Categories
ایوب

ایوب 20

گفتار صوفَر: شریران رنج خواهند کشید

1 آنگاه صوفَرِ نَعَماتی در پاسخ گفت:

2 «افکار پریشانم مرا به پاسخ گفتن وا می‌دارد،

زیرا که به‌غایت برانگیخته شده‌ام.

3 سرزنشی می‌شنوم که اهانت‌آمیز است،

و فهمِ من مرا به پاسخ گفتن برمی‌انگیزد.

4 «آیا این را از قدیم ندانسته‌ای،

از آن زمان که انسان بر زمین قرار داده شد،

5 که شادیِ شریران اندک زمانی است،

و خوشیِ خدانشناسان لحظه‌ای بیش نیست؟

6 اگرچه تکبرش تا به آسمان برسد،

و سر به ابرها بسایَد،

7 اما مثلِ فضلۀ خود برای همیشه نابود خواهد شد،

و آنان که او را دیده‌اند خواهند گفت: ”کجاست؟“

8 همچون خواب می‌پرَد و دیگر یافت نمی‌شود؛

مانند رؤیای شب، محو و نابود می‌گردد.

9 چشمی که او را دیده است، دیگر او را نخواهد دید،

و مکانش دیگر بر او نخواهد نگریست.

10 فرزندانش به بینوایان تاوان خواهند داد،

و دستانش ثروت او را پس خواهد داد.

11 استخوانهایش از نیروی جوانی پر است،

اما با او در دلِ خاک خواهد آرامید.

12 «اگرچه بدی به مذاق او شیرین است،

و آن را زیر زبان خود پنهان می‌کند،

13 از آن لذت می‌برد و رهایش نمی‌کند،

بلکه آن را در دهان خود نگاه می‌دارد،

14 اما خوراک او در شکمش تبدیل می‌شود،

و در اندرونش به زهرِ مار بَدَل می‌گردد.

15 ثروتی را که فرو بلعیده، قِی خواهد کرد؛

خدا آن را از شکمش بیرون خواهد کشید.

16 زهرِ مارها را خواهد مکید،

و نیش افعی او را خواهد کشت.

17 بر رودخانه‌ها نظر نخواهد کرد،

و نه بر نهرهایی که به خامه و عسل جاری است.

18 دسترنجِ خویش را پس خواهد داد،

و از گلوی او پایین نخواهد رفت؛

از سود تجارت خود

لذتی نخواهد برد.

19 زیرا بینوایان را زیرِ پا لِه کرده و آنها را به حال خود واگذاشته است؛

خانه‌ای را که خود نساخته، غصب کرده است.

20 «از آنجا که شکمش هیچ سیری نمی‌شناسد،

نمی‌گذارد هیچ چیزی که مایۀ لذت اوست از چنگش به در رود.

21 دیگر چیزی نمانده که نخورده باشد،

از این رو کامروایی‌اش را دوامی نخواهد بود.

22 در اوجِ رفاه خویش، در تنگی خواهد بود.

دست همۀ مفلوکان بر او بلند خواهد شد.

23 آنگاه که شکم خویش را پر می‌کند،

خدا آتش خشمِ خویش را بر او خواهد فرستاد،

و حینی که می‌خورَد آن را بر او خواهد بارانید.

24 هرچند از سِلاح آهنین بگریزد،

تیر برنجین او را خواهد سُفت.

25 آن را بیرون می‌کِشد و از پشت او به در می‌آید؛

نوکِ برّاق آن از زهره‌اش خارج می‌شود.

ترس و وحشت او را فرا می‌گیرد؛

26 تاریکی مطلق برای خزائنش مقرر است.

آتشِ ندمیده او را در کام خواهد کشید،

و آنچه را در خیمۀ او باقی است خواهد خورد.

27 آسمانها تقصیر او را فاش خواهد کرد،

و زمین به ضد او بر خواهد خاست.

28 خانه‌اش را سیل خواهد برد،

آبهای خروشان در روز غضب خدا.

