Categories
ایوب

ایوب 27

1 و ایوب در ادامۀ خطابۀ خود، گفت:

2 «قسم به حیات خدایی که حق مرا از من ربوده،

و به قادر مطلق که جان مرا تلخ کرده،

3 که تا جان در بدن دارم

و نَفَسِ خدا در بینی‌ام است،

4 لبهایم به بی‌انصافی سخن نخواهد گفت،

و زبانم به فریب تکلم نخواهد کرد.

5 حاشا از من که شما را تصدیق کنم،

و تا زنده‌ام کاملیت خویش را انکار نخواهم کرد.

6 همچنان بر پارسایی خود پای خواهم فشرد

و از ایستادگی بر آن دست نخواهم کشید؛

دلم تا زنده‌ام مرا سرزنش نخواهد کرد.

7 «دشمنانِ من مانند شریران باشند،

و مخالفانم همچون بدکاران!

8 زیرا امید شخص خدانشناس چیست آنگاه که خدا او را منقطع سازد؟

آنگاه که خدا جانش بستاند؟

9 آیا خدا فریاد او را خواهد شنید

آنگاه که تنگی بر او عارض شود؟

10 آیا از قادر مطلق لذت خواهد برد؟

آیا در همۀ اوقات از خدا مسئلت خواهد کرد؟

11 «به شما دربارۀ دست خدا تعلیم خواهم داد،

و طریقهای قادر مطلق را پنهان نخواهم داشت.

12 اینک شما خودْ همگی این را دیده‌اید؛

پس چرا سخنان باطل می‌گویید؟

13 «این است نصیبِ مرد شریر از جانب خدا،

و میراثی که ظالمان از قادر مطلق دریافت می‌کنند.

14 اگر فرزندانش افزون شوند، شمشیر در انتظارشان است،

و نسل او نان کافی نخواهند داشت.

15 بازماندگانش از طاعون به گور فرود خواهند شد،

و بیوه‌زنانش برای آنها نخواهند گریست.

16 اگرچه به اندازۀ غبار نقره بیندوزد،

و به فراوانیِ گِل، جامه فراهم سازد،

17 فراهم خواهد ساخت اما پارسایان آن را خواهند پوشید،

و بی‌گناهان نقره را میان خود تقسیم خواهند کرد.

18 خانه‌ای که او بنا می‌کند به سستی خانۀ بید است،

همچون سایه‌بانی که دید‌بان می‌سازد.

19 او دولتمند به خواب می‌رود، اما دیگر چنین نخواهد کرد؛

چشم می‌گشاید و از ثروتش دیگر اثری نیست.

20 ترس و وحشت چون سیلاب او را فرو می‌گیرد،

و گردبادْ شبانگاهان وی را درمی‌رباید.

21 باد شرقی او را برمی‌گیرد و اثری از او باقی نمی‌ماند؛

آری، باد او را از مکانش می‌روبَد.

22 بر او به شدّت می‌وزد و رحم نمی‌کند،

و او سخت می‌کوشد تا از چنگش بگریزد.

23 مردمان به سبب او بر پشت دست خود می‌زنند،

و چون از مکانش رانده می‌شود انگشت به دهان می‌مانند.

Categories
ایوب

ایوب 28

1 «براستی که نقره را معدنی است،

و طلا را مکانی که در آن قال گذاشته می‌شود.

2 آهن از زمین استخراج می‌گردد،

و مس از دل سنگِ گداخته بیرون می‌آید.

3 آدمی تاریکی را روشن می‌کند،

و تا دورترین حد آن را می‌کاود،

در پی تکه سنگی در تاریکی و ظلمت غلیظ.

4 دور از نقاط مسکونی، زمین را نَقْب می‌زند،

در مکانهایی که پای کمتر کسی به آنجا می‌رسد؛

به دور از آدمیان، آویزان به این سو و آن سو تاب می‌خورَد.

5 زمین، که از آن نان بیرون می‌آید،

در اعماقش گویی به آتشْ واژگون می‌شود.

6 سنگهایش مهدِ یاقوت کبوداست،

و خاکَش آغشته به طلا.

7 «هیچ پرندۀ شکاری راه آن را نمی‌داند،

و چشم شاهین آن را ندیده است.

8 هیچ جانور مغروری بر آن پا ننهاده،

و هیچ شیری بر آن گذر نکرده است.

9 «آدمی بر سنگ خارا دست می‌بَرَد،

و کوه‌ها را از اساس واژگون می‌سازد.

10 درون صخره‌ها مجراها می‌کَنَد،

و چشمانش هر چیز نفیس را می‌بیند.

11 سرچشمۀ رودها را می‌کاوَد،

و آنچه را نهان است به روشنایی بیرون می‌آورَد.

12 «اما حکمت در کجا یافت می‌شود؟

و مکانِ فهم کجاست؟

13 آدمی ارزش آن را نمی‌داند،

و در دیار زندگان یافت نمی‌شود.

