Categories
لوقا

لوقا 10

اعزام هفتاد شاگرد

1 پس از آن، خداوند هفتاد تن دیگر را نیز تعیین فرمود و آنها را دو به دو پیشاپیش خود به هر شهر و دیاری فرستاد که قصد رفتن بدان‌جا داشت.

2 بدیشان گفت: «محصول فراوان است، امّا کارگر اندک. پس، از مالکِ محصول بخواهید کارگران برای دروِ محصول خود بفرستد.

3 بروید! من شما را چون بره‌ها به میان گرگها می‌فرستم.

4 کیسۀ پول یا کوله‌بار یا کفش برمگیرید، و در راه کسی را سلام مگویید.

5 به هر خانه‌ای که وارد می‌شوید، نخست بگویید: ”سلام بر این خانه باد.“

6 اگر در آن خانه کسی از اهل صلح و سلام باشد، سلام شما بر او قرار خواهد گرفت؛ وگرنه، به خود شما باز خواهد گشت.

7 در آن خانه بمانید و هر چه به شما دادند، بخورید و بیاشامید، زیرا کارگر مستحق دستمزد خویش است. از خانه‌ای به خانۀ دیگر نقل مکان مکنید.

8 چون وارد شهری شدید و شما را به‌گرمی پذیرفتند، هر چه در برابر شما گذاشتند، بخورید.

9 بیماران آنجا را شفا دهید و بگویید: ”پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است.“

10 امّا چون به شهری درآمدید و شما را نپذیرفتند، به کوچه‌های آن شهر بروید و بگویید:

11 ”ما حتی خاک شهر شما را که بر پاهای ما نشسته است، بر شما می‌تکانیم. امّا بدانید که پادشاهی خدا نزدیک شده است.“

12 یقین بدانید که در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.

13 «وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بِیت‌صِیْدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی می‌داد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر می‌نشستند و توبه می‌کردند.

14 امّا در روز داوری، تحمل مجازات برای صور و صیدون آسانتر خواهد بود تا برای شما.

15 و تو ای کَفَرناحوم، آیا تا به فلک سر خواهی افراشت؟ هرگز، بلکه تا به اعماق هاویه فرو خواهی افتاد.

16 «هر که به شما گوش فرا دهد، به من گوش فرا داده است؛ و هر که شما را نپذیرد، مرا نپذیرفته است؛ امّا هر که مرا نپذیرد، فرستندۀ مرا نپذیرفته است.»

17 آن هفتاد تن با شادی بازگشتند و گفتند: «سرور ما، حتی دیوها هم به نام تو از ما اطاعت می‌کنند.»

18 به ایشان فرمود: «شیطان را دیدم که همچون برق از آسمان فرو می‌افتاد.

19 اینک شما را اقتدار می‌بخشم که ماران و عقربها و تمامی قدرت دشمن را پایمال کنید، و هیچ چیز به شما آسیب نخواهد رسانید.

20 امّا از این شادمان مباشید که ارواح از شما اطاعت می‌کنند، بلکه شادی شما از این باشد که نامتان در آسمان نوشته شده است.»

21 در همان ساعت، عیسی در روح‌القدس به وجد آمد و گفت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را می‌ستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته و بر کودکان آشکار کرده‌ای. بله، ای پدر، زیرا خشنودی تو در این بود.

22 پدرم همه چیز را به من سپرده است. هیچ‌کس نمی‌داند پسر کیست جز پدر، و هیچ‌کس نمی‌داند پدر کیست جز پسر، و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.»

23 سپس در خلوت، رو به شاگردان کرد و گفت: «خوشا به حال چشمانی که آنچه شما می‌بینید، می‌بینند.

24 زیرا به شما می‌گویم بسیاری از انبیا و پادشاهان آرزو داشتند آنچه شما می‌بینید، ببینند و ندیدند، و آنچه شما می‌شنوید، بشنوند و نشنیدند.»

مَثَل سامری نیکو

25 روزی یکی از فقیهان برخاست تا با این پرسش، عیسی را بیازماید: «ای استاد، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟»

26 عیسی در جواب گفت: «در تورات چه نوشته است؟ از آن چه می‌فهمی؟»

27 پاسخ داد: «”خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی قوّت و با تمامی فکر خود محبت نما“؛و ”همسایه‌ات را همچون خویشتن محبت کن.“»

28 عیسی گفت: «پاسخ درست دادی. این را به جای آور که حیات خواهی داشت.»

29 امّا او برای تبرئۀ خود از عیسی پرسید: «ولی همسایۀ من کیست؟»

30 عیسی در پاسخ چنین گفت: «مردی از اورشلیم به اَریحا می‌رفت. در راه به دست راهزنان افتاد. آنها او را لخت کرده، کتک زدند، و نیمه‌جان رهایش کردند و رفتند.

31 از قضا کاهنی از همان راه می‌گذشت. امّا چون چشمش به آن مرد افتاد، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت.

32 لاوی‌ای نیز از آنجا می‌گذشت. او نیز چون به آنجا رسید و آن مرد را دید، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت.

33 امّا مسافری سامِری چون بدان‌جا رسید و آن مرد را دید، دلش بر حال او سوخت.

34 پس نزد او رفت و بر زخمهایش شراب ریخت و روغن مالید و آنها را بست. سپس او را بر الاغ خود گذاشت و به کاروانسرایی برد و از او پرستاری کرد.

35 روز بعد، دو دیناربه صاحب کاروانسرا داد و گفت: ”از این مرد پرستاری کن و اگر بیش از این خرج کردی، چون برگردم به تو خواهم داد.“

36 حال به نظر تو کدام‌یک از این سه تن، همسایۀ مردی بود که به دست راهزنان افتاد؟»

37 پاسخ داد: «آن که به او ترحم کرد.» عیسی به او گفت: «برو و تو نیز چنین کن.»

در منزل مریم و مارتا

38 چون در راه می‌رفتند، به دهکده‌ای درآمد. در آنجا زنی مارتا نام عیسی را به خانۀ خود دعوت کرد.

39 مارتا خواهری داشت مریم نام. مریم کنار پاهای خداوند نشسته بود و به سخنان او گوش فرا می‌داد.

40 امّا مارتا که سخت مشغول تدارک پذیرایی بود، نزد عیسی آمد و گفت: «‌سرورم، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا در کار پذیرایی تنها گذاشته است؟ به او بفرما که مرا یاری دهد!»

41 خداوند جواب داد: «مارتا! مارتا! تو را چیزهای بسیار نگران و مضطرب می‌کند،

42 حال آنکه تنها یک چیز لازم است؛ و مریم آن نصیب بهتر را برگزیده، که از او بازگرفته نخواهد شد.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/LUK/10-3507bef637326a5449bc48a694fbbae1.mp3?version_id=118—

Categories
لوقا

لوقا 11

تعلیم دربارۀ دعا

1 روزی عیسی در مکانی دعا می‌کرد. چون فارغ شد، یکی از شاگردانش به او گفت: «ای سرور ما، دعا کردن را به ما بیاموز، همان‌گونه که یحیی به شاگردانش آموخت.»

2 به ایشان گفت: «هرگاه دعا می‌کنید، بگویید:

«”ای پدر،

نام تو مقدّس باد،

پادشاهی تو بیاید،

3 نان روزانۀ ما را هر روز به ما عطا فرما.

4 گناهان ما را ببخش،

زیرا ما نیز همۀ قرضداران خود را می‌بخشیم.

و ما را در آزمایش میاور.“‌»

5 سپس به ایشان گفت: «کیست از شما که دوستی داشته باشد، و نیمه‌شب نزد وی برود و بگوید: ”ای دوست، سه عدد نان به من قرض بده،

6 زیرا یکی از دوستانم از سفر رسیده، و چیزی ندارم تا پیش او بگذارم،“

7 و او از درون خانه جواب دهد: ”زحمتم مده. در قفل است، و فرزندانم با من در بسترند. نمی‌توانم از جای برخیزم و چیزی به تو بدهم.“

8 به شما می‌گویم، هرچند به‌خاطر دوستی برنخیزد و به او نان ندهد، به‌خاطر آبروبر خواهد خاست و هرآنچه نیاز دارد به او خواهد داد.