29 این است نصیب مرد شریر از جانب خدا،

میراث مقدر برای او از سوی پروردگار.»

Categories
ایوب

ایوب 21

پاسخ ایوب

1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:

2 «سخنم را به‌دقّت بشنوید،

این باشد تسلی شما به من.

3 تحملم کنید تا سخن بگویم،

و پس از سخن گفتنم به تمسخر ادامه دهید.

4 «و اما من، آیا شکایت از آدمی دارم؟

پس چرا بی‌تاب نباشم؟

5 بر من بنگرید و حیران شوید،

و دست بر دهانتان نهید.

6 هرگاه به یاد می‌آورم، به وحشت می‌افتم،

و لرزه بر اندامم مستولی می‌شود.

7 از چه رو شریران زنده می‌مانند،

به سن پیری می‌رسند و در توانایی نیرومند می‌گردند؟

8 فرزندان ایشان در حضورشان با ایشان استوار می‌شوند،

نسل ایشان، در برابر دیدگانشان.

9 خانه‌ها‌یشان از وحشت در امان است،

و چوب خدا بالای سرشان نیست.

10 گاو نرِ ایشان در جفتگیری خطا نمی‌کند؛

ماده‌گاوشان می‌زاید و سِقط نمی‌کند.

11 کودکانشان را همچون گَله بیرون می‌فرستند،

و فرزندانشان به رقص و پایکوبی می‌پردازند.

12 به نوای دفّ و بربط می‌سرایند،

و به آوازِ نِی شادی می‌کنند.

13 روزگار خویش به سعادتمندی می‌گذرانند،

و در آرامش به هاویهفرود می‌شوند.

14 به خدا می‌گویند: ”از ما دور شو!

ما خواهان شناخت طریقهای تو نیستیم.

15 قادر مطلق کیست که عبادتش کنیم؟

از استدعا به درگاه او ما را چه سود؟“

16 اما سعادتمندیِ ایشان در دست خودشان نیست،

پس، از مشورت شریران به دور می‌ایستم.

17 «چند بار دیده‌اید که چراغ شریران خاموش شود؟

یا مصیبت بر آنان نازل گردد؟

یا خدا در غضب خویش ایشان را به دردها گرفتار سازد؟

18 چند بار دیده‌اید که چون کاه در برابر باد باشند،

یا چون خَس که تندباد آن را بِرُبایَد؟

19 می‌گویید: ”خدا مکافات ایشان را برای فرزندانشان می‌اندوزد.“

باشد که خودشان را سزا دهد تا بدانند!

20 باشد که چشمان خودشان نظاره‌گرِ نابودیشان باشد،

باشد که از غضبِ قادر مطلق بنوشند!

21 زیرا او را از آنچه پس از او بر سرِ اهل خانه‌اش می‌آید چه باک،

آنگاه که شمار ماههای زندگی‌اش قطع می‌گردد؟

22 «آیا خدا را دانش توان آموخت؟

حال‌آنکه او خود والامرتبگان را داوری می‌کند.

23 یکی در اوج قوّت می‌میرد،

و در کمالِ آسایش و امنیت؛

24 شکمش سیر است،

و مغز استخوانهایش تر و تازه.

25 دیگری در تلخی جان می‌میرد،

و طعم سعادت را هرگز نمی‌چشد.

26 هر دو در کنار هم در دل خاک می‌خوابند،

و کرمها ایشان را می‌پوشاند.

27 «اینک افکارتان را نیک می‌دانم،

و تدبیرهایی را که برای آزار من می‌اندیشید.

28 زیرا می‌گویید: ”کجاست خانۀ نجیب‌زاده؟

کجاست خیمه‌ای که شریران در آن ساکن بودند؟“

29 آیا از رهگذران نپرسیده‌اید؟

و آیا شواهد ایشان را تصدیق نمی‌دارید؟

30 اینکه مرد شریر در روز بلا مصون می‌ماند،

و در روز غضب رهایی می‌یابد؟

31 کیست که رفتار او را رو به رو تقبیح کند؟

و کیست که او را به سبب کرده‌هایش سزا دهد؟

32 او را به گورستان حمل خواهند کرد،

و بر مزار او پاس خواهند داد.