14 ژرفا می‌گوید: ”در من نیست“،

و دریا می‌گوید: ”نزد من نمی‌باشد“.

15 آن را به زر خالص نتوان خرید،

و بهایش را به نقره نتوان سنجید.

16 به طلای نابِ اوفیر بر آن قیمت نتوان نهاد،

و نه به عقیقِ گرانبها و یاقوت کبود.

17 آن را با طلا و شیشه برابر نتوان کرد،

و با زیورهای طلای ناب مبادله نشود.

18 از مرجان و بلور ذکری به میان نتوان آورد؛

بهای حکمت از لعل فزونتر است.

19 زِبَرجدِ کوش با آن برابری نتواند کرد،

با طلای ناب بر آن قیمت نتوان نهاد.

20 «پس حکمت از کجا می‌آید؟

و مکان فهم کجاست؟

21 از چشم همۀ جانداران پنهان است،

و بر مرغان هوا پوشیده.

22 اَبَدونو موت می‌گویند:

”تنها آوازۀ آن به گوش ما رسیده است.“

23 «فقط خداست که طریق آن را می‌داند؛

تنها اوست که از مکان آن آگاه است.

24 زیرا او به کرانهای زمین می‌نگرد،

و آنچه را زیر تمامی آسمان است می‌بیند.

25 آنگاه که وزن از برای باد تعیین کرد،

و آبها را به پیمانه سنجید،

26 آنگاه که قانونی برای باران قرار داد،

و مسیر رعد را مقرر ساخت،

27 آنگاه آن را دید و بیان فرمود؛

استوار داشت و تفحص نمود.

28 و به انسان گفت:

”اینک حکمت، ترس خداوند است،

و فهم، دوری جستن از شرارت.“»

Categories
ایوب

ایوب 29

سخنان پایانی ایوب

1 ایوب در ادامۀ خطابۀ خود گفت:

2 «کاش که چون ماههای گذشته می‌بودم،

چون روزهایی که خدا از من مراقبت می‌کرد،

3 آنگاه که چراغش بر سرم می‌تابید،

و با نورِ او در تاریکی می‌خرامیدم؛

4 آن‌سان که در روزهای کامرانی خود بودم،

آنگاه که دوستیِ خدا بر خیمۀ من بود،

5 آنگاه که قادر مطلق هنوز با من بود،

و فرزندانم در اطرافم بودند،

6 آنگاه که قدمهای خود را با سرشیر می‌شُستم،

و صخره، نهرهای روغن برایم روان می‌ساخت!

7 «چون به دروازۀ شهر بیرون می‌رفتم،

و کرسی خود را در میدان شهر مهیا می‌ساختم،

8 جوانان مرا دیده، خود را پنهان می‌کردند،

و پیران بر پا شده، می‌ایستادند؛

9 بزرگان از سخن گفتن باز‌ایستاده،

دست بر دهان می‌گذاشتند؛

10 آواز نجبا خاموش می‌گشت،

و زبان به کامشان می‌چسبید.

11 گوشی که مرا می‌شنید، مبارکم می‌خوانْد،

چشمی که مرا می‌دید، تحسینم می‌کرد.

12 زیرا فقیری را که فریاد برمی‌آورد می‌رهانیدم،

و هم یتیمی را که یاوری نداشت.

13 دعای خیرِ آن که در حال مرگ بود به من می‌رسید،

و دلِ بیوه‌زن به سبب من شادمانه می‌سرایید.

14 پارسایی را در بر کردم، و جامۀ من شد؛

عدالتخواهی همچون ردا و دستار من بود.

15 کوران را چشم بودم،

و لنگان را پای.

16 برای نیازمندان پدر بودم،

و به دفاع از حق بیگانه برمی‌خاستم.

17 دندانهای نیش شریران را می‌شکستم،

و شکار را از دندانهایشان می‌ربودم.

18 «می‌گفتم: ”در آشیانۀ خویش چشم از جهان فرو خواهم بست،

و ایام خویش چون ریگْ پرشمار خواهم ساخت.

19 ریشه‌هایم به سوی آبها خواهد گسترد،

و شبنمْ شب را بر شاخه‌هایم به سر خواهد آورد.

20 جلالم در من تر و تازه خواهد بود،

و کمانم در دستم همواره نو خواهد ماند.“

21 «مردمان به من گوش فرا می‌دادند و انتظار می‌کشیدند،

و برای شنیدن مشورت من خاموش می‌ماندند.

22 پس از سخن گفتنِ من دیگر سخن نمی‌گفتند،

و سخنانم بر ایشان فرو می‌چکید.

23 برایم انتظار می‌کشیدند، چنانکه برای باران،

و دهان خویش می‌گشودند، آن‌سان که برای باران بهاری.

