Categories
ایوب

ایوب 10

1 «از زندگی بیزارم؛

پس شِکوۀ خویش بی‌مهابا بیان خواهم داشت،

و در تلخیِ جانِ خود سخن خواهم راند.

2 به خدا خواهم گفت: مرا محکوم مکن؛

آگاهم ساز که چرا با من مجادله می‌کنی.

3 آیا در نظرت نیکوست که ظلم کنی،

و کارِ دست خویش خوار شماری،

و بر مشورت شریران نظر لطف افکنی؟

4 آیا تو را چشمان بشر است،

و چون انسان خاکی می‌نگری؟

5 آیا روزهایت همچون روزهای انسانِ خاکی است،

و سالهایت مانند سالهای آدمی،

6 که اینگونه خطاهایم را می‌جویی،

و گناهانم را جستجو می‌کنی،

7 هرچند می‌دانی که تقصیرکار نیستم،

و کسی نیست که از دست تو رهایی توانَد داد؟

8 «دستان تو مرا به تمامی بِسِرشت و بساخت؛

آیا اکنون هلاکم می‌کنی؟

9 تمنا اینکه به یاد آری که مرا از گِل سِرشتی؛

آیا اکنون مرا به خاک برمی‌گردانی؟

10 آیا مرا همچون شیر نریختی

و همچون پنیر، منجمد نساختی؟

11 مرا به پوست و گوشت پوشانیدی،

و به استخوانها و پِی‌ها بافتی.

12 مرا حیات و محبت بخشیدی،

و در عنایت خود روحِ مرا حفظ کردی.

13 اما این چیزها را در دل خود پنهان داشتی،

و می‌دانم که اینها در فکر تو بود:

14 چون گناه ورزم مراقب منی،

و مرا از تقصیرم تبرئه نمی‌کنی.

15 اگر تقصیرکارم، وای بر من!

و حتی اگر بی‌گناه، سر برنمی‌افرازم،

زیرا که از شرم آکنده‌ام

و فلاکتِ خویش در نظر دارم.

16 اگر سَرَمبرافراشته شود،

مرا چون شیر شکار خواهی کرد،

و باز عجایب خویش بر ضد من نمایان خواهی ساخت.

17 گواهانی تازه بر ضد من می‌آوری،

و بر خشم خود نسبت به من می‌افزایی،

سپاهیان تازه‌نفس بر ضد من برمی‌خیزانی.

18 «چرا مرا از رَحِم بیرون آوردی؟

کاش جان می‌دادم و چشمی مرا نمی‌دید،

19 و چنان می‌بودم که گویی هرگز نبوده‌ام،

و از رَحِم به گور برده می‌شدم.

20 آیا روزهایم اندک نیست؟

پس مرا واگذار و رهایم کُن تا کمی شاد باشم،

21 پیش از آنکه بدان‌جا روم که از آن بازگشتی نیست،

به دیار ظلمت و تاریکی غلیظ.

22 به دیارِ تیره و تار به سیاهیِ ظلمات،

که در آن هیچ نظمی نیست؛

آنجا که حتی روشنایی همچون تاریکی است.»

Categories
ایوب

ایوب 11

گفتار صوفَر

1 آنگاه صوفَرِ نَعَماتی در پاسخ گفت:

2 «آیا کثرت سخنان را بی‌پاسخ باید گذاشت،

و مردِ زیاده‌گو را برحق باید شمرد؟

3 آیا یاوه‌گوییِ تو مردمان را ساکت کند؟

و چون ریشخند زنی، کسی شرمسارت نسازد؟

4 تو به خدامی‌گویی: ”تعلیم من بی‌عیب است،

و در نظر تو پاکم.“

5 اما کاش خدا سخن گوید

و لبهای خویش بر تو بگشاید،

6 تا اَسرارِ حکمت را بر تو بنماید!

زیرا خردمندی را دو جانب است.

پس بدان که خدا کمتر از گناهانت تو را سزا داده است.