33 کُلوخهای وادی برایش شیرین است؛

مردمان جملگی از پی‌اش می‌روند،

و پیشاپیش او گروهی بی‌شمار روانند.

34 پس چگونه مرا به سخنان باطل تسلی توانید داد؟

از جوابهایتان جز بی‌وفایی باقی نمی‌ماند.»

Categories
ایوب

ایوب 22

گفتار اِلیفاز

1 آنگاه اِلیفازِ تیمانی در پاسخ گفت:

2 «آیا آدمی به خدا منفعت تواند رسانید؟

آیا حتی مرد حکیم برای او سودمند تواند بود؟

3 اگر تو پارسا باشی، چه لذتی نصیب قادر مطلق خواهد شد؟

اگر طریقهایت بی‌عیب باشد، چه نفعی به او خواهد رسید؟

4 «آیا به سبب خداترسیِ توست که تأدیبت می‌کند،

یا تو را به محاکمه می‌کشد؟

5 آیا شرارت تو عظیم نیست،

و گناهانت بی‌انتها نِی؟

6 زیرا از برادرانت به ناحق گِرو گرفتی،

و لباسِ برهنگان را برکَندی.

7 به خستگان آب ندادی،

و نان از گرسنگان دریغ داشتی.

8 پنداشتیکه قدرتمندانْ زمین را تصاحب می‌کنند،

و بلندمرتبگان در آن زیست می‌نمایند.

9 بیوه‌زنان را تهی‌دست روانه کردی،

و بازوی یتیمان شکسته شد.

10 از این روست که دامها از هر سو احاطه‌ات کرده،

و وحشت به ناگاه تو را درگرفته است،

11 که تاریکی نمی‌گذارد چیزی ببینی،

و سِیلْ تو را می‌پوشانَد.

12 «آیا خدا در جایهای رفیع آسمان نیست؟

ببین بلندترین ستارگان چه رفیع‌اند!

13 و تو می‌گویی: ”خدا چه می‌داند؟

آیا می‌تواند از میانِ تاریکیِ غلیظ داوری کند؟

14 ابرها مخفیگاه اوست، پس نمی‌بیند،

او بر تارکِ آسمانها می‌خرامد.“

15 آیا در طریق قدما همچنان پیش می‌روی،

که مردمان شریر در آن گام زده‌اند؟

16 همانها که پیش از وقتْ ربوده شدند،

و بنیاد‌شان را سیلاب برد.

17 که به خدا گفتند: ”از ما دور شو!“

یا ”قادر مطلق به ما چه توانَد کرد؟“

18 حال آنکه او بود که خانه‌هایشان را به نعمات پر می‌ساخت،

پس من از تدبیر شریران به دور می‌ایستم.

19 پارسایان چون این را بینند، شادمان خواهند شد؛

بی‌گناهان ایشان را استهزا کرده، خواهند گفت:

20 ”به‌یقین مخالفان ما منقطع شدند،

و دولتِ ایشان را آتش در کام کشید.“

21 «پس تسلیم خدا باش که از صلح و سلامت برخوردار خواهی بود،

و بدین‌گونه سعادت به تو روی خواهد کرد.

22 تعلیم را از دهانِ او پذیرا شو،

و سخنانش را در دلت جای ده.

23 اگر نزد قادر مطلق بازگشت کنی، بنا خواهی شد،

اگر ظلم را از خیمۀ خود دور سازی.

24 اگر طلای خود را در خاک نَهی،

و طلای اوفیر را میان سنگهای نهرها بگذاری،

25 آنگاه قادر مطلق طلای تو خواهد بود،

و نقرۀ خالصِ تو.