9 «پس به شما می‌گویم، بخواهید که به شما داده خواهد شد؛ بجویید که خواهید یافت؛ بکوبید که در به رویتان گشوده خواهد شد.

10 زیرا هر که بخواهد، به دست آورد؛ و هر که بجوید، یابد؛ و هر که بکوبد، در به رویش گشوده شود.

11 کدام‌یک از شما پدران، اگر پسرش از او ماهی بخواهد، ماری بدو می‌بخشد؟

12 یا اگر تخم‌مرغ بخواهد، عقربی به او عطا می‌کند؟

13 حال اگر شما با همۀ بدسیرتی‌تان می‌دانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر آسمانی شما روح‌القدس را به هر که از او بخواهد، عطا خواهد فرمود.»

عیسی و بِعِلزِبول

14 عیسی دیوی لال را از کسی بیرون می‌کرد. چون دیو بیرون رفت، مردِ لال توانست سخن بگوید و مردم در شگفت شدند.

15 امّا برخی گفتند: «او دیوها را به یاری بِعِلزِبول، رئیس دیوها، بیرون می‌کند.»

16 دیگران نیز به قصد آزمودن او، خواستار آیتی آسمانی شدند.

17 او افکار آنان را درک کرد و به ایشان گفت: «هر حکومتی که بر ضد خود تجزیه شود، نابود خواهد شد، و هر خانه‌ای که بر ضد خود تجزیه شود، فرو خواهد ریخت.

18 اگر شیطان نیز بر ضد خود تجزیه شود، چگونه حکومتش پابرجا مانَد؟ زیرا می‌گویید من دیوها را به یاری بِعِلزِبول بیرون می‌رانم.

19 اگر من به یاری بِعِلزِبول دیوها را بیرون می‌رانم، شاگردان شما به یاریِ کهِ آنها را بیرون می‌کنند؟ پس ایشان، بر شما داوری خواهند کرد.

20 امّا اگر من به انگشت خدا دیوها را بیرون می‌رانم، یقین بدانید که پادشاهی خدا بر شما وارد آمده است.

21 هرگاه مردی نیرومند و مسلّح از خانۀ خود پاسداری کند، اموالش در امان خواهد بود.

22 امّا چون کسی نیرومندتر از او بر وی یورش بَرَد و چیره شود، سلاحی را که آن مرد بدان توکل دارد از او گرفته، غنیمت را تقسیم خواهد کرد.

23 هر که با من نیست، بر ضد من است، و هر که با من جمع نکند، پراکنده سازد.

24 «هنگامی که روح پلید از کسی بیرون می‌آید، به مکانهای خشک و بایر می‌رود تا جایی برای استراحت بیابد. امّا چون نمی‌یابد با خود می‌گوید: ”به خانه‌ای که از آن آمدم، بازمی‌گردم.“

25 امّا چون به آنجا می‌رسد و خانه را رُفته و آراسته می‌بیند،

26 می‌رود و هفت روح بدتر از خود نیز می‌آورد، و همگی داخل می‌شوند و در آنجا سکونت می‌گزینند. در نتیجه، سرانجامِ آن شخص بدتر از حالت نخست او می‌شود.»

27 هنگامی که عیسی این سخنان را می‌گفت، زنی از میان جمعیت به بانگ بلند گفت: «خوشا به حال زنی که تو را زایید و به تو شیر داد.»

28 امّا عیسی در پاسخ گفت: «خوشا به حال آنان که کلام خدا را می‌شنوند و آن را به جای می‌آورند.»

درخواست آیتی از عیسی

29 چون بر شمار جمعیت افزوده می‌شد، عیسی گفت: «این نسل، نسلی است بس شرارت‌پیشه. خواستار آیتی هستند! امّا آیتی به ایشان داده نخواهد شد جز آیت یونس.

30 زیرا همان‌گونه که یونس آیتی بود برای مردم نینوا، پسر انسان نیز برای این نسل آیتی خواهد بود.

31 در روز داوری، ملکۀ جنوب با این نسل بر خواهد خاست و محکومشان خواهد کرد، زیرا او از آن سوی دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و حال آنکه کسی بزرگتر از سلیمان اینجاست.

32 مردم نینوا در روز داوری با این نسل بر خواهند خاست و محکومشان خواهند کرد، زیرا آنها در اثر موعظۀ یونس توبه کردند، و حال آنکه کسی بزرگتر از یونس اینجاست.

چراغ بدن

33 «هیچ‌کس چراغ را برنمی‌افروزد تا آن را پنهان کند یا زیر کاسه‌ای بنهد، بلکه چراغ را بر چراغدان می‌گذارند تا هر که داخل شود روشنایی را ببیند.

34 چشم تو، چراغ بدن توست. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود. امّا اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را تاریکی فرا خواهد گرفت.

35 پس به‌هوش باش مبادا نوری که در توست، تاریکی باشد.

36 چه اگر تمام وجودت روشن باشد و هیچ جزئی از آن تاریک نباشد، آنگاه همچون زمانی که نورِ چراغ بر تو می‌تابد، به‌تمامی در روشنایی خواهی بود.»

سرزنش رهبران مذهبی

37 چون عیسی سخنان خود را به پایان رسانید، یکی از فَریسیان او را به صرف غذا دعوت کرد. پس به خانۀ او رفت و بنشست.

38 امّا فَریسی چون دید که عیسی دستهایش را پیش از غذا نشست، تعجب کرد.

39 آنگاه خداوند خطاب به او گفت: «شما فَریسیان بیرونِ پیاله و بشقاب را پاک می‌کنید، امّا از درون آکنده از طمع و خباثت هستید!

40 ای نادانان، آیا آن که بیرون را آفرید، درون را نیز نیافرید؟

41 پس از آنچه در درون استصدقه دهید تا همه چیز برایتان پاک باشد.

42 «وای بر شما ای فَریسیان! شما از نعناع و سُداب و هر گونه سبزی ده‌یک می‌دهید، امّا عدالت را نادیده می‌گیرید و از محبت خدا غافلید. اینها را می‌بایست به جای می‌آوردید و آنها را نیز فراموش نمی‌کردید.

43 وای بر شما ای فَریسیان! زیرا دوست دارید در بهترین جای کنیسه‌ها بنشینید و مردم در کوچه و بازار شما را سلام گویند.

44 وای بر شما! زیرا همچون گورهایی ناپیدایید که مردم ندانسته بر آنها راه می‌روند.»

45 یکی از فقیهان در پاسخ گفت: «استاد، تو با این سخنان به ما نیز اهانت می‌کنی.»

46 عیسی فرمود: «وای بر شما نیز، ای فقیهان، که بارهایی توانفرسا بر دوش مردم می‌نهید، امّا خود حاضر نیستید حتی انگشتی برای کمک بجنبانید.

47 وای بر شما که برای پیامبرانی که به دست پدرانتان کشته شدند، مقبره می‌سازید!

48 براستی که این‌گونه بر کار آنها مهر تأیید می‌زنید. آنها پیامبران را کشتند و شما آرامگاهشان را می‌سازید.

49 از این رو حکمت خدا می‌فرماید که ”من برای آنها پیامبران و رسولان خواهم فرستاد. امّا بعضی را خواهند کشت و بعضی را آزار خواهند رسانید.“

50 پس، خون همۀ پیامبرانی که خونشان از آغاز جهان تا کنون ریخته شده است، بر گردن این نسل خواهد بود –

51 از خون هابیل تا خون زکریا که بین مذبح و محرابگاه کشته شد. آری، به شما می‌گویم که این نسل برای این همه حساب پس خواهد داد.

52 وای بر شما ای فقیهان! زیرا کلید معرفت را غصب کرده‌اید. خود داخل نمی‌شوید و داخل‌شوندگان را نیز مانع می‌گردید.»

53 چون عیسی بیرون رفت، علمای دین و فَریسیان سخت با او به مخالفت برخاستند و با سؤالات بسیار بر او تاختند

54 و در کمین بودند تا در سخنی از زبانش وی را به دام اندازند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/LUK/11-f165397ef82bb51d1750ca86df4ac9e4.mp3?version_id=118—

Categories
لوقا

لوقا 12

هشدار و تشویق

1 در این هنگام، هزاران تن گرد ‌آمدند، چندان که بر یکدیگر پا می‌نهادند. عیسی نخست با شاگردان خود سخن آغاز کرد و گفت: «از خمیرمایۀ فَریسیان که همانا ریاکاری است، دوری کنید.

