خداوندا، برخیز
مزمور داوود، آنگاه که از پسر خود اَبشالوم میگریخت.
1 خداوندا، چه بسیارند دشمنانم!
بسیاری بر ضد من برمیخیزند.
2 بسیاری دربارۀ جان من میگویند:
«برای او در خدا نجاتی نیست.» سِلاه
3 اما تو ای خداوند، سپر هستی به دورَم،
جلال من و سر فرازندۀ من.
4 خداوند را به فریاد بلند میخواندم
و او از کوه مقدسش اجابتم فرمود. سِلاه
5 من آرمیده، به خواب رفتم،
و باز بیدار شدم، زیرا خداوند نگاهم میدارد.
6 از هزاران هزار نخواهم ترسید
که از هر سو بر من صف آراستهاند.
7 خداوندا، برخیز!
ای خدای من، نجاتم ده!
زیرا تو بر رخسار همۀ دشمنانم میزنی
و دندانهای شریران را خُرد میکنی.
8 نجات از آن خداوند است؛
برکت تو بر قومت باد! سِلاه
—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/PSA/3-ce871715d62a873f28c7efb9584b6176.mp3?version_id=118—