26 زیرا آنگاه از قادر مطلق لذت خواهی برد،

و روی خود را به سوی خدا بر خواهی افراشت.

27 به درگاهش استدعا خواهی کرد

و او تو را اجابت خواهد نمود،

و تو نذرهای خویش را اَدا خواهی کرد.

28 آنچه عزم کنی برایت برقرار خواهد شد،

و روشنایی بر راههایت خواهد تابید.

29 چون مردمان پست گردند، تو می‌گویی: ”سرافرازی باشد؛“

و او افتاده‌دلان را نجات خواهد بخشید.

30 او کسانی را که بی‌گناه نیستند خواهد رهانید،

و به پاکیِ دستان تو رهایی خواهند یافت.»

Categories
ایوب

ایوب 23

پاسخ ایوب

1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:

2 «امروز نیز شکایتم تلخ است،

و با وجود ناله‌ام، دست اوبر من سنگین است.

3 کاش می‌دانستم او را کجا بیابم،

تا در مسکن او حاضر شوم!

4 آنگاه دعوی خود به حضور او عرضه می‌داشتم،

و دهان خویش از حُجتها آکنده می‌ساختم؛

5 آنچه در پاسخم می‌گفت، درمی‌یافتم،

و آنچه را به من بیان می‌کرد، می‌فهمیدم.

6 آیا به عظمتِ قدرت خویش با من مجادله می‌کرد؟

نِی! بلکه به من توجه نشان می‌داد.

7 آنجا مردِ صالح می‌توانست برای او حجت بیاورد،

و من برای همیشه از دست داور خویش رهایی می‌یافتم.

8 «اینک به سوی شرق می‌روم، و او آنجا نیست؛

به سوی غرب، اما او را نمی‌بینم؛

9 چون در شمال به کار مشغول است، او را مشاهده نمی‌کنم؛

چون رو به سوی جنوب می‌نهد، او را نمی‌بینم.

10 اما او راهی را که می‌روم می‌داند،

و چون مرا بیازماید، مانند طلا بیرون خواهم آمد.

11 در جای قدمهای او پا نهاده‌ام؛

طریق او را نگاه داشته، از آن منحرف نشده‌ام.

12 از فرمان لبانِ او دور نگشته‌ام؛

سخنان دهانش را بیش از رِزق خود ذخیره کرده‌ام.

13 اما او یگانه است؛ کیست که تغییرش دهد؟

او هرآنچه دلش بخواهد، انجام می‌دهد.

14 آری، او آنچه را برای من مقدّر داشته به جا خواهد آورد،

و چیزهای بسیار مانند این نزد وی است.

15 از این رو از حضورش می‌هراسم،

و چون بدین می‌اندیشم، از او می‌ترسم.

16 خدا دلِ مرا ضعیف ساخته است؛

قادر مطلق مرا به هراس افکنده است.

17 با این حال به واسطۀ تاریکی منقطع نگشته‌ام،

و نه به سبب ظلمت غلیظی که روی مرا پوشانده است.

Categories
ایوب

ایوب 24

1 «چرا قادر مطلق زمانها به جهت داوری تعیین نمی‌کند،

و چرا عارفانش هرگز روزهای او را به چشم نمی‌بینند؟

2 برخی مرزها را جابه‌جا می‌کنند،

و گله‌هایی را می‌چرانند که غصب کرده‌اند.

3 الاغِ یتیمان را می‌رانند،

و گاوِ بیوه‌زنان را به گرو می‌گیرند.

4 نیازمندان را از راهْ برون می‌افکنند،

و فقیران زمین جملگی خویشتن را پنهان می‌سازند.

5 اینک آنان همچون خران وحشی در بیابان،

به جهت کار خود در پی خوراک بیرون می‌روند،

و بیابانِ بَرَهوت به فرزندان ایشان خوراک می‌رساند.

6 علوفۀ خویش را در صحرا درو می‌کنند،

و خوشه‌های پس‌مانده از تاکستانِ شریران را برمی‌چینند.