2 هیچ چیزِ پنهان نیست که آشکار نشود و هیچ چیزِ پوشیده نیست که عیان نگردد.

3 آنچه در تاریکی گفته‌اید، در روشنایی شنیده خواهد شد، و آنچه پشت درهای بسته نجوا کرده‌اید، از فراز بامها اعلام خواهد گردید.

4 «دوستان، به شما می‌گویم از کسانی که جسم را می‌کُشند و بیش از این نتوانند کرد، مترسید.

5 به شما نشان می‌دهم از که باید ترسید: از آن که پس از کشتن جسم، قدرت دارد به دوزخ اندازد. آری، به شما می‌گویم، از اوست که باید ترسید.

6 آیا پنج گنجشک را به دو پول سیاهنمی‌فروشند؟ با این حال، حتی یکی از آنها نزد خدا فراموش نمی‌گردد.

7 حتی موهای سر شما به تمامی شمرده شده است. پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است.

8 «به شما می‌گویم، هر که مرا نزد مردم اقرار کند، پسر انسان نیز او را در حضور فرشتگان خدا اقرار خواهد کرد.

9 امّا هر که نزد مردم مرا انکار کند، در حضور فرشتگان خدا انکار خواهد شد.

10 هر که سخنی بر ضد پسر انسان گوید، آمرزیده شود، امّا هر که به روح‌القدس کفر گوید، آمرزیده نخواهد شد.

11 چون شما را به کنیسه‌ها و به حضور حاکمان و صاحبمنصبان برند، نگران مباشید که چگونه از خود دفاع کنید یا چه بگویید،

12 زیرا در آن هنگام روح‌القدس آنچه را که باید بگویید به شما خواهد آموخت.»

مَثَل ثروتمند نادان

13 ناگاه کسی از میان جمعیت به او گفت: «استاد، به برادرم بگو میراث پدری را با من قسمت کند.»

14 عیسی پاسخ داد: «ای مرد، چه کسی مرا بین شما داور یا مُقَسِم قرار داده است؟»

15 پس به مردم گفت: «به‌هوش باشید و از هر گونه حرص و آز بپرهیزید، زیرا زندگی انسان به فزونی دارایی‌اش نیست.»

16 سپس این مَثَل را برایشان آورد: «مردی ثروتمند از زراعت خویش محصول فراوان حاصل کرد.

17 پس با خود اندیشید، ”چه کنم، زیرا جایی برای انباشتن محصول خود ندارم؟“

18 سپس گفت: ”دانستم چه باید کرد! انبارهای خود را خراب می‌کنم و انبارهایی بزرگتر می‌سازم، و همۀ گندم و اموال خود را در آنها ذخیره می‌کنم.

19 آنگاه به خود خواهم گفت: ای جان من، برای سالیان دراز اموال فراوان اندوخته‌ای. حال آسوده بِزی؛ بخور و بنوش و خوش باش.“

20 امّا خدا به او گفت: ”ای نادان! همین امشب جانت را از تو خواهند ستاند. پس آنچه اندوخته‌ای، از آنِ که خواهد شد؟“

21 این است فرجام کسی که برای خویشتن ثروت می‌اندوزد، امّا برای خدا ثروتمند نیست.»

زندگی بدون نگرانی

22 آنگاه عیسی خطاب به شاگردان خود گفت: «پس به شما می‌گویم، نگران زندگی خود مباشید که چه بخورید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید.

23 زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر است.

24 کلاغها را بنگرید: نه می‌کارند و نه می‌دروند، نه کاهدان دارند و نه انبار؛ با این همه خدا به آنها روزی می‌دهد. و شما چقدر باارزشتر از پرندگانید!

25 کیست از شما که بتواند با نگرانی، ذِراعیبر قامت خود بیفزاید؟

26 پس، اگر از انجام چنین کار کوچکی ناتوانید، از چه سبب نگران مابقی هستید؟

27 سوسنها را بنگرید که چگونه نمو می‌کنند؛ نه زحمت می‌کشند و نه می‌ریسند. به شما می‌گویم که حتی سلیمان نیز با همۀ شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد.

28 پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود، چنین می‌پوشانَد، چقدر بیشتر شما را، ای سست‌ایمانان!

29 پس در پی این مباشید که چه بخورید یا چه بنوشید؛ نگران اینها مباشید.

30 زیرا اقوام خداناشناسِ این دنیا در پی این‌گونه چیزهایند، امّا پدر شما می‌داند که به این همه نیاز دارید.

31 بلکه شما، در پی پادشاهی او باشید، که همۀ اینها نیز به شما داده خواهد شد.

32 «ای گلۀ کوچک، ترسان مباشید، زیرا خشنودی پدر شما این است که پادشاهی را به شما عطا کند.

33 آنچه دارید بفروشید و به فقرا بدهید؛ برای خود کیسه‌هایی فراهم کنید که پوسیده نشود، و گنجی پایان‌ناپذیر در آسمان بیندوزید، جایی که نه دزد آید و نه بید زیان رساند.

34 زیرا هر جا گنج شماست، دلتان نیز آنجا خواهد بود.

آمادگی برای بازگشت مسیح

35 «کمر به خدمت ببندید و چراغ خویش را فروزان نگاه دارید.

36 همچون کسانی باشید که منتظرند سرورشان از جشن عروسی بازگردد، تا چون از راه رسد و در را کوبد، بی‌درنگ بر او بگشایند.

37 خوشا به حال خادمانی که چون سرورشان بازگردد، آنان را بیدار و هوشیار یابد. آمین، به شما می‌گویم، خود کمر به خدمتشان خواهد بست؛ آری، آنان را بر سفره خواهد نشانید و پیش آمده، از ایشان پذیرایی خواهد کرد.

38 خوشا به حال خادمانی که چون سرورشان از راه رسد، چه در پاس دوّم شب، چه در پاس سوّم، ایشان را بیدار و هوشیار یابد.

39 «بدانید که اگر صاحبخانه می‌دانست دزد در چه ساعتی خواهد آمد، نمی‌گذاشت به خانه‌اش دستبرد زنند.

40 پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی خواهد آمد که انتظار ندارید.»

41 پطرس پرسید: «سرور من، آیا این مَثَل را برای ما آوردی یا برای همه؟»

42 خداوند در پاسخ گفت: «پس آن مباشر امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خادمان خانۀ خود گماشته باشد تا سهم خوراک آنان را به موقع بدهد؟

43 خوشا به حال آن غلام که چون اربابش بازگردد، او را مشغول کار بیند.

44 یقین بدانید که او را بر همۀ مایملک خود خواهد گماشت.

45 امّا اگر آن غلام با خود بیندیشد که ”ارباب در آمدن تأخیر کرده،“ و به آزار خادمان و خادمه‌ها، و خوردن و نوشیدن و میگساری بپردازد،

46 آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد و او را از میان دو پاره کرده، در جایگاه خیانتکاران خواهد افکند.

47 «غلامی که خواستِ اربابش را می‌داند و با این حال، خود را برای انجام آن آماده نمی‌کند، تازیانۀ بسیار خواهد خورد.

48 امّا آن که خواست اربابش را نمی‌داند و کاری می‌کند که سزاوار تنبیه است، تازیانۀ کمتر خواهد خورد. هر که به او بیشتر داده شود، از او بیشتر نیز مطالبه خواهد شد؛ و هر که مسئولیتش بیشتر باشد، پاسخگویی‌اش نیز بیشتر خواهد بود.

هشدار دربارۀ اختلاف و جدایی

49 «من آمده‌ام تا بر زمین آتش افروزم، و ای کاش که تا کنون افروخته شده بود!

50 امّا مرا تعمیدی باید، و چه در فشارم تا به انجام رسد.

51 آیا گمان می‌برید آمده‌ام تا صلح به زمین آورم؟ نه، بلکه آمده‌ام تا جدایی افکنم.