24 آنگاه که متزلزل بودند بر ایشان تبسم می‌کردم،

و نظر لطف مرا خوار نمی‌شمردند.

25 راه را برای ایشان برگزیده، بر مسند رهبری تکیه می‌زدم،

همچون پادشاهی بودم ساکن در میان لشکرش،

همچون کسی که سوگواران را تسلی بخشد.

Categories
ایوب

ایوب 30

1 «اما اکنون آنها که از من جوان‌ترند، بر من ریشخند می‌زنند؛

همانها که کراهت داشتم پدرانشان را با سگان گلۀ خود بگذارم.

2 نیروی بازوانشان مرا به چه کار می‌آمد،

مردانی که توانی در ایشان باقی نبود؟

3 شبانگاهان از فرط نیاز و گرسنگی،

زمینِ خشک را در بیابان متروک می‌جَویدند؛

4 در میان بوته‌ها علف‌شوره می‌چیدند،

و ریشۀ شورگیاه خوراک ایشان بود.

5 از میان جامعه رانده می‌شدند،

و مردم از عقبشان فریاد برمی‌کشیدند، چنانکه از عقب دزدان.

6 مجبور می‌شدند تَهِ درّه‌ها سکنی گزینند،

در حفره‌های زمین و در دل صخره‌ها.

7 در میان بوته‌ها عَرعَر می‌کنند،

و زیرِ گَزَنِه‌ها با هم گرد می‌آیند.

8 مردمانی نادان و بی‌نام و نشانند،

که از سرزمین خویش طرد شده‌اند.

9 «و حال من موضوع سرود تمسخرآمیز ایشان شده‌ام،

و از برایشان ضرب‌المثل گردیده‌ام!

10 از من کراهت دارند و دوری می‌گزینند؛

از آب دهان به رویم افکندن، ابایی ندارند.

11 از آنجا که خدا زِهِ کمان مرا شُل کرده و مرا ذلیل ساخته است،

ایشان در حضورم لجام‌گسیخته شده‌اند.

12 به جانب راستم اراذل و اوباش بر من برخاسته‌اند؛

آنان سبب افتادن من می‌شوند،

و راههای مُهلک خویش را بر ضد من مهیا می‌سازند.

13 راه مرا خراب می‌کنند،

و از مصیبت من سود می‌برند،

بی‌آنکه به یاری کسی نیازمند باشند.

14 گویی از میان شکافی عریض می‌آیند،

و از میان ویرانه‌ها هجوم می‌آورند.

15 ترس و وحشت بر من مستولی می‌شود؛

شأن و منزلتِ مرا چون باد تعقیب می‌کنند،

و سعادت من همچون ابر می‌گذرد.

16 «و حال جانم در اندرونم ریخته شده،

و روزهای مصیبت، مرا گرفتار کرده است.

17 شب استخوانهایم را سوراخ می‌کند،

و دردِ جانکاهم را استراحتی نیست.

18 به نیروی عظیم جامه‌ام را سخت گرفته است،

مرا همچون گریبانِ پیراهنم تنگ می‌گیرد.

19 مرا در گِل و لای افکنده است،

و همچون خاک و خاکستر گردیده‌ام.

20 «نزد تو فریاد بر‌می‌آورم، اما اجابتم نمی‌کنی؛

بر پا می‌ایستم، اما فقط نگاهم می‌کنی.

21 با بیرحمی رو به سویم می‌کنی،

به نیروی دستت با من دشمنی می‌ورزی.

22 مرا برگرفته بر باد می‌نشانی،

و در غُرش توفان به هر سو پرتاب می‌کنی.

23 نیک می‌دانم که مرا به دیار مرگ خواهی آورد،

به خانه‌ای که برای همۀ زندگان مقرر است.

24 «به‌یقین کسی بر مرد نیازمند دست خویش دراز نمی‌کند،

آنگاه که او در فلاکتِ خویش فریاد برمی‌آورد.

25 آیا به حال آنان که درسختی‌اند، نمی‌گریستم،

و جانم برای نیازمندان محزون نمی‌شد؟

26 اما چون به امید نیکی بودم، بدی آمد،

و آنگاه که برای نور انتظار کشیدم، تاریکی سر رسید!

27 در اندرونم غوغایی بر پاست و آرامی نمی‌یابم؛

روزهای مصیبت به سراغم می‌آید.

28 در تاریکی ره می‌سپارم، بدون آفتاب؛

در جماعت به پا می‌ایستم و فریاد برمی‌کشم.

29 برادرِ شغالان گشته‌ام،

و رفیقِ شترمرغان.

30 پوستِ من بر تنم سیاه گشته است؛

استخوانهایم از تب می‌سوزد.

31 نوای بربطِ من به نوحه‌گری بدل شده،

و صدای نای من به آواز گریه‌کنندگان.