7 «آیا عمقهای خدا را کشف توانی‌کرد؟

یا به کُنهِ قادر مطلق توانی رسید؟

8 به بلندی آسمانهاست؛ چه توانی کرد؟

از هاویهژرفتر است؛ چه توانی دانست؟

9 طول آن از زمین دراز‌تر است،

و عرض آن از دریا وسیع‌تر.

10 «اگر به میان آید و حبس کند،

و به محاکمه کِشد، کیست که مانع شود؟

11 زیرا او مردمان فریبکار را می‌شناسد،

و چون شرارت بیند، آیا بدان توجه نخواهد کرد؟

12 هرگاه کُرّه خرِ وحشیْ انسان زاده شود،

مردِ تهی‌مغز نیز عاقل می‌شود!

13 «و اما تو، اگر دل خویش آماده سازی،

و دستانت را به سوی او دراز کنی،

14 و اگر گناه دستانت را از خود دور کنی،

و نگذاری شرارت در خیمه‌های تو ساکن شود،

15 آنگاه به‌یقین روی خود را بی‌عیب بر خواهی افراشت،

و پایدار شده، نخواهی ترسید.

16 مشقّت خویش را از یاد خواهی برد،

و آن را چون آبِ رفته به یاد خواهی آورد.

17 زندگی برایت روشن‌تر از روشنایی نیمروز خواهد بود،

و تاریکی برایت همچون بامدادان.

18 احساس امنیت خواهی کرد، زیرا که امید داری؛

به اطراف خواهی نگریست، و در امنیت خواهی آرَمید.

19 خواهی آرَمید و کسی هراسانت نخواهد ساخت،

و بسیاری تو را تملّق خواهند گفت.

20 اما چشمان شریران تار خواهد شد؛

هیچ راه گریزی برای آنها نخواهد بود،

و امیدشان جان دادنِ ایشان خواهد بود.»

Categories
ایوب

ایوب 12

پاسخ ایوب

1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:

2 «بدرستی که شمایید مردمان فهیم،

و حکمت با شما خواهد مرد!

3 اما مرا نیز چون شما درک و فهمی هست،

و از شما کمتر نیستم؛

کیست که چنین چیزها را نداند؟

4 «مضحکۀ دوستان گشته‌ام،

من که به درگاه خدا فریاد برآوردم

و او مستجابم فرمود؛

آری، مَن که پارسا و بی‌عیبم،

مضحکه گشته‌ام!

5 شخص آسوده، بر مصیبت به دیدۀ حقارت می‌نگرد،

آماده برای کسانی که پایشان می‌لغزد.

6 در خیمه‌های راهزنان صلح و سلامت حکمفرماست،

و آنان که خدا را به خشم می‌آورند ایمن هستند،

هم‌آنان که خدای خویش را بر دستانشان حمل می‌کنند!

7 «اما حال از جانوران بپرس تا تو را بیاموزند،

و از پرندگان آسمان، تا به تو بگویند؛

8 با زمین سخن بگو تا تعلیمت دهد،

و بگذار ماهیان دریا به تو خبر رسانند.

9 کیست که از این همه درنیابد

که دست خداوند آنها را به جا آورده است؟

10 جانِ جمیع زندگان در دست اوست،

و نَفَسِ تمامی افراد بشر.

11 آیا چنانکه دهان خوراک خود را می‌چِشَد

گوش سخنان را نمی‌سنجد؟

12 حکمت نزد پیران است،

و فهم در عمر دراز.

13 «حکمت و قدرت نزد خداست؛

مشورت و فهم، از آنِ او.

14 اگر ویران سازد،

کسی را یارای بازسازی نیست؛

اگر انسان را در بند نهد،

کسی را یارای رهانیدن نیست.

15 اگر آبها را بازدارد، خشک می‌شوند؛

اگر آنها را رها سازد، زمین را به تمامی می‌پوشانند.

16 قدرت و خردمندی نزد وی است،

فریب‌خورده و فریب‌کار هر دو تحت اقتدار اویند.

17 مُشیران را به تاراج می‌سپارد،

و داوران را دیوانه می‌گردانَد.