7 برهنه و بی‌جامه شب را به سر می‌برند،

و در سرما پوششی ندارند.

8 از بارانِ کوهساران تَر می‌شوند،

و از نبودِ سرپناه، صخره‌ها را در آغوش می‌گیرند.

9 یتیم از پستان مادر ربوده می‌شود،

و طفلِ شخصِ فقیر به جهت گرو اسیر می‌گردد.

10 برهنه و بی‌جامه به هر سو سرگردانند؛

با شکم گرسنه بافه‌ها را حمل می‌کنند.

11 در میان ردیفهای درختان زیتون روغن می‌گیرند؛

تشنه‌لب چَرخُشت را پایمال می‌کنند.

12 نالۀ آنان که در حال مرگند از شهر بلند است،

و جانهای مجروحان فریادِ کمک سر می‌دهد،

اما خدا بدکرداریِ آدمیان را ملاحظه نمی‌کند.

13 «هستند کسانی که در برابر نور طغیان می‌کنند،

و راههای آن را نمی‌شناسند،

و در طریقهایش نمی‌مانند.

14 قاتل سحرگاهان برمی‌خیزد

تا فقیر و نیازمند را بکُشد،

و شبانگاهان چون دزد می‌شود.

15 چشم شخص زناکار انتظار غروب را می‌کشد،

و می‌گوید: ”چشمی مرا نخواهد دید“،

و روی خود را می‌پوشاند.

16 در تاریکی به خانه‌ها نَقْب می‌زنند

و در روز، خویشتن را پنهان می‌کنند؛

ایشان با روشنایی بیگانه‌اند.

17 برای جملۀ ایشان تاریکیِ غلیظ همچون صبح است،

چراکه مونسِ ترسهای تاریکیِ غلیظند.

18 «همچون کف بر روی آبهایند؛

نصیبِ ایشان بر زمین، ملعون است،

و هیچ‌کسبه تاکستان ایشان نمی‌رود.

19 چنانکه خشکسالی و گرما آبِ برف را می‌رباید،

همچنان هاویه نیز گنهکاران را.

20 رَحِم، فراموششان می‌کند،

و کِرم، نوش جانشان؛

دیگر ذکری از ایشان نیست،

پس شرارت مانند درخت بریده می‌شود.

21 «از زنِ نازای بی‌اولاد بهره‌کشی می‌کنند،

و بیوه‌زنان را دستگیری نمی‌نمایند.

22 اما خدا به نیروی خویش قدرتمندان را برمی‌کَنَد؛

چون او برمی‌خیزد، هیچ‌کس از حیات خود مطمئن نتواند بود.

23 ایشان را امنیت می‌بخشد، و بر آن تکیه می‌کنند،

اما چشمان او بر راههایشان است.

24 چند صباحی سر‌افراز می‌شوند، و بعد نیست می‌گردند؛

پست می‌شوند، و مانند دیگران رخت برمی‌بندند،

و همچون سَرِ سنبله‌های گندم بریده می‌شوند.

25 اگر جُز این است، کیست که مرا تکذیب کند،

و بطالت سخنم را آشکار سازد؟»

Categories
ایوب

ایوب 25

گفتار بِلدَد

1 آنگاه بِلدَدِ شوحی در پاسخ گفت:

2 «حاکمیت و هیبت از آن خداست؛

او در مکانهای رفیع خویش آرامش برقرار می‌کند.

3 آیا لشکریانِ او را می‌توان شمرد؟

کیست که نور او بر وی طلوع نکند؟

4 آدمی چگونه نزد خدا پارسا شمرده شود؟

آن که از زن زاده شود چگونه پاک توانَد بود؟

5 اینک حتی ماه نیز نوری ندارد،

و ستارگان در نظرش پاک نیستند،

6 چه رسد به آدمی که حشره‌ای بیش نیست،

و بنی‌آدم که کرمی بیش نِی!»