52 از این پس، میان پنج تن از اهل یک خانه جدایی خواهد افتاد؛ سه علیه دو خواهند بود و دو علیه سه.

53 پدر علیه پسر و پسر علیه پدر، مادر علیه دختر و دختر علیه مادر، مادرشوهر علیه عروس و عروس علیه مادرشوهر.»

تعبیر زمانها

54 سپس به جماعت گفت: «چون بینید ابری در مغرب پدیدار شود، بی‌درنگ می‌گویید: ”باران خواهد بارید،“ و باران می‌بارد.

55 و چون باد جنوب وزد، می‌گویید: ”هوا گرم خواهد شد،“ و چنین می‌شود.

56 ای ریاکاران! شما که نیک می‌دانید چگونه سیمای زمین و آسمان را تعبیر کنید، چگونه است که از تعبیر زمان حاضر ناتوانید؟

57 «چرا خود دربارۀ آنچه درست است داوری نمی‌کنید؟

58 هنگامی که با شاکیِ خود نزد حاکم می‌روی، بکوش تا در راه با او آشتی کنی، مبادا تو را نزد قاضی کشاند و قاضی تو را به نگهبان سپارد، و به زندان افتی.

59 به تو می‌گویم که تا قِرانآخر را نپردازی، از زندان به در نخواهی آمد.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/LUK/12-d4eeafe25a0cd7e893bb50dadf6ca52d.mp3?version_id=118—

Categories
لوقا

لوقا 13

دعوت به توبه

1 در همان زمان، شماری از حاضران، از جلیلیانی با عیسی سخن گفتند که پیلاتُس خونشان را با خون قربانیهایشان در‌هم آمیخته بود.

2 عیسی در پاسخ گفت: «آیا چون آن جلیلیان به چنین روز دچار شدند، گمان می‌کنید از بقیۀ اهالی جلیل گناهکارتر بودند؟

3 به شما می‌گویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.

4 و آیا گمان می‌کنید آن هجده تن که برج سْیلوآم بر آنها افتاد و مردند، از دیگر ساکنان اورشلیم خطاکارتر بودند؟

5 به شما می‌گویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.»

6 سپس این مَثَل را آورد: «مردی درخت انجیری در تاکستان خود کاشت. چون خواست میوۀ آن را بچیند، چیزی بر آن نیافت.

7 پس به باغبان خود گفت: ”سه سال است برای چیدن میوۀ این درخت می‌آیم امّا چیزی نمی‌یابم. آن را ببُر، تا خاک را هدر ندهد.“

8 امّا او پاسخ داد: ”سرورم، بگذار یک سال دیگر هم بماند. گِردش را خواهم کند و کودش خواهم داد.

9 اگر سال بعد میوه آورد که هیچ؛ اگر نیاورد آنگاه آن را بِبُر.“‌»

شفای زن علیل

10 در یکی از روزهای شَبّات، عیسی در کنیسه‌ای تعلیم می‌داد.

11 در آنجا زنی بود که روحی او را هجده سال علیل کرده بود. پشتش خمیده شده بود و به هیچ روی توان راست ایستادن نداشت.

12 چون عیسی او را دید، نزد خود فرا خواند و فرمود: «ای زن، از ضعف خود خلاصی یافتی!»

13 سپس بر او دست نهاد و او بی‌درنگ راست ایستاده، خدا را ستایش کرد.

14 امّا رئیس کنیسه از اینکه عیسی در روز شَبّات شفا داده بود، خشمگین شد و به مردم گفت: «شش روز برای کار دارید. در آن روزها بیایید و شفا بگیرید، نه در روز شَبّات.»

15 خداوند در پاسخ گفت: «ای ریاکاران! آیا هیچ‌یک از شما در روز شَبّات گاو یا الاغ خود را از طویله باز نمی‌کند تا برای آب دادن بیرون بَرَد؟

16 پس آیا نمی‌بایست این زن را که دختر ابراهیم است و شیطان هجده سال اسیرش کرده بود، در روز شَبّات از این بند رها کرد؟»

17 چون این را گفت، مخالفانش همه شرمسار شدند، امّا جمعیت همگی از آن همه کارهای شگفت‌آور او شادمان بودند.

مَثَل دانۀ خردل و مَثَل خمیرمایه

18 آنگاه گفت: «پادشاهی خدا به چه مانَد؟ آن را به چه تشبیه کنم؟

19 همچون دانۀ خردلی است که مردی آن را برگرفت و در باغ خود کاشت. آن دانه رویید و درختی شد، چنانکه پرندگان آسمان آمدند و بر شاخه‌هایش آشیانه ساختند.»

20 باز گفت: «پادشاهی خدا را به چه تشبیه کنم؟

21 همچون خمیرمایه‌ای است که زنی برگرفت و با سه کیسهآرد مخلوط کرد تا تمامی خمیر ور آمد.»

درِ تنگ

22 عیسی در راه اورشلیم، به شهرها و روستاها می‌رفت و تعلیم می‌داد.

23 در این میان، کسی از او پرسید: «سرور من، آیا تنها شماری اندک از مردم نجات خواهند یافت؟» به ایشان گفت:

24 «سخت بکوشید تا از درِ تنگ داخل شوید، زیرا به شما می‌گویم، بسیاری خواهند کوشید تا داخل شوند، امّا نخواهند توانست.

25 چون صاحبخانه برخیزد و در را ببندد، بیرون ایستاده، در را خواهید کوبید و خواهید گفت: ”سرورا، در بر ما بگشا!“ امّا او پاسخ خواهد داد: ”شما را نمی‌شناسم؛ نمی‌دانم از کجایید.“

26 خواهید گفت: ”ما با تو خوردیم و آشامیدیم و تو در کوچه‌های ما تعلیم می‌دادی.“

27 امّا جواب خواهید شنید: ”شما را نمی‌شناسم؛ نمی‌دانم از کجایید. از من دور شوید، ای بدکاران!“

28 آنگاه در آنجا گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود، زیرا ابراهیم و اسحاق و یعقوب و همۀ انبیا را در پادشاهی خدا خواهید دید، امّا خود را محروم خواهید یافت.

29 مردم از شرق و غرب و شمال و جنوب خواهند آمد و بر سفرۀ پادشاهی خدا خواهند نشست.

30 آری، هستند آخرینی که اوّل خواهند شد، و اوّلینی که آخر.»

اندوه عیسی برای اورشلیم

31 در آن هنگام، تنی چند از فَریسیان نزد عیسی آمدند و گفتند: «اینجا را ترک کن و به جایی دیگر برو، زیرا هیرودیس می‌خواهد تو را بکشد.»

32 در جواب گفت: «بروید و به آن روباه بگویید: ”امروز و فردا دیوها را بیرون می‌کنم و مردم را شفا می‌دهم، و در روز سوّم کار خویش را به کمال خواهم رسانید.

33 امّا امروز و فردا و پس‌فردا باید به راه خود ادامه دهم، زیرا ممکن نیست نبی بیرون از اورشلیم کشته شود.“

34 ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتل پیامبران و سنگسارکنندۀ رسولانی که نزدت فرستاده می‌شوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجه‌هایش را زیر بالهای خود جمع می‌کند، فرزندان تو را گرد ‌آورم، امّا نخواستی!

35 اینک خانۀ شما به خودتان ویران واگذاشته می‌شود. و به شما می‌گویم که دیگر مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: ”مبارک است آن که به نام خداوند می‌آید.“»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/LUK/13-07b1d24f6d48e51bffc3840172ca6466.mp3?version_id=118—

Categories
لوقا

لوقا 14

عیسی در خانۀ فَریسی

1 در یکی از روزهای شَبّات که عیسی برای صرف غذا به خانۀ یکی از رهبران فَریسیان رفته بود، حاضران به‌دقّت او را زیر نظر داشتند.

2 مقابل او مردی بود که بدنش آب آورده بود.

3 عیسی از فقیهان و فَریسیان پرسید: «آیا شفا دادن در روز شَبّات جایز است یا نه؟»

4 آنان خاموش ماندند. پس عیسی آن مرد را گرفته، شفا داد و مرخص فرمود.

5 سپس رو به آنان کرد و پرسید: «کیست از شما که پسر یا گاوش در روز شَبّات در چاه افتد و بی‌درنگ او را بیرون نیاوَرَد؟»

6 آنان پاسخی نداشتند.

