جلالت بر تمامی زمین باشد
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’نابود مکن‘. مزمور داوود. غزل. آنگاه که داوود از چنگ شائول به غار گریخت.
1 مرا فیض عطا فرما، خدایا، مرا فیض عطا فرما!
زیرا جان من در تو پناه میجوید؛
زیر سایۀ بالهایت پناه میگیرم،
تا این بلایا بگذرد.
2 نزد خدای متعال فریاد برمیآورم،
نزد خدایی که مقصودش را برای من به انجام میرساند.
3 از آسمان فرستاده، مرا نجات خواهد داد؛
و آنان را که بر من پا میگذارند توبیخ خواهد کرد؛ سِلاه
خدا محبت و وفاداری خود را خواهد فرستاد.
4 جانم در میان شیران است،
در میان آتشافروزان میخوابم؛
در میان آدمیانی که دندانهایشان نیزهها و تیرهاست،
و زبانشان شمشیرِ برّان.
5 خدایا، بر آسمانها متعال شو،
و جلالت بر تمامی زمین باشد!
6 در برابر پاهایم دام گستردند،
و جانم خم گردید!
بر سر راهم چاه کندند،
اما خود بدان فرو افتادند. سِلاه
7 دل من مستحکم است، خدایا،
دل من مستحکم است؛
سرود خواهم خواند و خواهم نواخت.
8 ای جان من، بیدار شو!
ای چنگ و بربط بیدار شوید!
من سپیدهدم را بیدار خواهم کرد!
9 خداوندگارا، تو را در میان ملتها خواهم ستود،
و از بهر تو در میان طوایف خواهم سرایید.
10 زیرا محبت تو عظیم است،
تا به آسمانها،
و وفاداریت تا به ابرها!
11 خدایا، بر آسمانها متعال شو،
و جلالت بر تمامی زمین باشد!
—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/PSA/57-ac24268997ca6b0d5e315dd75232647b.mp3?version_id=118—