Categories
ایوب

ایوب 26

پاسخ ایوب

1 ایوب در پاسخ گفت:

2 «شخص بی‌قوّت را عجب یاری رسانده‌ای!

بازوی ناتوان را عجب نجات داده‌ای!

3 شخص بی‌حکمت را عجب مشورت داده‌ای!

خردمندی را عجب به نمایش گذاشته‌ای!

4 به یاریِ چه کسی چنین سخنان بر زبان رانده‌ای،

و روحِ کیست که از طریق تو سخن گفته است؟

5 «ارواح مردگان می‌لرزند،

آنان که زیر آبهایند و همۀ ساکنانش.

6 هاویهبه حضور وی عریان است،

و اَبَدونرا پوششی نیست.

7 شمال را بر خلاء می‌گسترانَد،

و زمین را بر نیستی می‌آویزد.

8 آبها را در ابرهای خود می‌پیچد،

اما ابرها زیر بار آنها شکافته نمی‌شود.

9 روی ماهِ تمام را می‌پوشانَد،

و ابرهای خویش را بر آن می‌گسترانَد.

10 دایره‌ای بر سطح آبها کشیده است،

و آن را حدِ بین روشنایی و تاریکی قرار داده است.

11 ستونهای آسمان می‌لرزد

و از عتاب او حیران می‌ماند.

12 به نیروی خویش دریا را آراممی‌سازد،

و به حکمتِ خویش رَهَبرا خُرد می‌کند.

13 به روح او آسمانها زینت داده شده‌اند،

و دست او مارِ تیزرو را سُفته است.

14 براستی که اینها تنها حواشی طریقهای اوست،

و چه نجوای آرامی از او می‌شنویم!

اما رعدِ جَبَروتِ او را کیست که درک توانَد کرد؟»

Categories
ایوب

ایوب 27

1 و ایوب در ادامۀ خطابۀ خود، گفت:

2 «قسم به حیات خدایی که حق مرا از من ربوده،

و به قادر مطلق که جان مرا تلخ کرده،

3 که تا جان در بدن دارم

و نَفَسِ خدا در بینی‌ام است،

4 لبهایم به بی‌انصافی سخن نخواهد گفت،

و زبانم به فریب تکلم نخواهد کرد.

5 حاشا از من که شما را تصدیق کنم،

و تا زنده‌ام کاملیت خویش را انکار نخواهم کرد.

6 همچنان بر پارسایی خود پای خواهم فشرد

و از ایستادگی بر آن دست نخواهم کشید؛

دلم تا زنده‌ام مرا سرزنش نخواهد کرد.

7 «دشمنانِ من مانند شریران باشند،

و مخالفانم همچون بدکاران!

8 زیرا امید شخص خدانشناس چیست آنگاه که خدا او را منقطع سازد؟

آنگاه که خدا جانش بستاند؟

9 آیا خدا فریاد او را خواهد شنید

آنگاه که تنگی بر او عارض شود؟

10 آیا از قادر مطلق لذت خواهد برد؟

آیا در همۀ اوقات از خدا مسئلت خواهد کرد؟

11 «به شما دربارۀ دست خدا تعلیم خواهم داد،

و طریقهای قادر مطلق را پنهان نخواهم داشت.

12 اینک شما خودْ همگی این را دیده‌اید؛

پس چرا سخنان باطل می‌گویید؟

13 «این است نصیبِ مرد شریر از جانب خدا،

و میراثی که ظالمان از قادر مطلق دریافت می‌کنند.

14 اگر فرزندانش افزون شوند، شمشیر در انتظارشان است،

و نسل او نان کافی نخواهند داشت.

15 بازماندگانش از طاعون به گور فرود خواهند شد،

و بیوه‌زنانش برای آنها نخواهند گریست.

16 اگرچه به اندازۀ غبار نقره بیندوزد،

و به فراوانیِ گِل، جامه فراهم سازد،

17 فراهم خواهد ساخت اما پارسایان آن را خواهند پوشید،

و بی‌گناهان نقره را میان خود تقسیم خواهند کرد.