7 چون عیسی دید میهمانان چگونه صدر مجلس را برای خود اختیار می‌کنند، این مَثَل را برایشان آورد:

8 «چون کسی تو را به مجلس عروسی دعوت کند، بر صدر مجلس منشین، زیرا شاید کسی سرشناس‌تر از تو دعوت شده باشد.

9 در آن صورت میزبانی که هر دوی شما را دعوت کرده است، خواهد آمد و به تو خواهد گفت: ”جایت را به این شخص بده.“ ناگزیر با سرافکندگی پایین مجلس خواهی نشست.

10 بلکه هرگاه کسی میهمانت کند، برو و در پایینترین جای مجلس بنشین، تا چون میزبان آید، تو را گوید: ”دوست من، بفرما جای بالاتری بنشین.“ آنگاه نزد دیگر میهمانان سرافراز خواهی شد.

11 زیرا هر که خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»

12 سپس عیسی به میزبانش گفت: «چون ضیافتِ ناهار یا شام می‌دهی، دوستان و برادران و خویشان و همسایگان ثروتمند خویش را دعوت مکن؛ زیرا آنان نیز تو را دعوت خواهند کرد و بدین‌سان عوض خواهی یافت.

13 پس چون میهمانی می‌دهی، فقیران و معلولان و لنگان و کوران را دعوت کن

14 که مبارک خواهی بود؛ زیرا آنان را چیزی نیست که در عوض به تو بدهند، و پاداش خود را در قیامت پارسایان خواهی یافت.»

مَثَل ضیافت بزرگ

15 چون یکی از میهمانان که با عیسی همسفره بود این را شنید، گفت: «خوشا به حال آن که در ضیافت پادشاهی خدا نان خورَد.»

16 عیسی در پاسخ گفت: «شخصی ضیافتی بزرگ ترتیب داد و بسیاری را دعوت کرد.

17 چون وقت شام فرا رسید، خادمش را فرستاد تا دعوت‌شدگان را گوید، ”بیایید که همه چیز آماده است.“

18 امّا آنها هر یک عذری آوردند. یکی گفت: ”مزرعه‌ای خریده‌ام که باید بروم آن را ببینم. تمنا اینکه معذورم بداری.“

19 دیگری گفت: ”پنج جفت گاو خریده‌ام، و هم‌اکنون در راهم تا آنها را بیازمایم. تمنا دارم معذورم بداری.“

20 سوّمی نیز گفت: ”تازه زن گرفته‌ام، و از این رو نمی‌توانم بیایم.“

21 پس خادم بازگشت و سرور خود را آگاه ساخت. میزبان خشمگین شد و به خادم دستور داد به کوچه و بازار شهر بشتابد و فقیران و معلولان و کوران و لنگان را بیاورد.

22 خادم گفت: ”سرور من، دستورت را انجام دادم، امّا هنوز جا هست.“

23 پس آقایش گفت: ”به جاده‌ها و کوره‌راههای بیرونِ شهر برو و به‌اصرار مردم را به ضیافت من بیاور تا خانه‌ام پر شود.

24 به شما می‌گویم که هیچ‌یک از دعوت‌شدگان، شام مرا نخواهند چشید.“‌»

بهای پیروی از مسیح

25 جمعیتی انبوه عیسی را همراهی می‌کرد. او رو بدیشان کرد و گفت:

26 «هر که نزد من آید و از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر، و حتی از جان خود نفرت ندارد، شاگرد من نتواند بود.

27 و هر که صلیب خود را بر دوش نکشد و از پی من نیاید، شاگرد من نتواند بود.

28 «کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و نخست ننشیند تا هزینۀ آن را برآوُرد کند و ببیند آیا توان تکمیل آن را دارد یا نه؟

29 زیرا اگر پی آن را بگذارد امّا از تکمیل بنا درمانَد، هر که بیند، استهزا کرده،

30 گوید: ”این شخص ساختن بنایی را آغاز کرد، امّا از تکمیل آن درمانده است!“

31 «و یا کدام پادشاه است که راهیِ جنگ با پادشاهی دیگر شود، بی‌آنکه نخست بنشیند و بیندیشد که آیا با ده هزار سرباز می‌تواند به رویاروییِ کسی رود که با بیست هزار سرباز به جنگ او می‌آید؟

32 و اگر بیند که او را توان رویارویی نیست، آنگاه تا سپاه دشمن دور است، سخنگویی خواهد فرستاد تا جویای شرایط صلح شود.

33 به همین‌سان، هیچ‌یک از شما نیز تا از تمام دارایی خود دست نشوید، شاگرد من نتواند بود.

34 «نمک نیکوست، امّا اگر خاصیتش را از دست بدهد، چگونه می‌توان آن را باز نمکین ساخت؟

35 نه به کار زمین می‌آید و نه درخور کُپّۀ کود است؛ بلکه آن را دور می‌ریزند. هر که گوش شنوا دارد، بشنود!»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/LUK/14-d90f3a502401065c65ad6f981d5cab3e.mp3?version_id=118—

Categories
لوقا

لوقا 15

مَثَلِ گوسفند گمشده

1 و امّا خَراجگیران و گناهکاران جملگی نزد عیسی گرد ‌می‌آمدند تا سخنانش را بشنوند.

2 امّا فَریسیان و علمای دین همهمه‌کنان می‌گفتند: «این مردْ گناهکاران را می‌پذیرد و با آنان همسفره می‌شود.»

3 پس عیسی این مَثَل را برایشان آورد:

4 «کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، آن نود و نه را در صحرا نگذارد و در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟

5 و چون گوسفند گمشده را یافت، آن را با شادی بر دوش می‌نهد

6 و به خانه آمده، دوستان و همسایگان را فرا می‌خواند و می‌گوید: ”با من شادی کنید، زیرا گوسفند گمشدۀ خود را بازیافتم.“

7 به شما می‌گویم، به همین‌سان برای یک گناهکار که توبه می‌کند، جشن و سرور عظیمتری در آسمان بر پا می‌شود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند.

مَثَل سکۀ گمشده

8 «و یا کدام زن است که ده سکۀ نقرهداشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، چراغی برنیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته، از جُستن بازنایستد؟

9 و چون آن را یافت، دوستان و همسایگان را فرا می‌خواند و می‌گوید: ”با من شادی کنید، زیرا سکۀ گمشدۀ خود را بازیافتم.“

10 به شما می‌گویم، به همین‌سان، برای توبۀ یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور بر پا می‌شود.»

مَثَلِ پسر گمشده

11 سپس ادامه داد و فرمود: «مردی را دو پسر بود.

12 روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ”ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده.“ پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد.

13 پس از چندی، پسر کوچکتر آنچه داشت گرد آورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش را در آنجا به عیاشی بر ‌باد داد.

14 چون هر چه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد و او سخت به تنگدستی افتاد.

15 از این رو، خدمتگزاریِ یکی از مردمان آن سامان را پیشه کرد، و او وی را به خوکبانی در مزرعۀ خویش گماشت.

16 پسر آرزو داشت شکم خود را با خوراک خوکها سیر کند، امّا هیچ‌کس به او چیزی نمی‌داد.

17 سرانجام به خود آمد و گفت: ”ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من اینجا از فرط گرسنگی تلف می‌شوم.

18 پس برمی‌خیزم و نزد پدر می‌روم و می‌گویم: ’پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام.

19 دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن.“‘

20 «پس برخاست و راهی خانۀ پدر شد. امّا هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان به سویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسه‌اش کرد.

21 پسر گفت: ”پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم.“

22 امّا پدر به خدمتکارانش گفت: ”بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش به پاهایش کنید.

23 گوسالۀ پرواری آورده، سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم.

24 زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!“ پس به جشن و سرور پرداختند.

25 «و امّا پسر بزرگتر در مزرعه بود. چون به خانه نزدیک شد و صدای رقص و آواز شنید،

26 یکی از خدمتکاران را فرا خواند و پرسید: ”چه خبر است؟“

27 خدمتکار پاسخ داد: ”برادرت آمده و پدرت گوسالۀ پرواری سر بریده، زیرا پسرش را به سلامت بازیافته است.“

28 چون این را شنید، برآشفت و نخواست به خانه درآید. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد.