18 بندهای پادشاهان را می‌گشاید،

و بر کمر ایشان کمربند می‌بندد.

19 کاهنان را به غارت می‌سپارد،

و قدرتمندان را سرنگون می‌سازد.

20 مُعتمدان را از سخن گفتن بازمی‌دارد،

و قوۀ تشخیص را از مشایخ می‌گیرد.

21 اهانت را بر نجیبزادگان می‌ریزد،

و کمربندِ زورآوران را می‌گشاید.

22 چیزهای ژرف از میان تاریکی آشکار می‌سازد،

و تاریکیِ غلیظ را به روشناییْ بیرون می‌آورد.

23 قومها را بزرگ می‌سازد، و آنها را نابود می‌کند؛

قومها را وسعت می‌بخشد، و آنها را به تبعید می‌فرستد.

24 عقل رؤسای ملتهای جهان را می‌رباید،

و آنان را در بیراهه‌های بیابان سرگردان می‌سازد.

25 در تاریکی، بدون نور کورمال راه می‌روند،

و ایشان را چون مستان، افتان و خیزان می‌گرداند.

Categories
ایوب

ایوب 13

1 «اینک چشمان من همۀ اینها را دیده،

و گوش من آنها را شنیده و فهمیده است.

2 آنچه شما می‌دانید، من نیز می‌دانم،

و کمتر از شما نیستم؛

3 اما سخن من با قادر مطلق است؛

آرزو دارم نزد او حُجّت بیاورم.

4 و اما شما، به دروغها حقیقترا می‌پوشانید؛

براستی که جملگی، طبیبان بی‌خاصیتید!

5 کاش که به کُل خاموش می‌شدید،

که برای شما این حکمت می‌بود!

6 تمنا اینکه حُجّت مرا بشنوید،

و به دعوی لبهایم گوش فرا دهید.

7 آیا برای خدا به ناحق سخن خواهید گفت،

و برای او سخن فریب بر زبان خواهید راند؟

8 آیا می‌خواهید از او طرفداری کنید؟

آیا می‌خواهید از حق او دفاع کنید؟

9 آیا برای‌تان نیکو خواهد شد اگر شما را بیازماید؟

آیا می‌توانید او را فریب دهید، چنانکه انسانی را؟

10 به‌یقین شما را توبیخ خواهد کرد،

اگر در نهان طرفداری کنید.

11 آیا عظمت او شما را به هراس نمی‌افکنَد،

و وحشت او بر شما مستولی نمی‌شود؟

12 سخنان نغز شما، مَثَلهایی از غبار بیش نیست،

و دفاعیات شما، دفاعیات گِلین است.

13 «خاموش باشید و بگذارید سخن بگویم؛

بگذارید هر چه خواهد بر من بشود!

14 چرا گوشت تن خویش به دندان گیرم،

و جان خویش در کف نهم؟

15 حتی اگر مرا بکُشد، بر او امید خواهم داشت؛

اما در برابر او از راههای خویش دفاع خواهم کرد.

16 به‌واقع این برای من نجات خواهد شد،

زیرا شخص خدانشناس در برابر او حضور نتواند یافت.

17 به سخنان من به‌دقّت گوش فرا دهید،

و بیانات من به گوشهای شما برسد.

18 اینک دادخواست خویش آماده کرده‌ام،

و می‌دانم که حقانیّتم به ثبوت خواهد رسید.

19 کیست که بر من ادعا وارد آورد؟

زیرا آنگاه خاموش شده، جان را تسلیم خواهم کرد.

20 «تنها دو چیز به من عطا فرما،

که آنگاه خود را از حضور تو پنهان نخواهم کرد:

21 دست خویش از من برگیر،

و هیبتت مرا مترسانَد.

22 آنگاه بخوان و من پاسخ خواهم داد،

یا بگذار من بگویم، و تو مرا پاسخ دِه.

23 خطایا و گناهانم چقدر است؟

نافرمانی و گناهم را بر من معلوم دار.