Categories
ایوب

ایوب 31

آخرین دفاع ایوب

1 «با چشمان خود عهد بسته‌ام؛

پس چگونه بر دوشیزه‌ای چشم بدوزم؟

2 نصیبِ من از خدایی که در بالاست چه خواهد بود،

و میراث من از قادر مطلق که در عرش برین است؟

3 آیا مصیبت نصیبِ شریران نیست،

و بلا میراث بدکاران نِی؟

4 آیا او راههای مرا نمی‌بیند،

و قدمهایم را به تمامی نمی‌شمارد؟

5 «اگر با دروغ گام زده‌ام،

و پاهایم برای فریفتن شتابان بوده است،

6 باشد که به میزانِ درست سنجیده شوم،

تا خدا کاملیت مرا بداند!

7 اگر قدمهایم از راه منحرف گشته،

یا دلم از پی چشمانم رفته،

یا لکه‌ای به دستانم چسبیده است،

8 باشد که من بکارم و دیگری بخورد،

باشد که محصول من از ریشه کنده شود!

9 «اگر دلم به زنی فریفته شده،

یا نزد دَرِ همسایۀ خویش به کمین نشسته‌ام،

10 باشد که زن من برای دیگری آسیاب کند،

و دیگران بر وی خم شوند!

11 زیرا که آن کارْ قباحت است؛

گناهی مستوجب مجازات؛

12 آتشی است که تا اَبَدونمی‌سوزانَد،

و تمامی محصول مرا از ریشه برمی‌کَنَد.

13 «اگر حق غلام یا کنیز خود را پایمال کرده‌ام،

آنگاه که از من شکایت داشته‌اند،

14 پس چون خدا به ضد من برخیزد، چه خواهم کرد؟

و چون بازخواست کند، او را چه جواب خواهم داد؟

15 آیا آن که مرا در رَحِم آفرید، او را نیز نیافرید؟

آیا ما هر دو را یکی در رَحِم نسرشت؟

16 «اگر آرزوی بینوایان را از ایشان دریغ کرده

و چشمان بیوه‌زنان را از انتظار تار گردانیده‌ام،

17 اگر لقمۀ خویش به تنهایی خورده،

و آن را با یتیم قسمت نکرده‌ام –

18 حال آنکه از جوانی یتیمان را چون پدرْ بزرگ کرده‌ام،

و از رَحِم مادر، بیوه‌زنان را رَهنما بوده‌ام –

19 اگر کسی را که از برهنگی تلف می‌شود، دیده‌ام

یا نیازمندی را که بی‌جامه است،

20 و جان او مرا برکت نداده،

و از پشم گوسفندانم گرم نشده است،

21 اگر دست خویش بر یتیم بلند کرده‌ام،

از آن رو که از حمایت محکمه برخوردار بوده‌ام،

22 باشد که بازویم از کتفم بیفتد،

و ساعدم از آرنج قطع شود!

23 زیرا که از بلای خدا وحشت دارم،

و تاب تحمل کبریایی او را ندارم.

24 «اگر اعتمادم به طلا بوده است،

و به طلای ناب گفته‌ام: ”تو امنیت منی“،

25 اگر از کثرت دارایی خویش شادمان بوده‌ام،

و از اینکه دستم بسیار کسب کرده است،

26 اگر بر درخشش آفتاب نظر کرده‌ام،

یا بر خرامیدن تابناک ماه،

27 و دل من در نهان فریفته شده است،

و به دست خویش بوسه فرستاده‌ام،

28 این نیز گناهی است مستوجب مجازات،

زیرا خدای متعال را منکر شده‌ام.

29 «اگر از مصیبتِ دشمن خویش شادی کرده‌ام،

یا از بلایی که دامنگیرش شده به وجد آمده‌ام –

30 حال آنکه زبان از گناه بازداشته

و بر جانش لعنت نفرستاده‌ام –

31 اگر اهل خیمۀ من نگفته‌اند:

”کیست که از خوراک او سیر نشده باشد؟“

32 – غریب شب را در کوچه به سر نیاورده،

زیرا درِ خانۀ من به روی مسافر باز بوده است –

33 اگر چون آدمیانعِصیان خود را پوشانده‌ام

و گناه خویش در سینه مخفی ساخته‌ام،

34 از آن رو که از جماعتِ بزرگ ترسان بوده‌ام،

و اهانت طوایف مرا هراسان ساخته است،

چندان که لب فرو بسته، از خانه بیرون نرفته‌ام –

35 «(کاش کسی بود که سخنم را می‌شنید!

هان، امضای من حاضر است؛

باشد که قادر مطلق مرا پاسخ گوید،

و مدعی من ادعای خود را در کتابی بنگارد!

36 زیرا به‌یقین آن را بر دوش خود برمی‌داشتم،

و چون تاج بر سر خود می‌بستم.

37 حساب همۀ قدمهایم را به او می‌دادم،

و همچون امیران به او نزدیک می‌شدم.)

