همان دم خدمتکار او شفا یافت.

شفای مادرزن پطرس و بسیاری دیگر

14 چون عیسی به خانۀ پطرس رفت، مادرزن او را دید که تب کرده و در بستر است.

15 عیسی دست او را لمس کرد و تبش قطع شد. پس او برخاست و مشغول پذیرایی از عیسی شد.

16 هنگام غروب، بسیاری از دیوزدگان را نزدش آوردند و او با کلام خود ارواح را از آنان به در کرد و همۀ بیماران را شفا داد،

17 تا بدین‌سان، پیشگویی اِشعیای نبی به حقیقت پیوندد که:

«او ضعفهای ما را برگرفت

و بیماریهای ما را حمل کرد.»

بهای پیروی از عیسی

18 چون عیسی دید گروهی بی‌شمار نزدش گرد ‌آمده‌اند، امر فرمود: «به آن سوی دریا برویم.»

19 آنگاه یکی از علمای دین نزد او آمد و گفت: «ای استاد، هر جا بروی، تو را پیروی خواهم کرد.»

20 عیسی پاسخ داد: «روباهان را لانه‌هاست و مرغان هوا را آشیانه‌ها، امّا پسر انسان را جای سر نهادن نیست.»

21 شاگردی دیگر به وی گفت: «سرورم، نخست رخصت ده تا بروم و پدر خود را به خاک بسپارم.»

22 امّا عیسی به او گفت: «مرا پیروی کن و بگذار مردگان، مردگانِ خود را به خاک بسپارند.»

آرام کردن توفان دریا

23 سپس عیسی سوار قایقی شد و شاگردانش نیز از پی او رفتند.

24 ناگاه توفانی سهمگین درگرفت، آن‌گونه که نزدیک بود امواجْ قایق را غرق کند. امّا عیسی در خواب بود.

25 پس شاگردان آمده بیدارش کردند و گفتند: «سرور ما، چیزی نمانده غرق شویم؛ نجاتمان ده!»

26 عیسی پاسخ داد: «ای کم‌ایمانان، چرا این‌چنین ترسانید؟» سپس برخاست و باد و امواج را نهیب زد و آرامش کامل حکمفرما شد.

27 آنان شگفت‌زده از یکدیگر می‌پرسیدند: «این چگونه شخصی است؟ حتی باد و امواج نیز از او فرمان می‌برند!»

شفای دو مرد دیوزده

28 هنگامی که به ناحیۀ جَدَریان، واقع در آن سوی دریا رسیدند، دو مرد دیوزده که از گورستان خارج می‌شدند، بدو برخوردند. آن دو به قدری وحشی بودند که هیچ‌کس نمی‌توانست از آن راه عبور کند.

29 آنان فریاد زدند: «تو را با ما چه کار است، ای پسر خدا؟ آیا آمده‌ای تا پیش از وقتِ مقرر عذابمان دهی؟»

30 کمی دورتر از آنها گله‌ای بزرگ از خوکها مشغول چرا بود.

31 دیوها التماس‌کنان به عیسی گفتند: «اگر بیرونمان می‌رانی، به درون گلۀ خوکها بفرست.»

32 به آنها گفت: «بروید!» دیوها خارج شدند و به درون خوکها رفتند و تمام گله از سرازیریِ تپه به درون دریا هجوم بردند و در آب هلاک شدند.

33 خوکبانان گریخته، به شهر رفتند و همۀ این وقایع، از جمله آنچه را که برای آن دیوزده‌ها رخ داده بود، بازگو کردند.

34 سپس تمام مردم شهر برای دیدن عیسی بیرون آمدند و چون او را دیدند بدو التماس کردند که آن ناحیه را ترک گوید.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/8-7e32603ada60fd43ea55513f1eee37e8.mp3?version_id=118—

Categories
مَتّی

مَتّی 9

شفای مرد مفلوج

1 پس عیسی سوار قایق شد و به آن سوی دریا، به شهر خود رفت.

2 آنگاه مردی مفلوج را که بر تشکی خوابیده بود، نزدش آوردند. عیسی چون ایمان ایشان را دید، به مفلوج گفت: «دل قوی دار، فرزندم، گناهانت آمرزیده شد!»

3 در این هنگام، بعضی از علمای دین با خود گفتند: «این مرد کفر می‌گوید.»

4 عیسی افکارشان را دریافت و گفت: «چرا چنین اندیشۀ پلیدی به دل راه می‌دهید؟

5 گفتن کدام‌یک آسانتر است: اینکه ”گناهانت آمرزیده شد،“ یا اینکه ”برخیز و راه برو“؟

6 حال تا بدانید که پسر انسان بر زمین اقتدار آمرزش گناهان را دارد» – به مفلوج گفت: – «برخیز، تشک خود برگیر و به خانه برو.»

7 آن مرد برخاست و به خانه رفت.

8 چون مردم این واقعه را دیدند، ترسیدند و خدایی را که این چنین قدرتی به انسان بخشیده است، تمجید کردند.

دعوت از مَتّی

9 چون عیسی آنجا را ترک می‌گفت، مردی را دید مَتّی نام که در خَراجگاه نشسته بود. به وی گفت: «از پی من بیا!» او برخاست و از پی وی روان شد.