24 چرا رویت را پنهان می‌کنی،

و مرا دشمن خویش می‌شماری؟

25 آیا برگی رانده از باد را می‌ترسانی،

و کاهِ خشکیده را تعقیب می‌کنی؟

26 زیرا چیزهای تلخ بر ضد من می‌نویسی،

و گناهان جوانی‌ام را میراث من می‌گردانی.

27 پاهایم را در کُنده می‌نهی،

همۀ راههایم را زیر نظر داری،

و بر کف پاهایم نشان می‌گذاری؛

28 حال آنکه مانند چیز گندیده،

و همچون جامۀ بیدخورده ضایع می‌شوم.

Categories
ایوب

ایوب 14

1 «انسان که از زن زاده می‌شود،

روزهایش اندک است و آکنده از مصیبت.

2 همچون گُلی می‌رویَد و می‌پَژمُرَد؛

چون سایه می‌گریزد و نمی‌مانَد.

3 آیا بر چنین کسی چشمان خود را می‌گشایی،

و مرا با خود به محاکمه درمی‌آوری؟

4 کیست که از چیز نجس، چیز طاهر بیرون آورَد؟

هیچ‌کس!

5 روزهای انسان مقدّر است و شمارِ ماههایش نزد توست،

از برایش حدّ گذاشته‌ای که از آن در نتواند گذشت؛

6 پس رویْ از وی بگردان تا آرام گیرد،

و چون کارگری مزدبگیر از روز خود لذت بَرَد.

7 «زیرا درخت را امیدی هست،

که اگر بریده شود باز خواهد رویید،

و جوانه‌هایش از میان نخواهد رفت؛

8 اگرچه ریشه‌اش در زمین کهنه شود،

و تنۀ آن در خاک بمیرد،

9 از بوی آب جوانه خواهد زد،

و چون نهالی نو، شاخه‌ها خواهد داد.

10 اما انسان می‌میرد و ساقط می‌شود؛

آدمی چون جان سپارد، کجاست؟

11 چنانکه آبها از دریا زایل می‌شود،

و نهرْ ضایع شده، خشک می‌گردد،

12 همچنین انسان می‌خوابد و برنمی‌خیزد؛

و تا آسمانها باقی است بیدار نمی‌شود،

و از خوابِ خویش برخیزانیده نمی‌گردد.

13 «کاش که مرا در هاویه پنهان کنی،

و تا غضبت فرو نشیند، مرا مخفی سازی،

و زمانی برایم تعیین کنی که مرا به یاد آوری!

14 اگر انسان بمیرد، آیا بار دیگر خواهد زیست؟

در آن صورت، در همۀ روزهای زحمت خویش انتظار خواهم کشید،

تا آنگاه که زمانِ تبدیل من فرا رسد.

15 تو خواهی خواند و من پاسخ خواهم داد،

و مشتاق صنعتِ دستانِ خویش خواهی شد.

16 زیرا آنگاه قدمهای مرا خواهی شمرد،

و گناه مرا در نظرت نخواهی داشت؛

17 نافرمانی‌ام در کیسه مَمهور خواهد بود،

و خطایم را خواهی پوشانید.

18 «اما کوهی که فرو می‌ریزد فانی می‌شود،

و صخره از جای خود منتقل می‌گردد؛

19 آبْ سنگها را می‌ساید،

و سیلابها خاک زمین را می‌روبَد؛

به همین سان تو امید انسان را نقش بر آب می‌کنی.

20 بر او تا به ابد چیره می‌شوی، و رَخت برمی‌بندد؛

چهره‌اش را دگرگون می‌سازی و او را رهسپار می‌کنی.

21 پسرانش به عزّت می‌رسند، اما او خبر نمی‌یابد؛

پست می‌گردند، اما او نمی‌بیند.

22 فقط دردِ بدن خودش را احساس می‌کند،

جان او تنها برای خودش ماتم می‌گیرد.»