29 امّا او در جواب پدر گفت: ”اینک سالهاست تو را چون غلامان خدمت کرده‌ام و هرگز از فرمانت سر نپیچیده‌ام. امّا تو هرگز حتی بزغاله‌ای به من ندادی تا با دوستانم ضیافتی به پا کنم.

30 و حال که این پسرت بازگشته است، پسری که دارایی تو را با روسپیها بر باد داده، برایش گوسالۀ پرواری سر بریده‌ای!“

31 پدر گفت: ”پسرم، تو همواره با من هستی، و هرآنچه دارم، مال توست.

32 امّا اکنون باید جشن بگیریم و شادی کنیم، زیرا این برادر تو مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!“‌»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/LUK/15-cb62cd1766a9533452096e11aa0299e2.mp3?version_id=118—

Categories
لوقا

لوقا 16

مَثَل مباشر زیرک

1 آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «توانگری را مباشری بود. چون شکایت به او رسید که مباشر اموال او را بر باد می‌دهد،

2 وی را فرا خواند و پرسید: ”این چیست که دربارۀ تو می‌شنوم؟ حساب خود بازپس ده که دیگر مباشر من نتوانی بود.“

3 «مباشر با خود اندیشید: ”چه کنم؟ ارباب می‌خواهد از کار برکنارم کند. یارای زمین‌کندن ندارم و از گدایی نیز عار دارم.

4 دانستم چه باید کرد تا چون از مباشرت برکنار شدم، کسانی باشند که مرا در خانه‌هایشان بپذیرند.“

5 پس، بدهکاران ارباب خویش را یک به یک به حضور فرا خواند. از اوّلی پرسید: ”چقدر به سرورم بدهکاری؟“

6 پاسخ داد: ”صد خمرهروغن زیتون.“ گفت: ”صورتحساب خود را بگیر، و زود بنشین و بنویس، پنجاه خمره!“

7 سپس از دوّمی پرسید: ”تو چقدر بدهکاری؟“ پاسخ داد: ”صد خروارگندم.“ گفت: ”صورتحساب خود را بگیر و بنویس هشتاد خروار!“

8 «ارباب، مباشرِ متقلب را تحسین کرد، زیرا عاقلانه عمل کرده بود؛ چرا که فرزندان این عصردر مناسبات خود با همعصران خویش از فرزندان نور عاقلترند.

9 به شما می‌گویم که مال این دنیای فاسد را برای یافتن دوستان صرف کنید تا چون از آن مال اثری نمانَد، شما را در خانه‌هایجاودانی بپذیرند.

10 «آن که در امور کوچک امین باشد، در امور بزرگ نیز امین خواهد بود، و آن که در امور کوچک امین نباشد، در امور بزرگ نیز امین نخواهد بود.

11 پس اگر در به کار بردن مال این دنیای فاسد امین نباشید، کیست که مال حقیقی را به شما بسپارد؟

12 و اگر در به کار بردن مال دیگری امین نباشید، کیست که مال خود شما را به شما بدهد؟

13 هیچ غلامی دو ارباب را خدمت نتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردۀ یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمی‌توانید هم بندۀ خدا باشید، هم بندۀ پول.»

14 فَریسیانِ پولدوست با شنیدن این سخنان، عیسی را به ریشخند گرفتند.

15 به آنها گفت: «شما آن کسانید که خویشتن را به مردم پارسا می‌نمایید، امّا خدا از دلتان آگاه است. آنچه مردم ارج بسیارش نهند، در نظر خدا کراهت‌آور است!

16 «تورات و انبیا تا زمان یحیی بود. از آن پس، به پادشاهی خدا بشارت داده می‌شود و هر کس به جَبر و زور راه خود بدان می‌گشاید.

17 با این حال، آسانتر است آسمان و زمین زایل شود تا اینکه نقطه‌ای از تورات فرو افتد!

18 «هر که زن خویش را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است، و نیز هر که زنی طلاق داده شده را به زنی بگیرد، مرتکب زنا شده است.

توانگر و ایلعازَر فقیر

19 «توانگری بود که جامه از ارغوان و کتان لطیف به تن می‌کرد و همه‌روزه به خوشگذرانی مشغول بود.

20 فقیری ایلعازَر نام را بر درِ خانۀ او می‌نهادند که بدنش پوشیده از جراحت بود.

21 ایلعازَر آرزو داشت با خرده‌های غذا که از سفرۀ آن توانگر فرو می‌افتاد، خود را سیر کند. حتی سگان نیز می‌آمدند و زخمهایش را می‌لیسیدند.

22 باری، آن فقیر مُرد و فرشتگان او را به جوار ابراهیم بردند. توانگر نیز مُرد و او را دفن کردند.

23 امّا چون چشم در جهانِ مردگان گشود، خود را در عذاب یافت. از دور، ابراهیم را دید و ایلعازَر را در جوارش.

24 پس با صدای بلند گفت: ”ای پدر من ابراهیم، بر من ترحم کن و ایلعازَر را بفرست تا نوک انگشت خود را در آب تَر کند و زبانم را خنک سازد، زیرا در این آتش عذاب می‌کشم.“

25 امّا ابراهیم پاسخ داد: ”ای فرزند، به یاد آر که تو در زندگی، از چیزهای نیکوی خود بهره‌مند شدی، حال آنکه چیزهای بد نصیب ایلعازَر شد. اکنون او اینجا در آسایش است و تو در عذاب.

26 از این گذشته، میان ما و شما پرتگاهی هست؛ آنان که بخواهند از اینجا نزد تو آیند نتوانند، و آنان نیز که آنجایند نتوانند نزد ما آیند.“

27 گفت: ”پس، ای پدر، تمنا اینکه ایلعازَر را به خانۀ پدرم بفرستی،

28 زیرا مرا پنج برادر است. او را بفرست تا برادرانم را هشدار دهد، مبادا آنان نیز به این مکان عذاب درافتند.“

29 ابراهیم پاسخ داد: ”آنها موسی و انبیا را دارند، پس به سخنان ایشان گوش فرا دهند.“

30 گفت: ”نه، ای پدر ما ابراهیم، بلکه اگر کسی از مردگان نزد آنها برود، توبه خواهند کرد.“

31 ابراهیم به او گفت: ”اگر به موسی و انبیا گوش نسپارند، حتی اگر کسی از مردگان زنده شود، مجاب نخواهند شد.“‌»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/LUK/16-65a518f1d6b6624811f728b293a27969.mp3?version_id=118—

Categories
لوقا

لوقا 17

بخشایش، ایمان، وظیفه

1 آنگاه به شاگردان خود گفت: «از لغزشها گریزی نیست، امّا وای بر کسی که آنها را سبب گردد.

2 او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیایی به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند تا اینکه سبب لغزش یکی از این کوچکان شود.

3 پس مراقب خود باشید. اگر برادرت گناه کند، او را توبیخ کن، و اگر توبه کرد، ببخشایش.

4 اگر هفت بار در روز به تو گناه ورزد، و هفت بار نزد تو بازآید و گوید: ”توبه می‌کنم،“ او را ببخشا.»

5 رسولان به خداوند گفتند: «ایمان ما را بیفزا!»

6 خداوند پاسخ داد: «اگر ایمانی به کوچکی دانۀ خردل داشته باشید، می‌توانید به این درخت توت بگویید از ریشه برآمده در دریا کاشته شود، و از شما فرمان خواهد برد.

7 «کیست از شما که چون خدمتکارش از شخم زدن یا چرانیدن گوسفندان در صحرا بازگردد، او را گوید: ”بیا، بنشین و بخور“؟

8 آیا نخواهد گفت: ”شام مرا آماده کن و کمر به پذیرایی‌ام بربند تا بخورم و بیاشامم، و بعد تو بخور و بیاشام“؟

9 آیا منّت از خدمتکار خود خواهد برد که فرمانش را به جای آورده است؟

10 پس، شما نیز چون آنچه به شما فرمان داده شده است، به جای آوردید، بگویید: ”خدمتکارانی بی‌منّت‌ایم و تنها انجام وظیفه کرده‌ایم.“‌»

شفای ده جذامی

11 عیسی بر سر راه خود به اورشلیم، از حدّ سامِرِه و جلیل می‌گذشت.

