جان من تشنۀ توست
مزمور داوود، آنگاه که در بیابان یهودا به سر میبرد.
1 خدایا، تو خدای من هستی،
با تمام وجود، تو را میجویم؛
جان من تشنۀ توست،
و پیکرم مشتاق تو،
در زمین خشک و بیطراوت و بیآب!
2 من در قُدس بر تو نگریستهام
و قدرت و جلالت را نظارهگر شدهام.
3 از آن رو که محبت تو از حیات نیکوتر است،
لبهایم تو را خواهد ستود.
4 پس تا زندهام تو را متبارک خواهم خواند،
و در نام تو دستهایم را بر خواهم افراشت.
5 جان من سیر خواهد شد چنانکه از مغز و چربی،
و دهانم با لبهایی شادمان تو را خواهد ستود.
6 در بستر خود تو را یاد میکنم؛
و در پاسهای شب به تو میاندیشم.
7 در سایۀ بالهایت شادمانه میسرایم،
زیرا تو یاور من بودهای.
8 جان من به تو چسبیده است،
و دست راستت مرا حمایت میکند.
9 آنان که قصد جان من دارند هلاک خواهند شد،
و به ژرفای زمین فرو خواهند رفت.
10 به دم شمشیر سپرده خواهند شد
و خوراک شغالها خواهند گردید.
11 اما پادشاه در خدا شادی خواهد کرد،
و هر که به او سوگند خورَد فخر خواهد نمود،
زیرا دهان دروغگویان بسته خواهد شد.
—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/PSA/63-bd84d23f57733a143df839e606206e55.mp3?version_id=118—