38 «اگر زمینم بر ضد من فریاد برآورده است،

و شیارهایش با هم گریسته‌اند،

39 اگر محصول آن را بی بها خورده‌ام،

و جان رعایایآن را تلف کرده‌ام،

40 باشد که خارها به عوض گندم برویَد،

و کرکاس به عوض جو!»

سخنان ایوب به پایان رسید.

Categories
ایوب

ایوب 32

سخنان اِلیهو

1 پس آن سه مرد از پاسخ دادن به ایوب بازایستادند، زیرا او در نظر خود پارسا بود.

2 آنگاه خشم اِلیهو فرزند بَرَکئیلِ بوزی، از طایفۀ رام، افروخته شده، بر ایوب خشم گرفت، زیرا خود را برحق می‌شمرد، نه خدا را.

3 او بر سه دوست ایوب نیز خشم گرفت، زیرا بی‌آنکه پاسخی بیابند، ایوب را محکوم می‌کردند.

4 اِلیهو برای سخن گفتن با ایوب منتظر مانده بود، زیرا سایرین از او بزرگتر بودند.

5 اما چون دید در دهان آن سه مرد پاسخی نیست، خشمش افروخته شد.

6 پس اِلیهو فرزند بَرَکئیلِ بوزی به سخن آمده، گفت:

«من جوانم و شما سپیدموی؛

پس ترسیدم و جرأت نکردم نظر خویش بیان کنم.

7 گفتم، ”بگذار روزها سخن بگوید،

و کثرت سالها حکمت را بیان دارد.“

8 اما روحی که در انسان است،

یعنی دمِ قادر مطلق،

آن است که انسان را فهم می‌بخشد.

9 ریش‌سفیدان نیستند که از حکمت برخوردارند،

و نه پیران که آنچه را درست است، درمی‌یابند.

10 پس می‌گویم به من گوش فرا دهید؛

من نیز نظر خویش بیان خواهم کرد.

11 «تا کنون درنگ کرده‌ام تا شما سخن گویید،

و به بَراهین شما گوش فرا داده‌ام،

آنگاه که به کَند و کاو در سخنان پرداختید.

12 من به‌دقّت به شما توجه کردم،

اما هیچ‌یک نتوانستید بر خطا بودنِ ایوب را ثابت کنید،

و هیچ‌یک سخنانش را پاسخ نگفتید.

13 پس نگویید: ”حکمت را دریافته‌ایم؛

خداست که باید او را محکوم سازد، نه انسان.“

14 ایوب سخنان خود را بر ضد من ترتیب نداده است،

و من با سخنان شما او را پاسخ نخواهم داد.

15 «ایشان درمانده‌اند و دیگر پاسخ نمی‌دهند،

و سخنی برای گفتن ندارند.

16 پس آیا باید انتظار بِکِشم

از آن رو که سخن نمی‌گویند،

از آن رو که بازایستاده‌اند،

و دیگر پاسخ نمی‌دهند؟

17 من نیز به سهم خود جواب خواهم داد،

و نظر خویش بیان خواهم کرد.

18 زیرا که مرا سخنْ بسیار است،

و روح در اندرونم مرا ناگزیر می‌سازد.

19 هان دل من چون شرابی است ناگشوده،

و چون مَشکی تازه که نزدیک است بترکد.

20 پس سخن خواهم گفت تا راحت یابم،

و لب گشوده، پاسخ خواهم داد.

21 از کسی جانبداری نخواهم کرد،

و احدی را تملق نخواهم گفت.

22 زیرا که تملق‌گویی نمی‌دانم،

وگرنه آفریدگارم به‌زودی مرا برمی‌گرفت.

Categories
ایوب

ایوب 33

1 «پس حال ای ایوب، سخنم را بشنو،

و به هرآنچه می‌گویم گوش فرا ده.

2 اینک دهان خویش می‌گشایم،

و زبان در دهانم به سخن می‌آید.

3 سخنانم از صداقتِ دلم برمی‌خیزد،

و لبانم آنچه را که می‌داند خالصانه بازمی‌گوید.

4 روحِ خدا مرا آفریده است،

و نَفَسِ قادر مطلق مرا حیات می‌بخشد.

5 اگر می‌توانی مرا پاسخ دِه؛

خویشتن را مهیا ساز و در برابرم بایست.

6 هان من نیز نزد خدا همچون تو هستم؛

من نیز از گِل سرشته شده‌ام.

7 اینک هیبت من تو را نترساند،

و وقارم بر تو سنگینی نکند.

8 «به‌یقین که در گوش من سخن گفتی،

و آواز سخنت را شنیدم.

9 می‌گویی: ”پاک و بری از هر نافرمانی‌ام؛

طاهرم و در من گناهی نیست.

10 اینک او علتها بر من می‌جوید،

و مرا دشمن خویش می‌شمارد.

11 پاهایم را در کُنده می‌نهد،

و مراقب همۀ راههای من است.“

12 «اما در این امر حق با تو نیست.