12 پس چون به دهی وارد می‌شد، ده جذامی به او برخوردند. آنها دور ایستاده

13 با صدای بلند فریاد برآوردند: «ای عیسی، ای استاد، بر ما ترحم کن.»

14 چون عیسی آنها را دید، گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» آنها به راه افتادند و در میانۀ راه از جذام پاک شدند.

15 یکی از آنها چون دید شفا یافته است، در حالی که با صدای بلند خدا را ستایش می‌کرد، بازگشت

16 و خود را به پای عیسی افکند و او را سپاس گفت. آن جذامی سامِری بود.

17 عیسی فرمود: «مگر آن ده تن همه پاک نشدند؟ پس نُه تن دیگر کجایند؟

18 آیا به‌جز این غریبه، کسی دیگر بازنگشت تا خدا را سپاس گوید؟»

19 سپس به او گفت: «برخیز و برو، ایمانت تو را شفا داده است.»

آمدن پادشاهی خدا

20 عیسی در پاسخ فَریسیان که پرسیده بودند پادشاهی خدا کی خواهد آمد، گفت: «آمدن پادشاهی خدا را نمی‌توان با مشاهده دریافت،

21 و کسی نخواهد گفت اینجا یا آنجاست، زیرا پادشاهی خدا در میان شماست.»

22 سپس به شاگردان گفت: «زمانی می‌آید که آرزو خواهید کرد یکی از روزهای پسر انسان را ببینید، امّا نخواهید دید.

23 مردم به شما خواهند گفت: ”او اینجاست،“ یا ”او آنجاست.“ امّا در پی آنها مروید.

24 زیرا همچنانکه صاعقه در یک آن می‌درخشد و آسمان را از کران تا کران روشن می‌کند، پسر انسان نیز در روز خود چنین خواهد بود.

25 امّا نخست می‌باید رنج بسیار کشد و از سوی این نسل طرد شود.

26 روزهای پسر انسان همچون روزهای نوح خواهد بود.

27 مردم می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن می‌گرفتند و شوهر می‌کردند تا آن روز که نوح به کشتی درآمد. آنگاه سیل برخاست و همه را هلاک کرد.

28 در زمان لوط نیز چنین بود. مردم سرگرم خوردن و نوشیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت بودند.

29 امّا روزی که لوط از سُدوم بیرون آمد، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک کرد.

30 روز ظهور پسر انسان نیز به همین‌گونه خواهد بود.

31 در آن روز، کسی که بر بام خانه‌اش باشد و اثاثیه‌اش در درون خانه، برای برداشتن آنها فرود نیاید. و آن که در مزرعه باشد نیز به خانه بازنگردد.

32 زن لوط را به یاد آرید!

33 هر که بخواهد جان خویش را حفظ کند، آن را از دست خواهد داد، و هر که جان خویش را از دست بدهد، آن را محفوظ خواهد داشت.

34 به شما می‌گویم، در آن شب از دو تن که بر یک بسترند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.

35 و از دو زن که با هم دستاس می‌کنند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. [

36 نیز از دو مرد که در مزرعه‌اند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.]»

37 پرسیدند: «کجا، ای خداوند؟» پاسخ گفت: «هر‌جا لاشه‌ای باشد، لاشخوران در آنجا گرد ‌می‌آیند!»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/LUK/17-1841eef14e9341c254d523d5f98eaeb1.mp3?version_id=118—

Categories
لوقا

لوقا 18

مَثَل بیوه‌زن سمج

1 عیسی برای شاگردان مَثَلی آورد تا نشان دهد که باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند.

2 فرمود: «در شهری قاضی‌ای بود که نه از خدا باکی داشت، نه به خلق خدا توجهی.

3 در همان شهر بیوه‌زنی بود که پیوسته نزدش می‌آمد و از او می‌خواست دادش از دشمن بستاند.

4 قاضی چندگاهی به او اعتنا نکرد. امّا سرانجام با خود گفت: ”هرچند از خدا باکی ندارم و به خلق خدا نیز بی‌توجهم،

5 امّا چون این بیوه‌زن مدام زحمتم می‌دهد، دادش می‌ستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا به ستوه آورد!“‌»

6 آنگاه خداوند فرمود: «شنیدید این قاضی بی‌انصاف چه گفت؟

7 حال، آیا خدا به دادِ برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد برمی‌آورند، نخواهد رسید؟ آیا این کار را همچنان به تأخیر خواهد افکند؟

8 به شما می‌گویم که به‌زودی به داد ایشان خواهد رسید. امّا هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟»

مَثَل فَریسی و خَراجگیر

9 آنگاه برای برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و بر دیگران به دیدۀ تحقیر می‌نگریستند، این مَثَل را آورد:

10 «دو تن برای عبادت به معبد رفتند، یکی فَریسی، دیگری خَراجگیر.

11 فَریسی ایستاد و با خود چنین دعا کرد: ”خدایا، تو را شکر می‌گویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم، و نه مانند این خَراجگیرم.

12 دو بار در هفته روزه می‌گیرم و از هر چه به دست می‌آورم، ده‌یک می‌دهم.“

13 امّا آن خَراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینۀ خود می‌کوفت و می‌گفت: ”خدایا، بر منِ گناهکار رحم کن.“

14 به شما می‌گویم که این مرد، و نه آن دیگر، پارسا شمرده شده به خانه رفت. زیرا هر که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»

عیسی و کودکان

15 مردم حتی نوزادان را نزد عیسی می‌آوردند تا بر آنها دست بگذارد. شاگردان چون این را دیدند، مردم را سرزنش کردند.

16 امّا عیسی آنان را نزد خود فرا خواند و گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند؛ ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آنِ چنین کسان است.

17 آمین، به شما می‌گویم، هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت.»

رئیس ثروتمند

18 یکی از رئیسان از او پرسید: «استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟»

19 عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو می‌خوانی؟ هیچ‌کس نیکو نیست جز خدا فقط.

20 احکام را می‌دانی: زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، پدر و مادر خود را گرامی دار.»

21 گفت: «همۀ اینها را از کودکی به جا آورده‌ام.»

22 عیسی چون این را شنید، گفت: «هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»

23 آن مرد چون این را شنید، اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت.

24 عیسی به او نگاه کرد و گفت: «چه دشوار است راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی خدا!

25 گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.»

26 کسانی که این را شنیدند، پرسیدند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟»

27 فرمود: «آنچه برای انسان ناممکن است، برای خدا ممکن است.»

28 پطرس گفت: «ما که خانه و کاشانۀ خود را ترک گفتیم تا از تو پیروی کنیم!»

29 عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما می‌گویم، کسی نیست که خانه یا زن یا برادران یا والدین یا فرزندان را به‌خاطر پادشاهی خدا ترک کند،

30 و در همین عصر چند برابر به دست نیاورد، و در عصر آینده نیز از حیات جاویدان بهره‌مند نگردد.»

پیشگویی مجدد عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود

31 آنگاه آن دوازده تن را به کناری کشید و به ایشان گفت: «اینک به اورشلیم می‌رویم. در آنجا هرآنچه انبیا دربارۀ پسر انسان نوشته‌اند، به انجام خواهد رسید.

32 زیرا او را به اقوام بیگانه خواهند سپرد. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و آب دهان بر او انداخته، تازیانه‌اش خواهند زد و خواهند کشت.

33 امّا در روز سوّم بر خواهد خاست.»

34 شاگردان هیچ‌یک از اینها را درک نکردند. معنی سخن او از آنان پنهان بود و درنیافتند دربارۀ چه سخن می‌گوید.

شفای فقیر نابینا

35 چون نزدیک اَریحا رسید، مردی نابینا بر کنار راه نشسته بود و گدایی می‌کرد.

36 چون صدای جمعیتی را که از آنجا می‌گذشت شنید، پرسید: «چه خبر است؟»

37 گفتند: «عیسای ناصری در گذر است.»

38 او فریاد برکشید: «ای عیسی، پسر داوود، بر من ترحم کن!»