Categories
ایوب

ایوب 15

گفتار اِلیفاز

1 اِلیفازِ تیمانی در پاسخ گفت:

2 «آیا مرد حکیم با دانشِ باطل پاسخ دهد،

و شکمِ خویش از باد شرقی پر سازد؟

3 آیا به سخنِ بی‌فایده حجت آورَد،

یا به کلامی که ارزشی ندارد؟

4 براستی که تو خداترسی را ترک می‌کنی،

و سرسپردگی به خدا را بی‌مقدار می‌سازی!

5 گناهت دهانت را می‌آموزاند،

و زبانِ حیله‌گران را برمی‌گزینی.

6 دهان خودت تو را محکوم می‌کند، نه من؛

لبان خودت بر ضد تو گواهی می‌دهد.

7 «آیا تو نخستین انسانی هستی که زاده شده است؟

آیا پیش از تپه‌ها به وجود آمده‌ای؟

8 آیا مشورت مخفی خدا را می‌شنوی،

یا حکمت را به خود منحصر می‌گردانی؟

9 چه می‌دانی که ما نمی‌دانیم؟

چه می‌فهمی که بر ما آشکار نیست؟

10 در میان ما ریش‌سفیدان و پیران هستند

که از پدر تو بزرگترند.

11 آیا تسلی‌های خدا برایت کم است،

یا کلماتی که به ملایمت با تو سخن می‌گوید؟

12 چرا دلت تو را می‌رُباید،

و چرا چشمانت غضبناک است،

13 که روح خود را بر ضد خدا برمی‌گردانی،

و چنین سخنان از دهانت بیرون می‌آوری؟

14 «انسان چیست که پاک باشد،

و مولود زن، که پارسا به شمار آید؟

15 اینک او به قُدسیانِ خود نیز اعتماد ندارد،

و حتی آسمانها در نظرش پاک نیست؛

16 چه رسد به انسانی که منفور و فاسد است،

و شرارت برای او چون آب خوردن.

17 «به من گوش فرا ده تا برایت بیان کنم،

بگذار تا آنچه را دیده‌ام برایت بازگویم،

18 آنچه را فرزانگان گفتند و پنهان نداشتند

از هرآنچه از پدران خویش دریافت کردند،

19 آنان که زمین تنها به ایشان داده شد،

و هیچ بیگانه‌ای از میانشان عبور نکرد:

20 مرد شریر در همۀ روزهایش از درد به خود می‌پیچد،

مرد ظالم، در تمامی سالهایی که برایش مقرر است.

21 صداهای وحشتناک در گوش اوست؛

در وقت آسایشْ غارتگر بر او هجوم می‌آورَد.

22 به برگشتن از تاریکی اطمینانی ندارد؛

برای شمشیر مقرر شده است.

23 برای نان به هر سو می‌گردد و می‌پرسد، ”کجاست؟“

می‌داند که روزِ تاریکی در یک قدمی اوست.

24 تنگی و فشار او را می‌ترسانَد،

و همچون پادشاهی آمادۀ حمله، بر او چیره می‌شود،

25 زیرا دست خویش بر ضد خدا برمی‌افرازد،

و بر قادر مطلق تکبر می‌نماید؛

26 با گردن افراشته بر او تاخت می‌آورَد،

با سپری ضخیم و محکم،

27 هرچند چهرۀ خویش به چربی پوشانده،

و پیه بر کمرش گرد آورده است،

28 و در شهرهای متروک ساکن است

و در خانه‌هایی که کسی در آنها سکونت نمی‌گزیند،

خانه‌هایی آمادۀ تبدیل به ویرانه.

29 او دیگر دولتمند نخواهد بود و ثروتش پایدار نخواهد ماند،

و اموالش بر زمین گسترده نخواهد شد.

30 از تاریکی نخواهد رَست؛

آتش، جوانه‌هایش را خواهد خشکانید،

و به دَمِ دهانِ او از میان برداشته خواهد شد.

31 «نباید بر بطالت توکل کرده خویشتن را بفریبد،

زیرا بطالت مزد وی خواهد بود.