من تو را پاسخ خواهم داد،

زیرا که خدا از انسان بزرگتر است.

13 چرا با او مجادله می‌کنی،

و می‌گویی، ”او برای هیچ عمل خود به کسی پاسخ نمی‌دهد“؟

14 زیرا خدا به یک شیوه یا به شیوه‌ای دیگر سخن می‌گوید،

هرچند آدمی آن را تشخیص نمی‌دهد.

15 در خواب، در رؤیای شب،

زمانی که خواب سنگین بر انسان مستولی می‌شود،

هنگامی که آدمی بر بستر خویش خفته است،

16 آنگاه گوشهای انسان را می‌گشاید،

و به هشدارها او را به وحشت می‌افکند،

17 تا انسان را از اعمالش بازگرداند،

و او را از تکبر بازدارد؛

18 جان او را از گودالحفظ می‌کند،

و حیاتش را از هلاکتِ شمشیر.

19 «نیز انسان در بستر خود با درد تأدیب می‌شود،

با شِکوِه و شکایت دائمی در استخوانهایش،

20 تا اینکه جانش از نان منزجر می‌گردد،

و اشتهایش از لذیذترین خوراکها.

21 گوشت تنش چنان تحلیل می‌رود که از نظر محو می‌شود،

و استخوانهایش که دیده نمی‌شدند، نمایان می‌گردند.

22 جانش به گودال نزدیک می‌شود،

و حیاتش به حاملانِ مرگ.

23 «اگر او را فرشته‌ای باشد،

واسطه‌ای، یک از هزار،

تا آنچه را برای انسان درست است به او اعلان کند،

24 و او را مورد لطف خویش قرار داده، بگوید:

”او را از فرو رفتن به گودال برهان؛

زیرا برایش کفاره‌ای یافته‌ام.“

25 آنگاه گوشت تنش چون طفل لطیف خواهد شد،

و به ایام جوانی خویش باز خواهد گشت.

26 آنگاه از درگاه خدا تمنا خواهد کرد،

و او وی را مستجاب خواهد نمود؛

با فریاد شادمانی روی خدا را خواهد دید،

و خدا پارسایی وی را بدو باز خواهد گردانید.

27 سرودخوانان نزد مردمان آمده، خواهد گفت:

”گناه کرده‌ام و حقّ را مخدوش ساخته‌ام،

اما مرا سودی نبخشید.

28 او نَفْس مرا از فرو رفتن به گودال فدیه داد،

و جان من روشنایی را خواهد دید.“

29 «براستی که خدا این همه را با انسان به عمل می‌آورَد،

دو بار و بلکه سه بار،

30 تا که جانش را از گودال بازگرداند،

و او را به نورِ حیات منوّر سازد.

31 «ای ایوب، توجه کن و مرا بشنو؛

خاموش باش تا من سخن گویم.

32 اگر سخنی داری، پاسخم ده؛

سخن بگو، زیرا می‌خواهم تو را تبرئه کنم.

33 اگر نه، مرا بشنو؛

خاموش باش تا تو را حکمت آموزم.»

Categories
ایوب

ایوب 34

1 پس اِلیهو در ادامه گفت:

2 «ای حکیمان، سخنان مرا بشنوید،

و ای دانایان، به من گوش فرا دهید؛

3 زیرا گوش، سخنان را می‌سنجد،

همچنان که کام، خوراک را می‌چِشَد.

4 بیایید تا آنچه را درست است برای خود اختیار کنیم،

و آنچه را نیکوست در میان خود فرا گیریم.

5 «ایوب می‌گوید: ”من بی‌گناهم.

خدا حق مرا از من دریغ داشته است.

6 اگرچه حق با من است، دروغگو شمرده شده‌ام؛

هرچند بری از هر نافرمانی‌ام، جراحتم علاج‌ناپذیر است.“

7 کدام انسان مانند ایوب است،

که تمسخر را همچون آب می‌نوشد؟

8 با بدکاران همراه می‌شود،

و با شریران راه می‌رود؟

9 زیرا گفته است: ”انسان را از خشنود ساختنِ خدا

سودی عاید نمی‌شود.“

10 «پس ای مردان فهیم، سخنم را بشنوید:

حاشا از خدا که بدی کند،

و از قادر مطلق که شرارت ورزد!

11 زیرا او انسان را بر حسب عملش مکافات می‌دهد،

و هر کس را موافق راهش سزا می‌رساند.

12 براستی که خدا بدی نمی‌کند،

و قادر مطلق عدالت را مخدوش نمی‌سازد.

13 کیست که ادارۀ زمین را به وی سپرده باشد؟

کیست که او را به ریاست بر تمامی جهان نصب کرده باشد؟

14 اگر دل خود را بر آن نهد

که روح و نَفَس خویش را نزد خود بازگیرد،

15 تمامی بشر با هم هلاک خواهند شد،

و آدمی به خاک باز خواهد گشت.

