خدایی هست که داوری میکند
برای سالار سرایندگان: در مایۀ ’نابود مکن‘. غزل داوود.
1 ای حاکمان،آیا براستی به دادگری سخن میگویید؟
آیا در میان بنیآدم به انصاف داوری میکنید؟
2 چنین نیست! بلکه در دل خود مرتکب بیعدالتی میشوید،
و دستانتان خشونت بر زمین میگسترد.
3 شریران از رَحِم منحرفند،
و از بطن مادر، گمراه و دروغگو!
4 آنان را زهری است چون زهر مار،
چون مار کُبرایی که گوشهای خود را بسته باشد،
5 و به آواز افسونگران اعتنا نکند،
هرچند ماهرانه افسون کنند!
6 خدایا، دندانهای ایشان را در دهانشان بشکن!
خداوندا، دندانِ نیشِ این شیران درنده را بِکَن!
7 بگذار چون آبی که ریخته میشود، محو شوند،
و چون کمان خود را میکِشند، تیرهایشان بیاثر شود.
8 همچون حلزون باشند که در حین حرکت تحلیل میرود،
و مانند طفل سقط شده، هرگز رویِ آفتاب را نبینند!
9 پیش از آنکه دیگهایتان آتش خارها را حس کند،
باشد که آنها را چه تر و چه خشک، بروبد.
10 پارسا چون کشیده شدن انتقام را بیند شادی خواهد کرد،
چون پاهای خود را در خون شریران بشوید.
11 پس آنگاه مردمان خواهند گفت:
«بهیقین پارسایان هنوز پاداش میگیرند،
بهیقین خدایی هست که در جهان داوری میکند!»
—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/42/32k/PSA/58-10086d70badf2f29855ba469526c875a.mp3?version_id=118—