32 پیش از موعدْ به او پرداخت خواهد شد،

و شاخه‌اش سبز نخواهد ماند.

33 همچون مو، غورۀ خود را خواهد فِشاند؛

مانند درخت زیتون، شکوفۀ خود را فرو خواهد ریخت.

34 زیرا جماعتِ خدانشناسانْ بی‌بَر است،

و خیمه‌های رشوه‌خواران طعمۀ آتش خواهد شد.

35 به شقاوت آبستن شده، معصیت می‌زایند،

و رَحِمشان فریب تهیه می‌بیند.»

Categories
ایوب

ایوب 16

پاسخ ایوب

1 ایوب در پاسخ گفت:

2 «این‌گونه سخنان، بسیار شنیده‌ام؛

شما جملگی تسلی‌دهندگانِ مزاحم هستید.

3 آیا سخنانِ پوچ را پایانی نیست؟

یا چه چیز تو را به پاسخگویی برمی‌انگیزد؟

4 من نیز می‌توانستم چون شما سخن گویم،

اگر شما در جای من می‌بودید؛

می‌توانستم سخنان بر ضدتان به هم ببافم،

و بر شما سَر بجنبانم.

5 اما به دهان خود دلگرمتان می‌کردم،

و تسلای لبانم اندوهتان را رفع می‌کرد.

6 «اگر سخن گویم، دردم تسکین نمی‌یابد،

و اگر لب فرو بندم، چگونه آن از من دور شود؟

7 براستی که اکنون خدا مرا از پا درافکنده،

و تمامی همنشینان مرا تباه کرده است.

8 او مرا چروکانده، و این خود گواهی است بر ضد من؛

لاغریِ من به ضد من بر‌خاسته، روبه‌رویم شهادت می‌دهد.

9 او در خشم خویش مرا دریده

و با من دشمنی ورزیده است؛

دندانهایش را بر ضد من به هم فشرده است؛

دشمنم چشمان خود را بر من تیز کرده است.

10 مردمان دهان خویش به ریشخند بر من گشوده‌اند،

تحقیرکنان، سیلی به گونه‌ام زده‌اند؛

آنان جملگی بر ضد من گرد آمده‌اند.

11 خدا مرا به دست ظالمان تسلیم کرده،

و به چنگ شریرانم افکنده است.

12 در آسایش بودم، اما او مرا در هم شکست؛

گردنم را گرفت و مرا خُرد کرد؛

مرا هدفِ تیر خود ساخت،

13 و کمان‌گیرانش احاطه‌ام کردند.

گُرده‌هایم را می‌شکافد و رحم نمی‌کند،

و زَهرۀ مرا بر زمین می‌ریزد.

14 مرا پی‌درپی می‌کوبد و باز می‌کوبد،

و چون جنگاوری بر من یورش می‌آورَد.

15 «بر پوستِ تنم پَلاس دوخته‌ام،

شاخخویش در خاک نهاده‌ام.

16 روی من از گریستن سرخ شده،

و بر مژگانم تاریکی غلیظ است،

17 هرچند خشونتی در دستانم نیست،

و دعایم پاک است.

18 «ای زمین، خون مرا مپوشان؛

فریادِ مرا آرام نباشد.

19 حتی اکنون نیز شاهد من در آسمان است،

و گواه من در عرشِ برین.

20 دوستانم مرا استهزا می‌کنند؛

چشمانم نزد خدا اشک می‌ریزد؛

21 کاش که کسی میان من و خدا میانجیگری کند،

چنانکه آدمی به جهت دوستانش!

22 زیرا آنگاه که اندک سالی درگُذرَد،

به راهی خواهم رفت که از آن بازگشتی نیست.

Categories
ایوب

ایوب 17

1 «روحم در هم شکسته،

و روزهایم به سر آمده است؛

گور از برایم مهیاست.

2 براستی که تمسخرگران نزد منند،

و چشم من بر کینه‌توزیِ ایشان دوخته شده است.