10 روزی عیسی در خانۀ مَتّی بر سر سفره نشسته بود که بسیاری از خَراجگیران و گناهکاران آمدند و با او و شاگردانش همسفره شدند.

11 چون فَریسیان این را دیدند، به شاگردان وی گفتند: «چرا استاد شما با خَراجگیران و گناهکاران غذا می‌خورد؟»

12 چون عیسی این را شنید، گفت: «بیمارانند که به طبیب نیاز دارند، نه تندرستان.

13 بروید و مفهوم این کلام را درک کنید که ”رحمت را می‌پسندم، نه قربانی را.“زیرا من نیامده‌ام تا پارسایان بلکه تا گناهکاران را دعوت کنم.»

سؤال دربارۀ روزه

14 آنگاه شاگردان یحیی نزد عیسی آمدند و گفتند: «چرا ما و فَریسیان روزه می‌گیریم، امّا شاگردان تو روزه نمی‌گیرند؟»

15 عیسی پاسخ داد: «آیا ممکن است میهمانان عروسی تا زمانی که داماد با ایشان است، سوگواری کنند؟ امّا ایامی می‌آید که داماد از ایشان گرفته شود، آنگاه روزه خواهند گرفت.

16 هیچ‌کس پارچۀ نورا به جامۀ کهنه وصله نمی‌زند، زیرا وصله از جامه کنده می‌شود و پارگی بدتر می‌گردد.

17 و نیز شراب نو را در مَشکهای کهنه نمی‌ریزند، زیرا مَشکها پاره می‌شوند و شراب می‌ریزد و مَشکها از بین می‌روند. شراب نو را در مَشکهای نو می‌ریزند تا هر دو محفوظ بماند.»

دختر یکی از رئیسان و زن مبتلا به خونریزی

18 در همان حال که عیسی این سخنان را برای آنان بیان می‌کرد، یکی از رئیساننزد وی آمد و در برابرش زانو زد و گفت: «دخترم هم‌اکنون مرد. با این حال بیا و دست خود را بر او بگذار که زنده خواهد شد.»

19 عیسی برخاست و به اتفاق شاگردان خود با او رفت.

20 در همان هنگام، زنی که دوازده سال از خونریزی رنج می‌برد، از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبۀ ردای او را لمس کرد.

21 او با خود گفته بود: «اگر حتی به ردایش دست بزنم، شفا خواهم یافت.»

22 عیسی برگشته، او را دید و فرمود: «دخترم، دل قوی دار، ایمانت تو را شفا داده است.» از آن ساعت، زن شفا یافت.

23 هنگامی که عیسی وارد خانۀ آن رئیس شد و نوحه‌گران و کسانی را دید که شیون می‌کردند،

24 فرمود: «بیرون بروید. دختر نمرده بلکه در خواب است.» امّا آنان به او خندیدند.

25 چون مردم را بیرون کردند، عیسی داخل شد و دست دختر را گرفت و او برخاست.

26 خبر این واقعه در سرتاسر آن ناحیه پخش شد.

شفای دو نابینا و یک لال

27 هنگامی که عیسی آن مکان را ترک می‌کرد، دو مرد نابینا در پی او شتافته، فریاد می‌زدند: «ای پسر داوود، بر ما رحم کن!»

28 چون به خانه درآمد، آن دو مرد نزدش آمدند. عیسی از آنها پرسید: «آیا ایمان دارید که می‌توانم این کار را انجام دهم؟» پاسخ دادند: «بله، سرورا!»

29 سپس عیسی چشمانشان را لمس کرد و گفت: «بنا ‌بر ایمانتان برایتان انجام شود.»

30 آنگاه چشمان ایشان باز شد. عیسی آنان را به‌تأکید امر فرمود: «مراقب باشید کسی از این موضوع آگاه نشود.»

31 امّا آنها بیرون رفته، او را در تمام آن نواحی شهرت دادند.

32 در همان حال که آنها بیرون می‌رفتند، مردی دیوزده را که لال بود، نزد عیسی آوردند.

33 چون عیسی دیو را از او بیرون راند، زبان آن مردِ لال باز شد. مردم حیرت‌زده می‌گفتند: «چنین چیزی هرگز در اسرائیل دیده نشده است!»

34 امّا فَریسیان گفتند: «او دیوها را به یاری رئیس دیوها بیرون می‌راند.»

کارگران اندکند

35 عیسی در همۀ شهرها و روستاها گشته، در کنیسه‌های آنها تعلیم می‌داد و بشارت پادشاهی را اعلام می‌کرد و هر درد و بیماری را شفا می‌بخشید.

36 و چون انبوه جماعتها را دید، دلش بر حال آنان سوخت زیرا همچون گوسفندانی بی‌شبان، پریشانحال و درمانده بودند.

37 پس به شاگردانش گفت: «محصول فراوان است، امّا کارگر اندک.

38 پس، از مالک محصول بخواهید کارگران برای دروِ محصول خود بفرستد.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/MAT/9-4ab6dfa30096c9b892a08010ece032af.mp3?version_id=118—