39 کسانی که پیشاپیش جمعیت می‌رفتند، عتابش کردند و خواستند خاموش باشد. امّا او بیشتر فریاد برآورد که: «ای پسر داوود، بر من ترحم کن!»

40 آنگاه عیسی بازایستاد و امر فرمود آن مرد را نزد او بیاورند. چون نزدیک آمد، عیسی از او پرسید:

41 «چه می‌خواهی برایت بکنم؟» گفت: «سرور من، می‌خواهم بینا شوم.»

42 عیسی به او گفت: «بینا شو! ایمانت تو را شفا داده است.»

43 کور همان دم بینایی خود را بازیافت و خدا را سپاس‌گویان، از پی عیسی شتافت. مردم چون این را دیدند، همگی خدا را سپاس گفتند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/LUK/18-fec646addb5f9dccde21d20f7d274732.mp3?version_id=118—

Categories
لوقا

لوقا 19

زَکّای خَراجگیر

1 عیسی به اَریحا درآمد و از میان شهر می‌گذشت.

2 در آنجا توانگری بود، زَکّا نام، رئیس خَراجگیران.

3 او می‌خواست ببیند عیسی کیست، امّا از کوتاهی قامت و ازدحام جمعیت نمی‌توانست.

4 از این رو، پیش دوید و از درخت چناری بالا رفت تا او را ببیند، زیرا عیسی از آن راه می‌گذشت.

5 چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریست و به او گفت: «زَکّا، بشتاب و پایین بیا که امروز باید در خانۀ تو بمانم.»

6 زَکّا بی‌درنگ پایین آمد و با شادی او را پذیرفت.

7 مردم چون این را دیدند، همگی لب به شکایت گشودند که: «به خانۀ گناهکاری به میهمانی رفته است.»

8 و امّا زَکّا از جا برخاست و به خداوند گفت: «‌سرور من، اینک نصف اموال خود را به فقرا می‌بخشم، و اگر چیزی به ناحق از کسی گرفته باشم، چهار برابر به او بازمی‌گردانم.»

9 عیسی فرمود: «امروز نجات به این خانه آمده است، چرا که این مرد نیز فرزند ابراهیم است.

10 زیرا پسر انسان آمده تا گمشده را بجوید و نجات بخشد.»

مَثَل پادشاه و ده خادم

11 در همان حال که آنان به این سخنان گوش فرا می‌دادند، عیسی در ادامۀ سخن، مَثَلی آورد، زیرا نزدیک اورشلیم بود و مردم گمان می‌کردند پادشاهی خدا در همان زمان ظهور خواهد کرد.

12 پس گفت: «نجیب‌زاده‌ای به سرزمینی دوردست رفت تا به مقام شاهی منصوب شود و سپس بازگردد.

13 پس، ده تن از خادمان خود را فرا خواند و به هر یک سکه‌ای طلاداد و گفت: ”تا بازگشت من با این پول تجارت کنید.“

14 امّا مردمانی که قرار بود بر ایشان حکومت کند، از وی نفرت داشتند؛ آنان از پس او قاصدانی فرستادند با این پیغام که: ”ما نمی‌خواهیم این شخص بر ما حکومت کند.“

15 با این همه، او به مقام شاهی منصوب شد و به ولایت خویش بازگشت. پس فرمود خادمانی را که به ایشان سرمایه داده بود، فرا خوانند تا دریابد هر‌یک چقدر سود کرده است.

16 اوّلی آمد و گفت: ”سرورا، سکۀ تو ده سکۀ دیگر سود آورده است.“

17 به او گفت: ”آفرین، ای خادم نیکو! چون در اندک امین بودی، حکومت ده شهر را به تو می‌سپارم.“

18 دوّمی آمد و گفت: ”سرورا، سکۀ تو پنج سکۀ دیگر سود آورده است.“

19 به او نیز گفت: ”بر پنج شهر حکمرانی کن.“

20 سپس دیگری آمد و گفت: ”سرورا، اینک سکۀ تو! آن را در پارچه‌ای پیچیده، نگاه داشتم.

21 زیرا از تو می‌ترسیدم، چون مردی سختگیری. آنچه نگذاشته‌ای، برمی‌گیری، و آنچه نکاشته‌ای، می‌دروی.“

22 به او گفت: ”ای خادم بدکاره، مطابق گفتۀ خودت بر تو حکم می‌کنم. تو که می‌دانستی مردی سختگیرم، آنچه نگذاشته‌ام برمی‌گیرم و آنچه نکاشته‌ام می‌دروم،

23 چرا پول مرا به صرّافان ندادی تا چون بازگردم آن را با سود پس گیرم؟“

24 پس به حاضران گفت: ”سکه را از او بگیرید و به آن که ده سکه دارد، بدهید.“

25 به او گفتند: ”سرورا، او که خود ده سکه دارد!“

26 پاسخ داد: ”به شما می‌گویم که به هر که دارد، بیشتر داده خواهد شد؛ امّا آن که ندارد، همان که دارد نیز از او گرفته خواهد شد.

27 و اینک آن دشمنان مرا که نمی‌خواستند بر ایشان حکومت کنم بدین‌جا بیاورید و در برابر من بکُشید.“‌»

ورود شاهانۀ عیسی به اورشلیم

28 پس از این گفتار، عیسی پیشاپیش دیگران راه اورشلیم را در پیش گرفت.

29 چون به نزدیکی بِیت‌فاجی و بِیت‌عَنْیا که بر فراز کوهی بود رسید، دو تن از شاگردان خود را فرستاده گفت:

30 «به دهکده‌ای که پیش روی شماست، بروید. چون وارد شدید، کره الاغی را بسته خواهید یافت که تا به حال کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید.

31 اگر کسی از شما پرسید: ”چرا آن را باز می‌کنید؟“ بگویید: ”خداوندبدان نیاز دارد.“‌»

32 فرستادگان رفتند و همه چیز را چنان یافتند که عیسی گفته بود.

33 و چون کره را باز می‌کردند، صاحبانش به ایشان گفتند: «چرا کره را باز می‌کنید؟»

34 پاسخ دادند: «خداوند بدان نیاز دارد.»

35 آنان کره را نزد عیسی آوردند. سپس رداهای خود را بر آن افکندند و عیسی را بر آن نشاندند.

36 همچنان که عیسی پیش می‌راند، مردم رداهای خود را بر سر راه می‌گستردند.

37 چون نزدیک سرازیری کوه زیتون رسید، جماعتِ شاگردان همگی شادمانه خدا را با صدای بلند به‌خاطر همۀ معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته،

38 ندا در دادند که:

«مبارک است پادشاهی که به نام خداوند می‌آید!

صلح و سلامت در آسمان و جلال در عرشِ برین باد!»

39 برخی از فَریسیان از میان جمعیت به عیسی گفتند: «استاد، شاگردانت را عتاب کن!»

40 در پاسخ گفت: «به شما می‌گویم اگر اینان خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد!»

41 پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست

42 و گفت: «کاش تو نیزدر این روز تشخیص می‌دادی که چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان می‌آورد. امّا افسوس که از چشمانت پنهان گشته است.

43 زمانی فرا خواهد رسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هر سو محاصره‌ات کرده، عرصه را بر تو تنگ خواهند نمود؛

44 و تو و فرزندانت را در درونت به خاک و خون خواهند کشید. و سنگ بر سنگ بر جا نخواهند گذاشت؛ زیرا از موعد آمدن خدا به یاری‌ات غافل ماندی.»

عیسی در معبد

45 سپس به صحن معبد درآمد و به بیرون راندن فروشندگان آغاز نمود،

46 و به آنان گفت: «نوشته شده است که ”خانۀ من خانۀ دعا خواهد بود“؛امّا شما آن را ’لانۀ راهزنان‘ساخته‌اید.»

47 او هر روز در معبد تعلیم می‌داد. امّا سران کاهنان و علمای دین و مشایخ قوم در پی کشتن او بودند،

48 ولی راهی برای انجام مقصود خود نمی‌یافتند، زیرا مردم همه شیفتۀ سخنان او بودند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/LUK/19-8d8b63e4ed52297a9c281e7c289f1167.mp3?version_id=118—