3 «تمنا اینکه نزد خود برایم وثیقه‌ای بگذاری،

وگرنه کیست که برایم ضامن شود؟

4 حال که دلشان را از فهم به دور داشته‌ای،

پس نخواهی گذاشت که سربلند شوند.

5 آن که در ازای پاداش، از دوست خویش بد بگوید،

چشمان فرزندانش تار خواهد شد.

6 «مرا نزد مردمان ضرب‌المثل ساخته است،

و مانند کسی که به رویش آب دهان بیاندازند.

7 دیدگانم از غم تار شده،

و اعضای بدنم جملگی چون سایه‌ای گشته است.

8 صالحان به سبب این، حیران می‌مانند،

و شخص بی‌گناه، خود را بر ضد خدانشناسان برمی‌انگیزد.

9 با این حال مرد پارسا راه خود را ثابت‌قدم پی می‌گیرد،

و آن که دستش پاک است پیوسته قوی‌تر می‌شود.

10 «اما همۀ شما، اکنون یک بار دیگر بکوشید،

و با این همه، من در میانتان حکیمی نخواهم یافت.

11 روزهایم سپری گشته،

نقشه‌ها و آرزوهای دلم ناکام مانده است.

12 اینان شب را روز جلوه می‌دهند،

و با وجود تاریکی می‌گویند، ”روشنایی نزدیک است“.

13 اگر امید داشته باشم که هاویه خانه‌ام باشد،

و اگر بستر خویش در تاریکی بگسترانم،

14 اگر به گور بگویم: ”تو پدر من هستی“،

و به کِرم که: ”تو مادر و خواهر منی“،

15 پس امید من کجاست؟

و کیست که امید مرا ببیند؟

16 آیا تا به دروازه‌هایهاویه نزول خواهد کرد؟

آیا با هم در دل خاک فرو خواهیم رفت؟»

Categories
ایوب

ایوب 18

گفتار بِلدَد

1 آنگاه بِلدَدِ شوحی در پاسخ گفت:

2 «تا به کِی به این سخنان ادامه خواهی داد؟

تأمل کن و آنگاه سخن خواهیم گفت.

3 چرا همچون چارپایان به شمار آییم؟

چرا در نظرت ابله بنماییم؟

4 ای که از خشم، خویشتن را می‌دَری،

آیا زمین باید به خاطر تو متروک شود،

یا صخره‌ها از جای خود منتقل گردند؟

5 «براستی که روشناییِ شریران خاموش می‌شود

و شعلۀ آتشِ ایشان نوری ندارد.

6 نوری که در خیمۀ اوست تاریک می‌شود،

و چراغ بالای سرش خاموش می‌گردد.

7 قدمهای استوارش کوتاه شده،

و تدبیرهایش او را به زیر افکنده است.

8 زیرا به پای خود به دام می‌افتد،

و بر روی تورها راه می‌رود.

9 تله، پاشنه‌اش را می‌گیرد،

و دام، او را محکم نگاه می‌دارد.

10 طناب برایش بر زمین پنهان است،

و تله برایش بر سر راه.

11 ترسها از هر سو او را هراسان می‌سازد،

و در هر قدم آزارش می‌دهد.

12 قوایش رو به تحلیل است،

و مصیبت انتظارِ لغزش او را می‌کِشد.

13 بیماری پوستِ تن او را می‌خورَد،

و نخست‌زادۀ مرگ، اعضای بدنِ او را.

14 از خیمه‌ای که بر آن اعتماد داشت کنده شده،

و به حضور پادشاهِ وحشت آورده شده است.

15 ساکنان خیمۀ او هیچ‌یک از کسانِ او نیستند؛

بر مَسکن او گوگرد پاشیده شده است.

16 ریشه‌هایش از زیر می‌خشکد،

و شاخه‌اش از بالا قطع می‌شود.

17 خاطره‌اش از زمین محو می‌گردد،

و در کوچه‌ها نامی ندارد.

18 از روشنایی به تاریکی بیرون رانده شده،

و از جهان بیرون افکنده گشته است.

19 او را در میان قومش نه اولادی است و نه نسلی،

و نه در اقامتگاهش هیچ بازمانده‌ای.