16 «اگر فهم داری، این را بشنو،

و به آنچه می‌گویم گوش فرا ده.

17 آیا آن که از عدالت نفرت دارد می‌تواند حکومت کند؟

آیا آن عادلِ قدیر را محکوم می‌کنی؟

18 همان که پادشاه را گوید: ”پست هستی،“

و نُجَبا را که: ”شریرید.“

19 همان که از امیران جانبداری نمی‌کند،

و غنی را بر فقیر ترجیح نمی‌دهد،

زیرا که جملگی کارِ دست اویند؟

20 در لحظه‌ای می‌میرند؛

مردمان در نیمۀ شب به لرزه درآمده، درمی‌گذرند،

و قدرتمندان بدون دخالت دستِ انسان از میان برداشته می‌شوند.

21 «زیرا چشمان او بر راههای انسان است،

و تمامی قدمهای وی را می‌بیند.

22 هیچ تاریکی یا ظلمت غلیظی نیست

که بدکاران خود را در آن پنهان کنند.

23 خدا نیازی ندارد انسان را بیشتر بیازماید،

که نیاز باشد انسان به جهت داوری به حضور او بیاید.

24 زورآوران را بی‌تفحص خُرد می‌کند،

و دیگران را بر جای ایشان می‌نشاند.

25 پس او از اعمالشان آگاه است،

و ایشان را شبانه سرنگون می‌سازد، و لِه می‌شوند.

26 ایشان را به سبب شرارتشان می‌زنَد،

در مکانی که همه ببینند،

27 زیرا از پیرویِ او منحرف شدند،

و به هیچ‌یک از راههای او اعتنا نکردند،

28 چندان که سبب گردیدند فریاد بینوایان به حضور او برسد،

و او فریاد ستمدیدگان را بشنود.

29 اگر خاموش مانَد، کیست که او را محکوم تواند کرد؟

اگر روی خویش نهان سازد، کیست که بر وی نظر تواند کرد؟

بر ملّت و بر فرد به یکسان سلطه دارد،

30 تا مرد خدانشناس سلطنت نکند و برای مردم دام نگسترد.

31 «آیا کسی هست که به خدا گفته باشد،

”جزا یافتم و دیگر خطا نخواهم کرد؛

32 آنچه را نمی‌بینم، به من بیاموز؛

و اگر گناه کرده‌ام، دیگر نخواهم کرد“؟

33 پس آیا خدا باید بر وفقِ مرادِ تو پاداشت دهد،

حال آنکه تو از این اِبا داری؟

تصمیم با توست، نه با من؛

پس آنچه صواب می‌دانی، بگو.

34 «اشخاص فهیم مرا خواهند گفت،

و مرد حکیمی که سخنم را بشنود خواهد گفت:

35 ”ایوب بدون شناخت سخن می‌گوید،

و سخنانش خالی از بصیرت است.“

36 کاش ایوب تا به نهایت آزموده شود،

زیرا همچون شریران پاسخ می‌د‌هد؛

37 زیرا سرکشی را بر گناه خود می‌افزاید،

و در میان ما به تمسخر دستک می‌زند،

و بر ضد خدا سخنان بسیار می‌گوید!»

Categories
ایوب

ایوب 35

1 اِلیهو ادامه داده، گفت:

2 «آیا این را انصاف می‌شماری

که بگویی: ”از خدا عادلترم“؟

3 یا بگویی: ”مرا چه سود؟

مرا از گناه نکردن چه منفعت؟“

4 «من تو را پاسخ خواهم گفت،

و دوستانت را با تو.

5 به سوی آسمانها بنگر و ببین،

و ابرها را ملاحظه کن که از تو بلندترند.

6 اگر گناه کنی، چه زیانی به او می‌رسانی؟

اگر نافرمانیهایت بسیار باشد، به او چه خواهی کرد؟

7 اگر پارسا باشی، به او چه می‌بخشی؟

و از دست تو چه می‌گیرد؟

8 شرارتِ تو تنها بر مردی همچون خودت اثر می‌گذارد،

و پارسایی‌ات تنها بر بنی‌آدم.

9 «آدمیان از فرط ظلم فریاد برمی‌آورند،

و به سبب دست زورمندان فغان سر می‌دهند.

10 اما کسی نمی‌گوید: ”خدای آفرینندۀ من کجاست،

که شبانگاه سرودها می‌بخشد؟

11 آن که ما را بیش از وحوشِ زمین تعلیم می‌دهد،

و از پرندگان آسمان حکیمتر می‌سازد؟“

12 فریاد آدمیان بلند می‌شود، اما او پاسخ نمی‌دهد،

به سبب تکبر شریران.

13 به‌یقین که خدا بطالت را نمی‌شنود،

و قادر مطلق بدان اعتنا نمی‌کند.