18 خانه‌ای که او بنا می‌کند به سستی خانۀ بید است،

همچون سایه‌بانی که دید‌بان می‌سازد.

19 او دولتمند به خواب می‌رود، اما دیگر چنین نخواهد کرد؛

چشم می‌گشاید و از ثروتش دیگر اثری نیست.

20 ترس و وحشت چون سیلاب او را فرو می‌گیرد،

و گردبادْ شبانگاهان وی را درمی‌رباید.

21 باد شرقی او را برمی‌گیرد و اثری از او باقی نمی‌ماند؛

آری، باد او را از مکانش می‌روبَد.

22 بر او به شدّت می‌وزد و رحم نمی‌کند،

و او سخت می‌کوشد تا از چنگش بگریزد.

23 مردمان به سبب او بر پشت دست خود می‌زنند،

و چون از مکانش رانده می‌شود انگشت به دهان می‌مانند.

Categories
ایوب

ایوب 28

1 «براستی که نقره را معدنی است،

و طلا را مکانی که در آن قال گذاشته می‌شود.

2 آهن از زمین استخراج می‌گردد،

و مس از دل سنگِ گداخته بیرون می‌آید.

3 آدمی تاریکی را روشن می‌کند،

و تا دورترین حد آن را می‌کاود،

در پی تکه سنگی در تاریکی و ظلمت غلیظ.

4 دور از نقاط مسکونی، زمین را نَقْب می‌زند،

در مکانهایی که پای کمتر کسی به آنجا می‌رسد؛

به دور از آدمیان، آویزان به این سو و آن سو تاب می‌خورَد.

5 زمین، که از آن نان بیرون می‌آید،

در اعماقش گویی به آتشْ واژگون می‌شود.

6 سنگهایش مهدِ یاقوت کبوداست،

و خاکَش آغشته به طلا.

7 «هیچ پرندۀ شکاری راه آن را نمی‌داند،

و چشم شاهین آن را ندیده است.

8 هیچ جانور مغروری بر آن پا ننهاده،

و هیچ شیری بر آن گذر نکرده است.

9 «آدمی بر سنگ خارا دست می‌بَرَد،

و کوه‌ها را از اساس واژگون می‌سازد.

10 درون صخره‌ها مجراها می‌کَنَد،

و چشمانش هر چیز نفیس را می‌بیند.

11 سرچشمۀ رودها را می‌کاوَد،

و آنچه را نهان است به روشنایی بیرون می‌آورَد.

12 «اما حکمت در کجا یافت می‌شود؟

و مکانِ فهم کجاست؟

13 آدمی ارزش آن را نمی‌داند،

و در دیار زندگان یافت نمی‌شود.

14 ژرفا می‌گوید: ”در من نیست“،

و دریا می‌گوید: ”نزد من نمی‌باشد“.

15 آن را به زر خالص نتوان خرید،

و بهایش را به نقره نتوان سنجید.

16 به طلای نابِ اوفیر بر آن قیمت نتوان نهاد،

و نه به عقیقِ گرانبها و یاقوت کبود.

17 آن را با طلا و شیشه برابر نتوان کرد،

و با زیورهای طلای ناب مبادله نشود.

18 از مرجان و بلور ذکری به میان نتوان آورد؛

بهای حکمت از لعل فزونتر است.

19 زِبَرجدِ کوش با آن برابری نتواند کرد،

با طلای ناب بر آن قیمت نتوان نهاد.

20 «پس حکمت از کجا می‌آید؟

و مکان فهم کجاست؟

21 از چشم همۀ جانداران پنهان است،

و بر مرغان هوا پوشیده.

22 اَبَدونو موت می‌گویند:

”تنها آوازۀ آن به گوش ما رسیده است.“

23 «فقط خداست که طریق آن را می‌داند؛

تنها اوست که از مکان آن آگاه است.