20 مغرب‌زمینیان از سرنوشتش در حیرتند،

و مشرق‌زمینیان را وحشت درگرفته است.

21 بدرستی که چنین است مسکنِ بدکاران،

و اینچنین، منزلگه خدانشناسان.»

Categories
ایوب

ایوب 19

پاسخ ایوب

1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:

2 «تا به کِی عذابم می‌دهید،

و با سخنان خود مرا خُرد می‌کنید؟

3 دهمین بار است که مرا سرزنش می‌کنید؛

آیا از بدرفتاری با من شرم ندارید؟

4 حتی اگر براستی گمراه شده باشم،

خطایم به زیان خودم تمام خواهد شد.

5 اگر به‌واقع خود را برتر از من می‌پندارید،

و رسوایی مرا بر ضدم به کار می‌گیرید،

6 بدانید که خدا بر من بدی روا داشته،

و مرا به دام خویش احاطه کرده است.

7 هرچند فریاد سر می‌دهم: ”خشونت!“

پاسخی نیست.

هرچند فریادِ کمک بلند می‌کنم،

فریادرسی نیست.

8 راهِ مرا مسدود کرده که عبور نتوانم کرد،

و تاریکی را بر طریقهایم مستولی گردانیده است.

9 آبرویم را از من گرفته،

و تاج از سرم برداشته است.

10 مرا از هر سو در هم می‌شکند، و نیست گردیده‌ام؛

امیدم را چون درختی ریشه‌کن کرده است.

11 خشم خود را بر ضد من افروخته است،

و مرا دشمن خود می‌شمارد.

12 لشکریانش با هم پیش می‌آیند؛

بر ضد من سنگر می‌سازند،

و گرداگردِ خیمه‌ام اردو می‌زنند.

13 «برادرانم را از من دور کرده است،

و آشنایانم به‌کلی با من بیگانه‌اند.

14 خویشانم از من کناره جسته‌اند،

و دوستانم مرا به فراموشی سپرده‌اند.

15 میهمانانِ خانه و کنیزانم مرا غریبه می‌شمارند،

و در نظرشان بیگانه‌ای بیش نیستم.

16 غلام خود را فرا می‌خوانم، اما پاسخم نمی‌دهد؛

باید به دهان خویش از او التماس کنم.

17 نَفَسم برای زنم مشمئزکننده است،

و وجودم برای فرزندانِ مادرم چندش‌آور.

18 کودکان نیز مرا خوار می‌شمرند،

و چون برمی‌خیزم بر ضد من سخن می‌گویند.

19 محرمانِ رازم جملگی از من بیزارند،

آنان که دوستشان می‌دارم بر ضد من برخاسته‌اند.

20 پوستی بر استخوان بیش نیستم؛

به تارِ مویی بندم و بس.

21 بر من ترحم کنید! بر من ترحم کنید، ای دوستان من!

زیرا که دست خدا مرا زده است.

22 چرا همچون خدا بر من جفا می‌کنید؟

آیا از خوردن گوشت تنم سیر نشده‌اید؟

23 «کاش سخنانم نوشته می‌شد!

کاش در کتابی ثبت می‌گردید!

24 کاش با قلم آهنین و سُرب،

بر صخره‌ای تا به ابد حَک می‌شد!

25 اما من می‌دانم که ولیّمن زنده است،

و در آخر بر زمینخواهد ایستاد.

26 پس از آنکه پوست تنم اینچنین بگندد،

با این همه، در جسم خویش خدا را خواهم دید!

27 آری، من خودْ او را خواهم دید،

و چشمان خودم بر او خواهد نگریست، نه دیگری.

و دلم در اندرونم چه بی‌تاب است!

28 «اگر گویید: ”چگونه شکارش کنیم،

زیرا که ریشۀ مشکل در خودِ اوست؟“

29 خود باید از شمشیر بترسید،

زیرا که غضب، مجازاتِ شمشیر در پی دارد،

تا بدانید که داوری هست.»