14 چقدر بیشتر نخواهد شنید

وقتی می‌گویی او را نمی‌بینی؛

دعوی‌ات در حضور وی است،

و منتظر او هستی!

15 پس حال، چون او در خشم خود جزا نمی‌دهد،

و گناه را بسیار در نظر نمی‌آورد،

16 ایوب دهان خویش به بطالت می‌گشاید،

و با نادانی سخنان بسیار می‌گوید.»

Categories
ایوب

ایوب 36

1 اِلیهو ادامه داده، گفت:

2 «اندکی بیش با من مدارا کن تا تو را نشان دهم،

که هنوز در دفاع از خدا سخنی باقی است.

3 من معرفت خویش از دوردستها خواهم آورد،

و به خالق خویش عدالت را نسبت خواهم داد.

4 زیرا براستی سخنانم بر خطا نیست؛

کسی که در معرفتْ کامل است، نزد توست.

5 «به‌یقین خدا قادر است، اما کسی را تحقیر نمی‌کند؛

او در نیروی فهم قادر است.

6 شریر را زنده نگاه نمی‌دارد،

و دادِ ستمدیدگان را می‌دهد.

7 چشمان خود را از پارسایان برنمی‌دارد،

بلکه ایشان را با پادشاهان تا ابد بر تخت می‌نشانَد،

و سرافراز می‌گردند.

8 اگر به زنجیرها بسته شوند،

و به بندهای مصیبت گرفتار آیند،

9 اعمال و نافرمانیهایشان را به ایشان اعلام می‌کند،

این را که متکبرانه رفتار کرده‌اند.

10 گوشهایشان را به جهت تأدیب می‌گشاید،

و فرمان می‌دهد که از شرارت بازگردند.

11 اگر گوش گیرند و او را خدمت کنند،

روزهای خویش را در سعادت به کمال خواهند رساند،

و سالیان خود را در لذتها.

12 اما اگر گوش نگیرند،

به شمشیر هلاک خواهند شد،

و بدون معرفت جان خواهند سپرد.

13 «آنان که دلِ خدانشناس دارند، خشم را ذخیره می‌کنند،

و چون ایشان را در بند می‌نهد، فریادِ کمک سر نمی‌دهند.

14 در عنفوان جوانی می‌میرند،

و در میان روسپی‌مَردانِ معابد، عمرشان را تلف می‌کنند.

15 اما ستمدیدگان را خدا در ستمدیدگی‌شان نجات می‌بخشد،

و گوش ایشان را به وسیلۀ مصیبتها می‌گشاید.

16 پس تو را نیز جذب کرده، از دهان مصیبت بیرون می‌کِشد،

و به مکانی فراخ می‌آورد که در آن قید و بندی نیست،

و سفره‌ات از خوراکهای مقوّی آکنده خواهد بود.

17 «اما تو اکنون از داوری بدکاران مملو هستی؛

داوری و عدالتْ تو را درگرفته است.

18 مراقب باش که ثروت اغوایت نکند،

و بزرگیِ رشوه تو را منحرف نسازد.

19 آیا فریادت تو را از تنگی نگاه خواهد داشت،

یا تمامی تلاشهای سختت؟

20 مشتاقِ شب مباش،

تا مردمان را از مکانشان بیرون کِشی.

21 باحذر باش و به شرارت مایل مشو،

زیرا که آن را بر مصیبت ترجیح داده‌ای.

22 «هان خدا در قدرتِ خویش متعال است؛

کیست آموزگاری چون او؟

23 کیست که راه او را بر او تکلیف کرده باشد،

یا کیست که او را بگوید: ”خطا ورزیده‌ای“؟

24 «به یاد دار که کارهای او را تمجید نمایی،

کارهایی که مردمان در وصف آنها سرائیده‌اند.

25 تمامی بشر آنها را دیده‌اند،

و آدمیان از دور بر آنها می‌نگرند.

26 اینک خدا متعال است و ما او را نمی‌شناسیم؛

شمار سالهای او را کاوش نتوان کرد.

27 «قطرات آب را بالا می‌کشد،

و از بخار آنها باران می‌چکد،

28 که ابرها آن را فرو می‌بارند،

و به فراوانی بر آدمیان فرو می‌ریزد.

29 کیست که دریابد ابرها چگونه می‌گسترند،

یا او چگونه از مسکن خود رعد می‌دهد؟

30 اینک برقِ خود را به اطراف خویش می‌پراکَنَد،

و اعماق دریا را می‌پوشاند.

31 زیرا به واسطۀ اینها قومها را اداره می‌کند،

و آدمی را به فراوانی رِزق می‌بخشد.

32 صاعقه را به دستانش برمی‌گیرد،

و بدان فرمان می‌دهد تا هدف را بزند.

33 رعدش از آمدن توفان خبر می‌دهد؛

احشام نیز برخاستن آن را اعلام می‌کنند.