24 زیرا او به کرانهای زمین می‌نگرد،

و آنچه را زیر تمامی آسمان است می‌بیند.

25 آنگاه که وزن از برای باد تعیین کرد،

و آبها را به پیمانه سنجید،

26 آنگاه که قانونی برای باران قرار داد،

و مسیر رعد را مقرر ساخت،

27 آنگاه آن را دید و بیان فرمود؛

استوار داشت و تفحص نمود.

28 و به انسان گفت:

”اینک حکمت، ترس خداوند است،

و فهم، دوری جستن از شرارت.“»

Categories
ایوب

ایوب 29

سخنان پایانی ایوب

1 ایوب در ادامۀ خطابۀ خود گفت:

2 «کاش که چون ماههای گذشته می‌بودم،

چون روزهایی که خدا از من مراقبت می‌کرد،

3 آنگاه که چراغش بر سرم می‌تابید،

و با نورِ او در تاریکی می‌خرامیدم؛

4 آن‌سان که در روزهای کامرانی خود بودم،

آنگاه که دوستیِ خدا بر خیمۀ من بود،

5 آنگاه که قادر مطلق هنوز با من بود،

و فرزندانم در اطرافم بودند،

6 آنگاه که قدمهای خود را با سرشیر می‌شُستم،

و صخره، نهرهای روغن برایم روان می‌ساخت!

7 «چون به دروازۀ شهر بیرون می‌رفتم،

و کرسی خود را در میدان شهر مهیا می‌ساختم،

8 جوانان مرا دیده، خود را پنهان می‌کردند،

و پیران بر پا شده، می‌ایستادند؛

9 بزرگان از سخن گفتن باز‌ایستاده،

دست بر دهان می‌گذاشتند؛

10 آواز نجبا خاموش می‌گشت،

و زبان به کامشان می‌چسبید.

11 گوشی که مرا می‌شنید، مبارکم می‌خوانْد،

چشمی که مرا می‌دید، تحسینم می‌کرد.

12 زیرا فقیری را که فریاد برمی‌آورد می‌رهانیدم،

و هم یتیمی را که یاوری نداشت.

13 دعای خیرِ آن که در حال مرگ بود به من می‌رسید،

و دلِ بیوه‌زن به سبب من شادمانه می‌سرایید.

14 پارسایی را در بر کردم، و جامۀ من شد؛

عدالتخواهی همچون ردا و دستار من بود.

15 کوران را چشم بودم،

و لنگان را پای.

16 برای نیازمندان پدر بودم،

و به دفاع از حق بیگانه برمی‌خاستم.

17 دندانهای نیش شریران را می‌شکستم،

و شکار را از دندانهایشان می‌ربودم.

18 «می‌گفتم: ”در آشیانۀ خویش چشم از جهان فرو خواهم بست،

و ایام خویش چون ریگْ پرشمار خواهم ساخت.

19 ریشه‌هایم به سوی آبها خواهد گسترد،

و شبنمْ شب را بر شاخه‌هایم به سر خواهد آورد.

20 جلالم در من تر و تازه خواهد بود،

و کمانم در دستم همواره نو خواهد ماند.“

21 «مردمان به من گوش فرا می‌دادند و انتظار می‌کشیدند،

و برای شنیدن مشورت من خاموش می‌ماندند.

22 پس از سخن گفتنِ من دیگر سخن نمی‌گفتند،

و سخنانم بر ایشان فرو می‌چکید.

23 برایم انتظار می‌کشیدند، چنانکه برای باران،

و دهان خویش می‌گشودند، آن‌سان که برای باران بهاری.

24 آنگاه که متزلزل بودند بر ایشان تبسم می‌کردم،

و نظر لطف مرا خوار نمی‌شمردند.

25 راه را برای ایشان برگزیده، بر مسند رهبری تکیه می‌زدم،

همچون پادشاهی بودم ساکن در میان لشکرش،

همچون کسی که سوگواران را تسلی بخشد.